ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
تا بو که پای باز نگیرد ز خاک خود
با خاک راه رهگذر او برابرم
روم برآورد دست زنگی شب را شکست
عالم بالا و پست پرلمعان و صفاست
هیچ کس اشکی برای مانریختتا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هیچ کس اشکی برای مانریخت
هرکه با ما بود از ما می گریخت
هیچ کس اشکی برای مانریخت
هرکه با ما بود از ما می گریخت
از غم عشق تو ای صنم
روز شب ناله ها میکنم من
وز قدو قامتت هر زمان
صد قیامت به پا میکنم من
در شاهراه دولت سرمد به تخت بخـت
با جام می بـه کام دل دوسـتان شدم
مطرب جان بیا بزن تنتن تن تنن تنن
کاین دل مست از به گه یاد نگار میکند
یاد نگار میکند قصد کنار میکند
روح نثار میکند شیر شکار میکند
شب خوش![]()
دوش چون نیلوفر از غم پیچ و تابی داشتمتخم امید ما از و نارسته ماند از بینمی
اما به کشت دیگران باران رحمت کم نشد
من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش
تا قیامت می دهد گرمی به دنیا آتشمتا عشق تو در میان جان است
جان بر همه چیز کامران است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |