بازی جدید

!austenite

کاربر حرفه ای
وبه این ترتیب بود که از چلو گوشت هم بی بهره شدیم
خسته وسرگردون رفتم راهیه شهرم بشم که تلفنم زنگ وخورد یه ناشناس پشت خط بود...
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
تو سال 404هنوز هم مزاحم تلفنی زنگ میزنه فوت میکنه:D
برگشتم خسته وکوفته زنگ زدم به علیرضا بگم...
ولی من جدی جدی دو روز پیش مزاحم تلفنی داشتم😐
حلالمون کن نمی دونستیم چقدر ساده و مظلومی
البته در ظاهر وگرنه منکه میدونم تو چه بره در لباس گرگی هستی😏
البته اینم بگم که...
 

!austenite

کاربر حرفه ای
اون مزاحم نبوده علیرضا بوده خواسته اذیتت کنه:ROFLMAO:
........................................................................................
اینم بگم گرگ درلباس بره درسته نه بره در لباس گرگ مهدیه جان:D
ادامه بازی
بگم که تو نه ساده ای نه مظلوم فقط زیبا نمیتونه باهات ارتباط برقرار کنه چون... .
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
چون علیرضا پر از ابهامه و نمیتونم بهش اعتماد کنم و تصمیم بر این شد که...
 

!austenite

کاربر حرفه ای
و یک دختر خانم خوش قدوبالا وخوش بر و رو جلویشان ظاهرشد که اسمش مهتاب بود :D
مهتاب به خانواده ی زیبا گفت اگه دنبال علیرضا میگردین باید برین تهران
زیبا که عصبانی شده بود ناخواسته فریادکشیدو گفت... .
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
پس همه حق داشتیم که بهش اعتماد نکنیم، این مهدیه‌ی طفلی چقدر بهم گفت که گول علیرضا رو نخور و تو باهاش هیچ آینده‌‌ی خوبی نخواهی داشت، وااااای پدرم هم که....
 

!austenite

کاربر حرفه ای
وااااااای پدرم هم گفته دخترم تو انتخابت دقت کن همه که مثل مرتضی ماه نیستن :ROFLMAO:
بهار که نگران زیبا بود که راه کج نره زنگ زد به مامان زیبا واز یک راز پرده برداشت اون راز این بود که ... .
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
علیرضا یک زن و دو بچه داره، چطور شماها نمیدونستین و پا شدین تا اون شهر بی آب و علف و بی‌ترافیک رفتین؟!!!!
مادر زیبا بغض کرد و گفت...
 

!austenite

کاربر حرفه ای
پس چرا مهدیه وبهار چیزی بهم نگفتن؟
مهدیه همه رو دعوت کرد خونشون تو گرگان تا ضمن مهمون کردن بچه ها به صرف شیشلیک
علیرضارو نصیحت کنه وبگه بهش... .
 

Similar threads

بالا