sogand.sogand
عضو جدید
مي خوام دوباره شروع كنم اما براي هر شروع بايد يه دليلي باشه و دليل منم نگاه غمگين كودكي بود كه به دروغ به خواهرش گفته بود طعم موزم مثل پرتقال.
وقتي نگاهم به چشمان مظلوم كودكي افتاد كه در انتهاي قلبش زلالي آب بود دلم از جور زمانه گرفت.
وقتي سكوت سرد آدما پشت هزاران چهره پنهان شده چه مي شه گفت و چه مي شه كرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلم پر از فرياد غم انگيز سكوت است و من در مقابل تلاطم زندگي ساكن مي ايستم و نظاره گر جورهايي هستم كه چشمان كودكي را غمگين مي كند.
ومن مي خواهم اين يك شروع دوباره باشد.
وقتي نگاهم به چشمان مظلوم كودكي افتاد كه در انتهاي قلبش زلالي آب بود دلم از جور زمانه گرفت.
وقتي سكوت سرد آدما پشت هزاران چهره پنهان شده چه مي شه گفت و چه مي شه كرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلم پر از فرياد غم انگيز سكوت است و من در مقابل تلاطم زندگي ساكن مي ايستم و نظاره گر جورهايي هستم كه چشمان كودكي را غمگين مي كند.
ومن مي خواهم اين يك شروع دوباره باشد.