ما نامرد بودیم و عراقیها مرد بودند!!!

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
مگه شما قبل اینکه نظر بدی میدونی میخوان ازت تشکر کنن؟
یعنی اول هماهنگ میکنی یه نظر چند تا تشکر میگیری بعد میزنی؟
اومدی توی یه تاپیک که همه دارن از یه چیزی دفاع میکنن و طرفدارشن.. بعد تو هم میپری وسط و همون حرف رو (حتی اگه بی منطق باشه) تکرار میکنی.. بعد اون افراد میان ازت تشکر میکنن..
نه راست میگی.. اصلا قبلش نمیدونی!!
بی خیال.. مهندس کشاورزی هم لازم نیست.. از یه بچه یک سال و نیمه هم بپرسی به نظرت 30 تا قایق چوبی و خمپاره برن کیشون کیشون کنن میتونن یه ناوشکن جنگی آمریکا رو که ماهواره 24 ساعت دیده بانیش میکنه بزنن؟ میگه این چه سوال بچگانه ایه. البته تو راست میگی حتی با اینکه با ماهواره میبینن که اونا دارن میان، اما چون خیلی قایقامون کوچولو هستن، هرچی اونا موشک و اژدر و تیر و تخته پرت کنن اینا ویراژ میدن و میرن جلو و کیشون کیشووووووون..
من نمیدونم چرا دارم باهات بحث میکنم.. شما فکر کن درست میگی.. منم فکر میکنم درست میگی. دیگه دلیلی ندارم باهات بحث کنم
موفق باشی و خدانگهدار:gol:
 

ddahmadss

عضو جدید
کاربر ممتاز
اومدی توی یه تاپیک که همه دارن از یه چیزی دفاع میکنن و طرفدارشن.. بعد تو هم میپری وسط و همون حرف رو (حتی اگه بی منطق باشه) تکرار میکنی.. بعد اون افراد میان ازت تشکر میکنن..
نه راست میگی.. اصلا قبلش نمیدونی!!
بی خیال.. مهندس کشاورزی هم لازم نیست.. از یه بچه یک سال و نیمه هم بپرسی به نظرت 30 تا قایق چوبی و خمپاره برن کیشون کیشون کنن میتونن یه ناوشکن جنگی آمریکا رو که ماهواره 24 ساعت دیده بانیش میکنه بزنن؟ میگه این چه سوال بچگانه ایه. البته تو راست میگی حتی با اینکه با ماهواره میبینن که اونا دارن میان، اما چون خیلی قایقامون کوچولو هستن، هرچی اونا موشک و اژدر و تیر و تخته پرت کنن اینا ویراژ میدن و میرن جلو و کیشون کیشووووووون..
من نمیدونم چرا دارم باهات بحث میکنم.. شما فکر کن درست میگی.. منم فکر میکنم درست میگی. دیگه دلیلی ندارم باهات بحث کنم
موفق باشی و خدانگهدار:gol:
راست میگی
وقتی حرف درست من توی مخت نمیره حرف مفت تو چی عایده من میکنه؟;):gol:
 

ddahmadss

عضو جدید
کاربر ممتاز
اومدی توی یه تاپیک که همه دارن از یه چیزی دفاع میکنن و طرفدارشن.. بعد تو هم میپری وسط و همون حرف رو (حتی اگه بی منطق باشه) تکرار میکنی.. بعد اون افراد میان ازت تشکر میکنن..
نه راست میگی.. اصلا قبلش نمیدونی!!
بی خیال.. مهندس کشاورزی هم لازم نیست.. از یه بچه یک سال و نیمه هم بپرسی به نظرت 30 تا قایق چوبی و خمپاره برن کیشون کیشون کنن میتونن یه ناوشکن جنگی آمریکا رو که ماهواره 24 ساعت دیده بانیش میکنه بزنن؟ میگه این چه سوال بچگانه ایه. البته تو راست میگی حتی با اینکه با ماهواره میبینن که اونا دارن میان، اما چون خیلی قایقامون کوچولو هستن، هرچی اونا موشک و اژدر و تیر و تخته پرت کنن اینا ویراژ میدن و میرن جلو و کیشون کیشووووووون..
من نمیدونم چرا دارم باهات بحث میکنم.. شما فکر کن درست میگی.. منم فکر میکنم درست میگی. دیگه دلیلی ندارم باهات بحث کنم
موفق باشی و خدانگهدار:gol:

این همه دلیل آوردم بعد با یه کلمه مثه کیشون کیشون جواب دادی:gol:
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجا مال معرفی شهداست نه برای بحث سیاسی:mad::mad:
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها لطفا این تاپیک رو از مسیر خودش منحرف نکنین
بذارین شهدامون رو بشناسیم:gol::gol::gol:
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها کسی نمیخواد اینجا شهدا رو معرفی کنه؟!!!!!!:cry::cry::cry:
 

tatu_lover1366

عضو جدید
زیر خاکی میکشی بالا مهندس
بزار اینا اول مسائلشون رو سر اصل جنگ و به رسمت شناختن شهدا تموم کنند , بعد
هنوز یک عده اینجا با شهدا هم مشکل دارند متاسفانه
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگي نامه سرتیپ خلبان شهید محمود خضرایی

فرمانده مرکز آموزشهای هوایی
سرتیپ خلبان شهید محمود خضرایی




در پانزدهم خرداد ماه سال 1326 در یکی از محله های تهران و درخانواده خضرایی که از خانواده های مذهبی و متدین بودند، پسری متولد شد که نام او را محمود گذاشتند.
محمود دوران ابتدایی و متوسطه را در شهر تهران سپری نمود. وی بعد از اخذ دیپلم با توجه به علاقه وافری که به فراگیری علم و دانش داشت، در کنکور سراسری شرکت نمود و در رشته مهندسی پذیرفته شد؛ اما به علت این که پدرش در تنگنای مالی قرار داشت نتوانست وارد دانشگاه شود. در این هنگام تصمیم گرفت که وارد دانشکده افسری نیروی هوایی شود. لذا در تاریخ هشتم آبان سال 1345 وارد این دانشکده شد و در مهر ماه سال 1348 با درجه ستواندومی فارغ التحصیل گردید.

دانشکده خلبانی و دوره خلبانی در آمریکا

از آن جایی که علاقه زیادی به پرواز داشت، تصمیم گرفت وارد دانشکده خلبانی شود لذا برای ورود به آن جا اقدامات مقدماتی را طی کرد. وی پس از طی آزمایش ها و معاینات مقدماتی وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندان دوره مقدماتی پرواز در ایران، برای فراگیری دوره پیش رفته پرواز به کشور آمریکا اعزام شد. محمود به علت این که بعد از فارغ التحصیلی از دانشکده افسری وارد دانشکده خلبانی شده بود، به عنوان افسر ارشد به آمریکا اعزام شد و شروع به یاد گیری فن خلبانی در پایگاه ریس آمریکا نمود.
در آمریکا به خلبانان ایرانی پیشنهاد ورزش صبحگاهی را نمود تا با این کار روحیه دانشجویان ایرانی حفظ شود. همچنین برای این که بداند در کلیساها چه می گذرد، بارها به آن جا می رفت و در مراسم آنها شرکت می کرد. تا این که از طرف کلیسا از محمود و تعدادی دیگر از دانشجویان ایرانی دعوت می شود که برای شرکت دریک گردهمایی و پاسخ به سوالات درباره دین اسلام به کلیسا بروند. در کلیسا محمود به سوالات مذهبی مسیحیان درباره دین اسلام پاسخ می دهد و حدود 25 دقیقه نیز سخنرانی مذهبی می کند.
این سخنرانی چنان گیرا بود که بعد از آن تعداد زیادی از مسیحیان با سوالات متعدد به سراغ محمود می آیند و او نیز با متانت به تمام سوالات و شبهات آنها درباره دین اسلام پاسخ می دهد.
بعد از پایان دوره آموزش در سال 1351 موفق به اخذ گواهینامه خلبانی با هواپیمای اف 4 می شود و در بازگشت به ایران، در پایگاه هوایی تهران مشغول به خدمت می شود. پس از مدتی به پایگاه هوایی بوشهرمنتقل می شود و به دلیل توانایی بالایی که از خود نشان داد بعد از مدتی به عنوان رئیس دایره عملیات گردان شکاری این پایگاه منصوب می شود.



