خدایا...

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا ...دلم برات تنگ شده....نمیدونم چرا ولی الان دلم خیلی گرفته...یه احساسی بهم میگه مثل قبلنا دوسم نداری...میدونم خیلی گناهکارم ولی اگه باور نداشتم که مهربون و بخشنده ای تا الان زنده نمی موندم...خدایا دلم میخواد همیشه به یادت باشم ولی اینقد غافلم که زود زود از یادت میبرم...خدایا یه روزایی بود که هر روز باهات حرف میزدم یادته؟...دفتر خاطراتم یادته؟ هر روز باهات درددل میکردم...چی شد که یه دفه همه چی یادم رفت...خدایا بغضم داره میترکه...چرا ما ادما اینقد بدیم...دلم میخواد بگی که هنوزم دوسم داری...
خیلی از خودم بدم میاد....این چه زندگییه که واسه خودم درس کردم؟...تکرار تکرار تکرار؟
خدایا منو تو یه مسیر درست قرار بده...دیگه از سرگردونی خسته شدم...دلم نمیخواد اینقد بیخود باشم....
منو ببخش...:crying2::crying2::crying2:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش هرکی دلش پره بیاد اینجا دردو دل....دلم میخواد ببینم با خدا چه جوری حرف میزنین....
اگه دفتر خاطراتتون حرف خوب خوب داره بیاین بنویسین....شاید یه روز منم واسه تون نوشتم
 

maryam_th

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

shinersun

عضو جدید
بچه ها قبول دارین یه کم زیادی غافل شدیم؟
آره..................
اون طور که شایسته خداست براش وقت نمی ذاریم.به فکره همه چی هستیم کمتر به محبوب ابدی که خدا جونه فکر میکنیم......

الهی و ربی من لی غیرک

الهی العفو
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها کسی مکه رفته؟..... خیلی دلم هوای اونجارو کرده......یادم که میاد گریه ام میگیره...چقد خوب بود.....دلتون میخواد خاطرات بعضی روزاشو واستون بنویسم؟
 

Abolfazl_r

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط وقتی که تو یه دردسر جدی میفتیم میریم به درگاهش. عاجزانه تقاضای کمک میکنیم. حاجت که داد دوباره همه چیز یادمون میره. خدا خیلی با معرفته. میدونید چرا؟ چون هر بار میدونه که ما فراموشش میکنیم ولی بازم بهمون حال میده. خدا جون دوست داریم.
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط وقتی که تو یه دردسر جدی میفتیم میریم به درگاهش. عاجزانه تقاضای کمک میکنیم. حاجت که داد دوباره همه چیز یادمون میره. خدا خیلی با معرفته. میدونید چرا؟ چون هر بار میدونه که ما فراموشش میکنیم ولی بازم بهمون حال میده. خدا جون دوست داریم.
اره واقعا همینطوره....کاش خدا اینقد مارو تحویل نمیگرفت....باور کن بهتر از این میشدیم
 

Abolfazl_r

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها کسی مکه رفته؟..... خیلی دلم هوای اونجارو کرده......یادم که میاد گریه ام میگیره...چقد خوب بود.....دلتون میخواد خاطرات بعضی روزاشو واستون بنویسم؟

ااااااااا. تو مکه رفتی؟ حاج خانمی؟

حاج خانم این کارا از تو بعیده. دست بردار از این فروم بازی.

بگو؟
بگو میشنویم.

میرم smoking میام. اومدم نوشته باشیا!
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطرات قبل از رفتن

خاطرات قبل از رفتن

روزی رو که این خبر خوبو شنیدم(اسمم مکه دانش اموزی درومده بود) خوب یادمه روز18/1/86 بود درست فردای روزی که مامان و بابا راهی مکه شدند میدونستم خدا به خاطر دعای مامان بابا دعامو مستجاب کرده ...شک نداشتم...داشتم بال در میاوردم دلم میخواست این خبرو به همه بدم...خونه که اومدم زنگ زدم بابام:
سلام بابا جون
سلام عزیزم خوبی؟
اره دیشب واسم دعا کردی؟
اره بابا جان(گریه)
...خدایا انگار بابا میدونس چی میخوام بگم...میدونس دلم اونجاس....میدونس تنها دعایی که میخواستم بکنن همین بود...
باباجان؟
جانم؟
اسم من واسه مکه درومده
جدی؟ دروغ میگی!
نه بخدا راست میگم
صدای گریه ی بابا....گوشی رو به مامان داد
دخترم خیلی برات دعا کردم...دیدی گفتم اگه قسمتت باشه میای؟

