مگر فریفته ی حسن خویشتن شده ای
که هر دم آینه گیری و اندر او نگری؟
منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج زرع و بیل و داسمان
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان
ایوان مداین را آیینه عبرت دان
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
آنکس که بود کام طلب، کام دل نیافت
وانکس که کام یافت، دل کامران نداشت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |