یه سوال شیطانی ..............

kahrobaa

عضو جدید
شیطون بچه نازیه برا چی بسوزوننش ؟!!!؟

من خودم شخصا جاش می رم تو آتیش !
 

صنم.

عضو جدید
جنس شیطان از آتشی میباشد که ما آنرا به عنوان آتش میشناسیم ولی آتش جهنم زرقوم نام دارد که چیزی با آن متریال در این دنیا نیست و فقط مختص به آن دنیاست.
پس پدید اورنده این ماه و ستاره ها رو پیدا کن:w05:
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا تبدیلش میکنه به یه چی غیر آتیش بعد آتیشش میزنه
:D
 

shahedeh

عضو جدید
هموطن کشور داره نابود میشه مشکلاتمون رو دریابید ![/QUOTE]



چي ميگه؟:eek::eek::surprised:
 

R3iHan3H

عضو جدید
کاربر ممتاز
منظور از آتش آتش دنیایی نیست
آتش فراق و دوریست

مگه خدا اون دنیا کباب پزی راه انداخته
 
  • Like
واکنش ها: a30r

Parsi.Eng

عضو جدید
میدن دست بازجوهای ایرانی بعد میبرن کهریزک بعد به جرم پاره کردن عکس خداهم اعتراف میکنه
:biggrin::biggrin:
 

bahareh s

عضو جدید
کاربر ممتاز
بيخيال هر وقت خداي نكرده رفتي اون دنيا از فرشته ها بپرس
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خاستم جواب جدی بدم
وقتی چند تا از پستا رو خوندم دیدم بچه ها دور هم خوش میگذرونند دیگه بیخیال شدم
خوش باشین
 

atiii-68

عضو جدید
هیچی بهتر از ماجرای بهلول جوابش نیست...

اگه سنگ به سرت بخوره چی میشه؟؟؟؟ مگه سنگ از خاک نیست...ما هم که از خاکیم...
خبببببببببببببب:redface:
 

atish pare

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب الان که چی؟

یه بحث را انداختین...یه سری اسپم شد...نتیجه ای هم نداشت...

به نظرم بهتره با این جور سوالا بچه ها رو به جون هم نندازیم...
 

samira_3001

عضو جدید
کاربر ممتاز
اونایی که میگن ما از خاکیم احیانا کلاسه سه راهنمایی تجدید شدن و افتادن بیرون که زیست شناسی نخوندن؟!:surprised::biggrin:
 

javaza

عضو جدید
پاسخ به سوال شیطانی

پاسخ به سوال شیطانی

[آورده اند که روزي ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریس بود .

بهلول هم در گوشه اي نشسته و به درس او
گوش می داد . ابوحنیفه در بین درس گفتن اظهار نمود که امام

جعفر صادق (ع) سه مطلب اظهار می
نماید که مورد تصدیق من نمی باشد و آن سه مطلب بدین نحو است.
اول آنکه می گوید شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد و حال آنکه

شیطان خود از آتش خلق شده
و چگونه ممکن است آتش او را معذب نماید و جنس از جنس متاذي

نمی شود .
دوم آنکه می گوید خدا رانتوان دید حال آنکه چیزي که موجود است

باید دیده شود . پس خدا را با
چشم می توان دید .
سوم آنکه می گوید مکلف فاعل فعل خود است که خودش اعمال را به

جا می آورد حال آنکه تصور و
شواهد بر خلاف این است. یعنی عملی که از بنده سر میزند از

جانب خداست و ربطی به بنده ندارد .
چون ابوجنیفه این مطالب را گفت بهلول کلوخی از زمین برداشت و

به طرف ابوحنیفه پرتاب نمود که از
قضا آن کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد و او را سخت ناراحت نمود

و سپس بهلول فرار کرد شاگردان
ابوحنیفه عقب او دویده و او را گرفتند و چون با خلیفه قرابت داشت

او را نزد خلیفه بردند و جریان را به
او گفتند .
بهلول جواب داد ابوحنیفه را حاضر نمایید تا جواب او را بدهم .

چون ابوحنیفه حاضر شد بهلول به او
گفت: از من چه ستمی به تو رسیده ؟
ابو حنیفه گفت : کلوخی به پیشانی من زده اي و پیشانی و سر من

درد گرفت. بهلول گفت درد را می
توانی به من نشان دهی ؟ ابوحنیفه گفت: مگر می شود درد را

نشان داد ؟
بهلول جواب داد تو خود می گفتی که چیزي که وجود دارد را می

توان دید و بر امام صادق (ع)
اعتراض می نمودي و می گفتی چه معنی دارد خداي تعالی وجود

داشته باشد و او را نتوان دید و دیگر
آنکه تو در دعوي خود کاذب و دروغگویی که که می گویی کلوخ سر

تو را به درد آورد زیرا کلوخ از
جنس خاك است و تو هم از خاك آفریده شده اي پس چگونه از جنس

خود متاذي می شوي و مطلب
سوم خود گفتی که افعال بندگان از جانب خداست پس چگونه می

توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش
خلیفه آورده اي و از من شکایت داري و ادعاي قصاص می نمایی

. ابوحنیفه چون سخن معقول بهلول را
شنید شرمنده و خجل شده و از مجلس خلیفه بیرون رفت.
 

R3iHan3H

عضو جدید
کاربر ممتاز
فراق و دوری از کی؟؟؟
از خداوند


بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من
از دورن من نجست اسرار من


سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد


نی حریف هر که از یاری برید
پرده هاایش پرده های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

نی حدیث راه پرخون می کند
قصه های عشق مجنون می کند

محرم این هوش جز بی هوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو:"رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست"

هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد

درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید_ والسلام
 

sh@di

عضو جدید
از خداوند


بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من
از دورن من نجست اسرار من


سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد


نی حریف هر که از یاری برید
پرده هاایش پرده های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

نی حدیث راه پرخون می کند
قصه های عشق مجنون می کند

محرم این هوش جز بی هوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو:"رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست"

هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد

درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید_ والسلام

:que:
 

javaza

عضو جدید
جور دیگر باید دید

جور دیگر باید دید

با درود به دوستان.

وجود خداوند نیازی به اثبات ندارد.

اگر میتوانید، نبود خدا را اثبات کنید.


اگر فرشتگان را بر آنها فرستیم و مردگان را به سخن آریم و هر چیز را بگواهی صدق و اعجاز بر آنها بر انگیزیم،باز ایمان نخواهند آورد،مگر به مشیت خدا،ولیکن اکثر مردم نمیدانند.
(سوره انعام آیه 111).
 

Similar threads

بالا