نقش شهید در انقلاب

درحالی که چند ماهی به پیروزی انقلاب اسلامی مانده بود، طی فرمانی از خلبانان پایگاه هوایی بوشهر خواسته می شود که هواپیماهای خود را به پایگاه هوایی چابهار منتقل کنند. در آن زمان با توجه به جو حاکم بر ارتش، کسی حق اعتراض به دستور را نداشت ولی خضرایی و شهید طالب مهر شجاعانه از جای برمی خیزند و با صراحت اعلام می کنند که این دستور را اجرا نمی کنند. در این حین به آنها تذکر داده می شود:
- لغو دستور می کنید و می دانید چه عواقبی در پی خواهد داشت!
که این دو بزگوار پاسخ می دهند:
- ما اهداف شوم شما را از این کار می دانیم. شما می خواهید با انتقال هواپیماها به چابهار، آنها را بر روی ناو آمریکایی ببرید. این هواپیماها اموال بیت المال است و ما اجازه چنین کاری را نخواهیم داد.
این حرکت شجاعانه باعث شد دیگر خلبانان نیز اعتراض خود را اعلام کنند و بدین ترتیب این پروازها لغو گردید.
نقش شهید خضرایی در شکل گیری انقلاب بسیار چشمگیر بود. او با شنیدن فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر قیام علیه طاغوت، ارتش را رها کرده و به صفوف مبارزان می پیوندد. در اواخر بهمن ماه سال 1357 درحالی که چند روزی به پیروزی انقلاب مانده بود، وی در نقش رهبری گروهی از جوانان، دست به تصرف کلانتری منطقه گرگان تهران می زند و در این کش و قوس از ناحیه دست نیز مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و مجروح می شود. با پیروزی انقلاب او شروع به ارشاد خلبانان و نظامیان می کند و آنها را متوجه خیانت های طاغوتیان می نماید.

بلافاصله به میدان نبرد می رود

با شروع غائله کومله و دمکرات عازم کردستان می شود و به عنوان یکی از یاران صدیق شهید چمران مشغول به خدمت می شود. او در کنار شهید چمران به عنوان افسر کنترل کننده زمین مشغول به خدمت می شود. کار او شناسایی و کنترل آتش هواپیماها برای زدن اهداف مورد نظر بر روی زمین بود.
با شروع جنگ تحمیلی از سوی عراق، خضرایی نیز به عنوان یکی از خلبانان باتجربه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به پایگاه هوایی همدان منتقل شد و پروازهای جنگی خود را آغاز نمود.
در یکی از این پروازها هواپیمای او مورد هدف قرار می گیرد ولی خضرایی با مهارت بالایی که در فن خلبانی داشت، هواپیما را درحالی که یک چرخ نداشت به زمین می نشاند.



حمله به پایگاه های الولید ( اچ 3 )

در اواخر سال 1359 نیروی هوایی تصمیم می گیرد با عملیاتی عمقی در خاک عراق، در یک اقدام بی سابقه پایگاه های الولید در غربی ترین نقطه عراق را بمباران کنند. برای این کار باید بهترین خلبانان نیروی هوایی انتخاب می شدند. از این رو خضرایی هم به عنوان یکی از خلبانان برای انجام این عملیات انتخاب می شود.
در روز موعود تمامی هواپیما به پرواز در می آیند. خضرایی نیز هدایت یکی از فانتوم ها را برعهده داشت. بعد از دو مرحله سوخت گیری هوایی، فانتوم ها به پایگاه های الولید می رسند. در این هنگام فانتوم ها به سه دسته تقسیم می شوند و به هر سه پایگاه الولید حمله می کنند. خضرایی هم به خوبی ماموریت های خود را انجام می دهد و به سمت تانکرهای سوخت رسان گردش می کند. در این هنگام که پدافند پایگاه ها دیوانه وار و بی هدف به هرطرف شلیک می کردند، ناگهان تعداد گلوله ضد هوایی به هواپیمای خضرایی برخورد می کند.
هدایت هواپیمای آسیب دیده آن هم در شرایطی که باید نزدیک به 500 کیلومتر مسیر را طی کند، کاری بسیار دشوار بود ولی خضرایی مصمم بود که هواپیما را به هر قیمت به ایران برساند. بعد از سوخت گیری هوایی سوم، به سرعت به سمت مرزهای ایران می آید و در نهایت با رشادت و شهامت خاص هواپیما را سالم بر زمین می نشاند.

نماز در هواپیمای فانتوم

از یکی از دوستان ایشان نقل شده است که یک بار در پایگاه به صورت آماده بودیم که در ساعت 4 صبح صدای آژیر اضطراری شنیده شد. بلافاصله به اتفاق خضرایی به پرواز در آمدیم. بعد از ماموریت تازه هوا درحال روشن شدن بود که او گفتند:
- موافقی نماز را همین جا بخوانیم؟
گفتم: گخیلی خوبه، از این بهتر نمی شه.گ
گفت: گپس اجازه بده با رادار صحبت کنیم و به سمت قبله پرواز کنیم."
پس از هماهنگی با رادار، سمت قبله را برگزیدیم. ابتدا او نمازش را خواند و آن گاه من هم نمازم را بجا آوردم. پس از ادای نماز، او با صدای گیریایش با خدای خود مشغول مناجات شد و آن گونه ملتمسانه سخن می گفت که من را هم تحت تاثیر قرار داد.
این نماز یکی از نمازهای منحصر به فردی بود که هرگز آن را فراموش نمی کنم.
چقدر دل انگیز و زیباست خلوت با خدا در دل آسمان، گویی روحمان نیز همچون جسم پرواز می کرد و خدایی شده بود. انگار به زمین تعلق نداشتیم و دوست داشتیم برای همیشه در آسمان پرواز کنیم.


امام خمینی (ره): فرزندم تو سقوط نکردی، تو صعود می کنی

عملیات بزرگ دیگری در نیروی هوایی با موفقیت انجام شد. در این عملیات نیز خضرایی حضوری فعال داشت، ولی در هنگام بازگشت هواپیمای او مورد هدف موشک زمین به هوا قرار می گیرد. وی با سختی هواپیما را تا ایران هدایت می کند و در آن جا اقدام به خروج اضطراری از هواپیما می کند که به دلیل برخورد دستش با کابین در هنگام خروج اضطراری، دچار شکستگی دست می شوند.
بعد از این ماجرا او به همراه تعدادی از خلبانان نیروی هوایی برای تجدید بیعت و دیدن حضرت امام (ره) به جماران می روند. در بیت امام (ره)، او چون دچار شکستگی دست شده بود، دست آسیب دیده را به گردن آویزان کرده بود.
حضرت امام (ره) رو به او می کند می فرماید:
- فرزندم چی شده؟ دستت چه شده؟
خضرایی در پاسخ عرض می کند:
- هواپیمایم مورد اصابت قرار گرفته و سقوط کرده ام.
حضرت امام تاملی می کنند و می فرمایند:
- فرزندم، تو سقوط نکردی، تو صعود می کنی!

فرماندهی پایگاه سوم شکاری همدان

چند روزی از این دیدار نگذشته بود که بنی صدر (رئیس جمهور مخلوع ایران) مخفیانه از ایران فرار کرد. غوغایی به پا شده بود و از هر سو موج انتقادات به سمت شهید فکوری سرازیر شده بود که البته تمام این اتهامات واهی بود. به هرحال شهید فکوری به خاطر این ماجرا از سمت خود استعفا کرد و به دنبال انتخاب فرمانده جدید نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و تغییراتی که در نیرو اعمال شد، خضرایی به درجه سرهنگ دومی ارتقاء پیدا کرد و همزمان به عنوان فرمانده پایگاه هوایی همدان نیز منصوب شد. او به مدت دو سال از سال 1360 تا 1362 عهده دار این مسئولیت بود.
پایگاه شکاری همدان به عنوان قطب مهمی محسوب می شد و بسیاری از مناطق غرب کشور را پوشش می داد. با حضور وی تحولاتی در این پایگاه ایجاد شد و پایگاه شکاری همدان در زمان فرماندهی او عملیات بزرگی را علیه دشمن بعثی انجام داد.



فرماندهی پدافند هوایی و درپی آن مرکز آموزش های هوایی

درسال 1362 خضرایی از سوی فرماندهی نیروی هوایی به سمت فرمانده پدافند هوایی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و این انتخاب به این دلیل بود که او قبل از آن که یک خلبان باشد، یک افسر کنترل شکاری نیز بود و اشراف خوبی بر پدافند داشت. در مدت حضور خضرایی در این سمت، خدمات قابل توجهی در پدافند داشت.
در اواخر سال 1363 به سمت فرمانده مرکز آموزش های هوایی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و تا زمان شهادت در همین پست خدمت می کرد.
در همین زمان تحولات بزرگ در این مرکز انجام می پذیرد و او توانست خدمات ارزنده ای را در این مرکز انجام دهد و از خود یادگاری مناسبی برجای بگذارد.

روز وصال نزدیک می شود
در دو ماه آخر عمرش، مرتبا می گفت مدت زیادی این جا نیستم و پی گیر کارها بود. مرتب به مناطق جنگی پرواز می کرد تا این که روز وصال می رسد.
تصمیم گرفته می شود با توجه به شروع عملیات والفجر 8، عده ای از یاران امام برای بازدید مناطق جنگی به اهواز بروند. قرار می شود که خضرایی هم با این جمع به اهواز برود.
صبح روز بیست و هشتم بهمن سال 1364 خضرایی درحال ترک منزل، از همسرش وصیتنامه اش را طلب می کند و آخرین تغییرات را در آن اعمال می کند.
با عزیمت به فرودگاه مهرآباد تهران، هواپیمای مسافربری به مقصد اهواز به پرواز در می آید. همه چیز به خوبی پیش می رفت که ناگهان اهواز مورد حمله هوایی قرار می گیرد و یکی از جنگنده های دشمن در آستانه ظهر هواپیمای مسافربری حامل آنها را در آسمان شهر اهواز هدف قرار می دهد و تمامی نفرات حاضر در هواپیما شهید می شوند و به ملکوت اعلی می پیوندند.
در این پرواز سرهنگ محمود خضرایی به همراه آیت الله محلاتی و تعدادی از نمایندگان مجلس شواری اسلامی و قضات دیوان عالی کشور شهید می شوند.



درهنگام شهادت درحال خواندن قرآن
هنگامی که پیکر مطهر او را پیدا کرده و آن را مشاهده می کنندف می ببینند که در یک دست تسبیح و درلابه لای انگشتان دست دیگرش ورقه های قرآن بوده است.
شهید خضرایی به آرزوی دیرینه خود رسیده بود. او بارها می گفت:
- من دوست ندارم که بر روی زمین بمیرم، دوست دارم تا در آن بالا بمیرم.
و حقیقتا که چه خوب شهید شد و چقدر زیبا به آرزوی خود رسید در آن بالاها درحال راز و نیاز با خدای خود.
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی نامه سرتیپ خلبان شهید غفور جدی
سرتیپ خلبان شهید غفور جدی




غفور جدی اردبیلی سومین فرزند از یک خانواده هشت نفره بود که در سال ۱۳۲۴ در خانواده ای سرشناس در شهر اردبیل چشم به جهان گشود.

پدرش فردی زحمتکش و از بانیان برگزاری مراسم عزاداری ابا عبد الله الحسین بود. عفور پس از قبولی در آزمون ورودی، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش راه پیدا می کند. پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز در اواخر سال 1348 برای طی دوره تکمیلی به ایالات متحده فرستاده شده، هوشمندی، جسارت و دلاوری خاصی از خود به نمایش می گذارد. پس از پایان امتحانات که اعطای وینگ خلبانی به جدی را در پی داشت، از طرف نماینده نیروی هوایی ایالات متحده تماسی با خانواده شهید برقرار می شود مبنی بر اینکه آمریکایی ها برای جذب ستوان دوم خلبان غفور جدی رضایت نیروی هوایی ایران را جلب کرده و فقط رضایت خانواده وی باقی می ماند. پدر شهید که هم اکنون به رحمت خدا رفته فقط در یک جمله به نماینده آمریکایی ها می گوید: من فرزندم را برای میهنم پرورش داده ام!

بدین ترتیب جدی در سال 1350 به کشور بازگشته و طبق امریه ستاد فرماندهی نیروی هوایی به پایگاه هفتم شکاری شیراز منتقل می شود. وی با آغاز دوره خدمت، در هیچ برهه ای تدبیر و شجاعت را کنار نگذاشت تا اینکه در روز 23 اردیبهشت ماه سال 1352 عملاً در بوته آزمایش قرار گرفت. عقربه ها ساعت 2 بعد از ظهر را نشان می داد که ستوان یکم خلبان غفور جدی به عنوان فرمانده هواپیمای فانتوم در کابین جلو پس از بازرسی هواپیما، خزش به ابتدای باند و اجازه از برج مراقبت در گرمای شیراز به آسمان بال می گشاید. بلافاصله پس از برخاست و جمع شدن ارابه های فرود، جنگنده لرزش های خفیفی حول محور عرضی از خود بروز می دهد. جدی در ابتدا تصور می کند که این لرزش به خاطر گردابه های بجای مانده از پرواز جنگنده های جلویی است اما پس از خارج کردن موتور ها از حالت پس سوز، مشکل نه تنها مرتفع نمی شود بلکه شدت می یابد. به مدت چند ثانیه بعد، چراغهای متعدد هشدار دهنده از کار افتادن سامانه های هواپیما به طور متوالی روشن و خاموش می شوند به طوری که وی در تشخیص اینکه کدام سامانه دچار نقص شده، کدامیک مشکلش برطرف گردیده و کدامیک اصلاً مشکلی ندارد کاملاً سردرگم می شود. بلافاصله هواپیما نوسان های پردامنه ای از خود به نمایش می گذارد و ناگهان با زاویه شدیدی شروع به اوجگیری می کند. تلاش جدی در دادن دسته فرامین جنگنده به جلو و در آوردن آن از حالت اوجگیری که لحظه به لحظه خطر واماندگی را در پی داشت بی نتیجه می ماند. ناگهان جنگنده در آسمان وامانده و جدی با هماهنگی خلبان کابین عقب، اهرم خروج اضطراری وی را فعال می کند و کمک خلبان در ادامه به سلامت با چتر به زمین فرود می آید. در این لحظه غفور مصمم تر از قبل دوباره تلاش خود را برای کنترل دسته فرامین را آغاز کرده و خوشبختانه کنترل جنگنده سرکش را به دست می آورد. در راه بازگشت به فرودگاه، جنگنده دوباره همان رفتار را نشان می دهد اما این بار نیز مقهور اجرای دستورالعمل های پروازی صحیح از طرف جدی می شود. بدین گونه ستوان یکم خلبان غفور جدی با سالم به زمین نگه نشاندن پرنده ای به ارزش میلیون ها دلار، به دریافت یک درجه ترفیع مفتخر می شود. وی در مراسم تشویق و تقدیر در بیان این دلاوری خود می گوید: عامل موفقیتم را یاد خدا، حفظ خونسردی و اجرای دقیق دستورالعمل های پروازی می دانم. جدی در ادامه برای انجام وظیفه به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل و سپس در شهریور 1355 برای طی دوره امنیت پرواز از آذر مرداد 55 تا مرداد 56 دوباره به ایالات متحده سفر می کند. پس از مراجعت، به پایگاه ششم شکاری بوشهر باز می گردد. این پایگاه آخرین پایگاه خدمتی شهید خلبان جدی بود. با شروع جنگ تحمیلی در حالی که سمت فرماندهی بازرسی و امنیت پرواز پایگاه را به عهده داشت فعالانه وارد صحنه نبرد حق علیه باطل می شود.

غفور جدی تعصب خاصی نسبت به خانواده خود داشت. با شروع ماموریت های جنگی در آغاز هر عملیات تلفنی، از خانواده خود حلالیت می طلبید.

در کتاب ثبت پروازی وی قبل از جنگ پرواز با بزرگانی چون شهید بزرگوار سرهنگ جواد فکوری (بعنوان فرمانده گردان ۷۱ شکاری، کابین جلو) امیر سرتیپ دوم فرج الله براتپور (در آن زمان سروان، هم کابین عقب و هم کابین جلو)، شهید سرتیپ خلبان علیرضا یاسینی (در آن زمان ستوان دوم) و بسیاری دیگر به چشم می خورد. در اردیبهشت سال ۵۲ با توجه به شجاعتی که جدی از خود نشان داد و توصیفش رفت، از طرف نیروی هوایی ۳ ماه مرخصی تفریحی ایالات متحده به وی داده می شود. غفور در این سفر سیاحتی از تفریح منصرف شده و گواهینامه خلبانی بویینگ ۷۴۷ را نیز دریافت می کند. با شروع جنگ، بعضی از خائنین به زعم خود قصد تشویق غفور به ترک ایران را داشتند که وی در پاسخ به آنها این چنین گفت: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روزهایی تربیت شده ایم.

در نیمه ها آبان ماه ۱۳۵۹ تقریباً یک ماه و نیم از آغاز جنگ گذشته بود و مادر شهید جدی ماه ها بود که فرزند خود را ندیده بود. از طرفی حجم عملیات های محوله به پایگاه بوشهر به حدی بود که غفور صلاح نمی دید همرزمان خود را برای مدت طولانی تنها بگذارد. بنابراین قرار شد که مادرش به تهران بیاید و غفور نیز به وی بپیوندد. برگه مرخصی برای روز ۱۷ آبان صادر شده بود و غفور از شب قبل وسایل سفر خود را مهیا نموده بود. طبق برنامه قرار بود ۲ نوبت عملیات جنگی با حضور جدی انجام گردد و سپس به مرخصی برود. دو نوبت پرواز با موفقیت انجام شد و خلبان غفور جدی از کمک خود سروان خلبان خلج به قصد ترک پایگاه خداحافظی کرد. به محض اینکه آنها از هم جدا شدند دوباره ماموریتی به غفور ابلاغ گردید که شهید جدی بلافاصله به خلج می گوید: آماده شو برویم! آیا او می دانست که این ماموریتی بی بازگشت است و بال های آهنین جنگنده به بال هایی تبدیل خواهند شد و وی را تا عرش الهی همراهی خواهند کرد؟! گویی به او الهام شده بود طوری که در آخرین درخواست حلالیت همه را ناخودآگاه آماده شهادت خود کرده بود. وی حتی در اقدامی که تا آن زمان بی سابقه بود ساعت و گردنبند الله خود را به سرباز خود تقدیم می کند. آری غفور دیگر باز نمی گردد!
حصر آبادان در حال تکمیل بود و سیل تسلیحات سنگین ارتش عراق از محور بصره در حال ورود به مرز ایران. سومین پرواز عملیاتی سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی و سروان خلبان خلج بمباران کاروان توپ های توپخانه سنگین دشمن در اطراف بصره بود. فانتوم با قدرت آسمان را شکافته و خود به مثابه بمب هایش به قلب دشمن هجوم می برد. ماموریت به خوبی انجام می شود و ضربه مهلکی به کاروان مزبور وارد می آید. غفور گردشی کرده و راه وطن را در پیش می گیرد. در همین لحظه ناگهان موشک زمین به هوای خصم زبون صدمات عمده ای را به پیکر مرکب آهنین وی وارد می آورد. اما غفور جدی خلبانی نبود که بگذارد حتی لاشه عقابش به دست کرکس بیفتد. آتش لحظه به لحظه زبانه های بلندتری به خود می گرفت. هر دو خلبان با توجه به از بین رفتن مقدار زیادی از سطوح کنترل دم و همچنین نداشتن فشار هیدرولیک، با تمام قدرت سعی داشتند جنگنده را در حالت پروازی نگهدارند. با تلاش و همت ستودنی هر دو خلبان، جنگنده F-4 به نخستین نقطه نشانه زمینی سرزمین های تحت کنترل نیرو های خودی که همان رودخانه بهمن شیر بود می رسد. گرمای سوزان شعله ها اینک کابین عقب را کاملاً آماج ضربات خود قرار داده بود و ماندن در هواپیما دیگر به صلاح نبود. در لحظه ای که هر دو خلبان تصمیم به خروج اضطراری از جنگنده می گیرند، ارتفاع پرواز بسیار پایین بود و تلاش جدی هم برای اوج گیری به جایی نمی رسید. به ناچار دو خلبان دستگیره خروج اضطراری روی صندلی را کشیده و به بیرون پرتاب می شوند. با توجه به اینکه خلبان خلج زودتر اقدام به خروج اضطراری می کند، در ارتفاع بالاتری از جنگنده خارج می شود و به سلامت به زمین می رسد اما راکت های صندلی شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی در ارتفاع پایین تری فعال می شود و متاسفانه نه چتر فرصت گرفتن سرعت عمودی سقوط جدی را پیدا می کند و نه صندلی مجال جدا شدن از خلبان را می یابد. در نتیجه غفور با سرعت بالایی به زمین برخورد می کند.

پیکر پاک شهید جدی به تهران و از آنجا به وسیله یک فروند هواپیمای C-130 به پایگاه دوم شکاری منتقل می شود. مردم شهید پرور و انقلابی اردبیل با شنیدن خبر شهادت غفور جدی با پای پیاده عازم تبریز می شوند و تقریباً نیمی از جاده ۱۵۰ کیلومتری آن را می پیمایند تا اینکه جنازه شهید به وسیله آمبولانس به غسالخانه اردبیل انتقال می یابد. امام جمعه اردبیل با اینکه از نظر شرعی نیازی به غسل شهید نیست، خود شخصاً این کار را انجام می دهد و بر پیکر پاک شهید نماز می گذارد.

برادر شهید که قبل از غسل، پیکر غفور را دیده بود برایمان گفت: با توجه به شدت ضربه وارده که شکستگی دنده ها، پارگی اعضای داخلی بدن و خونریزی داخلی را در پی داشت، تنها لخته خونی از دهانش جاری شده و مقداری خون مردگی در پهلویش به چشم می خورد. پیکر کاملاً سالم بود و تبسمی بر روی لبانش داشت. گویی اگر به اسم صدایش می کردی از خواب بیدار می شد!

تشییع جنازه بسیار با شکوهی که مقارن شد با ایام عزاداری حسینی با حضور ملت انقلابی اردبیل برای شهید برگزار گردید و به مدت یک هفته در شهر عزای عمومی اعلام شد و از آن تاریخ آغاز حرکت دسته های عزاداری شهر از مقابل منزل پدر شهید به رسمی ماندگار بدل گردید. پدر شهید هنگام شهادت غفور گفت: امانتی بود دست ما که خداوند آن را پس گرفت.

شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی علاقه خاصی به پرواز بر پهنه نیلگون خلیج فارس داشت و در زمان شهادت، در طی ۴۵ روز ۸۰ پرواز جنگی را در کارنامه پروازی خود ثبت کرده بود.

پس از شهادت از طرف ستاد فرماندهی نیروی هوایی و شخص شهید بزرگوار سرهنگ خلبان جواد فکوری برای بزرگداشت مقام شامخ شهید از خانواده وی به آن مرکز دعوتی به عمل می آید. در آن ملاقات شهید فکوری به عنوان فرمانده سابق گردان ۷۱ شکاری (گردان پروازی شهید غفور جدی) گریست و گفت: من خاطرات خوبی با شهید جدی داشتم. :gol::gol:
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیر خاکی میکشی بالا مهندس
بزار اینا اول مسائلشون رو سر اصل جنگ و به رسمت شناختن شهدا تموم کنند , بعد
هنوز یک عده اینجا با شهدا هم مشکل دارند متاسفانه
داداشم متاسفانه ما افتخاراتمون رو هم بخاطر بعضی چیزها که بهش میگن روشنفکری میزنیم زیرش
مشکلی نیست
ما با همین زیرخاکی ها زنده ایم:gol::gol::gol:
 

عیدی امین

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
...............

...............

باتشکراز یادآوری واطلاعاتتون :gol:
در مورد عملیات کمان 99 چیزی دردسترس دارین؟
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگي نامه سرتیپ خلبان شهید محمود خضرایی

فرمانده مرکز آموزشهای هوایی
سرتیپ خلبان شهید محمود خضرایی




در پانزدهم خرداد ماه سال 1326 در یکی از محله های تهران و درخانواده خضرایی که از خانواده های مذهبی و متدین بودند، پسری متولد شد که نام او را محمود گذاشتند.
محمود دوران ابتدایی و متوسطه را در شهر تهران سپری نمود. وی بعد از اخذ دیپلم با توجه به علاقه وافری که به فراگیری علم و دانش داشت، در کنکور سراسری شرکت نمود و در رشته مهندسی پذیرفته شد؛ اما به علت این که پدرش در تنگنای مالی قرار داشت نتوانست وارد دانشگاه شود. در این هنگام تصمیم گرفت که وارد دانشکده افسری نیروی هوایی شود. لذا در تاریخ هشتم آبان سال 1345 وارد این دانشکده شد و در مهر ماه سال 1348 با درجه ستواندومی فارغ التحصیل گردید.

دانشکده خلبانی و دوره خلبانی در آمریکا

از آن جایی که علاقه زیادی به پرواز داشت، تصمیم گرفت وارد دانشکده خلبانی شود لذا برای ورود به آن جا اقدامات مقدماتی را طی کرد. وی پس از طی آزمایش ها و معاینات مقدماتی وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندان دوره مقدماتی پرواز در ایران، برای فراگیری دوره پیش رفته پرواز به کشور آمریکا اعزام شد. محمود به علت این که بعد از فارغ التحصیلی از دانشکده افسری وارد دانشکده خلبانی شده بود، به عنوان افسر ارشد به آمریکا اعزام شد و شروع به یاد گیری فن خلبانی در پایگاه ریس آمریکا نمود.
در آمریکا به خلبانان ایرانی پیشنهاد ورزش صبحگاهی را نمود تا با این کار روحیه دانشجویان ایرانی حفظ شود. همچنین برای این که بداند در کلیساها چه می گذرد، بارها به آن جا می رفت و در مراسم آنها شرکت می کرد. تا این که از طرف کلیسا از محمود و تعدادی دیگر از دانشجویان ایرانی دعوت می شود که برای شرکت دریک گردهمایی و پاسخ به سوالات درباره دین اسلام به کلیسا بروند. در کلیسا محمود به سوالات مذهبی مسیحیان درباره دین اسلام پاسخ می دهد و حدود 25 دقیقه نیز سخنرانی مذهبی می کند.
این سخنرانی چنان گیرا بود که بعد از آن تعداد زیادی از مسیحیان با سوالات متعدد به سراغ محمود می آیند و او نیز با متانت به تمام سوالات و شبهات آنها درباره دین اسلام پاسخ می دهد.
بعد از پایان دوره آموزش در سال 1351 موفق به اخذ گواهینامه خلبانی با هواپیمای اف 4 می شود و در بازگشت به ایران، در پایگاه هوایی تهران مشغول به خدمت می شود. پس از مدتی به پایگاه هوایی بوشهرمنتقل می شود و به دلیل توانایی بالایی که از خود نشان داد بعد از مدتی به عنوان رئیس دایره عملیات گردان شکاری این پایگاه منصوب می شود.



نقش شهید در انقلاب

درحالی که چند ماهی به پیروزی انقلاب اسلامی مانده بود، طی فرمانی از خلبانان پایگاه هوایی بوشهر خواسته می شود که هواپیماهای خود را به پایگاه هوایی چابهار منتقل کنند. در آن زمان با توجه به جو حاکم بر ارتش، کسی حق اعتراض به دستور را نداشت ولی خضرایی و شهید طالب مهر شجاعانه از جای برمی خیزند و با صراحت اعلام می کنند که این دستور را اجرا نمی کنند. در این حین به آنها تذکر داده می شود:
- لغو دستور می کنید و می دانید چه عواقبی در پی خواهد داشت!
که این دو بزگوار پاسخ می دهند:
- ما اهداف شوم شما را از این کار می دانیم. شما می خواهید با انتقال هواپیماها به چابهار، آنها را بر روی ناو آمریکایی ببرید. این هواپیماها اموال بیت المال است و ما اجازه چنین کاری را نخواهیم داد.
این حرکت شجاعانه باعث شد دیگر خلبانان نیز اعتراض خود را اعلام کنند و بدین ترتیب این پروازها لغو گردید.
نقش شهید خضرایی در شکل گیری انقلاب بسیار چشمگیر بود. او با شنیدن فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر قیام علیه طاغوت، ارتش را رها کرده و به صفوف مبارزان می پیوندد. در اواخر بهمن ماه سال 1357 درحالی که چند روزی به پیروزی انقلاب مانده بود، وی در نقش رهبری گروهی از جوانان، دست به تصرف کلانتری منطقه گرگان تهران می زند و در این کش و قوس از ناحیه دست نیز مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و مجروح می شود. با پیروزی انقلاب او شروع به ارشاد خلبانان و نظامیان می کند و آنها را متوجه خیانت های طاغوتیان می نماید.

بلافاصله به میدان نبرد می رود

با شروع غائله کومله و دمکرات عازم کردستان می شود و به عنوان یکی از یاران صدیق شهید چمران مشغول به خدمت می شود. او در کنار شهید چمران به عنوان افسر کنترل کننده زمین مشغول به خدمت می شود. کار او شناسایی و کنترل آتش هواپیماها برای زدن اهداف مورد نظر بر روی زمین بود.
با شروع جنگ تحمیلی از سوی عراق، خضرایی نیز به عنوان یکی از خلبانان باتجربه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به پایگاه هوایی همدان منتقل شد و پروازهای جنگی خود را آغاز نمود.
در یکی از این پروازها هواپیمای او مورد هدف قرار می گیرد ولی خضرایی با مهارت بالایی که در فن خلبانی داشت، هواپیما را درحالی که یک چرخ نداشت به زمین می نشاند.



حمله به پایگاه های الولید ( اچ 3 )

در اواخر سال 1359 نیروی هوایی تصمیم می گیرد با عملیاتی عمقی در خاک عراق، در یک اقدام بی سابقه پایگاه های الولید در غربی ترین نقطه عراق را بمباران کنند. برای این کار باید بهترین خلبانان نیروی هوایی انتخاب می شدند. از این رو خضرایی هم به عنوان یکی از خلبانان برای انجام این عملیات انتخاب می شود.
در روز موعود تمامی هواپیما به پرواز در می آیند. خضرایی نیز هدایت یکی از فانتوم ها را برعهده داشت. بعد از دو مرحله سوخت گیری هوایی، فانتوم ها به پایگاه های الولید می رسند. در این هنگام فانتوم ها به سه دسته تقسیم می شوند و به هر سه پایگاه الولید حمله می کنند. خضرایی هم به خوبی ماموریت های خود را انجام می دهد و به سمت تانکرهای سوخت رسان گردش می کند. در این هنگام که پدافند پایگاه ها دیوانه وار و بی هدف به هرطرف شلیک می کردند، ناگهان تعداد گلوله ضد هوایی به هواپیمای خضرایی برخورد می کند.
هدایت هواپیمای آسیب دیده آن هم در شرایطی که باید نزدیک به 500 کیلومتر مسیر را طی کند، کاری بسیار دشوار بود ولی خضرایی مصمم بود که هواپیما را به هر قیمت به ایران برساند. بعد از سوخت گیری هوایی سوم، به سرعت به سمت مرزهای ایران می آید و در نهایت با رشادت و شهامت خاص هواپیما را سالم بر زمین می نشاند.

نماز در هواپیمای فانتوم

از یکی از دوستان ایشان نقل شده است که یک بار در پایگاه به صورت آماده بودیم که در ساعت 4 صبح صدای آژیر اضطراری شنیده شد. بلافاصله به اتفاق خضرایی به پرواز در آمدیم. بعد از ماموریت تازه هوا درحال روشن شدن بود که او گفتند:
- موافقی نماز را همین جا بخوانیم؟
گفتم: گخیلی خوبه، از این بهتر نمی شه.گ
گفت: گپس اجازه بده با رادار صحبت کنیم و به سمت قبله پرواز کنیم."
پس از هماهنگی با رادار، سمت قبله را برگزیدیم. ابتدا او نمازش را خواند و آن گاه من هم نمازم را بجا آوردم. پس از ادای نماز، او با صدای گیریایش با خدای خود مشغول مناجات شد و آن گونه ملتمسانه سخن می گفت که من را هم تحت تاثیر قرار داد.
این نماز یکی از نمازهای منحصر به فردی بود که هرگز آن را فراموش نمی کنم.
چقدر دل انگیز و زیباست خلوت با خدا در دل آسمان، گویی روحمان نیز همچون جسم پرواز می کرد و خدایی شده بود. انگار به زمین تعلق نداشتیم و دوست داشتیم برای همیشه در آسمان پرواز کنیم.


امام خمینی (ره): فرزندم تو سقوط نکردی، تو صعود می کنی

عملیات بزرگ دیگری در نیروی هوایی با موفقیت انجام شد. در این عملیات نیز خضرایی حضوری فعال داشت، ولی در هنگام بازگشت هواپیمای او مورد هدف موشک زمین به هوا قرار می گیرد. وی با سختی هواپیما را تا ایران هدایت می کند و در آن جا اقدام به خروج اضطراری از هواپیما می کند که به دلیل برخورد دستش با کابین در هنگام خروج اضطراری، دچار شکستگی دست می شوند.
بعد از این ماجرا او به همراه تعدادی از خلبانان نیروی هوایی برای تجدید بیعت و دیدن حضرت امام (ره) به جماران می روند. در بیت امام (ره)، او چون دچار شکستگی دست شده بود، دست آسیب دیده را به گردن آویزان کرده بود.
حضرت امام (ره) رو به او می کند می فرماید:
- فرزندم چی شده؟ دستت چه شده؟
خضرایی در پاسخ عرض می کند:
- هواپیمایم مورد اصابت قرار گرفته و سقوط کرده ام.
حضرت امام تاملی می کنند و می فرمایند:
- فرزندم، تو سقوط نکردی، تو صعود می کنی!

فرماندهی پایگاه سوم شکاری همدان

چند روزی از این دیدار نگذشته بود که بنی صدر (رئیس جمهور مخلوع ایران) مخفیانه از ایران فرار کرد. غوغایی به پا شده بود و از هر سو موج انتقادات به سمت شهید فکوری سرازیر شده بود که البته تمام این اتهامات واهی بود. به هرحال شهید فکوری به خاطر این ماجرا از سمت خود استعفا کرد و به دنبال انتخاب فرمانده جدید نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و تغییراتی که در نیرو اعمال شد، خضرایی به درجه سرهنگ دومی ارتقاء پیدا کرد و همزمان به عنوان فرمانده پایگاه هوایی همدان نیز منصوب شد. او به مدت دو سال از سال 1360 تا 1362 عهده دار این مسئولیت بود.
پایگاه شکاری همدان به عنوان قطب مهمی محسوب می شد و بسیاری از مناطق غرب کشور را پوشش می داد. با حضور وی تحولاتی در این پایگاه ایجاد شد و پایگاه شکاری همدان در زمان فرماندهی او عملیات بزرگی را علیه دشمن بعثی انجام داد.



فرماندهی پدافند هوایی و درپی آن مرکز آموزش های هوایی

درسال 1362 خضرایی از سوی فرماندهی نیروی هوایی به سمت فرمانده پدافند هوایی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و این انتخاب به این دلیل بود که او قبل از آن که یک خلبان باشد، یک افسر کنترل شکاری نیز بود و اشراف خوبی بر پدافند داشت. در مدت حضور خضرایی در این سمت، خدمات قابل توجهی در پدافند داشت.
در اواخر سال 1363 به سمت فرمانده مرکز آموزش های هوایی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و تا زمان شهادت در همین پست خدمت می کرد.
در همین زمان تحولات بزرگ در این مرکز انجام می پذیرد و او توانست خدمات ارزنده ای را در این مرکز انجام دهد و از خود یادگاری مناسبی برجای بگذارد.

روز وصال نزدیک می شود
در دو ماه آخر عمرش، مرتبا می گفت مدت زیادی این جا نیستم و پی گیر کارها بود. مرتب به مناطق جنگی پرواز می کرد تا این که روز وصال می رسد.
تصمیم گرفته می شود با توجه به شروع عملیات والفجر 8، عده ای از یاران امام برای بازدید مناطق جنگی به اهواز بروند. قرار می شود که خضرایی هم با این جمع به اهواز برود.
صبح روز بیست و هشتم بهمن سال 1364 خضرایی درحال ترک منزل، از همسرش وصیتنامه اش را طلب می کند و آخرین تغییرات را در آن اعمال می کند.
با عزیمت به فرودگاه مهرآباد تهران، هواپیمای مسافربری به مقصد اهواز به پرواز در می آید. همه چیز به خوبی پیش می رفت که ناگهان اهواز مورد حمله هوایی قرار می گیرد و یکی از جنگنده های دشمن در آستانه ظهر هواپیمای مسافربری حامل آنها را در آسمان شهر اهواز هدف قرار می دهد و تمامی نفرات حاضر در هواپیما شهید می شوند و به ملکوت اعلی می پیوندند.
در این پرواز سرهنگ محمود خضرایی به همراه آیت الله محلاتی و تعدادی از نمایندگان مجلس شواری اسلامی و قضات دیوان عالی کشور شهید می شوند.



درهنگام شهادت درحال خواندن قرآن
هنگامی که پیکر مطهر او را پیدا کرده و آن را مشاهده می کنندف می ببینند که در یک دست تسبیح و درلابه لای انگشتان دست دیگرش ورقه های قرآن بوده است.
شهید خضرایی به آرزوی دیرینه خود رسیده بود. او بارها می گفت:
- من دوست ندارم که بر روی زمین بمیرم، دوست دارم تا در آن بالا بمیرم.
و حقیقتا که چه خوب شهید شد و چقدر زیبا به آرزوی خود رسید در آن بالاها درحال راز و نیاز با خدای خود.
 

عیدی امین

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
............

............

ظاهرا"درعملیات کمان 99 تعداد140 فروند جنگنده بمب افکن ایرانی همزمان باهم کلیه فرودگاه های عراق رو میزنن بشکلی کهنیروی هوایی عراق تا یک سال زمینگیر میشه جالب اینجاست این تیزپروازان همه سالم به آشیانه هاشون برمیگردن درضمن عملیات حمله به اچ 3 ازطرف نیروهای هوایی جهان جزء عملیات های غیرممکن بوده . دمشون گرم روح شهیدانشون جاویدان شاد.:gol:
 

Sarp

مدیر بازنشسته
ممکن است پیامکی با متن زیر برای موبایل شما ارسال شود: مشترک گرامی، جهت اصلاح اطلاعات پستی خود، کد پستی و پلاک را به شماره 9963000 ارسال فرمایید. توجه کنید که این پیامک از طرف همراه اول نیست! و به هیچ وجه اطلاعات شخصی خود را برای آن ها نفرستید! لطفا اطلاع رسانی نمایید
 

Sky Waker

عضو جدید
ظاهرا"درعملیات کمان 99 تعداد140 فروند جنگنده بمب افکن ایرانی همزمان باهم کلیه فرودگاه های عراق رو میزنن بشکلی کهنیروی هوایی عراق تا یک سال زمینگیر میشه جالب اینجاست این تیزپروازان همه سالم به آشیانه هاشون برمیگردن درضمن عملیات حمله به اچ 3 ازطرف نیروهای هوایی جهان جزء عملیات های غیرممکن بوده . دمشون گرم روح شهیدانشون جاویدان شاد.:gol:

من این دوتا لینک رو تو اینترنت پیدا کردم که تقریبا خوب توضیح داده ولی واضحه که یکی رو از رویه اون یکی ترجمه کرده.

انگلیسی:
http://en.wikipedia.org/wiki/Operation_Kaman_99

فارسی:
http://fa.wikipedia.org/wiki/عملیات_کمان_۹۹

طراحی و سرعت عمل خوب بوده ولی چون عراق به محض مطلع شدن از آغاز حمله ، هواپیماهاشو به عربستان و اردن و کویت فرستاد (در وافع فراری داد)، ضربه سنگینی به خود نیرویه هوایی عراق وارد نیومد و بیشتر پایگاههای اون هدف قرار گرفت که یه دو سه ماهی اونها رو از فعالیت خارج کرد. 7 تا هواپیمای عراقی و 4 تا F_5 ایرانی تو این عملیات سرنگون شدند. تو متن انگلیسی چیزهایی هست که تو فارسی نیست و بر عکس.

بعد از این عملیات هم عراق به شدت قدرت پدافندی خودشو زیاد کرد به طوری که ایران نتونست دیگه حمله ای در این ابعاد انجام بده.
 

عیدی امین

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من این دوتا لینک رو تو اینترنت پیدا کردم که تقریبا خوب توضیح داده ولی واضحه که یکی رو از رویه اون یکی ترجمه کرده.

انگلیسی:
http://en.wikipedia.org/wiki/Operation_Kaman_99

فارسی:
http://fa.wikipedia.org/wiki/عملیات_کمان_۹۹

طراحی و سرعت عمل خوب بوده ولی چون عراق به محض مطلع شدن از آغاز حمله ، هواپیماهاشو به عربستان و اردن و کویت فرستاد (در وافع فراری داد)، ضربه سنگینی به خود نیرویه هوایی عراق وارد نیومد و بیشتر پایگاههای اون هدف قرار گرفت که یه دو سه ماهی اونها رو از فعالیت خارج کرد. 7 تا هواپیمای عراقی و 4 تا F_5 ایرانی تو این عملیات سرنگون شدند. تو متن انگلیسی چیزهایی هست که تو فارسی نیست و بر عکس.

بعد از این عملیات هم عراق به شدت قدرت پدافندی خودشو زیاد کرد به طوری که ایران نتونست دیگه حمله ای در این ابعاد انجام بده.
ممنون دوست خوبم از اطلاع رسونیتون .موفق باشید :gol:
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
مرسی که همه واسه زنده کردن یاد شهیدان با بنده حقیر همراه شدید:gol::gol::gol:
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز
خودم گفتم قبلا .
صفحات قبل رو بخونین .
توش زندگینامه پرافتخار خیلی از شهدا رو نوشتم
 

Sky Guard

عضو جدید
با تشکر از موضوع خوبی که ایجاد کردین
این رو هم باید اضافه کرد که چند نفرمون سپهبد نادر جهانبانی معروف به ژنرال چشم ابی را میشناسیم،او عقاب طلایی اسمان ایران ویکی از بهترین خلبانانی بود که این مرزو بوم تا کنون به خود دیده است که در اوایل انقلاب به دستور صادق خلخالی در حالی که جرم خاصی در پرونده ی وی ثبت نشده بود تیر باران شد


 
مو برتنم راست شد به خاطر دلاور مردی های این فرزندان رشید ایران بخاطر همین رشادت فرزندان پهلوان ایران است که نام ایران افتخار کردنی است زنده باد ایران زنده باد فرزندان وپهلوانان غیور ایران زمین
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز


زندگي نامه سرتیپ خلبان شهید محمود خضرایی

فرمانده مرکز آموزشهای هوایی

سرتیپ خلبان شهید محمود خضرایی



محمود دوران ابتدایی و متوسطه را در شهر تهران سپری نمود. وی بعد از اخذ دیپلم با توجه به علاقه وافری که به فراگیری علم و دانش داشت، در کنکور سراسری شرکت نمود و در رشته مهندسی پذیرفته شد؛ اما به علت این که پدرش در تنگنای مالی قرار داشت نتوانست وارد دانشگاه شود. در این هنگام تصمیم گرفت که وارد دانشکده افسری نیروی هوایی شود. لذا در تاریخ هشتم آبان سال 1345 وارد این دانشکده شد و در مهر ماه سال 1348 با درجه ستواندومی فارغ التحصیل گردید.
در پانزدهم خرداد ماه سال 1326 در یکی از محله های تهران و درخانواده خضرایی که از خانواده های مذهبی و متدین بودند، پسری متولد شد که نام او را محمود گذاشتند.
دانشکده خلبانی و دوره خلبانی در آمریکا

از آن جایی که علاقه زیادی به پرواز داشت، تصمیم گرفت وارد دانشکده خلبانی شود لذا برای ورود به آن جا اقدامات مقدماتی را طی کرد. وی پس از طی آزمایش ها و معاینات مقدماتی وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندان دوره مقدماتی پرواز در ایران، برای فراگیری دوره پیش رفته پرواز به کشور آمریکا اعزام شد. محمود به علت این که بعد از فارغ التحصیلی از دانشکده افسری وارد دانشکده خلبانی شده بود، به عنوان افسر ارشد به آمریکا اعزام شد و شروع به یاد گیری فن خلبانی در پایگاه ریس آمریکا نمود.

در آمریکا به خلبانان ایرانی پیشنهاد ورزش صبحگاهی را نمود تا با این کار روحیه دانشجویان ایرانی حفظ شود. همچنین برای این که بداند در کلیساها چه می گذرد، بارها به آن جا می رفت و در مراسم آنها شرکت می کرد. تا این که از طرف کلیسا از محمود و تعدادی دیگر از دانشجویان ایرانی دعوت می شود که برای شرکت دریک گردهمایی و پاسخ به سوالات درباره دین اسلام به کلیسا بروند. در کلیسا محمود به سوالات مذهبی مسیحیان درباره دین اسلام پاسخ می دهد و حدود 25 دقیقه نیز سخنرانی مذهبی می کند.
این سخنرانی چنان گیرا بود که بعد از آن تعداد زیادی از مسیحیان با سوالات متعدد به سراغ محمود می آیند و او نیز با متانت به تمام سوالات و شبهات آنها درباره دین اسلام پاسخ می دهد.
بعد از پایان دوره آموزش در سال 1351 موفق به اخذ گواهینامه خلبانی با هواپیمای اف 4 می شود و در بازگشت به ایران، در پایگاه هوایی تهران مشغول به خدمت می شود. پس از مدتی به پایگاه هوایی بوشهرمنتقل می شود و به دلیل توانایی بالایی که از خود نشان داد بعد از مدتی به عنوان رئیس دایره عملیات گردان شکاری این پایگاه منصوب می شود.



نقش شهید در انقلاب


درحالی که چند ماهی به پیروزی انقلاب اسلامی مانده بود، طی فرمانی از خلبانان پایگاه هوایی بوشهر خواسته می شود که هواپیماهای خود را به پایگاه هوایی چابهار منتقل کنند. در آن زمان با توجه به جو حاکم بر ارتش، کسی حق اعتراض به دستور را نداشت ولی خضرایی و شهید طالب مهر شجاعانه از جای برمی خیزند و با صراحت اعلام می کنند که این دستور را اجرا نمی کنند. در این حین به آنها تذکر داده می شود:

- لغو دستور می کنید و می دانید چه عواقبی در پی خواهد داشت!
که این دو بزگوار پاسخ می دهند:
- ما اهداف شوم شما را از این کار می دانیم. شما می خواهید با انتقال هواپیماها به چابهار، آنها را بر روی ناو آمریکایی ببرید. این هواپیماها اموال بیت المال است و ما اجازه چنین کاری را نخواهیم داد.
این حرکت شجاعانه باعث شد دیگر خلبانان نیز اعتراض خود را اعلام کنند و بدین ترتیب این پروازها لغو گردید.
نقش شهید خضرایی در شکل گیری انقلاب بسیار چشمگیر بود. او با شنیدن فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر قیام علیه طاغوت، ارتش را رها کرده و به صفوف مبارزان می پیوندد. در اواخر بهمن ماه سال 1357 درحالی که چند روزی به پیروزی انقلاب مانده بود، وی در نقش رهبری گروهی از جوانان، دست به تصرف کلانتری منطقه گرگان تهران می زند و در این کش و قوس از ناحیه دست نیز مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و مجروح می شود. با پیروزی انقلاب او شروع به ارشاد خلبانان و نظامیان می کند و آنها را متوجه خیانت های طاغوتیان می نماید.

بلافاصله به میدان نبرد می رود


با شروع غائله کومله و دمکرات عازم کردستان می شود و به عنوان یکی از یاران صدیق شهید چمران مشغول به خدمت می شود. او در کنار شهید چمران به عنوان افسر کنترل کننده زمین مشغول به خدمت می شود. کار او شناسایی و کنترل آتش هواپیماها برای زدن اهداف مورد نظر بر روی زمین بود.

با شروع جنگ تحمیلی از سوی عراق، خضرایی نیز به عنوان یکی از خلبانان باتجربه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به پایگاه هوایی همدان منتقل شد و پروازهای جنگی خود را آغاز نمود.
در یکی از این پروازها هواپیمای او مورد هدف قرار می گیرد ولی خضرایی با مهارت بالایی که در فن خلبانی داشت، هواپیما را درحالی که یک چرخ نداشت به زمین می نشاند.



حمله به پایگاه های الولید ( اچ 3 )


در اواخر سال 1359 نیروی هوایی تصمیم می گیرد با عملیاتی عمقی در خاک عراق، در یک اقدام بی سابقه پایگاه های الولید در غربی ترین نقطه عراق را بمباران کنند. برای این کار باید بهترین خلبانان نیروی هوایی انتخاب می شدند. از این رو خضرایی هم به عنوان یکی از خلبانان برای انجام این عملیات انتخاب می شود.

در روز موعود تمامی هواپیما به پرواز در می آیند. خضرایی نیز هدایت یکی از فانتوم ها را برعهده داشت. بعد از دو مرحله سوخت گیری هوایی، فانتوم ها به پایگاه های الولید می رسند. در این هنگام فانتوم ها به سه دسته تقسیم می شوند و به هر سه پایگاه الولید حمله می کنند. خضرایی هم به خوبی ماموریت های خود را انجام می دهد و به سمت تانکرهای سوخت رسان گردش می کند. در این هنگام که پدافند پایگاه ها دیوانه وار و بی هدف به هرطرف شلیک می کردند، ناگهان تعداد گلوله ضد هوایی به هواپیمای خضرایی برخورد می کند.
هدایت هواپیمای آسیب دیده آن هم در شرایطی که باید نزدیک به 500 کیلومتر مسیر را طی کند، کاری بسیار دشوار بود ولی خضرایی مصمم بود که هواپیما را به هر قیمت به ایران برساند. بعد از سوخت گیری هوایی سوم، به سرعت به سمت مرزهای ایران می آید و در نهایت با رشادت و شهامت خاص هواپیما را سالم بر زمین می نشاند.

نماز در هواپیمای فانتوم


از یکی از دوستان ایشان نقل شده است که یک بار در پایگاه به صورت آماده بودیم که در ساعت 4 صبح صدای آژیر اضطراری شنیده شد. بلافاصله به اتفاق خضرایی به پرواز در آمدیم. بعد از ماموریت تازه هوا درحال روشن شدن بود که او گفتند:

- موافقی نماز را همین جا بخوانیم؟
گفتم: گخیلی خوبه، از این بهتر نمی شه.گ
گفت: گپس اجازه بده با رادار صحبت کنیم و به سمت قبله پرواز کنیم."
پس از هماهنگی با رادار، سمت قبله را برگزیدیم. ابتدا او نمازش را خواند و آن گاه من هم نمازم را بجا آوردم. پس از ادای نماز، او با صدای گیریایش با خدای خود مشغول مناجات شد و آن گونه ملتمسانه سخن می گفت که من را هم تحت تاثیر قرار داد.
این نماز یکی از نمازهای منحصر به فردی بود که هرگز آن را فراموش نمی کنم.
چقدر دل انگیز و زیباست خلوت با خدا در دل آسمان، گویی روحمان نیز همچون جسم پرواز می کرد و خدایی شده بود. انگار به زمین تعلق نداشتیم و دوست داشتیم برای همیشه در آسمان پرواز کنیم.


امام خمینی (ره): فرزندم تو سقوط نکردی، تو صعود می کنی

عملیات بزرگ دیگری در نیروی هوایی با موفقیت انجام شد. در این عملیات نیز خضرایی حضوری فعال داشت، ولی در هنگام بازگشت هواپیمای او مورد هدف موشک زمین به هوا قرار می گیرد. وی با سختی هواپیما را تا ایران هدایت می کند و در آن جا اقدام به خروج اضطراری از هواپیما می کند که به دلیل برخورد دستش با کابین در هنگام خروج اضطراری، دچار شکستگی دست می شوند.

بعد از این ماجرا او به همراه تعدادی از خلبانان نیروی هوایی برای تجدید بیعت و دیدن حضرت امام (ره) به جماران می روند. در بیت امام (ره)، او چون دچار شکستگی دست شده بود، دست آسیب دیده را به گردن آویزان کرده بود.
حضرت امام (ره) رو به او می کند می فرماید:
- فرزندم چی شده؟ دستت چه شده؟
خضرایی در پاسخ عرض می کند:
- هواپیمایم مورد اصابت قرار گرفته و سقوط کرده ام.
حضرت امام تاملی می کنند و می فرمایند:
- فرزندم، تو سقوط نکردی، تو صعود می کنی!

فرماندهی پایگاه سوم شکاری همدان


چند روزی از این دیدار نگذشته بود که بنی صدر (رئیس جمهور مخلوع ایران) مخفیانه از ایران فرار کرد. غوغایی به پا شده بود و از هر سو موج انتقادات به سمت شهید فکوری سرازیر شده بود که البته تمام این اتهامات واهی بود. به هرحال شهید فکوری به خاطر این ماجرا از سمت خود استعفا کرد و به دنبال انتخاب فرمانده جدید نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و تغییراتی که در نیرو اعمال شد، خضرایی به درجه سرهنگ دومی ارتقاء پیدا کرد و همزمان به عنوان فرمانده پایگاه هوایی همدان نیز منصوب شد. او به مدت دو سال از سال 1360 تا 1362 عهده دار این مسئولیت بود.

پایگاه شکاری همدان به عنوان قطب مهمی محسوب می شد و بسیاری از مناطق غرب کشور را پوشش می داد. با حضور وی تحولاتی در این پایگاه ایجاد شد و پایگاه شکاری همدان در زمان فرماندهی او عملیات بزرگی را علیه دشمن بعثی انجام داد.



فرماندهی پدافند هوایی و درپی آن مرکز آموزش های هوایی


درسال 1362 خضرایی از سوی فرماندهی نیروی هوایی به سمت فرمانده پدافند هوایی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و این انتخاب به این دلیل بود که او قبل از آن که یک خلبان باشد، یک افسر کنترل شکاری نیز بود و اشراف خوبی بر پدافند داشت. در مدت حضور خضرایی در این سمت، خدمات قابل توجهی در پدافند داشت.

در اواخر سال 1363 به سمت فرمانده مرکز آموزش های هوایی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و تا زمان شهادت در همین پست خدمت می کرد.
در همین زمان تحولات بزرگ در این مرکز انجام می پذیرد و او توانست خدمات ارزنده ای را در این مرکز انجام دهد و از خود یادگاری مناسبی برجای بگذارد.

روز وصال نزدیک می شود

در دو ماه آخر عمرش، مرتبا می گفت مدت زیادی این جا نیستم و پی گیر کارها بود. مرتب به مناطق جنگی پرواز می کرد تا این که روز وصال می رسد.
تصمیم گرفته می شود با توجه به شروع عملیات والفجر 8، عده ای از یاران امام برای بازدید مناطق جنگی به اهواز بروند. قرار می شود که خضرایی هم با این جمع به اهواز برود.
صبح روز بیست و هشتم بهمن سال 1364 خضرایی درحال ترک منزل، از همسرش وصیتنامه اش را طلب می کند و آخرین تغییرات را در آن اعمال می کند.
با عزیمت به فرودگاه مهرآباد تهران، هواپیمای مسافربری به مقصد اهواز به پرواز در می آید. همه چیز به خوبی پیش می رفت که ناگهان اهواز مورد حمله هوایی قرار می گیرد و یکی از جنگنده های دشمن در آستانه ظهر هواپیمای مسافربری حامل آنها را در آسمان شهر اهواز هدف قرار می دهد و تمامی نفرات حاضر در هواپیما شهید می شوند و به ملکوت اعلی می پیوندند.
در این پرواز سرهنگ محمود خضرایی به همراه آیت الله محلاتی و تعدادی از نمایندگان مجلس شواری اسلامی و قضات دیوان عالی کشور شهید می شوند.
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیزان نذارین این تاپیک سوت و کور بشه
بیاین و شهدا رو بیشتر بشناسین
 
بالا