تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا دلی که صبوری از او نمیآید
تا کی به تمنای وصال تو یگانه / اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود / وارهد از حد جهان بی حد و اندازه شود
در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است
ترا که هست می از ماهتاب روی مگردان
که من ز دست تهی، روی ماهتاب ندارم
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید / گفت با این همه از سابقه نومید مشو
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزیند ... من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد / به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرند / زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد
دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت ... ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست
دلا اگر همه بیداد دیدی از مردم
غمین مباش که دادار دادخواهت بس
نصیب کوردلان است نعمت دنیا
تو چشم رشد و تمیزی همین گناهت بس
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست / هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ / دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
تاکنم تمهید آغوشی دل از جا رفته است
درگشودن شهپر پرواز بود این خانه را
![]()
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی / دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند / دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
یکی قبول نکرد از هزار تحفهٔ جان
بهانه غمزهٔ مشکل پسند کرد و گذشت
که بود این که ز چشم بدش گزند مباد
که جان بر آتش شوقم سپند کرد و گذشت
شب خوش![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |