فارسی را پاس داشتم. نگارش رو ببین حظ کن.

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه اینکه حرف برای گفتن یا نوشتن نباشد، نه. هم حرف برای گفتن هست، هم قلم برای نوشتن، هم حوصله برای قیل و قال. اما همه اینها بشرط بودن دل است که مجال عرض اندام پیدا می کنند.
این روزها دیگر دلی نمانده است برای دست بردن به قلم و نوشتن از غم ها و غصه ها و آروزهایی که داشتیم و بر باد رفت و بلاهایی که فکر نمی کردیم و بر سرمان آمد.
ما که دل نوشتن نداریم، دوستانی هم که تحمل خواندن ندارند، روی هم این می شود که آدم مجبور می شود، خودش خودش را سانسور کند و بر کنجی نشسته و به تماشای گذر عمر بپردازد که چگونه پیمانه مان را پر می کنند.
به اندازه کافی که باید بنویسم، نوشته ام و باندازه کافی که می خواستم بنویسم و مجالش نبود هم حرف در گلو مانده دارم. اما چه باید کرد که همین نوشته های نیم بند را نیز دوستانی هستند که تاب نیاورند. آن یکی وبلاگ که در مهجوری تمام، عمری به غایت کوتاه به سر برد، از ابراز لطف دوستان بی نصیب نماند و این یکی هم از بس حرفهای نگفته در خود دارد، رسالتی ناتمام بر شانه هایش سنگینی می کند که تاب آور من و این کلبه خرابه کوچک و محقر نیست.
آنچه از تو می خواهند بنویسی را هستند خیلی هایی که زیباتر و دلنوازتر می نگارند، اما چه سود که حرف دل تو نیست. و آنچه تو خود می خواهی از سویدای دل بر این صفحات بنگاری، چیزی نیست که خوشایند دگران باشد. در این میانه چه کاری زیباتر است؟!
نه اینکه امید نداشته باشم یا از بهبود زمین و زمان قطع امید کرده باشم، نه! اما چه فایده ای دارد که برای خودت بنویسی و داغ دلت را تازه نگاه داری؟ چه لطفی دارد که پنجره های بسته را ببینی و از آرزوی پرواز برای پرنده هایی که به کنج قفس خو کرده اند، بگویی؟ چه حظی دارد که برای پرندگانی که شوق پرواز ندارند، خاطره دور شهری فراسوی ابرها با آسمان آبی را زمزمه کنی؟
چه دلگیر است روزهایی که صبح اش را به جای ترنم آوای مؤذن پیر شهر، با نعره های مستانه ای بیاغازی که ناله جاماندگان و پیران را نیز رحمی نمی آورند و به اندک اشارتی، قیل و قالشان را در هیاهوی شهر بدست باد می سپارند.
چه دلتنگ است غروبی که به آرزوی بی سرانجام دیدار حبیب، به شب تاریک دیجوری پیوند می خورد که سایه ها نیز تاب هماوردی با یکدگر را در سیاهی آن ندارند و نه بیقرار که از هم فرار می کنند.
حقیقت آن است که سالی که با امید به فرداهای روشنش آغاز کردیم، به تلخی و سختی و در محنت و نقمت بسر می رسد. و اگر نگویم ناامیدانه، بی کمترین امیدی به فردا و فردا رو به پایان می نهد.
شب ها و روزهامان به بیم و امید گذشت بی آنکه از بیم مان اندکی کاسته شود یا بر امیدمان ذره ای افزون گردد. این است که دل و دماغ پرداختن به امروزی که فردایش نه به اختیار ماست، نمانده است. در این روزها گفتن و نوشتن، بیهوده ترین کار ممکن به نظر می رسد. کاری که فقط رفع تکلیفی است و بهانه برای بودن. که اگر بودن اینگونه می طلبد، ما نه طالب آنیم.
 

حسین-تی

عضو جدید
نه اینکه حرف برای گفتن یا نوشتن نباشد، نه. هم حرف برای گفتن هست، هم قلم برای نوشتن، هم حوصله برای قیل و قال. اما همه اینها بشرط بودن دل است که مجال عرض اندام پیدا می کنند.
این روزها دیگر دلی نمانده است برای دست بردن به قلم و نوشتن از غم ها و غصه ها و آروزهایی که داشتیم و بر باد رفت و بلاهایی که فکر نمی کردیم و بر سرمان آمد.
ما که دل نوشتن نداریم، دوستانی هم که تحمل خواندن ندارند، روی هم این می شود که آدم مجبور می شود، خودش خودش را سانسور کند و بر کنجی نشسته و به تماشای گذر عمر بپردازد که چگونه پیمانه مان را پر می کنند.
به اندازه کافی که باید بنویسم، نوشته ام و باندازه کافی که می خواستم بنویسم و مجالش نبود هم حرف در گلو مانده دارم. اما چه باید کرد که همین نوشته های نیم بند را نیز دوستانی هستند که تاب نیاورند. آن یکی وبلاگ که در مهجوری تمام، عمری به غایت کوتاه به سر برد، از ابراز لطف دوستان بی نصیب نماند و این یکی هم از بس حرفهای نگفته در خود دارد، رسالتی ناتمام بر شانه هایش سنگینی می کند که تاب آور من و این کلبه خرابه کوچک و محقر نیست.
آنچه از تو می خواهند بنویسی را هستند خیلی هایی که زیباتر و دلنوازتر می نگارند، اما چه سود که حرف دل تو نیست. و آنچه تو خود می خواهی از سویدای دل بر این صفحات بنگاری، چیزی نیست که خوشایند دگران باشد. در این میانه چه کاری زیباتر است؟!
نه اینکه امید نداشته باشم یا از بهبود زمین و زمان قطع امید کرده باشم، نه! اما چه فایده ای دارد که برای خودت بنویسی و داغ دلت را تازه نگاه داری؟ چه لطفی دارد که پنجره های بسته را ببینی و از آرزوی پرواز برای پرنده هایی که به کنج قفس خو کرده اند، بگویی؟ چه حظی دارد که برای پرندگانی که شوق پرواز ندارند، خاطره دور شهری فراسوی ابرها با آسمان آبی را زمزمه کنی؟
چه دلگیر است روزهایی که صبح اش را به جای ترنم آوای مؤذن پیر شهر، با نعره های مستانه ای بیاغازی که ناله جاماندگان و پیران را نیز رحمی نمی آورند و به اندک اشارتی، قیل و قالشان را در هیاهوی شهر بدست باد می سپارند.
چه دلتنگ است غروبی که به آرزوی بی سرانجام دیدار حبیب، به شب تاریک دیجوری پیوند می خورد که سایه ها نیز تاب هماوردی با یکدگر را در سیاهی آن ندارند و نه بیقرار که از هم فرار می کنند.
حقیقت آن است که سالی که با امید به فرداهای روشنش آغاز کردیم، به تلخی و سختی و در محنت و نقمت بسر می رسد. و اگر نگویم ناامیدانه، بی کمترین امیدی به فردا و فردا رو به پایان می نهد.
شب ها و روزهامان به بیم و امید گذشت بی آنکه از بیم مان اندکی کاسته شود یا بر امیدمان ذره ای افزون گردد. این است که دل و دماغ پرداختن به امروزی که فردایش نه به اختیار ماست، نمانده است. در این روزها گفتن و نوشتن، بیهوده ترین کار ممکن به نظر می رسد. کاری که فقط رفع تکلیفی است و بهانه برای بودن. که اگر بودن اینگونه می طلبد، ما نه طالب آنیم.
نگارش را دیدیم . . .! حظ کردیم . . ! :gol:

خب مرحله ی بعدی چیه!؟:surprised:
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگارش را دیدیم . . .! حظ کردیم . . ! :gol:

خب مرحله ی بعدی چیه!؟:surprised:

روح ؛ چه بزرگ است که هرجا پرسه می زَنَد ، اما هیچ جا نمی مانَد - مگر آن جا که به غایت ِ ظزف ِ او باشد و چنین مظروفی به حق که در هر کوزه ای نمی گنجد.
ما را همین غم و اندوه بس باشد ، و نیز همین که کسی از بودن و نبودن ِ مان هیچ سراغ نگیرد ، و از سرشک و آه ِ مان هیچ نپرسد و اعتنای غیر به خودی ، چندان بدیهی است که خَسی بر آبی روان باشد.لیک ما را از دوستان - حسرت خوردن و آه کشیدن - هیهات که همه ی وجودمان را به عبث می خواند
هرکس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا ، دوست جدا ، می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید که چرا می شکند
ای عزیز !
هیچ می دانی که دوستی چیست و دوست چه مقامی دارد ؟!:gol:
 

حسین-تی

عضو جدید
روح ؛ چه بزرگ است که هرجا پرسه می زَنَد ، اما هیچ جا نمی مانَد - مگر آن جا که به غایت ِ ظزف ِ او باشد و چنین مظروفی به حق که در هر کوزه ای نمی گنجد.
ما را همین غم و اندوه بس باشد ، و نیز همین که کسی از بودن و نبودن ِ مان هیچ سراغ نگیرد ، و از سرشک و آه ِ مان هیچ نپرسد و اعتنای غیر به خودی ، چندان بدیهی است که خَسی بر آبی روان باشد.لیک ما را از دوستان - حسرت خوردن و آه کشیدن - هیهات که همه ی وجودمان را به عبث می خواند
هرکس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا ، دوست جدا ، می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید که چرا می شکند
ای عزیز !
هیچ می دانی که دوستی چیست و دوست چه مقامی دارد ؟!:gol:
:(
میخوای اشکمونو امشب در بیاری!؟ :(
کسی خونه نیست . . .! منم شام نخوردماا . . .! استعداد گریه کردن بسی در وجودمه . . .!:(
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
میخوای اشکمونو امشب در بیاری!؟ :(
کسی خونه نیست . . .! منم شام نخوردماا . . .! استعداد گریه کردن بسی در وجودمه . . .!:(

سلام داداش .
من فقط خواستم بگم که قصه ها از زبان دوست شیرین تر میشن. یعنی یکنفر ترک بیاد و اینهمه فارسی بگه و بلد باشه. اینو خطاب به دوستانی نوشتم که بدونن همدلی از همزبانی بهتر است. ما بالاخره باید باهم باشیم و این کشور را بسازیم. جنگ و دعوا ما بین قومیت ها همیشه بسود دشمنانمونه. بهانه ای بود که این حرفمو بزنم.
فدات بشم.
توان دید.
باز شب است و قصه ی اندوه ِ ماندن است و در شقاوت ِ انزوای خودستایی بودن ، و گرنه چه سود ، در نماندن ِ حقیقت ِ عشق و دوستی ؟!
لختی اندیشه نیز بد نیست . می گویند از راه ِ دل رسیدن ، برای ِ همیشه رسیدن است ، و اندیشه محاسبه گر که امکان دارد که آدمی را هرگز به مقصد معلوم نرساند! که عشق در محاسبه گم می شود و به هیچ جا راه نمی یابد. عقل ِ حسابگر ، لَطافت ِ عاطفه را نمی دهد، اما این گونه است ه اگر خنجری را با نیش فولادین بسازیم و بر دیده زنیم تا دل آزاد شود ، چرا که هرجه را دیده می بیند ، دل ازو یاد می کند، دیگر نه دلی است ، که محل رفت و آمد سارقان رعاطفه است ، و دزدان با نقاب مِهر و تکریم و تفخیم معشوق ، پا پیش می نهند، و اگر چنین نکنند ، کسی چه می داند که پشت این نقاب ، چه چهره ای دارند.
ای عزیز !
آیا فکر می کنی ، این چشم و زبان است که می بیند و حرف می زند ؟! نه ، این گونه نیست ، این دل است که هم می بیند ، هم حرف می زند ، اما جاهلان ؛ آن هارا به شمایل دیگر روءیت می کنند و طور دیگری به تعبیرشان می نشینندو اما نگاه دل !
نگاه ِ دل ؛ بسی جذاب ، دقیق ريال رهنُما ، پوینده ، حساس و استوار است و چنین نگاهی را " بصیرت " گفته اند.
باصره ، تنها رنگ و شکل و پیکره ای را می بیند ، اما این بصیرت است که واقعیات وجود و کُنه ِ هر شیء ، و حرکت هر محرک و متحرکی را احساس می کند ، و چون بصیر باشی و باصره ی دل به کار بندی ، همه چیز را بی آن که چشم سر بگشایی ، خواهی دید.
آب ، می رود و شن بر کف رود باقی می مانَد، و این به واسطه ی وزانت شن و سنگ است که در آب زلال دیده می شوند. آب هر چه شتابان و تند و توفنده باشد ، شن و سنگریزه را با خود می برد ، اما سنگی های پایدار و وزین را هرگز نمی تواند از جای خود تکان دهد، و من نگاه ِ دل ِ تورا می بینم ، و تورا که آن سنگی که در تلاطم آب که ، همواره می مانَد ، اگر به وزانت خود ، روانی ِ آب و ایستایی سنگ را بشناسی و دل در گرو غیر نبندی و بی محابا نروی. پایان داستان.

