تعدد معماران

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
البته شما هم میتونی پلان بکشی ولی پلان داریم تا پلان :w15:
یه پلان میشه موزه ی هنرهای معاصر یه پلان هم میشه خونه ی اصغر آقا اینا البته یادش رفته پنجره هم باید داشته باشه

در مورد مقاله هم خدا رو شکر که به دعا هام جواب مثبت داد ولی از نوشته تا عمل فاصله بسیار است :w24:
عزیزم ولش کن
اول یه توضیح در مورد پلان براشون بده تا متوجه بشن چی میگی بهد بقیه چیزا
 

khatriya

عضو جدید
وای پلان که خوبه ... پرسپکتیو اینا رو چه جوری توضیح بدیم؟؟
 

حسین-تی

عضو جدید
البته شما هم میتونی پلان بکشی ولی پلان داریم تا پلان :w15:
یه پلان میشه موزه ی هنرهای معاصر یه پلان هم میشه خونه ی اصغر آقا اینا البته یادش رفته پنجره هم باید داشته باشه

در مورد مقاله هم خدا رو شکر که به دعا هام جواب مثبت داد ولی از نوشته تا عمل فاصله بسیار است :w24:
خب . . پلانایی که ما میکشیم ربطی به خونه ی اصغر آقا نداره . . ! بیشتر به خطوط لوله و فرآیند های پتروشیمی مربوطه تا خونه ی اصغر آقا . . .!(البته این فقط برای مهندسین شیمیه . . )
عملشم تو کشور به همت مهندسین شیمی در مورد نانو کم نمیبینیم . . .!:w16::w16:
 

ozra.m

عضو جدید
به علت اينكه اين تاپيك به هيچ نتيجه اي دست پيدا نميكنه ....
من هيچ نظري نميدم.
 

حسین-تی

عضو جدید
عزیزم ولش کن
اول یه توضیح در مورد پلان براشون بده تا متوجه بشن چی میگی بهد بقیه چیزا
هه!
هر پلانی که پلان مربوط به معماری نمیشه . . .!!!
وای پلان که خوبه ... پرسپکتیو اینا رو چه جوری توضیح بدیم؟؟
کل حرف من این بوده که هر رشته ای سختی خاص خودشو داره اما وقتی ببینم یکی میاد میگه فقط معماری اونوقت منم باید از سایر رشته ها دفاع کنم!!!
همین دوست بالاییتون اومد گفت اگه مهندسین معمار نبودن شما میخواستی کجا بخوابی!!!!!!!:w15:
یکی دیگه اومد گفت سایر رشته ها فقط 4 تا فرمول حفظ میکنن و میرن سر جلسه و نمره میگیرن!!!:surprised:
یکی چون جوابی نداشت اومد هرچی لایق خودشه بهمون گفت و رفت . . !:surprised:
این آخریم میاد میگه رشته ی ما سخته چون پلان و طرح میکشیم و ابتکار به خرج میدیم!!!:surprised::surprised:

در مورد حرف دوست اولمون باید بگم : اگه مهندسیش شیمی نبودن جنابعالی چجوری میخواستی آب تصفیه شده نوش جان کنی و ماشینتو پر بنزین کنی بری بیرون!!؟؟؟
اگه مهندسین عمران نبودن جنابعالی چه جوری میتونستی توی شهر زندگی کنی!!!؟
اگه مهندسین مکانیک نبودن همین ماوسم تو دستت نبود . . .!
مهندسین برق و مهندسین پزشکیم که دیگه بماند . . .!!!
میبینی خدمت اصلی رو فقط همین چندتا رشته ی مهندسی به کشور دارن انجام میدن! حالا شما از شب تا صبح برا خودت طرح و نقشه و پلان بکش و ابتکار عمل به خرج بده که ما بدون خونه نمونیم!!!

در مورد دوست دوممون که گفت ما 4 تا فرمول تکراری حفظ میکنیم باید بگم : من یه فرمول بهتون میدم با یه مساله . . ! کدومتون قبول میکنین که حل کنین!!؟؟

جواب اون دوست سومیم که میگه تو دعوا حلوا خیرات نمیکنن باید بگم چون شما خیلی روحیتون لطیفه فکر میکنین همه باهاتون دعوا دارن و حتی فرق دعوا با بحث رو نمیدونی . . . پس بهتره جوابتو ندم . . !

در مورد دوست آخریمونم که گفته ما پلن میکشیم باید بگم :

مهندسی مکانیک : Solid works . . . Anysys . . . PDMS . . . Piple Line . . . و . . .

مهندسی برق : Matlab . . . PLC . . .و کلی نرم افزار که من نمیدونم . . .!

مهندسی شیمی : Hysys . . . Pipe line . . . Reactor Lab . . . PDMS . . . Ceaser . . . و . . .

مهندسی عمران : هر چی که معماری میخونه . . .!

حالا چطور شما میگین ماها ابتکار نداریم و طرحی نمیکشیم نمیدونم . . !

عزیز دل : ابتکار رو ماها داریم که با کمترین هزینه بهترین طرح هارو برای انواع و اقسام فرآیند های صنعتی طراحی میکنیم نه شما . . . !:gol:


 

TINA ARCHI

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها مهم نیست کی چی میخونه چون هر رشته ای برای خودش مهم و مفید مهم علاقه ای که طرف باید به کارش داشته باشه الفاظ هم تا زمانی که با عمل همراه نباشن بی ارزشن مگه کلمه مهندس چقدر مهمه مثلا اگه مهندس نگن بهمون ما نمیتونیم کار کنیم بابا به جای این بحث های بی فایده به این فکر کنین که با این همه مهندس چرا وضع ایران اینجوریه حتی تو معماری
 

yekbinam

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام،من خودم فقط بر اثر يک اتفاق معماری خوندم.ميخواستم مهندسی پزشکی بخونم(البته بماند که به هر کسی گفتم حتی کسانی که مهندسی پزشکی خوندن گفتن خوش به حالت!)
درباره معماری هم برخوردهای زيادی ديدم!
ا ..نقاشی ميکنی؟کاردستی درست ميکنی؟اينکار هارو ما هم توی مهدکودک انجام ميداديم!
معماری درس و کار ندارن که!همش بهشون خوش ميگذره!(اينو معلم دبيرستانمون ميگفت)
معماری يه رشته دخترونست!
يکی ديگه گفت همون ....ديگه؟
نقشه کشيه ديگه؟
نقطه مقابلش:
وای من عاشق معماريم(از جانب غير معماريا!)
يا ميگی معماری ميخونی کلی بهت تبريک ميگن!
و....
برخوردها متفاوته.ولی اونهايی که من ديدم حد وسط نداره.يا خوب يا بد.وقتی يه رشته اي هست حالاهرچی حتماً وجودش نيازه.مهم و غير مهم نيست.هر کدوم از رشته هايی که نامبرده شده بايد باشه ولی بعضی وقتا بعضی رشته ها را يا خيلی بزرگ ميکنن يا خيلی کوچک.کسی منکر زحمات رشته های ديگه نيست،سواد و تخصص مهمه نه اينکه کدوم مهمتره!مهم نيست کی چی ميخونه
يه مورد جالبی که من توی رشته معماری ديدم شيوه های مختلف حل مسأله است.هيچوقت دوتا راه حل مشابه برای يه موضوع نميتونيد پيدا کنيد.هيچ دوتا طرحی 100%مثل هم نيست.چون ديد هر کس توی حل مسأله دخيله.نگرشش،تحليلش،تجربش و ...مگر اينکه از روی هم طرح ها را کشيده باشن)به خاطر همين تقلب معنا نداره)

 

zanememar

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا شما به عنوان معمار چی اختراع میکنین!!!؟ نقشه و طرح و . . !!!:surprised: از اینا که مام با Hysys و Auto Plan و PDMS میکشیم . . !:surprised:
لااقل یه علمی یا چیزی مثال میزدی که واقعا خودتون درست کرده باشین . . .!:surprised:
در مورد نانو هم بهتره بدونی هر کسی که در مورد نانو مطالعه هدفمند داشته باشه هر سال یه مقاله به نام خودش تو ISI چاپ میشه که یه چیز جدید در مورد نانو معرفی میکنه . .!
کم نیستن دانشجوها و اساتید ایرانی که هرکدوم بالای 10 تا مقاله در مورد نانو تکنولوژی تو ISI ثبت کردن . . !;)


من نمی فهمم تو چرا هی خودتو با ما مقایسه می کنی؟آخه چه ربطی داره اینا بهم.برو با هم قد خودت بازی کن بچه جون;)
 

حسین-تی

عضو جدید
من نمی فهمم تو چرا هی خودتو با ما مقایسه می کنی؟آخه چه ربطی داره اینا بهم.برو با هم قد خودت بازی کن بچه جون;)
شما ها ادعای اینو دارین که رشتتون خداست . . .!!! درصورتی که بدون کمک سایر رشته ها هیچ چی نیستین . . ! حتی تو ساختن یه ساختمون که تنها کاریه که ازتون بر میاد مهندس ناظرتون باید یه مهندس عمران باشه . . ! حالا بماند مهندس تاسیسات و برق و . . .!
تا وقتی که فکر میکنی رشتت خداست منم بالا سرت میبینی!:w16:

 

حسین-تی

عضو جدید
دیگه حال و حوصله ی جر و بحث با کسی رو در این مورد ندارم . . .!
به قول خودتون . . رشتتون بهترینه . . !
خوش باشین . . !:gol:
 

natalie

عضو جدید
خدایا...به ایرانی جماعت احترام به دیگران ...جنبه...ارزش برای وقت...و مهمتر از همه همدلی بیاموز ...که هیچ کدوم از مشکلات این کشور بدون همدلی و همکاری بین تموم رشته ها حل نمیشه.....بهش یاد بده همه چیز در جایگاه خودش خوب و ارزشمنده....
کی ما قراره با این سنمون این چیزارو بفهمیم...؟؟؟!!!!!
واقعاکی؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واقعا متاسف شدم.....!!!باشگاه نونهالان..........................!!!!
 

ELAHE.R

عضو جدید
شما ها ادعای اینو دارین که رشتتون خداست . . .!!! درصورتی که بدون کمک سایر رشته ها هیچ چی نیستین . . ! حتی تو ساختن یه ساختمون که تنها کاریه که ازتون بر میاد مهندس ناظرتون باید یه مهندس عمران باشه . . ! حالا بماند مهندس تاسیسات و برق و . . .!
تا وقتی که فکر میکنی رشتت خداست منم بالا سرت میبینی!:w16:
چرا عصبانی میشی؟هیچ کس چنین ادعایی نکرده.همه میدونن که هیچ کس کامل نیست و همه تو این دنیا به هم محتاجن.شما هم بالا سر ما.اصلا تاج سر ما .خوبه.فقط شما حرص نخور که یه وقت کار دست خودت میدیا:biggrin:
 

zanememar

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا...به ایرانی جماعت احترام به دیگران ...جنبه...ارزش برای وقت...و مهمتر از همه همدلی بیاموز ...که هیچ کدوم از مشکلات این کشور بدون همدلی و همکاری بین تموم رشته ها حل نمیشه.....بهش یاد بده همه چیز در جایگاه خودش خوب و ارزشمنده....
کی ما قراره با این سنمون این چیزارو بفهمیم...؟؟؟!!!!!
واقعاکی؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واقعا متاسف شدم.....!!!باشگاه نونهالان..........................!!!!

حرفت درسته اما همیشه نمیشه در مقابل حرف زور سکوت کرد خب! از اول تا امروز این بچه ها نسبت به معماری آلرژی دارن.من نمی فهمم چرا انقدر به ما گیر میدن.ما چه هیزم تری بهشون فروختیم.
توی دانشگاه از هر رشته ای چند واحد گذروندیم تا به اینجا برسیم.چه شبا که بخاطر پروژه ها و و درسها اشکم در اومده.ما هم واحدهای هنری خوندیم هم واحدهایی مثل سازه فلزی و بتنی و استاتیک و مقاومت مصالح.اونوقت انصاف که انقدر راحت رشتمونو زیر سوال ببرن.بگن ما خوبیم!
بدم اومد از هر چی مهندس دور و برمه!
 

natalie

عضو جدید
حرفت درسته اما همیشه نمیشه در مقابل حرف زور سکوت کرد خب! از اول تا امروز این بچه ها نسبت به معماری آلرژی دارن.من نمی فهمم چرا انقدر به ما گیر میدن.ما چه هیزم تری بهشون فروختیم.
توی دانشگاه از هر رشته ای چند واحد گذروندیم تا به اینجا برسیم.چه شبا که بخاطر پروژه ها و و درسها اشکم در اومده.ما هم واحدهای هنری خوندیم هم واحدهایی مثل سازه فلزی و بتنی و استاتیک و مقاومت مصالح.اونوقت انصاف که انقدر راحت رشتمونو زیر سوال ببرن.بگن ما خوبیم!
بدم اومد از هر چی مهندس دور و برمه!
دقیقا ...منم روی صحبتم با اوناس...که این قدر بیکارن و کار و زندگی ندارن که نشستن به زور می خوان اثبات کنن که اونا خوبن و معماریا بد....بذار این بیکارام دلشون خوش باشه...بالاخره یه جور باید خودشونو ثابت کنن دیگه!!!!!نه دنیا به حرف اینا می چرخه و نه با حرفاشون چیزی از ارزش معماری کم می شه!!!! چیزی که تو دنیا داره اتفاق می یوفته مهمه که تو اونم معماری رشته ی خیلی ارزشمندیه....:heart:
 

sephiroth

عضو جدید
بی خیال بابا...خیر سرتون مهندسین...همش دارین رشته هاتون رو می کوبین تو سر همدیگه...منم واقعا نمی دونم چرا همه دوست دارن به این معمارا گیر بدن...من یکی از دوستام مهندس عمران پایه 1 بود این دوستمون تفریحش این بود که از پلان های معمارا ایراد بگیره بهشون گیربده و رشته شون رو بکوبونه تو سرشون و واقعا هم لذت می برد از کارش آخرش هم من نفمیدم که چرا اینجوری می کرد...واقعا کی می خواییم یاد بگیریم به همدیگه احترام بذاریم و خودمون رو از بقیه جدا ندونیم...نصف کسایی که میان رشته های بقیه رو می کوبونن و میرن حتی در مورد رشته خودشون هم اطلاعات درستی ندارن بعد میان بند می کنن رو رشته بقیه...همه رشته ها برای خودشون ارزش دارن...نه معماری بالاتر ازمهندسی مکانیکه و نه هوش مصنوعی بالاتر از مهندسی کامپیوتر و...این ما هستیم که تعیین می کنیم چه چیزی ارزش داره رشته ای که توش تحصیل می کنیم صرفا یک وسیله است برای رسیدن به هدف
 

حسین-تی

عضو جدید
خدایا...به ایرانی جماعت احترام به دیگران ...جنبه...ارزش برای وقت...و مهمتر از همه همدلی بیاموز ...که هیچ کدوم از مشکلات این کشور بدون همدلی و همکاری بین تموم رشته ها حل نمیشه.....بهش یاد بده همه چیز در جایگاه خودش خوب و ارزشمنده....
کی ما قراره با این سنمون این چیزارو بفهمیم...؟؟؟!!!!!
واقعاکی؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واقعا متاسف شدم.....!!!باشگاه نونهالان..........................!!!!

چرا عصبانی میشی؟هیچ کس چنین ادعایی نکرده.همه میدونن که هیچ کس کامل نیست و همه تو این دنیا به هم محتاجن.شما هم بالا سر ما.اصلا تاج سر ما .خوبه.فقط شما حرص نخور که یه وقت کار دست خودت میدیا:biggrin:

دقیقا ...منم روی صحبتم با اوناس...که این قدر بیکارن و کار و زندگی ندارن که نشستن به زور می خوان اثبات کنن که اونا خوبن و معماریا بد....بذار این بیکارام دلشون خوش باشه...بالاخره یه جور باید خودشونو ثابت کنن دیگه!!!!!نه دنیا به حرف اینا می چرخه و نه با حرفاشون چیزی از ارزش معماری کم می شه!!!! چیزی که تو دنیا داره اتفاق می یوفته مهمه که تو اونم معماری رشته ی خیلی ارزشمندیه....:heart:

بی خیال بابا...خیر سرتون مهندسین...همش دارین رشته هاتون رو می کوبین تو سر همدیگه...منم واقعا نمی دونم چرا همه دوست دارن به این معمارا گیر بدن...من یکی از دوستام مهندس عمران پایه 1 بود این دوستمون تفریحش این بود که از پلان های معمارا ایراد بگیره بهشون گیربده و رشته شون رو بکوبونه تو سرشون و واقعا هم لذت می برد از کارش آخرش هم من نفمیدم که چرا اینجوری می کرد...واقعا کی می خواییم یاد بگیریم به همدیگه احترام بذاریم و خودمون رو از بقیه جدا ندونیم...نصف کسایی که میان رشته های بقیه رو می کوبونن و میرن حتی در مورد رشته خودشون هم اطلاعات درستی ندارن بعد میان بند می کنن رو رشته بقیه...همه رشته ها برای خودشون ارزش دارن...نه معماری بالاتر ازمهندسی مکانیکه و نه هوش مصنوعی بالاتر از مهندسی کامپیوتر و...این ما هستیم که تعیین می کنیم چه چیزی ارزش داره رشته ای که توش تحصیل می کنیم صرفا یک وسیله است برای رسیدن به هدف

شماها پستارو خوندین ببینین کی حرفای تحریک آمیز رو شروع کرد . . .!؟؟؟:D
جالبه اولین کسی که تو تاپیک ازتون دفاع کرد من بودم . . !:surprised: ولی بعضیا جنبشو نداشتن رشته های دیگه رو کوبوندن که خب . . .! من تو کتم نمیره . . .!;)
 

سعید معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
شماها پستارو خوندین ببینین کی حرفای تحریک آمیز رو شروع کرد . . .!؟؟؟:D
جالبه اولین کسی که تو تاپیک ازتون دفاع کرد من بودم . . !:surprised: ولی بعضیا جنبشو نداشتن رشته های دیگه رو کوبوندن که خب . . .! من تو کتم نمیره . . .!;)
نه مثل اینکه این آقای شیمیدان بیخیال نمیشه........چشم منا دور دیدی به بچه ها توهین میکنی..................:mad: برو پستای اول میبینی معماری یعنی چی..........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
 

سعید معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد حسین زمرشیدی

استاد حسین زمرشیدی در 1318 در مشهد به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در همان شهر به پایان برد. سپس همراه پدرش حاج محمد معمار که از اساتید بنام خراسان بود به فراگیری شغل پدری در بنای خواجه ربیع پرداخت. پس از طی مراحلی در نوجوانی به حق استادی سرآمد در معماری اسلامی گردید. آثار فراوانی از معماری و کاشی کاری در بقعه خواجه ربیع، گنبد سبز مشهد، بقعه امام زاده محمد محروق و شیخ عطار در نیشابور و بقعه شیخ احمد جامی در تربت جام از یادگارهای استاد زمرشیدی است. زمر شیدی پس از معماری اسلامی به بنایی روی آورد و چندی نگذشت که در زمینه ساختمان سازی استادی ماهر شد. او شب ها به تحصیل علم پرداخت و تا سوم متوسطه را در مشهد سپری کرد. سپس به تهران آمد و پس از آزمون رشته استاد کاری توسط هیئت آلمانی در هنرستان صنعتی تهران سابق ( ایران و آلمان ) به عنوان استاد کار آموزشی استخدام شد و هم زمان در رشته ساختمان نیز ادامه تحصیل داد و در سال 1350 فارغ التحصیل شد. سپس به آلمان رفت و در رشته های عمومی ساختمان و تربیت دبیر فنی رشته ساختمان در دانشگاه برلین ادامه تحصیل داد. پس از بازگشت به وطن به عنوان هنرآموز رشته ساختمان در هنرستان تهران به کار ادامه داد و 16 جلد کتاب درسی سال های اول تا چهارم رشته ساختمان را برای هنرستانهای کشور تالیف کرد.از نظام پنجساله در رشته عمران نیز چهار جلد کتاب درسی برای هنرستانها تالیف کرده است . حسین زمرشیدی از جمله معمارانی است که به معماری غنی ایرانی عشق می ورزد و به همین دلیل تالیفات با ارزشی در معماری سنتی و اسلامی به جامعه علمی ایران تقدیم داشته است. که مورد توجه بسیار فراوان سایر کشورهای مسلمان از جهت کاربرد در آثار معماری اسلامی آنها نیز واقع شده و تعدا آنها به 10 جلد می رسد . نامبرده هم اکنون در دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی با رتبه علمی دانشیاری به تدریس و تحقیق مشغول می باشد. گروه : هنررشته : معماری سنتیگرایش : هنرهای قدسیوالدین و انساب : پدر حسین زمرشیدی حاج محمد معمار ،معماری زبردست از مردم مشهد بوده است و نام مادر محترمشان حاجیه خانم مریم بهاریان شرقی است.ایشان یک برادر بنام مهندس علی زمرشیدی و دو خواهر بنامهای مهری و نسیرین زمرشیدی دارد.خاطرات کودکی : حسین زمر شیدی از دوران کودکی خود چنین یاد می کند:" ده ساله بودم که پدرم تابستان مرا با خود به بقعه خواجه ربیع برد.زلزله گنبد آسیب فراروانی به آن رسانده بود.بطوری که شکستهایی به آن داده بود و قرار بود که توسط پدرم بازسازی شود وقتی پوشش گنبد به ختم شانه رسیده بود پدرم کوزه ای و بطری کوچکی در دست داشت .همه کارگران و استادان را که حدود 24 نفر می رسید جمع کرد و کاغذ تا شده ای را درون بطری انداخت و سر آنرا چوب پنبه گذاشت و لاک ذوب شده ای سر آن ریخت و در کوزه را با پوست گوسفند بست و کوزه را درون پوشش گنبد گذاشت و با رعایت فاصله ای دور و اطراف آن را چیدند.بعد از اتمام کار از پدر سوال کردم ،این کار یعنی چه؟ پدر چوا ب داد هر وقت گنبد را خراب کنند ،کوزه و محتوای آن یاد آور تاریخ ساخت قبلی آن است."اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی : حسین زمرشیدی در سال 1318ه.ش در خانواده معماری یپشه زاده شد. او از کودکی در فضایی که ارتباط مستقیمی با معماری اسلامی داشت پرورش یافت تشویقها ومهارت پدر ، در پیشرفت های بعدی استاد زمرشیدی بسیار موثر افتاد.تحصیلات رسمی و حرفه ای : حسین زمرشیدی فنون معماری اسلامی را در کنار پدر خود در نماسازی گنبد و بقعه خواجه ربیع و نیز ساخت گبند و تزیینات شیخ مومن استرآبادی و ... آموخت. زمر شیدی پس از معماری اسلامی به بنایی روی آورد و چندی نگذشت که در زمینه ساختمان سازی استادی ماهر شد. او شب ها به تحصیل علم پرداخت و تا سوم متوسطه را در مشهد سپری کرد. سپس به تهران آمد و پس از آزمون رشته استاد کاری توسط هیئت آلمانی در هنرستان صنعتی تهران سابق ( ایران و آلمان ) به عنوان استاد کار آموزشی استخدام شد و هم زمان در رشته ساختمان نیز ادامه تحصیل داد و در سال 1350 فارغ التحصیل شد. سپس به آلمان رفت و در رشته های عمومی ساختمان و تربیت دبیر فنی رشته ساختمان در دانشگاه برلین ادامه تحصیل داد.خاطرات و وقایع تحصیل : حسین زمرشیدی در دوره دیپلم ساختمان همواره شاگردی ممتاز بود.وی با وجود داشتن همسر و فرزند و زندگی که تا حدودی سخت بود ولی به درس خواندن خود ادامه داد و در آلمان نیز بعلت علاقه فراوان به تحصیل از شاگردان ممتاز آنجا بوده و این امر باعث حسادت دانشجویان آلمانی می شد چرا که در درس رسم فنی و قشه بدون ادعا فوق العاده بود و همیشه موردتوجه اساتید آلمانی خود قرار می گرفت.فعالیتهای ضمن تحصیل : حسین زمرشیدی علاوه بر تحصیل، به تحقیق نظری و عملی ( اجرای طرحها و بناهای در معماری) اسلامی ایران می پرداخت.استادان و مربیان : اساتید و مربیان حسین زمرشیدی به قرار زیر می باشند: زنده یادان : پدر برگوارش، استاد مهدی تشکری اصفهانی ،استاد جواد تقوایی ،استاد علی ناجی ،استاد غلامحسین یزدی ،استاد علی خالو . مهندس دارا بهشتی (در دوران تحصیل) و پروفسور میتچ (از اساتید آلمانی)هم دوره ای ها و همکاران : مهندس رضا دهشیدی (معاون عمران سابق بارگاه حضرت رضا (ع) )،دکتر علی اصغر وطنی اسکویی ،دکتر موسی مظلوم و دکتر غلامحسین معماریان از همدوره ایها و همکاران حسین زمر شیدی می باشند.همسر و فرزندان : حسین زمرشیدی متاهل است وی خود را مدیون همسر ش که همپای وی در طول تحصیل و زندگی اش بوده می داند.وقایع میانسالی : حسین زمرشیدی پس از فراغت از تحصیل و بازگشت از آلمان، عضو هئیت علمی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی شد.مشاغل و سمتهای مورد تصدی : حسین زمرشیدی پس از بازگشت از آلمان به عضو یت هئیت علمی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی در آمد که اکنون به عنوان دانشیار در دانشگاه مذکور مشغول به فعالیت است. وی علاوه بر آن عضو هئیت تحریریه بسیاری از مجلات معتبر معماری و میراث فرهنگی و نیز عضو مجامع علمی مختلف از جمله فرهنگستان هنرایران می باشد.فعالیتهای آموزشی : حسین زمرشیدی پس از اخذ فوق لیسانس معماری از دانشگاه برلین و بازگشت به ایران، به عضویت هئیت علمی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی در آمد و از آن پس به تدریس و تالیف و تحقیق می پردازد.سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : حسین زمرشیدی علاوه بر تدریس، به مطالعه، تحقیق و تالیف آثاری در زمینه معماری سنتی اسلامی ایران و جهان و همچنین به عکس برداری از آثار معماری ایران و مکانها و بنا های ارزشمند معماری از جهات مختلف (تاریخ ،طرح و اجراو غیره ) می پردازد.ایشان به ورزش در روزانه بصورت پیاده وری نیز علاقه دارد.همفکران فرد : حسین زمرشیدی با مرحوم دکتر محمد کریم پیرنیا ، دکتر محمد مهدی هراتی ،دکتر حسین یاوری و دکتر منصور فلامکی از همفکری نزدیکی برخوردار است.آرا و گرایشهای خاص : حسین زمرشیدی در معماری، به معماری سنتی اسلامی در ایران توجه ویژه ای دارد و اجزایی چون طاق و قوس و گره چینی را مورد پژوهش قرار داده است.جوائز و نشانها : حسین زمرشیدی درسال 1381 دردومین همایش چهره های ماندگار، به عنوان چهره ماندگار در عرصه معماری سنتی برگزیده و معرفی شد.از دیگر جوایز وی می توان به چند مورد زیر اشاره کرد: - نشان درجه سه دانش در سال 1383 از سوی ریاست محترم جمهوری جناب آقای خاتمی به همراه 50 سکه تمام بهار آزادی - چاپ تمبر در سال 1382 - دریافت لوح تقدیر و جایزه از سوی مسئولین و چندین وزیر برای 69 بار - برزگداشت از طرف سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران در سال 1380 - بزرگداشت در روز معلم در سال 1380 از طرف دانشگاه شهید رجایی - بزرگداشت در سال 1384 از طرف سازمان اوقاف و امورخیریه - هزینه سفر به چهار کشور آسیای میانهچگونگی عرضه آثار : حسین زمرشیدی مقالات علمی و کتب فراوانی درزمینه اسلامی نگاشته است و تعدادی تابلو از نقوش و کاشی معرق از دیگر آثار وی بشمار می رود. آثار حسین زمرشیدی به شرح زیر است: - 22 جلد کتاب های درسی رشته عمران از مقطع هنرستان تا دانشگاه - 11 جلد کتاب ارزشمند معماری سنتی و خصوصااسلامی که عموما نفیس و رنگی می باشند. - 68 مقاله بلند ارزشمنددر زمینه عمران و معماری که تعدادی از آنها چاپ و برخی آماده چاپ می باشند. - خلق 30 تابلو از هنرهای قدسی معماری اسلامی ایران به شکل تابلوی معرق و غیره که وقف موزه سعد آباد شده است.
 

سعید معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
نورمن فاستر
۱۹۳۵ نورمن فاستر ، در اول ماه ژوئن در شهر منچستر متولد شد .
۱۹۵۳ پس از اتمام دوره متوسطه ، به صورت نیمه وقت و به عنوان منشی در تالار شهر منچستر شروع به کار کرد . سپس به خدمت سربازی رفت و در حین خدمت در نیروی هوایی ، در زمینه مهندسی الکترونیک مهارت یافت و اطلاعاتی در مورد هواپیما کسب کرد . در نهایت ، به دلیل علاقه به هولپیماهای گلایدر به یک خلبان ماهر تبدیل شد .
۱۹۵۵ پس از اتمام دوره دوساله سربازی ، در دفتر دو تن از معماران منچستر مشغول به کار شد .
۱۹۵۶ با ثبت نام در دانشگاه معماری منچستر ، به فراگیری دروس نسبتا سنتی ( در مقایسه با دروس و و رویکرد های متفاوت در انجمن معماران لندن و مدرسه ی معماری لیورپول ) پرداخت . با این حال ، در این سال ها توانست مهارت های منحصر به فردی در زمینه ی فنون ترسیم و ارائه به دست آورد .
۱۹۵۹ در این سال یکی از ترسیم های او به عنوان یک کار درسی ، موفق به دریافت مدال نقره ای RIBA شد . ۱۹۶۱ او در این سال دیپلم معماری و مجوز طراحی شهری خود را دریافت کرد . در همطن زمان ، مدال هی وود و مدال برنز انجمن معماران منچستر به وی اهدا شد . علاوه بر این ، با قبولی در بورسیه ی تحصیلی انجمن ساختمان سازان ، به فلاوشیپ هنری نایل شد . پس از آن برای گذراندن دوره دو ساله ی تخصصی در دانشگاه ییل به آمریکا رفت . وی در آنجا تحت تاثیر پل رادولف ، سرج چرمایف و وین سنت اسکالی قرار گرفت و در همین زمان با ریچارد راجرز ( که مانند خود او دانشجوی بورسیه بود ) و جیمز استرلینگ ( که برای مدت کوتاهی در همان مدرسه تدریس می کرد ) ملاقات کرد .
۱۹۶۲ فاستر مدرک فوق لیسانس معماری را با موفقیت دریآفت کرد . سپس گردش معماران را از سواحل شرقی ایالات متحده تا کالیفرنیا آغاز کرد و در این سفر ، روند توسعه ی معماری مدرن را از فرانک لوید رایت تا چالز آیمز بررسی و دنبال کرد .
۱۹۶۳ پس از بازگشت به انگلستان با همکاری ریچارد راجرز ، گروه طراحی ” گروه ۴ ” را در لندن تشکیل داد . دیگر همکاران آنها در این گروه عبارت بودند از : سور راجرز ، همسر ریچارد راجرز ، و جورجیا والتون که با راجرز در انجمن معماران لندن تحصیل کرده بود . مدتی بعد ، وندی چیزمن ( فارغ التحصیل مدرسه معماری بارتلت دانشگاه لندن که بعدها همسر فاستر شد ) نیز به آنها ملحق شد . البته از همان آغاز ، عضویت جورجیا بالتون ( که دفتر اصلی او در هامپ استید بود ) حالتی ظاهری داشت و تاثیر چندانی بر رابطه آنها نداشت .
۱۹۶۴ در این سال با وندی چیزمن ازدواج کرد که ثمره آن ، دو فرزند به نام های ” تی ” و ” کال ” است .
۱۹۶۶ در این سال به عضویت انجمن معماران سلطنتی انگلستان در آمد .
۱۹۶۷ فاستر همراه با ” گروه ۴ ” ساختمانی را طراحی کرد که وی را به شهرت جهانی رساند . این ساختمان ، کارخانه رلیانس در سوئد بود که آخرین بنای ساخته شده توسط این گروه است زیرا این گروه در همان سال منحل شد . سپس نورمن و وندی فاستر با هدف ایجاد یک مرکز برای طراحی و تحقیقات ، دفتر معماری فاستر و همکاران را تاسیس کردند . در این دفتر در مجاورت باغ کوونت قرار داشت .
۱۹۶۸ در حین طراحی پروژه تئاتر ساموئل بکت ، با ریچارد باکمینیستر فولر آشنا شد که بعد ها ، تاثیر عمیقی در اندیشه و کارهای فاستر گذاشت . آشنایی ، سر آغازی بود برای دوستی و همکاری طولانی پر ثمری که تا زمان مرگ این استاد آمریکایی ( یعنی سال ۱۹۸۳ ) ادامه داشت .
۱۹۷۱ در این ، دفتر معماری فاستر و همکاران به طبقه همکف ساختمانی در خیابان فیتزروی ( که فقط چند صد متر از برج اداره پست فاصله داشت ) منتقل شد. تجهیز و طراحی داخلی این دفتر ، بستری بود برای بررسی و آزمایش مفاهیم و مصالحی که بعده ها هسته اصلی فلسفه کار فاستر را شکل داد .
۱۹۷۴ فاستر به عنوان نایب انجمن معماری انتخاب شد . شرکت او که قبلا با یک شرکت نروژی به نام ” شرکت خطوط کشتی رانی فرداولسن ” همکاری داشت ، دفتری در اوسلو تاسیس کرد و ابتدا کارهایی برای این کار فرمای نروژی انجام داد ؛ سپس با کارفرماهای دیگر در نقاط مختلف کشور همکاری کرد .
۱۹۷۵ در این سال ، ساخت دفترهای شرکت بیمه ویلیس ، فابروداماس در ایپسوویچ به پایان رسید و این پروژه ، شرکت فاستر را به شهرت جهانی رساند .
۱۹۷۸ ساخت مرکز های هنرهای تجسمی سانز بوری ، آغاز مرحله ی مهم و درخشانی در زندگی حرفه ای او شد . پروژه های ارزشمند دیگری را برای او و همکارانش به ارمغان آورد .
۱۹۷۹ در این سال شرکت بانکداری هنگ کنگ و شانگهای از وی دعوت کرد که همراه شش شرکت بین الملی دیگر ، در مسابقه ای محدود با موضوع طراحی دفتر مرکزی این بانک شرکت کند . با انتخاب طرح فاست به عنوان طرح برگزیده ، اجرای این پروژه به شرکت وی واگذار شد .
۱۹۸۰ فاستر در این سال به عضویت انجمن معماران آمریکایی در آمد ، علاوه بر این ، در همین سال دکترای افتخاری دانشگاه انجلیای شرقی به او اعطا شد . در بیست و چهارم ژوئن نیز ، در مراسم اهدا مدال طلای سال ۱۹۸۰ به جیمز استرلین سخنرانی کرد .
۱۹۸۱ در این سال با شرکت در مسابقه محدود طراحی ورزشگاه سرپوشیده فراکفورت آمین ، جایزه طرح برگزیده را دریافت کرد . در همین زمان ، معماری او در یکی از برنامه های مستند هنری BBC معرفی شد و مورد بررسی قرار گرفت
.۱۹۸۲ در این سال ، دفتر آنها به خیابان گریند پورتلند و در مجاورت دفتر های شرکت REBA منتقل شد . همچنین به عنوان یکی از اعضای هیئت علمی دانشکده صنعتی هنر لندن انتخاب شد .
۱۹۸۳ در این سال ، فاستر بالاترین رتبه این حرفه را از آن خود کرد و ” مدال طلای سلطنتی ” رشته معماری را دریافت نمود . این مدال ، جایزه بین الملی ارزشمندی است که در سال ۱۸۴۸ ، ملکه ویکتوریا برای پیشرفت حرفه معماری در نظر گرفته بود . در مراسم اهدا این جایزه ، با کمینیستر فولر سخنرانی کرد . فاستر در این سال به عضویت دانشگاه سلطنتی در آمد . پس از برگزاری یک مسابقه ی محدود با شرکت گروه منتخب معماران ، از فاستر برای طراحی مرکز جدیدی برای BBC در منطقه ی پورتلند دعوت شد . این مرکز در مقابل کلیسای آل سولز اثر جان ناش قرار دارد .
۱۹۸۴ در مسابقه محدودی که شورای شهر نایمز برای طراحی یک مدیاتک و مرکز هنرهای معاصر در آن شهر برگزار کرد ، طرح فاستر برنده شد . در همین سال اتحادیه ی بین المللی معماران ، جایزه آگوست پره را به وی اهدا کرد .
۱۹۸۶ دانشگاه بت ، دکترای افتخاری علوم را به فاستر اعطا نمود . علاوه بر این ، وی در مراسم بازگشایی بناییادبود اریک لیونز در RIBA سخنرانی کرد. در همین سال ، دو نمایشگاه مهم از کارهای او برپاشد : یکی در انجمن معماران فرانسه در پاریس ( بازگشایی در ژانویه ) و دیگری در دانشگاه سلطنتی لندن ( بازگشایی در اکتبر ) . وی جایزه موسسه طراحی ژاپن را به خود اختصاص دا . شرکت او نیز در همین سال در مسابقه تغییر شکل و بازسازی یک سایت ۴۸ هکتاری در منطقه کینگزکراس در لندن برنده شد . این پروژه ، در نوع خود بزرگترین و وسیع ترین طرح شهر سازی در اروپا است و شامل تفکیک طیف وسیعی از عملکردهای مختلف می باشد. از جمله این عملکردها می توان به ایستگاه تونل راه آهن متصل به پارک بزرگ اشاره کرد که اطراف آن از ساختمانهای مسکونی و اداری پوشیده شده است . این پروژه و پروژه ی چهارراه پاترنوستر ، آغاز مرحله جدیدی از اجرای پروژه هایی در مقیاس شهری بود . در سال بعد ، این شرکت طرح های شهری مختلفی برای شهرهای زیر طراحی و اجرا کرد: کمبریج ( ۱۹۸۹ ) ؛ نایمز، کانس و برلین ( ۱۹۹۰ ) ؛ گرینویچ ( ۱۹۹۱ ) ؛ روتردام ، لودن شید و یوکوهاما ( ۱۹۹۲ ) ؛ بافت تاریخی چارترس ، کورفو و لیسبون ( ۱۹۹۳ ) . هم اکنون این شرکت در حال انجام پروژه ای برای تغییر شکل و بازسازی قسمت وسیعی از مرکز شهر بارسلون است که مساحت سایت آن بیش از ۲۲۰ هکتار است .
۱۹۸۸ ظرفیت بالای این شرکت باعث شد که بتواند به مجموعه ی وسیعی از برنامه ها و پروژه های کلان مقیاس پاسخگو باشد . یکی از این پروژه ها ، برج مخابرات بارسلون است که به منظور آماده سازی شهر برای مسابقات المپیک در نظر گرفته شده است . نمونه های دیگر این پروژه ها ، مترو شهر بیلبائو ، پل دره گذری در منطقه ی رنس در فرانسه و ایستگاه زیرزمینی کاناری وارف در لندن ( ۱۹۹۱ ) است .
۱۹۸۹ این مصادف بود با فوت زود هنگام وندی ( همسر نورمن ) که آغازفعالیت حرفه ای نورمن همراه او بود و پس ازهمکاری در” گروه ۴ ” ، یکی از موسسان دفتر معماری فاستر و همکاران بود .
۱۹۹۰ سازمان حفاظت از محیط زیست انگلستان ، ساختمان شرکت بیمه ویلیس ، فابر و داماس در ایپسوویچ ( ۷۴-۱۹۷۳ ) را جزء ساختمان های ارزشمند ( از نظر تاریخی ، معماری و سازگاری با محیط زیست ) اعلام کرد و مدال معتمدین RIBA را به نورمن فاستر اعطا نمود . در همین سال ، فاستر عنوان ” سر ” گرفت . در این زمان ، دفتر معماری فاستر و همکاران ( که از این پس دفتر معماری سر نورمن فاستر و همکاران نامیده خواهد شد ) به ساختمان نوسازی در کیلومتر ۲۲ جاده ی هستار در نزدیکی رودخانه تیمز نقل مکان کرد . در این دفتر جدید ، تمام عملکرد های گوناگون مربوط به کارگاه ماکت سازی و مصالح ، بایگانی پرونده ها ، کتابخانه و آرشیو فیلم های ویدئویی و عکس ، همگی زیر سقف گرد آمده اند .
۱۹۹۱ دانشگاه معماری فرانسه ، به وی مدال افتخار اعطا کرد . در همین سال ، چندین پروژه ی جدید و ارزشمند را به اتمام رساند ؛ از جمله فرودگاه استانزتد، مرکز تلویزیونی آی تی ان ، نگارخانه های ساکلر ( که ملکه الیزابت دوم آنها افتتاح کرد) و برج سده در توکیو که همه آنها علاوه بر دریافت جوایز متعدد ، مورد ستایش تمام جهان قرار گرفت . در مراسم بازگشایی ساختمان کرسنت وینگ ، مرکز هنر های تجسمی سانزبوری نمایشگاهی بر پا کرد که حاصل شش سال فعالیت حرفه ای فاستر را به نمایش گذاشت . در نمایشگاه دو سالانه ی ونیز ، غرفه ی بریتانیا نیز تعدادی از طرح های فاستر و پنج معمار دیگر انگلیسی را به نمایش در آورد .
۱۹۹۲ دانشگاه و موسسه ی هنر و ادبیات آمریکا در نیویورک ، جایزه یادبود آرنولد برونر را به وی اعطا نمود . دانشگاه هامرساید به او دکترای افتخاری داد. برپایی چندین نمایشگاه در شهرهای پاریس ، بوردوکس ، رنس و آرسن سنان ، بر ارزش و اعتبار فاستر در اروپا افزود . در همین سال ، وی در چندین مسابقه معماری برنده شد که مهمترین آنها عبارتند از : فرودگاه جدید هنگ کنگ ، پارک مشاغل برلین ، مجموعه تسهیلات المپیک در منچستر و قسمت الحاقی آن به موزه ی ماقبل تاریخ در پرووانس .
۱۹۹۳ وسعت پروژه ها و تعدد قراردادهای بین المللی باعث شد که این شرکت ، دفتر هایی در شهر های برلین ، فرانکفورت ، هنگ کنگ ، نایمز و توکیو دایر کند . شرکت معماری سرنورمن فاستر و همکاران در آلمان ، در مسابقه طراحی پارلمان جدید برلین برنده شد . از دیگر موفقیت های وی در مسابقات معماری می توان به طرح موزه جنگ در هارتل پول و طرح مجموعه ی نمایشگاهی در لیسبون اشاره کرد .پروژه ی مرکز هنرهای معاصر در شهر نایمز فرانسه افتتاح شد . این پروژه به دلیل مشکلاتی که برای برگزاری مسابقه ( ۱۹۸۳) بوجود آمد ، با مدتی تاخیر انجام شد . ولی این مشکلات در ساخت مدرسه ی متوسطه شهر فرژو وجود نداشت . طراحی این مدرسه ، در سال ۱۹۹۱ به مسابقه گذاشته شد . انجمن معماران آمریکایی نیز ، در همین سال مدال طلای خود را به سر نورمن فاستر اعطا نمود.

 

سعید معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی نامه ریچارد راجرز
ریچارد راجرز در سال 1933، در فلورانس ایتالیا به دنیا آمد. پدر او پزشک بود و مادرش علاقه زیادی به طراحی مدرن داشت. خانواده راجرز در سال 1938، همزمان با پدیدارشدن نشانه‌های آغاز جنگ جهانی دوم، به انگلستان بازگشتند. او در مدرسه AA لندن به تحصیل در رشته معماری پرداخت و مدرک فوق‌لیسانس خود را از دانشگاه Yale دریافت کرد. راجرز در این دانشگاه به همراه نورمن فاستر، همکلاسی خویش، از محضر بزرگانی همچون پل رودلف که رئیس مدرسه معماری بود و جیمز استرلینگ بهره جست. همچنین او در آنجا علاقه زیادی به فرانک لویدرایت پیدا کرد، تا جایی که از او با عنوان my first god یاد می‌کند. راجرز پس از مدتی کار برای Skidmore, Owings & Merrill در نیویورک، به انگلستان بازگشت تا نخستین فعالیت حرفه‌ای معماری خویش را به همراه نخستین همسرش، Su Brumwell، نورمن فاستر و Wendy Cheeseman، در قالب گروهی کوتاه‌عمر بنام Team 4 که فعالیتش تنها تا سال 1967 ادامه یافت، شروع کند. از سال 1971 نیز، با پروژه مرکز ژرژ پمپیدوی پاریس، شراکت او با رنزو پیانو شروع شد که این همکاری تا سال 1978 ادامه داشت.
راجرز در حال حاضر رئیس Richard Rogers Partnership است، شرکتی که آن را در سال 1977، در لندن تأسیس کرد و هم‌اینک دارای دفاتری در بارسلون، مادرید و توکیوست. نام این شرکت، از ماه آینده، برای به رسمیت شناختن کار دو همکار جوان آن، Graham Stirk و Ivan Harbour، به Rogers, Stirk, Harbour & Partners تغییر خواهد یافت.
ریچارد راجرز که از سال 1996، با کسب مقام اشرافی، به لرد راجرز ملقب گشته، در طول سال‌های متمادی زندگی حرفه‌ای خویش، موفق به دریافت تعداد زیادی از جوایز معتبر معماری شده است که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به مدال طلای انستیتو سلطنتی معماران بریتانیا (RIBA) در سال 1985، و نیز شیر طلایی بی‌ینال 2006 ونیز اشاره کرد.
ریچارد راجرز همواره با طراحی ساختمان‌هایی همگام و سازگار با محیط زیست و بهره‌مند از تکنولوژی روز، در خط مقدم جنبش معماری پایدار بوده است. توجه به نور طبیعی و تغییرات اقلیمی و خلق ساختمان‌هایی که تا حد امکان از حداقل انرژی و نیز انرژی پاک استفاده کنند، مهم‌ترین دغدغه‌های او در این معماری محسوب می‌شوند.
یکی از معروف‌ترین کارهای راجرز در میان نخستین پروژه‌های او قرار دارد: مرکز ژرژ پمپیدو در پاریس که آن را در سال 1971، به همراه رنزو پیانو، در یک مسابقه بین‌المللی طراحی کرد. در این پروژه، آنچه که معمولاً در ساختمان‌ها پنهان نگهداشته می‌شد، در معرض نمایش ‌گذاشته شد و سازه نمایان فولادی این ساختمان و نمای چشمگیر آن که تحت تسلط لوله‌های تأسیساتی، پله‌های ‌برقی و سایر عناصر خدماتی بود، آن را به ساختمانی تأثیرگذار در تاریخ معماری معاصر تبدیل کرد.
یکی دیگر از کارهای مشهور راجرز که از پروژه‌های اولیه او به شمار می‌رود، برج اداری Lloyd’s of London در شهر لندن است که اجرای آن در سال 1986 به پایان رسید. ایجاد ارتباط میان درون و بیرون با استفاده از آتریوم بلندی از فلز و شیشه که سازه را غرق در نور طبیعی می‌کند، مهم‌ترین ویژگی معماری این ساختمان است.
از دیگر پروژه‌های مهم راجرز می‌توان به گنبد هزاره لندن (1996-1999)، ترمینال 4 فرودگاه Barajas مادرید و تالار گردهمایی ولز (1997-2005) در Cardiff (1998-2005) اشاره کرد. او در حال حاضر پروژه‌های بزرگی در نقاط مختلف جهان در دست طراحی دارد که مهم‌ترین آنها عبارتند از: طراحی یک برج 71 طبقه اداری برای سایت مرکز تجارت جهانی در نیویورک، ساختمان Leadenhall در لندن و چند پروژه دیگر در ژاپن و کره جنوبی.
برگرفته شده از سایت : http://www.civill.ir/article181.html
 

سعید معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز

زندگی نامه رنزو پیانو
رنزو پيانو در سال 1937 در جنوآ، ايتاليا در خانواده ای معمار به دنيا آمد. پدر، 4 عمو و برادرش همه پيمانکار ساختمانی بودند. هنگامی که دانشجوی معماری در دانشگاه پلی تکنيک معماری ميلان بود مرتبا از پروژه های ساختمانی پدرش بازديد میکرد که اين بازديد ها تجربه های علمی و کارآمدی را برای او به ارمغان آورد.
مسئولين امر جايزه بهترين شيوه يکپارچگی طرح و بنا را که در پروژه های او خود نمايي می کرد به وی اهدا کردند زيرا کارهای وی قابل مقايسه با کارهای معماران چيره دست قديمی ايتاليا همچون لئوناردو داوينچی، ميکل آنژ و بورنلسکی می باشد.


در حالی که کارهای او آميخته با تکنولوژی روز معماری می باشد ولی ريشه و اصل کارها به طور واضح نمايانگر فلسفه و سنت ملی کلاسيک ايتاليا است ، مقامات رسمی “پريزکره” گفته اند : همانگونه که وی با شيوه های کهن هماننده فن آوری های نويين به سهولت کار ميکند شديدا به ايجاد معماری قابل سکونت و با دوام در دنيای رو به پيشرفت توجه دارد.
دفتر فنی و کارگاه رنزو پيانو در سال 1980 در پاريس و جنوآ ايتاليا شکل گرفت و اکنون تعدادی برابر با 100 مهندس ، معمار و متخصصين ديگر در قسمتهای مختلف شرکت مشغول به کار هستند که همگی معتقدند به ساخت ساختمانهای کارآمد و آزمودن ايده های طراحی که منعکس کننده ايده های رنزوپيانو است ، می باشد.
افتخارات :
- عضويت افتخاری جامعه معماران آمريکا ، آمريکا ، 1981
- مدال طلا از انستيتو سلطنتی معماران بريتانيا ، انگلستان ، 1989
- جايزه Cavaliere di Gran Croce از هيئت دولت ايتاليا ، رم ، ايتاليا ، 1989
- جايزه کيوتو ، ايناموری فونديشن ، کيوتو ، ژاپن ، 1990
- عضويت افتخاری دانشکده هنر و تحقيقات آمريکا ، آمريکا ، 1994
- از طرف يونسکو به عنوان سفير معماری حسن نيت معرفی شد ، 1994
- جايزه ميکل آنژ از رم ، ايتاليا ، 1994
- جايزه اريز موز ، آمستردام ، هلند ، 1995
- جايزه معماری پريتزکر ، کاخ سفيد ، واشينگتن ، آمريکا ، 1998
- معمار دانشکده ملی سن لوکا ، رم ، ايتاليا ، 1999
- مدير کل مرکز ملی de la Légion d’Honneur ، فرانسه ، 2000
- سلطان معماری ، ونيز ، ايتاليا ، 2000
- جايزه لئوناردو ، رم ، ايتاليا ، 2000
- جايزه وکسنر ، مرکز هنر وکسنر ، کلومباس ، اوهايو ، آمريکا ، 2001
منابع :
http://www.arcspace.com
 