.
.
دوست دارم این روزها تموم بشه خدایا تورو به قران مجیدت قسم...به حرمت حضرت علی که خیلی دوسش دارم گناهامو ببخش بعد منو ببر پیش خودت....
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوزم قبل رفتن

هنوزم قبل رفتن

روزها میگذرد ...دیر میگذرد...و چه زیباست اگر که انتظار شیرینی سراسر وجودت را فراگرفته باشد انتظاری که شیرینی ان مثال زدنی نیست
چقدر دلم تنگ است...برای او...او که از او دورمو به امید اغازی دوباره دلم را خوش کرده ام اغازی که به زودی فرا می رسد و شاید فرارسیدنش چیزی را عوض نکند شاید هم....
خدایا کمکم کن جانی تازه به من ببخش اغاز را نزدیک کن و پایان را بعید ......می دانم که دیگر ان طفلی نیستم که با به دنیا امدنش همه چیز را برای بار اول تجربه میکند ولی از تو میخواهم بگذار ان درمانده ای باشم که با تحولش همه چیز را از نو اغاز میکند ...خدایا همانند گذشته که بعد از هر گناهی دست و پایم به لرزه می افتاد و خودم را سرزنش میکردم نگذار اینقدر بی تفاوت و سرد باشم نگذار گناه اینقدر برایم عادی جلوه کند....بگذار سردی و سنگینی غل و زنجیر شیطان را بر دست و پایم احساس کنم نه سوزش طنابی سست که هر بار مرا به راحتی بنده ی شیطان می کند خدایا با این همه سایه ات را در زندگی ام احساس می کنم چرا که لیاقت درک وجود نورانیت را ندارم ....خدایا دوستت دارم
...
میدونم خیلی احساساتیه...ولی شاید شمام این لحظاتو تجربه کرده باشین:redface::redface:
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه من نرفتم اسمم نوشته بودم در نیومد اومدم خونه کلی دادو هوار کردم که فلانه بساره این خدا خودشه واسم میگیره
اما الان میگم خوب شد نرفتما چون من که رعایت نمیکنم:(

خیلی هم بیتربیتم اون موقعهایی که هنوز کنکور نداده بودم نماز میخوندم اما الان نه:redface::surprised: خیلی بیتربیتو پروام:razz:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز اول

روز اول

بالاخره این روز دست نیافتنی هم رسید ....انتظارها به پایان رسید...تا یک ساعت دیگر در مدینه خواهیم بود...
تنها ام.....ولی خدا که با من هست!...وای خدایا چقدر برای این روز روز شماری کردم....دوست دارم زود برسیم مدینه را ببینم و با ان انس بگیرم....خدایا یعنی من انقدر معرفت دارم که برای وصال پیامبرم که هستی ام به او وابسته است مانند دوری از خانواده ام اشک بریزم؟....فکر نمی کنم......خدایا وقتی از پدرو مادرم جدا شدم اشک می ریختند...ولی ایا ان اشکها برای من بود؟ ...نه!.. برای کس دیگری اشک می ریختند....و من حتی نمیتوانستم دلداریشان بدهم که گریه نکنند ...البته که من ارزش ان هق هق هارا نداشتم....دلهایشان تبدار بود ایا تب چه کسی را داشتند؟ من که کسی نبودم انها برای چیز دیگری امده بودند ...امده بودند تا بوی مدینه را هر چقدر دور از نزدیکتر حس کنند.......
....:gol:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
مدینه

مدینه

رسیدیم...
لحظه لحظه نزدیکتر میشدیم....منتظر کوچکترین تلنگر بودم که گریه کنم....من اینجا چکار میکردم؟....وای چقدر نورانی بود!دری روبرویمان بود که باید از انجا وارد بهشت میشدیم هیچ کس حواسش به توضیحات روحانی کاروان نبود او صحبت میکرد و ما با بیتوجهی سر تکان میدادیم....ناخواسته یاد روزهایی افتادم که خودم را اینجا تصور میکردم ...چقدر تفاوت!
ولی رویاهایم به حقیقت پیوسته بود خدا می خواست به من بگوید تو اینجایی...پیش عزیز من چشمانت را باز کن ...مبادا با غفلتت اورا برنجانی!
خدایا...کاش کمی به تو و او نزدیکتر بودم ....اینقدر احساس شرم نمی کردم ...من مهمان ناخوانده ای بودم و نمی دانم از طرف چه کسی و کی....ولی دعوت شده بودم
خدایا من هم اینجا هستم!...با من هم مثل بقیه رفتار کن...نگذار احساس غریبی کنم...من را هم مانوس کن...چه با صفاست!چقدر بوی غربت میدهد....غربت من معنا ندارد ...من امده ام برای قربت!
رفتیم داخل....
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
مدینه

مدینه

رفتیم داخل ...همانجا جلوی ستونها نشستم ...چه عظمتی!همه مبهوت بودیم....خدایا اصلا قدرت انجام هیچ کاری را نداشتم....همانجا به سجده افتادم....خدایا شکرت خدایا شکرت...من لیاقت نداشتم خدا!پس...جزو ان دسته بودم که باید عوض میشدم....خدایا دستمو بگیر...میخوام برگردم ....نمیخوام پشیمونت کنم ...
2 رکعت نماز تهیت مسجد میخوانم...الله اکبر
.
.
صدای اذان بلند شد گوشم را به این صدا سپردم .....اذان مسجد النبی ...اذانی که هر کس ارزوی شنیدنش را دارد...اماده ی نماز شدیم ...نمازی که تا به حال هیچ وقت و هیچ کجا مثل انرا نخوانده ام این نماز به من ارامش میداد ...نه...
بعد از نماز به طرف بین الحرمین حرکت کردیم...
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
مدینه

مدینه

به طرف قبرستان بقیع و بین الحرمین حرکت کردیم ....پشت قبرستان فضایی بود برای نشستن و درد دل کردن ....چه صفایی داشت.....هنوز هوا تاریک روشن بود که شروع کردیم به دعا خوندن و صدامونو بلند کردیم و ....هرکس رفته میدونه اونجا چه حال و هوایی داره....
روضه النبی چه جایی بود ....فرش سبز پیامبر....سجده گاه پیامبر....قربونش برم هنوزم بوش همه جا پیچیده بود....
شایدم کنارمون بود شاید پا به پامون میومد...سجده میکرد...لبخند میزد...شاید...
هر بار که نماز مون تموم میشد مینشستیم قران میخوندیم . واسه من که خیلی لذت بخش بود...
بودنمون اونجا خیلی ارزش داشت خیلی عظمت داشت ...تو فهم من که نبود...اگه بود این حرفای تکراری رو نمی زدم...از مهر فاطمه میگفتم از وجود گرمش که همه جا با ما بود.....از بوی مست کننده ای که از حضورش تو تک تک لحظه ها خبر میداد میگفتم....
نه!ما نمیفهمیم....وگرنه چرا باید اونجا خودمونو تنها ببینیم؟مگه نه اینکه پیامبر خودش مارو دعوت کرده بود؟ تا حالا کجا دیدیم میزبان مهمونش رو تحویل نگیره؟... به مهمونش خوشامد نگه؟ دستشو نگیره؟ از احوالش نپرسه؟کجا دیدیم که مهمونش رو پذیرایی نکنه؟ هر چی میخواد بهش نده؟اونوقت پیامبر خدا و بی مهری؟....ما تو اوج بودیم.....ما با پیامبر نماز میخواندیم...او همه جا با ما بود....
 

Similar threads

بالا