سلام بچه ها متاسفانه برنامه ما برای اینکه صبح حرکت کنیم جور نشد....!!!
من خودمو بکشم 4-5 میرسم به مصلا.....!!!
نمی دونم شما تا اون موقع تو نمایشگاه هستید یا نه....!!!
امیدوارم باشید....!!!
اگه نبودید که جای منم خالی کنید....!!!
)
سلامممممممممممممممم
نمایشگاه هم رفتیم....
خوب بود جای دوستان خالی.....
برداشت اول:
شب قبل از دیدار:
نیمیتزو واقعا گل کاشت... ازش همینجا تشکر میکنم. به خاطر سازگاری فراوانش
کسپر به خاطر اشتیاقش
آیهان و حامد شریفی و آقای مهدی (سوسمار) به خاطر همراهیشون
شب سختی بود... به من خیلی سخت گذشت... هماهنگ کردن زمان کار سختی بود....
برداشت دوم:
روز دیدار
نیمتزو کاملا فعالانه کلاساشو پیچوند. کسپر در استرس رسیدن ....
من کاملا بدقولانه عمل کردم چون راننده محترم به طور خودسرانه مسیر عوض کرد
اولین کسانی که دیدم حامد شریفی و سوسمار بودن . که البته دومین بار بود که سعادت ملاقاتشون نصیبم شد....
بعدم همه دنبال نیمیتزو بودیم و من نگران که نشه زمانی کم بیاره...
نیمیتزو با یکی از دوستانش اومده بود که مهندس حسابداری بود(این تعریف خود نیمیتزو بود)
بعدم آیهان که منتظر بودیم سبز ببینیمش
بعدم کسپر عزیز با برادرش
برداشت سوم:
حامد شریفی بالاخره شیرینی داد. اونم چه شیرینی!!! روم نمیشه دیگه بگم شیرینی میخوام ازش
مثل همیشه شارژ و خندون
نیمیتزو خوش قول بود.بچه ها میدونن چرا؟؟ (نگیداااااا)
نیمیتزو باورم نمیشد اینجوری باشه. نگاه به سیگار کشیدناش نکنید خیلی آقا بود
سوسمار هم که پر انرژِی بود و بدون پسته
کسپر هم همونجوری که پیش بینی میکردم بود. یه دختر ناز
آیهان هم باور کنید اخراجی موقت بهش می اومد
خواهش ميكنم
شنگول منگول يادت نره بگي
ممنونمممممممممممم
شيريني كه بستني يخي بود . بزار بگم كه بقيه دلشون نسوزه
اون خوش قولي هم كه گفتم ديگه
خواهش ميكنم
فقط بعد از اينكه من و آيهان رفتيم نميدونم چيكارا كرديد
من رفتم سراغ دوستام ....
میخواستم نگم ریا نشه
نیمیتزو چون منو اشتباه پیش بینی کرده بود قرار شد یه کتاب شنگول منگول برام بگیره که گرفت......
راستی نیمیتزو رفت هبود خون داده بود امروز . بابا ..... کارش درسته
بعد اینکه رفتید قرار بود حامد شریفی واقعا شیرین بده که من واقعا خجالت کشیدم... همه که رییس نمیشن ملتو تلکه کنن
بقیه هم نفهمیدم ولی حامد شریفی رو دیدیم که میان جمعیت میرفت... فکر کنم بعد رافتن شما همه رفتم سراغ زندگیشون
سلامراستي ، داشتيم ميرفتيم بيرون باهام مصاحبه كردن
از اون وسط جمعيت گير داد به من كه باهام مصاحبه كنه . احتمالا براش عجيب بودم
من گروه خونیم ab- . دوست دارم خون بدم
راستي ، داشتيم ميرفتيم بيرون باهام مصاحبه كردن
از اون وسط جمعيت گير داد به من كه باهام مصاحبه كنه . احتمالا براش عجيب بودم
من یادمه بعد کنکور ارشد نانو خانومه تو اون همه جمعیت اومد گفت میتونم نظرتونو بپرسم منم گفتم نه
بعد از كنكور ارتش هم اومدن با من مصاحبه كردن . من معمولا نه نميگم ، ولي جواب ها زياد ميزون نيست
تلگرافیش کردیمنظورم این بود که از فرهنگ خانم تشکر می کنم و خسته نباشید .
