مشاعرۀ سنّتی

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو



اگر با من رفیقی می‌روم آمادهٔ ره شو
 

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یا باده ده حجت مجو یا خود تو برخیز و برو



یا بنده را با لطف تو شد صوفیانه ماجرا





این سخن باید به آب زر نوشت

گر رود سر برنگردد سرنوشت

سرنوشت ما به دست خود نوشت

خوشنویس است و نخواهد بد نوشت
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهای خبر نداری دلم داره می میمیره
همدم بی کسی ها تو بی کسی اسیره
بهش بگیند هنوزم جاش خالیه تو خونه ام
بگین هنوز داد می زنم بیا بلات به جونم
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
این سخن باید به آب زر نوشت

گر رود سر برنگردد سرنوشت

سرنوشت ما به دست خود نوشت

خوشنویس است و نخواهد بد نوشت
تو کیستی که من بی تو اینگونه بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج تبسم تو
بسان قایقی سر گشته روی گردابم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در شعر اگر من و رفیقانم
از حافظ و از فروغ می گوییم
اما به هوای سکه ای زرین
پشت سر هم دروغ می گوییم
**
 

sh@di

عضو جدید
تو کیستی که من بی تو اینگونه بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج تبسم تو
بسان قایقی سر گشته روی گردابم

مکش ان اهوی مشکین مرا ای صیاد ... شرم از ان چشم سیه دار و مبندش به کمند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من سر رشته خود گم کردم



کاین مخالف شده سرها ز کجاست



:gol:
تنها دلیل من که خدا هست و ,
این جهان

زیباست,
وین حیات عزیز وگرانبهاست
لبخند چشم توست!
هرچند با تبسم شیرینت,
آن چنان
از خویش میروم,
که نمیبینمش درست!

:gol::gol:
 

sh@di

عضو جدید
تنها دلیل من که خدا هست و ,
این جهان

زیباست,
وین حیات عزیز وگرانبهاست
لبخند چشم توست!
هرچند با تبسم شیرینت,
آن چنان
از خویش میروم,
که نمیبینمش درست!

:gol::gol:

تو بدری و خورشید ترا بنده شدست .... تابنده ی تو شدست تا بنده شودست
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
اگر عطار عاشق بد سنایی شاه و فایق بد



نه اینم من نه آنم من که گم کردم سر و پا را
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن دشمنی که دوست نگردد دل منست
آن عقده ای که حل نشود مشکل منست
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تو دمساز رقیبانی چنین معلوم می‌گردد



که چون خوانی مرا نام رقیبت بر زبان آید
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این دو هفته که مهمان این چمن شده ای
بخنده لب مگشا، روزگار گلچین است
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
در این دو هفته که مهمان این چمن شده ای
بخنده لب مگشا، روزگار گلچین است

تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست

رطل میی که مست شوم ، در سبوی کیست




تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم

تا در میان غمزهٔ بیداد جوی کیست



شب خوش دوستان:gol:
 

Narges *

عضو جدید
توچون یک واژه ی نیلوفری رنگ
میان دفتر دل ماندگاری
اگر شهر نگاهت فرصتی داد
به یادمن باش درهر روزگاری
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ناله از بهر رهایی نکند مرغ اسیر
خورد افسوس زمانی که گرفتار نبود
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در درازی بسر زلف تو میماند شب
در سیاهی سر زلف تو بشب میماند
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا