حکایتی پند آموز در مورد ایرانیان ....!!

ricardo

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خواب ديدم قيامت شده است. هرقومي را داخل چاله‏ اي عظيم انداخته و بر سرهر چاله نگهباناني گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ ي ايرانيان. خود را به عبيد زاکاني رساندم و پرسيدم: «عبيدا اين چه حکايت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟» گفت:
«مي دانند که به خود چنان مشغول شويم که ندانيم در چاهيم يا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر باشد در ميان ما کسي که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسيده گفت: گر کسي از ما، فيلش ياد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهباني لنگش کشيم و به تهِ چاله باز گردانيم.


نتیجه اخلاقی:خودتون بهتر میدونید:gol:
 

Maryam.Silent

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب قبلا شنیده بودم اما نه تو باشگاه
نتیجه اخلاقی: تکراری
 

vafaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
ریکی کجا میگردی اینارم پیدا میکنی با حال بود

یه بار یه بنده خدایی داشت یه اشتباهی میکرد برا جبران اشتباه گذشتش

بهش گفتم بابا داری خودتو از چاله میندازی تو چاه میدونین چی بهم گفت؟؟؟

گفت خودم میدونم اصلا دلم میخواد بیوفتم تو چاه و دیگه در نیام........
 

Similar threads

بالا