خشانت بَده اَهه اَخه نکین این کارا رو...![]()
باششششششششششششش
خشانت بَده اَهه اَخه نکین این کارا رو...![]()
باششششششششششششش
آره خوب بود ولی خیالت راحت باشه که اونجا رم به گند میکشیدیمجالب بود .ولی کاش آسمونو انتخاب میکردیم...
مرسی رها جونم .مرسی داداش جونم تشکر که لینک دادی
مرسی رها جونم .
فردا عصر میرسه به دستم.خیالت راحت
خیلی زیبا
ممنونم هادی جان لطف داری![]()
گاهی ولی گلم..به چه قیمتی هم مهمه نه؟سلام،مرسی جعفر جان
اگر شکستم سبب خودمم نه هیچ کس دیگه ای
ولی این شکستن گاهی لازمه تا به خودمون بیایم و قدر خودمونو بیشتر بدونیم.
خب معلومه که باید توجیه بشه
بزرگترین ایراد ادما اینه که همیشه حق به جانبن.ولی نمی دونن که خدایی هم هستو قراره که حاشون گرفته بشه .حتی بعد از مرگشون با نفرین بچه هاشون
عشق..عشق و تنها عشق!خیلی قشنگه منتها غم نان اگر بگذارد.
دقیقا همینه دوست من ولی من میگم که قراره به دوروبریامون بفهمونیم که کارای اونا تو روند زندگیمون اثر میذاره.
تو جامعه ما برکت الان از سفره ها بخاطر کارایی که خیلیا میکنن رفته
و همش باید تو یه چرخه ی کور بدوییم![]()
وای خدای من ........میگن از هر دست که بدی از همون دست هم پس میگیری! اگه بدی که در حق دیگران می کنی جوابشو توی این دنیا گرفتی که هیچ ولی اگه بدیت به اون دنیا واگذار بشه.......![]()
منم امیدوارمبله عزیزم تجربه خیلی با ارزشه ولی امیدوارم به قیمت گرونی اونو بدست نیاریم![]()
آره خوب بود ولی خیالت راحت باشه که اونجا رم به گند میکشیدیم![]()
پرنده بر شانه هاي انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده كرد و گفت:
اما من درخت نيستم. تونمي تواني روي شانه ي من آشيانه بسازي.
پرنده گفت : منفرق درخت ها و آدم ها را خوب مي دانم. اما گاهي پرنده ها
وانسان ها را اشتباه ميگيرم.
انسان خنديد و به نظرش اين بزرگترين اشتباه ممكن بود.
پرنده گفت: راستي، چرا پر زدن راكنار گذاشتي؟
انسان منظور پرنده را نفهميد، اما باز همخنديد
آنگاه خدا بر شانه هاي كوچك انسان دست گذاشت و گفت : يادت مي آيد
تو ر ا با دو بال و دو پا آفريده بودم ؟ زمين وآسمان هر دو براي تو بود . اما
تو آسمان رانديدي.
راستي عزيزم، بال هايت را كجاگذاشتي؟
انسان دست بر شانه هايش گذاشت و جاي خالي چيزي رااحساس كرد .
آنگاه سر در آغوش خدا گذاشت وگريست!!!!!
آنگاه خدا بر شانه هاي كوچك انسان دست گذاشت وگفت : يادت مي آيد
تو ر ا با دو بال و دو پا آفريده بودم ؟زمين و آسمان هر دو براي تو بود . اما
تو آسمان را نديدي
عزیزم مرسی از توجهی که کردی.ممنونقابل ذکر است این متن زیبا و عارفانه از نوشته های خانم عرفان نظر اهاری هستش دوست عزیز ...
بلوکهای ساکت کنار جاده را ببین
مرا که من اضافی ام میان مردم زمین
هنوز مثل شیشه سنگ قلبها شکستنی ست
وبوی زنگ می دهند عشقهای آهنین
تو بی گناهی وگناه ساده بودن من است
همیشه مار پرورانده ام درون آستین
مپاش دانه های بغض وکینه را درون آب
مخواه سبزه ی سیاه را به جای هفت سین
شتاب کن شتاب ای سکوت ناگزیر مرگ
تویی که پشت خنده های عشق می کنی کمین
همیشه سرنوشت شیشه ها شکستن است آه
ومن دلم شکسته مثل بغض کهنه ی زمین
من وتو شاعران آب وآتشیم نازنین
تورا غزل مرا که مرگ عشق را چه بود دین؟
سلام پریناز جان .مرسی از شعرت .واقعا خوب بود.یعنی هیشکی نیس نظر بده؟؟؟![]()
سلام پریناز جان .مرسی از شعرت .واقعا خوب بود.
مرا ببین که دل شکسته ام ، به طوفان غم نشسته ام
بیا بشین کنار من ، بده دست به دست من .نکن مرا رها تو نازنین
شنیده ام که میشود بهار ، بهار من تو هم کنار من بشین
ای تنهایی من، تو مرا تنها مگذار![]()
همنشین مرغ سحرم ، ناله سر نمیکنم
داغ دل آتش زده بر تار و پود من
من دم نمیزنم.![]()