شب بخیر
 

حسین-تی

عضو جدید
من بعنوان یک ترک اینهمه از زبان شما میدانم و به همین دلیل است که میتوانم شما را درک کنم.
شما که فارس هستید چقدر از زبان من میدانید؟
کتابهای ما را خوانده اید؟
اسطوره های ما را میشناسید؟
از موزه های ما دیدن کرده اید؟
شعرای ما را میشناسید؟
عمق شعر های ترکی را درک میکنید؟
از تاریخ کهن ما چیزی میدانید؟
شما از اینها که بر شمردم هیچ نمیدانید و به همین دلیل است که ما را درک نمیکنید. اگر ما را عمیقآ میشناختید , از دوستی با ما و از اینکه هموطن شما هستیم تا ابد بر خود می بالیدید.
برای همین است که من خودم را زیاد درگیر این بازیهای شما نمیکنم . چون از سطح اگاهی شما از کیان ترک باخبرم. :gol::gol::gol:

عزیز دل :
شما قبل از اینکه آذری باشی یه ایرانی هستی و باید زبون رسمی مملکتت رو بلد باشی و اینکه شما به عنوان یه فرد آذری فارسی بلدی اصلا نباید تعجب آور باشه . . .!
تو مدارس و دانشگاه ها دارن فارسی صحبت میکنن . . ! کتاب ها به زبون فارسیه . . .! دلیلی وجود نداره که شما به فارسی بلد بودنت به عنوان یه فرد آذری افتخار میکنی . . .!
اولین ذهنیتی که با خوندن این متن برا من بوجود اومد حس منت گذاشتن شما به فارس هاست که شما زبونشونو بلدی ولی اونا بلد نیستن . . .! خب نبایدم باشن . . .! شما به عنوان یه ترک چقدر به زبون لری و کردی و مازنی و گیلکی آشنایی داری . . .!؟ مگه اینا از قومیت های ایران نیستن . . .!؟؟ مگه به اندازه ی شما از این مملکت سهم ندارن . . !!؟ مگه اسطوره و قهرمان بینشون کم پیدا میشه!؟ مگه شعر های زیبا و تاثیر گذار کم دارن!؟ مگه آثار و قدمت تاریخی کم دارن!؟

کد:
شما از اینها که بر شمردم هیچ نمیدانید و به همین دلیل است  که ما را درک نمیکنید. اگر ما را عمیقآ میشناختید , از دوستی با ما و از  اینکه هموطن شما هستیم تا ابد بر خود می بالیدید.
خب آخه دوست عزیز من . . .! ندونستن این چیزا دلیلی بر درک نکردن شما نیست! شما در درجه ی اول یه ایرانی هستی تا یه آذری . . .! کدوم ایرانی رو دیدی هموطنش رو درک نکنه!؟ کدومشونو دیدی از اینکه شما هموطنشون هستین ناراحت باشن!؟ مشکل اصلی اینجاست که شما فکر میکنین کل فارس ها علیه شما بسیج شدن و دارن حق شما رو میخورن و به شما توهین میشه!!!! برا همین خودتون رو تافته ی جدا بافته فرض کردین غافل از اینکه قومیت ها تو ایران کم نیستن و تاریخ و مشاهیرشونم کم نیست و ادعایی نسبت به برتری قومیتی ندارن . . .!
سلام داداش .
من فقط خواستم بگم که قصه ها از زبان دوست شیرین تر میشن. یعنی یکنفر ترک بیاد و اینهمه فارسی بگه و بلد باشه. اینو خطاب به دوستانی نوشتم که بدونن همدلی از همزبانی بهتر است. ما بالاخره باید باهم باشیم و این کشور را بسازیم. جنگ و دعوا ما بین قومیت ها همیشه بسود دشمنانمونه. بهانه ای بود که این حرفمو بزنم.
:gol::gol::gol:
خدا نکنه!:):gol:
شما فقط مارو بچه ننه و تازه وارد خطاب نکن . . . خودم کوچیک همه ی آذریا هستم!:):gol:
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیز دل :
شما قبل از اینکه آذری باشی یه ایرانی هستی و باید زبون رسمی مملکتت رو بلد باشی و اینکه شما به عنوان یه فرد آذری فارسی بلدی اصلا نباید تعجب آور باشه . . .!
تو مدارس و دانشگاه ها دارن فارسی صحبت میکنن . . ! کتاب ها به زبون فارسیه . . .! دلیلی وجود نداره که شما به فارسی بلد بودنت به عنوان یه فرد آذری افتخار میکنی . . .!
اولین ذهنیتی که با خوندن این متن برا من بوجود اومد حس منت گذاشتن شما به فارس هاست که شما زبونشونو بلدی ولی اونا بلد نیستن . . .! خب نبایدم باشن . . .! شما به عنوان یه ترک چقدر به زبون لری و کردی و مازنی و گیلکی آشنایی داری . . .!؟ مگه اینا از قومیت های ایران نیستن . . .!؟؟ مگه به اندازه ی شما از این مملکت سهم ندارن . . !!؟ مگه اسطوره و قهرمان بینشون کم پیدا میشه!؟ مگه شعر های زیبا و تاثیر گذار کم دارن!؟ مگه آثار و قدمت تاریخی کم دارن!؟

کد:
شما از اینها که بر شمردم هیچ نمیدانید و به همین دلیل است  که ما را درک نمیکنید. اگر ما را عمیقآ میشناختید , از دوستی با ما و از  اینکه هموطن شما هستیم تا ابد بر خود می بالیدید.
خب آخه دوست عزیز من . . .! ندونستن این چیزا دلیلی بر درک نکردن شما نیست! شما در درجه ی اول یه ایرانی هستی تا یه آذری . . .! کدوم ایرانی رو دیدی هموطنش رو درک نکنه!؟ کدومشونو دیدی از اینکه شما هموطنشون هستین ناراحت باشن!؟ مشکل اصلی اینجاست که شما فکر میکنین کل فارس ها علیه شما بسیج شدن و دارن حق شما رو میخورن و به شما توهین میشه!!!! برا همین خودتون رو تافته ی جدا بافته فرض کردین غافل از اینکه قومیت ها تو ایران کم نیستن و تاریخ و مشاهیرشونم کم نیست و ادعایی نسبت به برتری قومیتی ندارن . . .!

:gol::gol::gol:

خدا نکنه!:):gol:
شما فقط مارو بچه ننه و تازه وارد خطاب نکن . . . خودم کوچیک همه ی آذریا هستم!:):gol:
میگم حسین جان این بی خوابی بد دردیه نه؟
چقد حرف تو دهن من گذاشتی؟
یعنی من اینجوری فکر میکنم؟ خودمم نمیدونستم.
تافته چی؟ هان جدا بافته.
چرا نمیخوای عمق حرفای منو بهش توجه کنی؟
یه چیزایی میگی و نصف بیشتر فکرت اینه که بهت امتیاز بدن و ازت تشکر کنن نه؟
عین اون بازیکنانی که برای تلویزیون و دوربین بازی میکنن رفتار میکنی؟
این حرفا چیه عزیز ؟
هر انسانی اگر به ملیتش افتخار نکنه که اصلآ انسان نیست. من که مقایسه نکردم که داری اینجوری هی قصیده میبافی؟
دارم میگم که :
اصلآ بابا ولش کن , شما که نمیخوای درست بخونی که من چی میگم.
همون خداحافظی شاید بهترین جواب شما باشه. خدا نگهدار:gol:
 

حسین-تی

عضو جدید
میگم حسین جان این بی خوابی بد دردیه نه؟
نه اتفاقا اصلا دردی نیست که بخواد بد یا خوب باشه . . .!
چقد حرف تو دهن من گذاشتی؟
یعنی من اینجوری فکر میکنم؟ خودمم نمیدونستم.
حرف تو دهنت نذاشتم . . .! جواب چیزایی رو که نوشتی دادم! البته فقط حرف تو نیستا . . .! خیلی از آذریا اینطوری فکر میکنن ! (لااقل تو این تالار!)
چرا نمیخوای عمق حرفای منو بهش توجه کنی؟
چرا دیگه! توجه کردم . . .! اون سه تا دسته گل آخری رو همینطوری نذاشتم!
منتها درست عین خودت عمل کردم . . .!
اول مظلوم نمایی کردی . . . .! جواب دادم بت!
آخرش منظورتو گفتی که منم با گل تایید کردم . . !:):gol:
یه چیزایی میگی و نصف بیشتر فکرت اینه که بهت امتیاز بدن و ازت تشکر کنن نه؟
نه . . .!
این امتیازا به هیچ دردی نمیخوره . . .! نه کسی تو این تالار منو میشناسه که بخواد به به و چه چه کنه و نه خواهد شناخت . . .! اگه به فکر امتیاز بودم میرفتم تالار عکس رو قبضه میکردم و مطالب مزخرف مثل نمدونم دخترا زرنگ ترن یا پسرا و مسائلی که بخواد دین رو زیر سوال ببره و ... رو میزاشتم . . .!
خودت که میدونی ! تو نت از این چیزا زیاد پیدا میشه . . !
این حرفا چیه عزیز ؟
حرفای دل . . .! نه شکم . . .!
هر انسانی اگر به ملیتش افتخار نکنه که اصلآ انسان نیست. من که مقایسه نکردم که داری اینجوری هی قصیده میبافی؟
مقایسه نکردی!!!!؟
اون متن اولی که در رابطه با ترک ها نوشتی یه نوع مقایسه نبود!؟
دارم میگم که :
اصلآ بابا ولش کن , شما که نمیخوای درست بخونی که من چی میگم.
همون خداحافظی شاید بهترین جواب شما باشه. خدا نگهدار:gol:
نمدونم شاید . . .!:gol:
 

ayhann

اخراجی موقت
نه اینکه حرف برای گفتن یا نوشتن نباشد، نه. هم حرف برای گفتن هست، هم قلم برای نوشتن، هم حوصله برای قیل و قال. اما همه اینها بشرط بودن دل است که مجال عرض اندام پیدا می کنند.
این روزها دیگر دلی نمانده است برای دست بردن به قلم و نوشتن از غم ها و غصه ها و آروزهایی که داشتیم و بر باد رفت و بلاهایی که فکر نمی کردیم و بر سرمان آمد.
ما که دل نوشتن نداریم، دوستانی هم که تحمل خواندن ندارند، روی هم این می شود که آدم مجبور می شود، خودش خودش را سانسور کند و بر کنجی نشسته و به تماشای گذر عمر بپردازد که چگونه پیمانه مان را پر می کنند.
به اندازه کافی که باید بنویسم، نوشته ام و باندازه کافی که می خواستم بنویسم و مجالش نبود هم حرف در گلو مانده دارم. اما چه باید کرد که همین نوشته های نیم بند را نیز دوستانی هستند که تاب نیاورند. آن یکی وبلاگ که در مهجوری تمام، عمری به غایت کوتاه به سر برد، از ابراز لطف دوستان بی نصیب نماند و این یکی هم از بس حرفهای نگفته در خود دارد، رسالتی ناتمام بر شانه هایش سنگینی می کند که تاب آور من و این کلبه خرابه کوچک و محقر نیست.
آنچه از تو می خواهند بنویسی را هستند خیلی هایی که زیباتر و دلنوازتر می نگارند، اما چه سود که حرف دل تو نیست. و آنچه تو خود می خواهی از سویدای دل بر این صفحات بنگاری، چیزی نیست که خوشایند دگران باشد. در این میانه چه کاری زیباتر است؟!
نه اینکه امید نداشته باشم یا از بهبود زمین و زمان قطع امید کرده باشم، نه! اما چه فایده ای دارد که برای خودت بنویسی و داغ دلت را تازه نگاه داری؟ چه لطفی دارد که پنجره های بسته را ببینی و از آرزوی پرواز برای پرنده هایی که به کنج قفس خو کرده اند، بگویی؟ چه حظی دارد که برای پرندگانی که شوق پرواز ندارند، خاطره دور شهری فراسوی ابرها با آسمان آبی را زمزمه کنی؟
چه دلگیر است روزهایی که صبح اش را به جای ترنم آوای مؤذن پیر شهر، با نعره های مستانه ای بیاغازی که ناله جاماندگان و پیران را نیز رحمی نمی آورند و به اندک اشارتی، قیل و قالشان را در هیاهوی شهر بدست باد می سپارند.
چه دلتنگ است غروبی که به آرزوی بی سرانجام دیدار حبیب، به شب تاریک دیجوری پیوند می خورد که سایه ها نیز تاب هماوردی با یکدگر را در سیاهی آن ندارند و نه بیقرار که از هم فرار می کنند.
حقیقت آن است که سالی که با امید به فرداهای روشنش آغاز کردیم، به تلخی و سختی و در محنت و نقمت بسر می رسد. و اگر نگویم ناامیدانه، بی کمترین امیدی به فردا و فردا رو به پایان می نهد.
شب ها و روزهامان به بیم و امید گذشت بی آنکه از بیم مان اندکی کاسته شود یا بر امیدمان ذره ای افزون گردد. این است که دل و دماغ پرداختن به امروزی که فردایش نه به اختیار ماست، نمانده است. در این روزها گفتن و نوشتن، بیهوده ترین کار ممکن به نظر می رسد. کاری که فقط رفع تکلیفی است و بهانه برای بودن. که اگر بودن اینگونه می طلبد، ما نه طالب آنیم.


اینارو خودت نوشتی؟:eek:
 

samira_3001

عضو جدید
کاربر ممتاز
روح ؛ چه بزرگ است که هرجا پرسه می زَنَد ، اما هیچ جا نمی مانَد - مگر آن جا که به غایت ِ ظزف ِ او باشد و چنین مظروفی به حق که در هر کوزه ای نمی گنجد.
ما را همین غم و اندوه بس باشد ، و نیز همین که کسی از بودن و نبودن ِ مان هیچ سراغ نگیرد ، و از سرشک و آه ِ مان هیچ نپرسد و اعتنای غیر به خودی ، چندان بدیهی است که خَسی بر آبی روان باشد.لیک ما را از دوستان - حسرت خوردن و آه کشیدن - هیهات که همه ی وجودمان را به عبث می خواند
هرکس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا ، دوست جدا ، می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید که چرا می شکند
ای عزیز !
هیچ می دانی که دوستی چیست و دوست چه مقامی دارد ؟!:gol:

و اما دوست.........
از صدای سخن دوست ندیدم خوشتر......... یادگاری که در این دولت دوار بماند

ولی همان طور که شاعر گرانمایه فرمود از دوست فقط همین "یادگارش" در این دیار و زمان به جاست...... جای دوست واقعی در کنار افسانه ها و شهرزاد قصه گو و تاجری با طوطی اش پیداست......

دست رو دلم نزار که با دوستای این زمونه دلم خونه.........:gol:

از یه ور قربونت میرن از طرفی چنان بهت میزنن که تا یه مدت بعدشم به خودت نمیای........
نمیخوای باور کنی........ تا اینکه........ طرف دوباره نیازش بهت میافته یادش میاد فقط تویی که معنی دوستی رو میفهمی تویی که برای رفاقت هر کاری میکنی تویی که میدونی رفاقت صداقت میخواد دوست داشتن میخواد اعتماد و گذشت میخواد تویی که معنی واقعیشو میفهمی تویی که... خری!.......... اینجاست که دوباره قربون ها شروع میشه و متاسفانه تو هم انقدر خری که خر میشی.........:gol:

ای بابا نمیدونم چرا ولی تاپیکت بو غم میده شایدم من با بازکردن کوله بار خاطراتم از دوستیم خاک غم رو اوردم.......

دلم واسه دوستای واقعیم تنگه.........
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
که چی؟! بنده خدا! ما همه ایرانیم! حالا هی اذربایجان و ترک جان اینا بکن تا تب کنی........
که اینطور.
برای گفتن واقعیت کسی تب نمیکنه. اونایی تب میکنند که تحمل شنیدن نام آذربایجان را ندارند.;)
 

ayhann

اخراجی موقت
QUOTE=samira_3001;1985425]که چی؟! بنده خدا! ما همه ایرانیم! حالا هی اذربایجان و ترک جان اینا بکن تا تب کنی........[/QUOTE]


فعلا که حداقل اینجا همه ایرانی نیستیم.
تایپیک ترک ها رو اینجا میبندن:(
 

haydiii

عضو جدید
نه اینکه حرف برای گفتن یا نوشتن نباشد، نه. هم حرف برای گفتن هست، هم قلم برای نوشتن، هم حوصله برای قیل و قال. اما همه اینها بشرط بودن دل است که مجال عرض اندام پیدا می کنند.
این روزها دیگر دلی نمانده است برای دست بردن به قلم و نوشتن از غم ها و غصه ها و آروزهایی که داشتیم و بر باد رفت و بلاهایی که فکر نمی کردیم و بر سرمان آمد.
ما که دل نوشتن نداریم، دوستانی هم که تحمل خواندن ندارند، روی هم این می شود که آدم مجبور می شود، خودش خودش را سانسور کند و بر کنجی نشسته و به تماشای گذر عمر بپردازد که چگونه پیمانه مان را پر می کنند.
به اندازه کافی که باید بنویسم، نوشته ام و باندازه کافی که می خواستم بنویسم و مجالش نبود هم حرف در گلو مانده دارم. اما چه باید کرد که همین نوشته های نیم بند را نیز دوستانی هستند که تاب نیاورند. آن یکی وبلاگ که در مهجوری تمام، عمری به غایت کوتاه به سر برد، از ابراز لطف دوستان بی نصیب نماند و این یکی هم از بس حرفهای نگفته در خود دارد، رسالتی ناتمام بر شانه هایش سنگینی می کند که تاب آور من و این کلبه خرابه کوچک و محقر نیست.
آنچه از تو می خواهند بنویسی را هستند خیلی هایی که زیباتر و دلنوازتر می نگارند، اما چه سود که حرف دل تو نیست. و آنچه تو خود می خواهی از سویدای دل بر این صفحات بنگاری، چیزی نیست که خوشایند دگران باشد. در این میانه چه کاری زیباتر است؟!
نه اینکه امید نداشته باشم یا از بهبود زمین و زمان قطع امید کرده باشم، نه! اما چه فایده ای دارد که برای خودت بنویسی و داغ دلت را تازه نگاه داری؟ چه لطفی دارد که پنجره های بسته را ببینی و از آرزوی پرواز برای پرنده هایی که به کنج قفس خو کرده اند، بگویی؟ چه حظی دارد که برای پرندگانی که شوق پرواز ندارند، خاطره دور شهری فراسوی ابرها با آسمان آبی را زمزمه کنی؟
چه دلگیر است روزهایی که صبح اش را به جای ترنم آوای مؤذن پیر شهر، با نعره های مستانه ای بیاغازی که ناله جاماندگان و پیران را نیز رحمی نمی آورند و به اندک اشارتی، قیل و قالشان را در هیاهوی شهر بدست باد می سپارند.
چه دلتنگ است غروبی که به آرزوی بی سرانجام دیدار حبیب، به شب تاریک دیجوری پیوند می خورد که سایه ها نیز تاب هماوردی با یکدگر را در سیاهی آن ندارند و نه بیقرار که از هم فرار می کنند.
حقیقت آن است که سالی که با امید به فرداهای روشنش آغاز کردیم، به تلخی و سختی و در محنت و نقمت بسر می رسد. و اگر نگویم ناامیدانه، بی کمترین امیدی به فردا و فردا رو به پایان می نهد.
شب ها و روزهامان به بیم و امید گذشت بی آنکه از بیم مان اندکی کاسته شود یا بر امیدمان ذره ای افزون گردد. این است که دل و دماغ پرداختن به امروزی که فردایش نه به اختیار ماست، نمانده است. در این روزها گفتن و نوشتن، بیهوده ترین کار ممکن به نظر می رسد. کاری که فقط رفع تکلیفی است و بهانه برای بودن. که اگر بودن اینگونه می طلبد، ما نه طالب آنیم.