سعید معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز

زندگی نامه استاد پیرنیا (۱۳۰۱تا ۱۳۷۶) از زبان خود استاد

من در اصل نائینی هستم و از بدو تولد تا بعد از دوره دبیرستان در یزد اقامت داشتم .خانه ما در محله یوزداران یزد در محلی به نام جنگل بود .اگر کوچه یوزداران را به طرف دروازه مهریز ادامه میدادیم ،در نزدیکی باروی شهر چهار خانه قرار داشت که متعلق به پدرم بود.خانه به «میرزا صادق خان» معروف بود.در ابتدا خانه کوچک بود و طراحی «اندرونی – بیرونی» داشت ،آب صدر آباد از داخل آن می گذشت که متاسفانه بعد ها خشک و خانه را از سبزی و خرمی انداخت.در وسط حیاط گودال باغچه ای قرار داشت .خانه بعدها گسترش یافت و پدرم زمین کنار آن را خرید و یک نارنجستان و یک بیرونی به آن اضافه کرد.خانه مانند دیگر خانه ها با طرح یزدی ساخته شده بود.از کریاس که وارد می شدیم راهرویی به بیرونی و راهرویی دیگر به اندرونی راه داشت.در کنار اندرونی گودال باغچه ای با فضاهای مختلف مانند پنج دری و سه دری دراطراف آن قرار داشت.بین دو حیاط ،پنج دری ها و سه دری ها دو رو بودند یعنی اتاقها به هر دو حیاط دید و راه داشتند .حیاط اندرونی ،آشپزخانه و دو صفه دیگر داشت .در حیاط جدید تر که پدرم بعدها آن را ساخت انواع سه دری و پنج دری قرار داشت .خانه دارای یک «خروجی» بود .در اطراف خروجی ،یک اتاق بزرگ و دو اتاق کوچک قرار داشت .یک بیرونی هم بعدها در کنار حیاط جدید ساخته شد.کوچ های در کنار این حیاط به باروی شهر می رسید.چاه و منبع و طویله در این قسمت قرار داشتند.فکر می کنم خانه در حال حاضر سه صاحب دارد.​
دوران ابتدایی را در مدرسه « مبارکه اسلام » در محله یوزداران در نزدیکهای دروازه کوشک نو گذراندم.بعدها مدارس دولتی شکل گرفت که به نامهای مدارس نمره ۱ و نمره ۲ معروف بودند و من به مدرسه نمره ۲ در محله لب خندق (در پشت باروی یزد) می رفتم .مدرسه در خانه ای به نام « ابریشمی » قرار داشت و چون خود صاحب خانه در زیر زمین آن مدفون بود از خانه می ترسیدیم.​
دوران دبیرستان را به مدرسه ای رفتم که ابتدا اسم نداشت ولی بعدها به « ایرانشهر» معروف شد.مدرسه، نخست در خانه ای به نام کوراغلی قرار داشت که خانه ای بسیار زیبا بود .کوراغلی ها تجار معروف یزد بودند و این خانه را برای مدرسه اختصاص داده بودند . خانه واقع در سه طبقه و دارای گودال باغچه بود که تمام پنجره های زیر زمینها به آن باز می شد. مکان خانه دقیقا پشت مسجد میر چخماق قرار داشت . پس از گذشتن از یک ساباط به یک میدانگاه می رسیدیم که در داخل آن دربندی بود.خانه در این دربند قرار داشت. بعدها مرحوم ماکسیم سیرو مدرسه جدید ایرانشهر را ساخت که من سال آخر یعنی ششم متوسطه را در این دیبرستان نوساز خواندم. او شاید تنها کسی بود که واقعا با معماری ایران آشنا بود و از معماری یزد بسیار خوب استفاده کرد و مدرسه را ساخت.​
بعدها پس از مرگ پدرم به دلیل مقروض بودن مجبور شدیم خانه را بفروشیم .خانه جدید ما را دایی ام برایمان خرید که در کوچه شازده ها پشت اداره دارایی قرار داشت. در نزدیکی قبر وحشی بافقی قرار داشت که بنایی بسیار زیبا بود و با تخریب آن اداره دارایی را ساختند . سنگ قبر احتمالا هنوز در همان مکان به صورتی پنهان نگهداری می شود و آقای مشروطه برای جلوگیری از نابودی ،آن را در زیر خاک نگاه داشتند. بنا مانند ساختمان مقبره حافظ بود منتهی ایرانی تر.​
گرایش به معماری
گرایش به معماری از دوران کودکی در من وجود داشت .البته نمی توانم بگویم پدرم مشوق من بود. ایشان همه کار می کردند خدا رحمتشان کند هم نقاش و هم معمار بودند .در یزد کتابها را مریانه می خورد و ایشان کتابها را طوری ترمیم می کردند که تشخیص صفحه های ترمیم شده از اصل بسیار سخت بود. خطاط بسیار خوبی هم بودند.​
دوران کودکی
از اوان کودکی در شهر یزد بودم .شهر یزد یک موزه معماری است و من در این موزه و در کنار این آثار بزرگ شده ام.زمانی که به دبستان می رفتم با توجه به سخت گیریها و تنبیهات بی جهت آن زمان و اینکه یکبار مرا نیز فلک کردند ،بعضی از روزها از مدرسه فرار می کردم و به داخل خرابه ها می رفتم و آنجا پنهان می شدم و در عین حال آنها را تماشا می کردم. ظهر خسته و کوفته به عنوان اینکه در مدرسه بودم به خانه باز می گشتم .در خانه خیلی به من توجه می کردند زیرا فکر می کردند به خاطر خستگی از مدرسه است، بعضی اوقات چند روزی هم به مدرسه نمی رفتم و به گشت و گذار در بناهای قدیمی می پرداختم.​
محله ای که خانه ما در آن قرار داشت یعنی محله یوزداران منبع آثار با ارزش معماری بود.در این قسمت تا دروازه مهریز بیشتر آثار زیبای یزد مانند مسجد جامع قرار دارند و من روزی چهار مرتبه از کنار آن می گذشتم و به عبارتی دیگر «نمی گذشتم» یعنی وقتی به آنجا می رسیدم بی اختیار مدتی آنجا را تماشا می کردم و از همه قسمتهای آن لذت می بردم.​
در ایام طفولیت برای فرار از گرمای اواخر اردیبهشت ماه به کوهستانهای اطراف یزد مانند ده بالا و جاهای دیگر در داخل شیر کوه می رفتیم که هوای خوب و خنکی داشت. در این مکان یزدیها باغهایی کرایه می کردند و مدتی در آنجا اقامت می نمودند. وقتی ما در آنجا بودیم در کنار نهرها ، قناتی کوچک ، با سوراخ کردن زمین می ساختم و آن را به نهر اصلی وصل می کردم .وقتی آب از قنات آفتابی می شد آنجا ساختمانی کوچک می ساختم . خشتهای ساختمان را با قوطی کبریت می ساختم و آنها را در آفتاب خشک می کردم . با دقت فراوان ساختمان ها را می ساختم و از شاخه های درخت برای تیر ریزی آن استفاده می کردم . در و پنجره خانه ها را با مقوا به نحو بسیار زیبایی می ساختم . کل کار به شکل یک ماکت کوچک در می آمد.​
همانگونه که می دانید در یزد آب بسیار با ارزش است .در آن وقتها حتی برای آب ، نزاعهای سختی در می گرفت. صاحبان باغها سخت می گرفتند که کسی آب را بدون علت حرام نکند. ولی صاحب باغ ما این اجازه رات به من می داد و حتی بعد از ترک باغ ساختمانهای کوچکی را که من ساخته بودم خراب نمی کرد. دور آنها را خاکریزی می کرد که زمان آبیاری خراب نشوند .این کارهای من تا سال سوم و چهارم دبیرستان ادامه داشت .​
درزمان کودکی تا دوره دبیرستان با اساتید زیادی در یزد آشنا بودم . وقتی از مدرسه می آمدیم با تعدادی دیگر از بچه های علاقمند دوربعضی از این اساتید جمع می شدیم و آنها چیزهای بسیار شیرینی می گفتند و به ما می آموختند .در آن زمان دور هم جمع شدن ممنوع بود و آژان یا پلیس می آمد و ما را پراکنده می کرد و به اساتید نیز دشنام می داد که چرا معرکه گرفته اید و بچه ها را دورخودتان جمع کرده اید . وقتی پراکنده می شدیم به جای دیگر رفته و در گوشه ای دیگر استاد را گیر آورده و از او می خواستیم تا بر روی زمین رایمان نقشه ترسیم کند.​
اساتیدی را که به خاطر دارم استاد حسن و استاد محمد علی و تعداد زیادی اساتید گمنام هستند که خدا رحمتشان کند با کمال تاسف همه آنها رفتند . حاج محمد علی استاد با سوادی بود و به او ملامحمدعلی (ممدلی) می گفتند.هرچند به اردکانی معروف بود اما در اصل میبدی بود . مانند اردکان ، میبد نیز شهر مرد خیز است. از میبد افراد متفکر و هنرمندان زیادی برخاسته اند . ایشان به خودش «نکیز» می کرد ، یعنی روی زمین با سر انگشت و چیزهای دیگر کروکی می کشید و مسائلی را مطرح می نمود که در بحث « هنجار» به آنها اشاره کرده ام . از جمله آنها مثلثهایی است که مرحوم دکتر هشترودی معتقد بود آنها در ریاضیات غرب و شرق مورد بحث قرار نگرفته اند و قرار بود با مرحوم دکتر درباره آنها کار کنیم که متاسفانه ایشان مرحوم شد.​
دوران دانشگاه
در سال ۱۸-۱۳۱۷ در امتحان کنکور دانشکده هنرهای زیبا شرکت کردم و آنطور که یادم می آید ۷ نفر پذیرفته شدند و الحمدالله به جز من همه از هنر مندان نامور ایران شدند. از این افراد می توانم از مهندس سیحون ،مهندس صانعی ،مهندس دولت آبادی ،مهندس کریمان و مهندس ریاضی نام ببرم .البته افراد دیگری مانند آقای پرویز و سخن سنج نیز بودند که دانشکده را رها کردند .دانشکده نخست نام دیگری داشت و به نام هنرستان و مدرسه عالی معماری شناخته می شد:​
« … در سال ۱۳۱۷ مدرسه ای به نام مدرسه عالی معماری در وزارت پیشه و هنر محل مدرسه عالی مرحوم کمال الملک به ریاست آقای ابوالحسن صدیقی تاسیس گردید . شرایط ورود به مدرسه عالی نامبرده دارا بودن گواهی نامه دوره کامل متوسطه شعبه علمی، و دوره تحصیلات آن چهار سال تعیین گردید ولی به واسطه علاقه سرشاری که در ایران به این فن وجود داشت تعداد زیادی بیشتر از حد مورد احتیاج داوطلب شدند . بنابر این تعداد ۲۰ نفر از داوطلبان را با شرایط فوق بطور مسابقه از ریاضیات و تاریخ و طراحی انتخاب نمودند که در روز یکشنبه اول آبان ماه با علاقه مفرطی شروع به کار نمودند . ولی بنا به مقتضیات در روز یکشنبه ۸ آبان ماه ۱۳۱۷ مدرسه نامبرده … جزء هنرستان عالی هنر های زیبای باستان گردید و از روز دهم آبان ماه ۱۳۱۷ در محل هنرستان نامبرده « مدرسه عالی معماری » شروع به کار کرد.​
« آقایان اساتید عبارت بودند از : آقایان مهندی فروغی ، رولاند دوبرول ، طاهرزاده و بهزاد در فن معماری و آقایان مهندس سپاهی ، دکتر بهرامی ، دکتر رحیمی ، دکتر پارسا جهت دروس نظری و آقایان حسین طاهرزاده جهت نقاشی.ساعت کار این مدرسه چهار ساعت قبل از ظهر و چهار ساعت بعد از ظهر بود.​
مدت تحصیل در این دانشکده چهار سال بود و ارزش تحصیلی آن برابر فوق لیسانس شناخته شد. استادان و معلمان این دوره ] پس از ۱۳۱۹[ عبارت بودند از :آقایان مهندس علی صادق ، منوچهر خرسند ، ایرج مشیری ، وزیری ، سپاهی ، غفاری.(غلامرضا خواجوی ،دانشکده هنر های زیبا ،مجله آرشیتکت ، شماره ۱، ص ۳۱)​
در تابستان سال ۱۳۱۹ در اثر مساعی آقایان آرشیتکت فروغی و دوبرول و بنا به تصمیم وزارتخانه های پیشه و فرهنگ و هنر دانشکده معماری از وزارت پیشه و فرهنگ و هنر منتزع و به وزارت فرهنگ منتقل و به اسم دانشکده هنرهای زیبا (معماری- نقاشی-مجسمه سازی) در مدرسه مروی مستقر گردید.در تاریخ ۲۰/۷/۱۳۱۹ با نطق رئس دانشکده آقای آندره گدار دانشکده افتتاح شد و دانشجویان به ]چند[ دسته تقسیم شدند و هر دسته در کارگاه مخصوص تحت نظر یکی از استادان معماری آقایان آرشیتکت فروغی و آرشیتکت ماکزیم سیرو و آرشیتکت رولاند دوبرول شروع به کار نمودند. متاسفانه پس از چندی آرشیتکت دوبرول به دلیل پیش آمدن جنگ ، ایران را ترک نمودند و دانشجویان را از ذاشتن چنین استاذی محروم و سرپرستی کارگاه را به آقای آرشیتکت فروغی محول نمودند. پس از مدتی آقای آرشیتکت آفتاندلیان به جای آقای سیرو به سمت دانشیاری معماری مشغول شدند و آقای مهندس الکساندر موزر استاد استاتیک و مقاومت مصالح از خدمت کناره گیری نمودند… .​
عده فارغ التحصیلان تا سال ۱۳۲۴ در قسمت معماری ۲۸ نفر و در قسمت نقاشی ۶ نفر بود.(غلامرضا خواجوی،دانشکده هنرهای زیبا،مجله آرشیتکت ،ص ۱۱۱)​
مکان دانشکده ابتدا به صورت هنرستان در مدرسه ایران و آلمان در نزدیکی موزه ایران باستان بود.بعدها که به صورت دانشکده درآمد ، به مدرسه مروی و پشت آن مدرسه سپهسالار قدیم تغییر مکان داد. کلیه فضا های معماری در این دو بنا وجود داشت. شبستانهای مدرسه را تیغه بندی کرده بودند و نورگیری آن از سقف انجام می شد. این فضا مختص کارگاه معماری بود. دو مدرس مدرسه مروی به دروس نظری اختصاص داشت. یک اتاق بزرگ در مدرسه مروی برای کارگاه مجسمه سازی درنظر گرفته شده بود و چون از این رشته استقبال نشد (با دو دانشجو) تعطیل شد.​
پس از مدتی مجبور شدیم مدرسه مروی را ترک کنیم و به دانشکده فنی دانشگاه تهران منتقل شویم. قسمت شمالی زیر زمین این دانشکده را به ما اختصاص داده بودند ، نهری هم ازآنجا می گذشت که در مجاورت آن بخشی مورد استفاده ما بود.​
درباره روش آموزش دانشکده هنرهای زیبا باید بگویم که اقتباسی بود از «بوذار» یا هنرهای زیبای فرانسه.در سیکل اول ،دروس نظری و در سیکل دوم ، یک پروژه ساختمان یا فن ساختمان داشتیم. برای گذر از سیکل اول به دوم باید یک رساله تز مانند ارائه می نمودیم .در سیکل دوم ، دروس نظری نداشتیم.​
همانطور که پیشتر گفتم علاقمندی من به معماری ایران از دوران کودکی شروع شد.هنگامی که به دانشکده وارد شدم نیز نظرم همین بود. در دانشکده رسم بر این بود که «اردهای» یونانی را کپی کنیم. تنها کسی که آنها را نکشید من بودم.برای نمونه ،تمرین دیگر طراحی پاسیو و ایوان بود که من آنها را با قوس تیزه دار «آژیو» کشیدم که نمره اول شد. بعد ها که با کمال تاسف مشاهده نمودم این نوع کارها را در دانشکده مسخره می کنند از آنجا دل بریدم و به کارهای مورد علاقه خود پرداختم .دنباله خود باختگیهایی که از زمان قاجار آغاز شده بود و در زمان ناصرالدین شاه به حد اعلای خود رسیده بود، در دانشکده به شدت به چشم می خورد به نحوی که از هر چیزی که ایرانی بود به شدت پرهیز می کردند ، حتی طرح خانه ایرانی و … .​
من سال اول دانشکده ام را با چهار پروژه تمام کردم که همه آنها نمره اول شد و مدال گرفت . تقریبا نیمی از سال بیکار بودم و بعد هم که دیدم در آنجا خبری نیست به دنبال پیرمردهایی که خوشبختانه آن موقع زنده بودند ،رفتم.​
یکی از این اساتید حاج ابوالقاسم ، پیرمردی از اهالی خراسان و بسیار بداخلاق بود. او را به خانه خود می آوردم و برایم صحبت می کرد.گاهی اوقات از او سوالهایی می کردم و فراموش می کرد و فراموش که اینجا سر کار نیست و اگر واقعا یک پاره آجر در دستش بود آن را به سرم می زد و می گفت « کله خنگ خدا نمی فهمی!» اساتید دیگری نیز بودند که متاسفانه اسامی خانوادگی آنها را فراموش کرده ام مانند استاد حسن،استاد باقر و استاد محمد علی. استاد محمد علی واقعا یک دانشمند بود و خیلی متاسفم از اینکه نام همگی انها را به خاطر نمی آورم.حق بود اسامی آنها را یادداشت می کردم . اینها حق بزرگی به گردن من دارند. این کار من درکارهای دانشکده نیز تاثیر گذاشت.برای نمونه فرض کنید نمایشگاه پروژه برگزار می کردند و من می خواستم کارهایی با رنگ و بوی ایرانی ارائه دهم که تا آن زمان سابقه نداشت و کار مشکلی هم بود اما بر اثر اصرار (و لجبازی) این کار را می کردم و خوشبختانه چند تای ان نیز خیلی موفق شد و نمره خوبی آورد.​
این روند تا اواسط دوره دانشکده ادامه داشت .همزمان برای به دست آوردن خرج تحصیل در خارج از دانشکده ، داستانهای کوتاهی در مجلات می نوشتم.بر اثر سوءتفاهمی که در دانشکده پیش آمده بود یک عده به نوشتن مقالاتی علیه آندره گدار رئیس دانشکده پرداختند .بعد گویا او درباره نویسندگان مقالات سوال کرده بود و به او نام مرا داده بودند. با وجود اینکه من همه چیز زندگی ام را فروخته بودم تا بتوانم درس بخوانم و داستان نویسی هم می کردم اما این کار من نبود.​
یادم می آید که طراحی حمامی را در کارگاه دانشکده در دست داشتم .خیلی ها از این کار من تعریف می کردند و کار خیلی خوبی هم شده بود.گدار کار را دید و گفت اگر تو « مانسار » (یکی از معمارهای معروف فرانسه ) هم شوی نمی گذارم از این مدرسه فارغ التحصیل شوی .چرا این را نوشته ای ؟ هرچه گفتم من داستان نویسم و کاری به این چیزها ندارم قبول نکرد و گفت باید این کار را کنار بگذاری.من هم عصبانی شدم و مرکب چین را بر روی پروژه ام ریختم و دانشکده را ترک کردم و دیگر به آنجا نرفتم .بعدها او خانه ام را به زحمت پیدا کرد و عذر خواهی کرد اما به او گفتم که دیگر از این دانشکده بدم می آید و کاملا آنجا را رها کردم .مدتی بعد نیز رئیس دانشکده وقت اصرار کرد که به دانشکده برگردم اما دیگر به آنجا نرفتم.​
 
