اسکندر مقدونی ، افسانه یا واقعیت

Savant

کاربر بیش فعال
تاریخ غرب سراسر پر از ظلم و جنایت علیه بشریته. تحریف واقعیات و وارونه جلوه دادن حقایق جزئی از ذات غربیهاست که قدمتی به طولانی عمر غرب داره.
از آغاز قرن 16 میلادی ، دولتهای غربی بر اثر پیشرفت در فنون مختلف به تکاپو افتادند و به دست اندازی به سایر نقاط جهان پرداختند. طبیعتا هر دست اندازیی با تلاش برای تغییر فرهنگ و حتی تاریخ آن ملت بوده است. از افسانه هایی که در باره یونان باستان ساخته اند و به خورد ملت دادن تا افسانه اسکندر مقدونی
در پست بعدیم دلایل رد قدرت اسکندر رو براتون میذارم
 

shahedeh

عضو جدید
تاریخ غرب سراسر پر از ظلم و جنایت علیه بشریته. تحریف واقعیات و وارونه جلوه دادن حقایق جزئی از ذات غربیهاست که قدمتی به طولانی عمر غرب داره.
از آغاز قرن 16 میلادی ، دولتهای غربی بر اثر پیشرفت در فنون مختلف به تکاپو افتادند و به دست اندازی به سایر نقاط جهان پرداختند. طبیعتا هر دست اندازیی با تلاش برای تغییر فرهنگ و حتی تاریخ آن ملت بوده است. از افسانه هایی که در باره یونان باستان ساخته اند و به خورد ملت دادن تا افسانه اسکندر مقدونی
در پست بعدیم دلایل رد قدرت اسکندر رو براتون میذارم


سلام دوست عزيز من اين فيلم رو ديدم . شك ندارم كه افسانه است و كاملا بالعكس نشون داده شده. لطفا نقد اين فيلم رو حتما در پستتون بذارين چون ذهن خيليا رو به انحراف كشيده
 

Savant

کاربر بیش فعال
برگرفته از کتاب کارنامه غرب نوشته فریدون اسلام نیا :

بیش از 2350 سال از نبردهای اسکندر مقدونی فاصله گرفته ایم اما بسیاری از اقدامات او حتی با تکنولوژیهای نوین نیز ناممکن است. داستان اسکندر هرگز در ابعاد عنوان شده مقدور نبوده و نیست. دوعلت اصلی باعث شده که این قصه به عنوان واقعیتی تاریخی جلوه کند :
1- مورخین اسلامی ، اسکندر را با ذوالقرنین قرآنی اشتباه گرفته و کارهای ذوالقرنین را به او نسبت داده اند.
2- مورخین غربی برای نشان دادن برتری غرب به شرق در جهان باستان ، به بزرگنمایی آن پرداخته اند


مسائل اساسی پیرامون این قضایا :
1- تهیه سپاه چند صد هزار نفری در دنیای قدیم ممکن نبوده است. دنیا در 2350 سال پیش بسیار کم جمعیت بوده بنابراین ارتشها بسیار کوچکتر از این بوده. حکومت هخامنشیان نیز علی رغم قدرت و عظمتش تنها یک ارتش حرفه ای 10 هزار نفره به نام سپاه جاویدان در اختیار داشته. چگونه ممکن است در نبرد ایسیوس یا اربیل داریوش موفق به تجهیز نیم میلیون تا 1.4 میلیون سرباز شود ، آن هم برای غلبه بر ارتش 35 هزار نفری ؟!
 
آخرین ویرایش:

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
اینکه شخص اسکندر و پادشاهیش افسانه باشه که بعید می دونم
ولی در مورد آتش زدن پرسپولیس، بعضی ها معتقدند اون کسی که آتش زده ، اسکندر مقدونی نبوده
 

Savant

کاربر بیش فعال
اینکه شخص اسکندر و پادشاهیش افسانه باشه که بعید می دونم
ولی در مورد آتش زدن پرسپولیس، بعضی ها معتقدند اون کسی که آتش زده ، اسکندر مقدونی نبوده
بله خود اسکندر افسانه نیست. بلکه قدرتی که بهش نسبت میدن افسانه است. عجله نکنید.
اساسا تخت جمشید آتش زده نشده !
 
آخرین ویرایش:

Savant

کاربر بیش فعال
ادامه :
2- لجستیک :
عملیات لجستیکی و رساندن تدارکات و تجهیزات به پشت جبهه های جنگ حتی در دنیای امروزی ، یکی از خشک ترین و بی رحمانه ترین پارامترها در نبرد است. لجستیک ، ریاضی محض است و هیچ انعطافی را نمیپذیرد. ناپلئون ارتش نیم ملیون نفره و هیتلر ارتش 4 میلیون نفره خود را در روسیه به دلیل عدم محاسبه لجستیک ، از دست دادند. اسرائیل با آن همه امکانات وسیع و حمایت بی چون و چرای امریکا در جنگ 1973 ، قادر به تامین لجستیکی ارتش خود در صحرای سینا نشد و با آن همه حرص و طمع برای رسیدن به رود نیل ، ناچارا صحرای سینا را به مصر واگذار کرد.
اصولا کسی که صحبت از ارتش یک میلیون نفره در 2350 سال پیش میکنه باید بداند که امروزه هیچ قدرتی قادر به تامین لجستیکی چنین ارتشی نیست، آن هم با کامیونها و هلی کوپترها و هواپیماهای غول پیکر.
 

Savant

کاربر بیش فعال
ادامه :
3- تلفات جنگ :
بررسی جنگهای سه گانه گرانیکوس ، ایسوی و اربیل ، نشان میدهد حدود دو میلیون سرباز ایرانی در مصاف با 35 هزار سرباز یونانی و مقدونی ، شکست خورده اند ومتحمل صدها هزار تلفات شده اند. بنا بر روایت مورخان یونانی و غربی ، کشته های ایرانی حدود 270 برابر طرف یونانی و حدود 162 تا 455 هزار کشته در مقابل 595 تا 1665 کشته یونانی بوده است.
امروزه با آنهمه پیشرفت در ادوات جنگی و نظامی ، بالاترین نسبت تلفات دو طرف مربوط به جنگ عراق با امریکا میشود که در این نبرد کاملا نابرابر ، ارتش اول جهان با استفاده از سلاحهای کنترل از راه دور ، اجرای آتش سنگین ، پرنده های بدون سرنشین و ارتشی که 12 سال زیر سخت ترین تحریمها بوده را آن هم با کمک دیپلماسی و جاسوسی و خیانت فرماندهان نظامی عراق شکست داد. در این نبرد امریکا و انگلیس 100 کشته در مقابل 5 هزار کشته عراقی دادند. یعنی نسبت یک به 50. با توجه به اینکه اکثر کشته شدگان عراقی افراد غیر نظامی بودند.
اکنون چگونه میتوان باور کرد که یونانیان 22350 سال پیش به برتری 1 به 270 نفر ارتش ایران دست یافته باشند ؟!! اگر یونانیان چنین توانی داشتند چگونه قرنها در انقیاد ارتش ایران بودند و اگر ایرانیها اینقدر ضعیف بودند چگونه دهها ملت زیر فرمان آنها بودند ؟!!
 

Savant

کاربر بیش فعال
اصل ماجرای اسکندر مقدونی را از زبان دکتر حامی براتون میذارم.
 

Savant

کاربر بیش فعال
دکتر حامی پدر راههای ایران ، کسی که 50 سال در وزارت راه خدمت کرده و تمامی راههایی که اسکندرنامه ها آورده اند و گفته شده که اسکندر آنها را در ایران پیموده است ، پیموده و تحقیق کرده.


گمراهی اسکندرنامه نویسان در این است که هند جنوب خوزستان را ، هندوستان پنداشته اند.

چون زیاده ، به طور خلاصه مینویسم :

ا لکساندر فرزند فیلیپ دوم که نوجوان بود به شاهی رسید. خیلی نازپرورده بود و از نظر روانی مشکل داشت چون پدرشو کشته بودن و مادرش اونو فرزند خودش نمیدونست و میگفت الکساندر پسر فیلیپ نیست ، مار بزرگی به بستر من خزیده و مرا باردار کرده. اسکندر از بیم کشته شدن و برای رهایی از زخم زبان مردم که به او مارزاده میگفتند ، با چند صد ماجراجوی مانند خود ، دل به دریا زد و برای جمع کردن و زورمند شدن در سال 334 ق م از تنگه هلس پونت ( داردانل امروزی ) گذشت .

نیروی محلی هخامنسی در اولین جنگ در گرانیکوس ( بیغای چای امروزی ) اسکندر را گزانیدند. اسکندر و یارانش همانند راهزنان ، نخست از گرانیک به سوی هالیکارناس سپس به سوی جنوب تا ایسوس ، دستبرد زنان با جنگ و گریز از شهری به شهر دیگر میگریختند تا گرفتار نیروی محلی نشوند. اسکندر و یارانش 2000 کیلومتر را از گرانیک به هالیکارناس و سید و آنکارا و درنهایت به ایسوس را در 18 ماه پشت سر گذاشتند.
ایسوس دومین جنگ بین اسکندر و هخامنشیان در گرفت. در این جنگ شکست خوردند چون : به سوی جنوب گریختند. اگر اسکندر و یارانش در ایسوس پیروز شده بودند ، نیازی نبوده به فنیقیه لبنان و مصر بگریزند.! میتوانستند پس از پیروزی ، بدون برخورد با نیروی ایران ، خود را به حلب رسانیده و از آنجا با دنبال کردن رود فرت و با پیمودن 1200 کیلومتر به بابل بروند و از بابل راهی شوش شوند تا 2 سال زودتر به شوش برسند و پایتخت هخامنشیان را بگیرند.
پس از جنگ ایسوس چنان ضعیف و درمانده شده بودند که به نوشته اسکندرنامه نویسان ، برای گرفتن شهر تیروز ( صور امروزی ) هفت جلوی آن شهرر توقف کردند.
اسکندر و یارانش با جنگ و گریز خود را در سال 332 ق م به مصر رسانیدند. مصریان که برای رهایی ا زیر حاکمیت چند بار سر به شورش برداشته بودند ، همین که از گریختن اسکندر و یارانش به مصر آگاه شدند ، آنها را با آغوش باز پذیرفتن و یاری کردند. تا برای جنگ با ایران ، سپاهی را سازمان دهد. اسکندر با مال غارتی و با سپاه چند هزار نفری گردآوری شده در مصر ، در سال 331 ق م به لبنان رفت و به شهر صور رسید. هدف اسکندر جنگ با داریوش سوم نبود و از این کار میترسیده وگرنه میتوانست با پیمودن 1100 کیلومتر ، خود را از صور به دمشق برساند و با دنبال کردن رود فرات به بابل برود و از آنجا به شوش یورش ببرد.
اسکندر در پی غارت کردن بوده تا مال زیادی گرد آورد و به مقدونیه ببرد.
چون در راه صور به دمشق و بابل چیز زیادی گیرش نمیاومد ( تو نقشه مشخصه وضعیت جغرافیاییش مناسب زندگی راحت نیست ) ، از این رو از صور به طرف شمال رفت و به آسیای صغیر رسید که برای غارت کردن ، ارزش جنگیدن داشت.
اسکندر و سپاهش سپس به قفقاز رسیدن . پس از غارت کردن اونجا مال فراوانی گرد آورد و با آن مال ، جوانان ماجراجویی همچون خود را در سپاهش اجیر کرد و زورمند شد. اسکندر زورمند در پی چاپیدن نینوا و بابل بود افتاد و از راه ارمنستان به کنار رود دجله اومد تا با گرفتن مسیر دجله به نینوا و بابل برسه.
داریوش سوم برای پیشگیری از پیشروی اسکندر با لشکری انبوه به سوی شمال حرکت کرد و در گردنه گوگمل ( جایی که از سوی باختر 114 کیلومتر از اربیل دور بوده و میان سردشت ایران و قلعه دزه کردستان عراق جنگ سختی در گرفت. لشکریان داریوش به علت خیانت برخی فرماندهان خود نتوانستند سپاهیان آماده و جنگ کرده اسمندر را شکست دهند. در هنگام جنگ هم فرمانده پاسداران ، بنوجنبس پسر آذربخت ، داریوش را کشت و لشکر داریوش از هم پاشیده شد و کشور هخامنشیان که بی سرور شده بود ، فرو ریخت. بعد از کشته شدن داریوش ، قوم الامیها برای اینکه از نو ، خود سرور شوند ، اسکندر را به شوش خواندند و به پیشو.ازش رفتند ، او را به شوش آوردند و گنجینه هخامنشیان را با او پیشکش کردند. همچنین برای انتقام از هخامنشیا به اسکندر از تخت جمشید و گنجینه اون گفتند تا او را وادار کنند به تخت جمشید برود و در آنجا همان کارهایی را بکند که آسور بانی پال و لشکر آسور در الام کرده بودند.
اسکندر که پس از جنگ گوگمل ( اربیل ) مفتکی به یکی از پیروزیهای بزرگ تاریخ دست یافته بود ، مغرور از این پیروزی ، پنداشته بود که کار ایران تموم شده. خواست تخت جمشید را غارت کند و مردم آن را از دم تیغ بگذراند. اسکندر پس از زمان کوتاهی ماندن در شوش به راه افتاد و تا کهکیلویه پیش رفت و به تنگه بوان رسیدند. ممسنی ها ، اسکندر و سپاهش را به درون تنگه کشیدند و باران سنگ بر سرشان ریختند و آنها را در هم کوبیدند. اسکندر دریافت که آنچه پنداشته نادرست بوده. آنطور که از اسکندر نامه ها بر می آید ، اسکندر چون دید چاره ای جز عقب نشینی ندارد ، حکم آن را صادر کرد و از این پس هر چه در باره رفتن اسکندر به تخت جمشید و افغانستان و هندوستان و... نوشته شده از بیخ و بن دروغ است و کمترین ارزش تاریخی ندارد.
اسکندر پس از عقب نشینی از جنگ کهکیلویه ، راهی دیار خود شد. چون میخواست سپاهش را از راه بابل ، دنبال رود فرات به کنار دریای مدیترانه برساند ، از پای تپه به سوی رود عرابیوس ( شط العرب ) به راه افتاد و دنبال رود زهره به سوی باختر رفته خود و سپاهش را به هند رسانیده است. اما نه آن کشور هند ب هندی که در جنوب خوزستان بوده و امروزه هندیجان نام دارد و رود هندیان در آنجا به خلیج فارس میریزد. اسکندر سپاهش را از هند علیا به سوی باختر ، از شمال خورموسی به کنار رود عاربیوس برده است. پس از آنکه اسکندر سه چهارم سپاه خود را در نبرد با مردم بین النهرین از دست داد به سوی بابل به راه می افتد و در 33 سالگی در اوور ( 323 ق م ) میمیره. فاتحه

اما ایراداتی که آقای حامی برای رد افسانه اسکندر نوشته : ( در واقع اینها جاهایی هستن که ادعا میکنن در هند و آسیای مرکزی هستن و اسکندر اونها رو گرفته یا ازش عبور کرده )

1- دروازه کاسپین : در بند خزر یا باب الابواب است در کناره باختری دریای خزر و شمال باکو ، که تا پایان جنگهای ایران و روس ( 1828 م ) شمالی ترین شهر ایران بود.
2- آمازون : کشور زنان پستان سوخته ، که از کوه قفقاز تا رودخانه فاز ( ریون امروزی ) زیستگاهشان بوده. ملکه آمازونها ، در هیرکانی به دیدن اسکندر رفته است. مورخین یونانی میگن : اسکندر در حوالی گرگان ملکه آمازون را ملاقات کرده حال اگر روایات قبل از آنها پذیرفته شود ، زنان آمازون در باتوم ( حوالی دریای سیاه ) بوده اند این یعنی دروغی به طول 1500 کیلومتر.
3- مرکند : دهی است نزدیک نخجوان در جنوب ارس
4- آریان : ارن یا آلان در شمال رود ارس در قفقاز
5- سوسیا : شهر شوشی ، یکی از هفده شهر بزرگ قفقاز که پس از جنگهای ایران و روس به روسها داده شد
6- هیرکانی : از یک سو همسایه آسوریها در ارومیه و از سوی دیگر به دریای خزر میرسیده و مردمانش با ارانها هم پیمان میشدند که همان آذربایجان خاوری است و جاهایی به نام هیر و هیروان هنوز در آنجا است.
7- باختر : بلخ امروزی نیست ، جایی بوده در همسایگی سکاهای اروپایی که در آن سوی رود ذن میزیستند و از بلخ بیش از 5000 کیلومتر هوایی دور است ! . اسکندر پس از آنکه 10 روزه از کوه قفقاز گذشت به شهر اسکندریه که در سفر اولش به باختر بنا کرده بود رسید.
8- سعدیان : جایش در ماوراءالنهر نبوده و مردمش در نزدیکی ذن ساکن بوده اند.
9- پاراپامیز: کوه یخ بسته ای در قفقاز که به نوشته آریان ، اسکندر ده روزه از آن گذر کرده است.
10- کوه آرانس : اسکندر کوهی را که دورش 18.5 کیلومتر و بلندی اش 1110 متر ، پایش وسیع و هرچه بالاتر میرفت باریکتر میشد تا به نوک تیزش میرسیده ، با دشواری گرفته است. در جایی که اسکندر شناسان در هندوستان نشان میدهند ، چنین کوهی وجود ندارد. این کوه با نشانه هایی که داده شده به آرارات که رود ارس در باختر و جنوب آن روان است و شکل مخروطی دارد بهتر میخورد تا آن کوه ناشناخته در هندوستان.
11- هند علیای مورد اشاره نویسندگان یونانی همان هندیجان امروزی در جنوب باختری بهبهان است. در ایران جاهای زیادی است که با پیشوند هند آغاز میشود : هند آباد در سردشت ، هنده خاله در شهرستان فومن ، هندی من در سنندج ، هند آباد در نیشابور ، هندوکش در شهرستان فریدون
12- آمودریا اوکسوس نیست زیرا به نوشته اسکندر نامه ها سرچشمه این رود ، قفقاز است که به دریای مازندران میریزد. سرچشمه آمودریا در پامیر است و به دریاچه آرال میریزد. مرحوم احمد برای تقویت تئوری خود مبنی بر سرگردان بودن سپاه اسکندر در قفقاز و آسیای صغیر به جای هندوستان و آسیای مرکزی و عمق خاک ایران ، دروازه کاسپین مورد اشاره یونانیان را بندر خزر دانسته که این شهر میان باکو و ماخاچ قلعه ( داغستان کنونی ) واقع است.
13- مماسن مورد اشاره اسکندر نویسان در بلخ نیست بلکه بخشی از شهرستان کازرون است که اسکندر و سپاهش پس از گذر از بهبهان برای رفتن به تخت جمشید باید از آن میگذشتند. این منطقه همان تنگه بوآن است که به دلیل عرض کم ، ممسنیها در دو طرف در موضع گرفته و با سنگ شپاه اسکندر را در هم کوبیدند.
14- داستان آریو برزن نیز ساختگی است. یونانیان و غرب این داستان را برای خلق حادثه ای مشابه ترموپیل ( گردنه ای که خشایار شاه از آن به یونان حمله کرد ) از خود ساخته اند. جایی را در کهکیلویه انگاشته اند ( تنگه پارس به جای معبر ترموپیل ) که چوپانی اهل لیکیه اسکندر و سپاهیانش را از آن ( به جای خیانتکاری یونانیی که راه میان کوه به پشت معبر ترموپیل را به ایرانیها نشان داد ) راه به درون پارس راهنمایی کرده. اصلا در کهکیلویه چنین جایی وجود ندارد. دلیل دیگر بر دروغ بودن آن این است که روشن نکرده اند که چوپان لیکیه ای در سرمای زمستان در مبان برف که سربازان مقدونی در آن فرو میرفته اند و زمین علف برای چرا نداشته ، در کوهستان کهکیلویه چه میکرده ؟ که اسکندر او را پیدا کرده باشد !. این مرد لیکیه ای در کدام جنگ اسیر شده و چگونه گذرش به کهکیلویه افتاده بود؟ مردم کهکیلویه چوپان نداشتند که از لیکیه به دوری 2000 کیلومتر اسیری را به چوپانی بگیرند که به آنها خیانت کند ؟! به چه دلیل میتوان باور کرد که آریو برزن ساخته اسکندرنامه ها به 25 تا 40 هزار لشکر از سپاه کمتر از 12 هزار نفری اسکندرنا آشنا به منطقه آن هم در منطقه ای کاملا کوهستانی و صعب العبور شکست خورده ؟!
15- آتش سوزی در تخت جمشید ساختگی است. اولا تخت جمشید با سنگ و بر روی سنگ ساخته شده و تنها هنگام تشریفات بر روی ستونها آن الوار میگذاشتند و روی الوارها چادر میکشیدند . دوما تخت جمشید پایتخت نبوده بلکه جایی مقدس بوده که امروزه کوهی را که تخت جمشید در پای آن ساخته شده را کوه رحمت مینامند. سوما اگر تخت جمشید آتش سوخته بود ، سنگهای آن باید زیر اجسام سوزان فرو ریخته شده پخته میشد و به مرور آب باران و برف با پوسته سنگ آهک پخته شده ، ترکی میشد و تولید آهک شکفته میکرد ( CaOH2) . ولی سنگهای از زیر خاک درآمده همگی سالم است و آج تیشه سنگ تراشان زمان هخامنشی هنوز بر روی آن دیده میشود.
16- حرکت یونانیها از بلخ به هند نیز نادر است. نادر شاه افشار این 1700 کیلومتر را 177 ورزه پیمودحال آنکه اسکندر ناآشنا به منطقه در 2070 سال قبل از وی این راه را 19 روزه پیموده است! بنابراین اسکندر نه بلخ را دیده و نه از آنجا راهی هند شده بلکه اشتباه اسکندر نامه نویسان در به کار بردن نامها باعث به وجود آمدن این توهمات شده.
 
آخرین ویرایش:

Savant

کاربر بیش فعال
 

Savant

کاربر بیش فعال
از روی نقشه میتونید مناطقی رو که در بالا گفته شده کاملا بررسی کنید.
 

parandi2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون. خیلی خیلی جالب، مفید و خواندنی بود. هنوز خیلی از واقعیات تاریخ رو نشده
 

DON AMIR

عضو جدید
مطلب بسیار زیبایی است از وبلاگ شهر اهریمنی پیشنهاد میکنم دوستان خوبم حتما بخونند...

مطلب بسیار زیبایی است از وبلاگ شهر اهریمنی پیشنهاد میکنم دوستان خوبم حتما بخونند...

مطلب بسیار زیبایی است از وبلاگ شهر اهریمنی پیشنهاد میکنم دوستان خوبم حتما بخونند...

چه پوششی دارین و علت انتخاب این نوع پوشش چی هست ؟؟
سه شنبه 26 آذر 1392 :: نویسنده : راضیه



سلام به همگی

راستش یه مدتی این مطلب پست ثابت من میشه
یه جورایی یه نظر خواهی هست بیایین بگین :
چه پوششی دارین و علت انتخاب این نوع پوشش چی هست
مثال میزنم مثلا یکی میگه مانتو کوتاه و بدن نما و با ساپورت یا مانتو بلند یا چادر علتشم بگه

هدف من از این نظر خواهی اینه که بیشتر بدونم دوستانی که ما بهشون میگیم بد حجاب هدف و انگیزشون از این نوع پوشش چی هست شاید غیر از خودنمایی باشه که هی ما میگیم !!!

بیایین و ما رو متقاعد کنید که پوشش شما درست هست و هدفتون منطقی هستش...
آقایون هم بگن دوست دارند خانمشون ، خواهرشون یا مادرشون چه نوع پوششی داشته باشه و چرا ؟
راستی من سعی میکنم هر روز پست جدید هم بذارم پس مطالب دیگه وبلاگ هم یادتون نره ببینید ...
منتظر حضورگرمتون هستم...




نوع مطلب : سوالات حجاب،
برچسب ها : انگیزه حجاب، هدف از نوع پوشش،
لینک های مرتبط :


مطلب بسیار زیبایی است از وبلاگ شهر اهریمنی پیشنهاد میکنم دوستان خوبم حتما بخونند...
داشتم سجاده آماده می کردم برای نماز، همین که چادر مشکی ام را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ می کنی که چی؟
بر گشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.
پرسیدم: با منی؟

گفت: بله! با تو ام و همه ی بیچاره های مثل تو که گیر کرده اید توی افکار عهد عتیق!اذیت نمی شوی با این پارچه ی دراز دور و برت؟ خسته نمی شوی از رنگ همیشه سیاهش؟
تا آمدم حرف بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت می شوی ، چرا مثل عزادارها سیاه می پوشی؟ و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.
خندیدم و گفتم: چقدر دلت ﭘُر بود دوست من! هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو.
خنده ام را که دید گفت: نه! حرف زدن با شماها فایده ندارد.
گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت: بله.
گفتم من چادر را دوست دارم. چادر؛ مهربانیست.
با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای...
گفتم؛ چادر سر می کنم، به هزار و یک دلیل. یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی ِ توست.
با تعجب به چهره ام نگاه کرد.
پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟ گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.
گفتم خوب؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مرد ها می گوید؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید. تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر. این تکالیف مکمل هم اند، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من، پوشش من باید مانع و حافظ او باشد، و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم، غض ِ بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد.
همسر تو، تو را "دید"، کشش ایجاد شد، و انتخابت کرد. کجا نوشته شده است که همسرت نمی تواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد، وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟!
گفت: خوب... ما به هم تعهد دادیم.
گفتم: غریزه، منطق نمی شناسند، تعهد نمی شناسد. چه زندگی ها که به چشم خودم دیدم چطور با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.
من چادر سر می کنم، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد، و نگاهش را کنترل نکرد، زندگی تو، به هم نریزد. همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. من روی تمام ِ این علاقه ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم.
سکوت کرده بود.


گفتم؛ راستی... هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و صد جور جراحی ِ زیبایی فک و بینی و کاشت گونه و لب و آنچه نگفتنیست، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم ... راست می گویی...






http://hojb.mihanblog.com/page/1


http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon1.png

تاپیک: علامه آیه الله ( لقبی که خدا به ایشان دادن ) سید محمد حسین حسینی طهرانی - کتابهای ایشان رایگان در اینترنت موجود می باشد

تاپیک: ذوالقرنین قرآن = اسکندر مقدونی = سلمان محمدی = روزبه ی ایرانی= دوست ارسطو = داستان نا کجا آباد نظامی گنجوی = شهر مدینه

 

Similar threads

بالا