آخرین ویرایش:

سعید معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز

زندگی نامه فرانک گهری
فرانک اون گهری در ۲۸ فوریه ۱۹۲۹ در تورنتو کانادا متولد شد. نام مذهبی اش ابراهیم بود و محض خنده او را ماهی ( (fish صدا می کردند. بلافاصله پس از جنگ دوم جهانی کانادا را ترک کرد و با خانواده اش در لوس آنجلس اقامت گزید، آن هم نه در یک خانه ی ویلایی واقع در حومه سرسبز شهر که در مرکز شهری با تراکم جمعیت بالا و خطرناک.
در کالیفرنیا نام خانوادگی اش را از گلدبرگ تغییر داد و تا اندازه ای با محیط سینمایی درخشان هالیوود آشنا گردید. در سال ۱۹۵۲ در سن ۲۳ سالگی همچون اردکی بیرون از آب است. در این هنگام خانم آنیتاسنایدر با درآمدی معمولی برای تامین مخارج زندگی مستقل خویش با او آشنا گردید و ازدواج کرد و در یافتن مسیری برای زیستن با فروتنی به کمک وی شتافت. بدین طریق گهری توفیق یافت که در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی ثبت نام نماید. او در ابتدا هنر را انتخاب نمود سپس با تغییر رشته تحصیلی در سال ۱۹۵۴ در معماری فارغ التحصیل شد. کمی بعد، حین خدمت سربازی در جورجیا پروژه هایی را مطابق الگوهای معمار معروف به نام رایت طرح کرد و آثار کوچکی را با استفاده از باقی مانده ابزار ساده ای که طی دوران نوجوانی اش در مصالح فروشی پدر بزرگش می فروخت به مرحله اجرا رسانید. اینک همکاری با ویکتور گروئن را آزموده بود کسی که با ورود به لوس آنجلس مشی خبرگانی از وین را چون شیندلر و نیترا تعقیب می کرد.
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میگم من حاضرم با تمام بچه های معماریه باشگاه صحبت کنم مدرک مهندسیشونو که گرفتن بین بقیه تقسیم کنند تا شاید شماها دس بردارید.
چرا گیر دادین به ما ول کنین بابا
معمولا اونایی که کار وزندگی خودشون ارزش وقت گزاشتن نداره میان به چیزای دیگه پیله میکنن.نکنه شمام همین حسو دارین؟
 

سعید معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز

زندگی نامه زاها حدید
زاها حديد در سال ۱۹۵۰ در بغداد در خانواده‌اي روشنفكر و مسلمان متولد شد. او تحصيلات دوران ابتدايي را در يكي از ديرهاي كاتوليك فرانسوي‌زبان بغداد سپري كرد. پس از آن، به‌سبب جوّ فرهنگي خانواده، با حمايت والدينش و روابط گسترده‌شان به آرزوي ايام كودكي‌اش تحقق بخشيد و بعد از گذراندن دورة رياضيات در دانشگاه امريكايي بيروت (۱۹۶۸ـ۱۹۷۱) به مدرسة معماري AA۱ لندن رفت و بدين ترتيب وارد دنياي مردانة معماري شد. او دربارة ايام كودكي‌اش چنين مي‌گويد: «من يك عرب عراقي‌ام و هرگز نمي‌توانم روزهاي زيبايي را كه در وطن داشتم از ذهنم بيرون كنم. كودكي من در آنجا در ميان منابع سرشار انساني و تاريخي به رويا شبيه است. مدرسة ما لابه‌لاي علفزارها و در دل طبيعتي سبز بود كه امروز از آن فقط خرابه‌هايي برجاست… شهر بغداد در آن ايام پر از آدم‌هاي عجيب با مليت‌ها و مذاهب مختلف بود و پرورش در اين محيط پر از تجربه‌هاي متفاوت شانس بزرگي براي من بود.» پدر زاها، محمد، فردي فعال در زمينة اقتصاد و پيشرو در حزب سوسيال‌دموكرات عراق بود. او فارغ‌التحصيل مدرسة LSE۲ بود. مادرش شاغل نبود ولي زن فعال و پويايي بود كه طراحي را به زاهاي كوچك آموخت. زاها در اين خانوادة فرهنگي بورژوا با تمكن نسبي مالي رشد يافت، چنانكه هر دو برادرش هم براي ادامة تحصيلات به كمبريج رفتند. كهن‌ترين خاطره‌اي كه زاها را در دنياي كودكانه‌اش به خانه‌سازي و طراحي دكور براي عروسك‌هايش تشويق كرده بود، خاطرة بازسازي خانة عمه‌اش به‌دست يكي از دوستان معمار پدرش بود.
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سعید جان شرمنده تنکس ندارم چون باید زیر امتیاز بکشم تورو:biggrin::biggrin::biggrin:
 

سعید معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوشنگ سيحون
معمار مقبره ها و يادها
مهندس هوشنگ سيحون، معمار و طراح
متولد سال ۱۲۹۹ تهران
فارغ التحصيل دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران
دانش آموخته دانشكده هنرهاى زيباى پاريس (بوزار) درمعمارى
رئيس دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران يك دوره
تدريس معمارى در دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران
عضو انجمن شوراى ملى باستان شناسى، شوراى عالى شهرسازى، شوراى مركزى تمام دانشگاههاى ايران و كميته بين المللى «ايكوموس» (وابسته به يونسكو) پيش ازانقلاب
چاپ ۳ كتاب «معمارى سيحون» ، «نگاهى به ايران (نقاشى هاى سياه قلم) و (نيم قرن آثار معمارى ونقاشى سيحون)»
برگزارى نمايشگاهى مشترك با« پابلوپيكاسو » و « سالوادور دالى» در
«ماساچوست» آمريكا ۱۹۷۲
شهروند افتخارى فرانسه
تهيه فيلمى درباره آرامگاه بوعلى سينا به كارگردانى اميرشمخانى
داراى نمايشگاه دائمى در كلكسيون دانشگاههاى هاروارد، ام آى تى، دانشگاه واشنگتن و بركلى
طراح و اجراى تعدادى از مهم ترين بناهاى يادبودى و صنعتى و شخصى درايران مانند آرامگاه بوعلى سينا (همدان)، مقبره عمرخيام نيشابور، مقبره و موزه نادرشاه (مشهد)، مقبره كمال الملك، بانك سپه تهران و...
محمد شمخانى: تظاهرات معمارى مدرن و معاصر ايران آنقدر پراكنده و پوسته پوسته است كه خيلى راحت نمى توان به صورت بندى آن پرداخت و از دوره يا دوره هاى مشخص سخن گفت. با استناد به همين آثار و آفرينه هاى جسته و گريخته و با نيت و درك و دريافتى تاريخى و تقويمى از اين خط سير نامنظم، اما كسانى آمده اند و آن را به ادوارى كوتاه برگردانده اند و تفسيرى از آن ارائه داده اند. به مدد چنين تفاسيرى است كه مى توان مهندس» هوشنگ سيحون «را يكى از سرآمدان معمارى معاصر ايران و يكى از هنرمندانى دانست كه در دوره اى خاص خوب درخشيده است.
دوره اى را كه سيحون درآن به آفرينش بناهاى يادبودى و يادواره اى مى پردازد، مهندس« نادر اردلان »در دانشنامه ايرانيكا، دوران « پيدايش نمادهايى از يك هويت ملى روزافزون» مى نامد و بناهاى خلق شده درآن را كه« تصاوير گذشته اى افتخارآميز مانند آرامگاههاى نوبنياد يا بازسازى شده دانشمندان، شاعران و قهرمانان ملى » و... به شمار مى آمدند « اغلب كوچك و با طرح هايى هنرمندانه »و اجراهايى خوب برمى شمارد كه « گواه تحصيلات طراحان ايرانى در پاريس قبل ازجنگ » جهانى دوم به حساب مى آيد.
نخستين اثرى كه مهندس سيحون ازخود به جا گذاشته ، آرامگاه بوعلى سيناى همدان است كه طرح آن در ۲۵سالگى و هنگام تحصيل در دانشكده هنرهاى زيباى پاريس (بوزار) ارائه مى دهد و درمسابقه اى كه « انجمن آثار ملى» آن زمان به مناسبت بزرگداشت هزاره بوعلى سينا از سوى يونسكو برپا مى كند، جايزه اول را به دست مى آورد. جايزه اى كه ساختن مقبره بوعلى سينا بود و ساختمانى كه در ۲۸ سالگى او آغاز و در سى سالگى اش به پايان رسيد. وقتى سال گذشته و در يك گفت وگوى اختصاصى از مهندس سيحون پرسيدم كه : « چطور آن همه عبارت پراكنده ونمادها ونمودهاى تاريخى هم روزگار را دريك ساختار پلى فونيك گنجانديد، كه در نهايت از آن يك صداى اركسترال و هماهنگ به چشم و گوش بيننده برسد؟ » اوپاسخ داد: « آرامگاه بوعلى تنها يك آرامگاه يا مقبره نيست، بلكه آرامگاه يا مقبره جزئى ازكل است كه يادبود بوعلى است. من خواسته ام با عوامل و عناصر معمارى چه از نظر شكلى وچه از نظر عددى ، از راه نماد و سمبل، شخصيت بوعلى را بيان كنم. و اين موضوع در ايران يا ساير جاها معمول نبوده است. شكى نيست كه براى هماهنگ كردن اين عناصر ممارست و پيگيرى ومطالعه فراوان لازم است كه در موقع خود سعى كرده ام كوتاهى نكنم. پس با يك نوع دانش فراگير در تركيب و تلفيق اين عناصر كوشش خود را به كار برده ام تا چيزى به دست بيايد كه در برابر ديد شما است. اين را هم بگويم كه در تمام كارهايم جزئيات ، هر قدر بى اهميت ،از ذهن من دور نبوده و به فراموشى سپرده نشده است ».
در اين گفت وگوى طولانى كه قرار بود در كتابى بيايد مهندس سيحون در پاسخ به پرسشى كه از او درباره توصيف چشم انداز كلى آثار نوستالژيك اش مى كنم، چنين مى گويد:« بارها و بارها به هنرجويان خودم كه در حقيقت ياران هنرى من هستند گفته ام: ما از دو هزار و پانصد سال پيش تا به امروز پيشكسوتانى داشته ايم كه براى ما بى اندازه گرامى و محترمند. رسالت، به ما حكم مى كند كه امروز كارهايى را كه در عالم معمارى وهنر از هر نوع انجام مى دهيم عميقاً در جايگاهى باشند كه درمقابل اين پيشكسوتان خجل و شرمنده نباشيم. بنابراين با تمام وجود وعشق بى پايان دست به كار شويم تابه نتيجه مطلوب برسيم. به اين كارها كه نام برديد(آرامگاه بوعلى سينا، خيام، كمال الملك، نادرشاه و...) با خاطراتى پر از شور و هيجان نگاه مى كنم و به نظرم مى رسد كه چقدر نگفته ها دارم كه بايدگفته مى شد و افسوس كه نيمه كاره ماند. در پديد آوردن اين كارها هدفم ابداً تقليدگذشته نبوده است، بلكه روح و جان ايران مطرح بوده است كه با ابزار امروزى بايد شكل مى گرفت وخودنمايى مى كرد.»
او همچنين به اين پرسش كه « اگر مى خواستيد با همان روحيه به معمارى بپردازيد و مجبور به ترك ايران نمى شديد، پروژه بعدى تان چه بود وچه مى توانست باشد؟ » چنين پاسخ مى دهد:« در پاسخ اين سؤال بايد بگويم كه موضوع يا پروژه خاصى مورد توجهم نيست. اما آنقدر ايده ها و حجم ها و شكلهاى متعدد در ذهنم مى جوشد و در حركت است كه گفتنى نيست و متأسفم چرا امكان پياده كردن آنها روى خاك كشورم مقدور نيست. حيف و صدحيف. »
اين اواخر و بعد از دو دهه سكوت و سردرگمى، پيشنهادهايى دوباره به مهندس سيحون شد كه به ايران بازگردد و به طراحى و اجراى آثار مونومنتال ديگرى بپردازد كه او هرگز قبول نكرد و فكر كردن به ايران در غربت را به كلنجار رفتن درخاك كشورش ترجيح داد. يكى از آن پروژه هايى كه خود من واسطه پيشنهاد آن به اين مهندس ارجمند شدم، پيشنهاد طراحى موزه اى با روحيه ساختمانى آرامگاه بوعلى سينا در همدان بود كه پذيرفت و اجراى آن را مشروط به نظارت من بر حسن اجراى طرح كرد، كه اين بار پيشنهاددهندگان نپذيرفتند و بهانه آوردند!
وقتى از مهندس سيحون پرسيدم كه« آيا هنوز خودتان را به لحاظ عاطفى يك شهروند ايرانى مى دانيد يا نه؟ و آيا هنوز تحولات فرهنگى و هنرى و اجتماعى اين كشور برايتان مهم و جالب هست يا نه؟ »او در پاسخ به اين آخرين پرسش ام چنين مى گويد:« افتخار مى كنم كه ايرانى هستم و افتخار مى كنم كه درموقع تولد، ايران عزيز به من اين امكان را داده است كه پايم را روى خاك مقدسش بگذارم. هيچ گله اى از هيچ كس ندارم و مى دانم بى مهرى ها قطعاً از روى عدم آگاهى نسبت به درون و ضمير من بوده است.
تمام تحولات فرهنگى و هنرى و اجتماعى كشورم دقيقاً مورد توجهم مى باشند. كوچكترين تصرف، كوچكترين ناملايمتى، كوچكترين خرابى نسبت به آثار ايران آنچنان تأثير نامطلوبى در قلبم مى گذارد كه قادر به بيان آن نيستم.
بعضى دخل و تصرفات در آثار اصفهان و يزد و ساير شهرها كه پر از شاهكارها هستند شديداً مرا متأثر و متأسف مى كند. به طورى كه حس مى كنم يك قسمت از وجود ايرانم را مجروح كرده اند و زخم زده اند. به هر حال خودم را فدايى آن سرزمين مى دانم و برايش آرزوى پيشرفت و بارورى دارم. »
يك بخشى از شهرت مهندس سيحون هم به نقاشى ها و به ويژه طراحى هاى او برمى گردد. نقاشى هايى كه به نوعى از مينياتور آغاز شده و در نهايت نيز بدان رسيده است. ماجراى اين « فرگشت » را من در نقدى بر آثار او آورده ام و اينجا مجال پرداختن به آن نيست. يكى از مهمترين رويدادها در زندگى هنرى مهندس سيحون كه دائم روى آن تأكيد مى شود، نمايشگاه هاى مشترك سيحون و پابلو پيكاسو غول هنر قرن بيستم است. در نخستين نمايشگاه مشترك اين دو هنرمند كه در سالهاى دهه پنجاه در تهران و در گالرى دولتى« مهرشاه » برگزار مى شود، تنها يك بشقاب سراميك خريدارى شده از آثار پيكاسو به نمايش درمى آيد و باقى آثار مربوط و متعلق به سيحون است. برگزارى چنين نمايشگاه به اصطلاح مشتركى و آن هم با چنين عنوانى شايد در تاريخ هنر جهان بى سابقه بوده باشد! داستان نمايشگاههاى مشترك سيحون وپيكاسو به همان نمايشگاه معروف ختم نمى شود و بار ديگر در ماساچوست آمريكا و اين بار با همراهى آثارى از سالوادور دالى برگزار مى شود. در اين نمايشگاه انگار برخى از منتقدان آمريكايى چنان كه مى گويند از كلاف هاى سردرگم سيحون و بافه هاى خط او استقبال مى كنند و از آنها به عنوان آثارى با ارزش و به ياد ماندنى ياد مى كنند.
و اما مهندس هوشنگ سيحون در سال ۱۲۹۹ و در خانواده اى اهل موسيقى به دنيا مى آيد.
پدر بزرگ او« ميرزا عبدالله » بنيانگذار موسيقى سنتى و معروف به پدر موسيقى سنتى ايران بوده است و مادرش (مولود خانم) از نوازندگان تار و سه تار و معلم زنده ياد« احد عبادى »كه دايى سيحون به حساب مى آيد. او بعد از راهيابى به دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران استعداد خود را از نقاشى به معمارى توسعه مى دهد و به دعوت « آندره گدار» (رئيس اداره باستان شناسى وقت ايران) براى ادامه تحصيل راهى پاريس و دانشكده هنرهاى زيباى پاريس (بوزار) مى شود و حدود ۳ سال تحت تعليم « اوتلو زاوارونى » به تكميل دانش معمارى خود مى پردازد و در سال ۱۹۴۹ به درجه دكتراى هنر مى رسد.
مهندس سيحون بعداز طراحى و اجراى آرامگاه بوعلى سينا (همدان ) پروژه هاى زيادى را طراحى و اجرا مى كند كه از جمله آنها مى توان به مقبره عمرخيام (نيشابور)، مقبره كمال الملك (نيشابور)، مقبره و موزه نادرشاه افشار (مشهد)، مجلس شوراى ملى ، موزه توس (مقبره فردوسى )، كارخانه نخ ريسى كوروس اخوان، كارخانه آرد مرشدى ، سازمان نقشه بردارى كل كشور ، بانك سپه (توپخانه )، مجتمع آموزشى ياغچى آباد ، سينما آسيا، سينما سانترال ، كارخانه كانادادراى (زمزم فعلى ) در تهران و اهواز ، كارخانه يخ سازى كورس اخوان و حدود ۱۵۰ خانه و ويلاى خصوصى براى شخصيت هاى مشهور آن زمان اشاره كرد كه تقريباً همه به اقتضاى كانسپتى كه داشته اند از مصالح ساده و مقاوم محلى تشكيل شده اند و آموزه هاى كلاسيك بوزار پاريس در آنها پياده شده است.
سيحون همچنين در طول آن سالها عضو شوراى ملى باستان شناسى ، شوراى عالى شهرسازى، شوراى مركزى تمام دانشگاههاى ايران و كميته بين المللى
« ايكوموس» (Icomos) بوده و به مدت ۱۵ سال مسؤوليت مرمت تمام بناهاى تاريخى ايران را برعهده داشته است.
از ديگر مسؤوليت هاى مهم اين معمار و مهندس ايرانى، يكى هم رياست دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران در يك دوره و سالها تدريس معمارى دراين دانشكده بوده است كه در آن دوره شاگردان به نسبت موفقى تربيت مى شود.
مهندس هوشنگ سيحون بيش از دو دهه است كه در ونكوور (كانادا) زندگى مى كند و در آنجا به طراحى و نقاشى و تعليم هنر مشغول است و هر از گاهى بزرگداشتى از سوى برخى مجامع خصوصى و دولتى و دانشگاهى خارج از كشور براى او برگزار مى شود.
 
بالا