واقعا باعث افتخاره که یه ایرانی به این فصاحت زبان فارسی رو صحبت کنه:gol::gol:
 

samira_3001

عضو جدید
کاربر ممتاز
که اینطور.
برای گفتن واقعیت کسی تب نمیکنه. اونایی تب میکنند که تحمل شنیدن نام آذربایجان را ندارند.;)

نه کسی تب نمیکنه مگر کسی که بیاد به جای کشور داری قوم و قبیله داری کنه! پس به فکر دوستتون باشین که الان دارین طرفشو میگیرین شاید دکتری چیزی بخواد.......:gol:

یاشاسین بیتون ایرانلیلار........
 

samira_3001

عضو جدید
کاربر ممتاز
QUOTE=samira_3001;1985425]که چی؟! بنده خدا! ما همه ایرانیم! حالا هی اذربایجان و ترک جان اینا بکن تا تب کنی........


فعلا که حداقل اینجا همه ایرانی نیستیم.
تایپیک ترک ها رو اینجا میبندن:([/QUOTE]

یعنی چی ایرانی نیستیم؟! ترکای ایران اذربایجانش تبریزش اردبیلش همه ایرانین........:gol:
 

ayhann

اخراجی موقت
فعلا که حداقل اینجا همه ایرانی نیستیم.
تایپیک ترک ها رو اینجا میبندن:(

یعنی چی ایرانی نیستیم؟! ترکای ایران اذربایجانش تبریزش اردبیلش همه ایرانین........:gol:[/QUOTE]

نه نگرفتی.
ما همه ایرانمی هستیم ولی اینجا به صورت برابر با همه برخورد نمیشه.
منظورم این بود;)
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه کسی تب نمیکنه مگر کسی که بیاد به جای کشور داری قوم و قبیله داری کنه! پس به فکر دوستتون باشین که الان دارین طرفشو میگیرین شاید دکتری چیزی بخواد.......:gol:

یاشاسین بیتون ایرانلیلار........
من از طرف دوستانم نگرانی خاصی ندارم که بفکرشون باشم. این یکسو نگری شما منو بیشتر نگران میکنه.
اول باید توافق کنیم که ببینیم اگه شما جای ما باشید چه عکس العملی نشان میدهید. فقط تماشا میکنید ؟
هر موقع که ما خواستیم از هویت خودمون دفاع کنیم شما بلافاصله حرف ایران را پیش کشیده اید که فرافکنی کنید . این حرف ها دیگر برای ما عادی شده. کسی که از کیان و قومیت خودش دفاع نکنه وطن هم به دردش نمیخوره.
اول هویت و قومیت و کیان انسان مهمه و بعدش ملیت انسان.
ملیت که از دین مهم تر نیست. شما میبینید که خیلی ها مسخ شده اند و برعکس عمل میکنند و البته راهی به جایی هم نخواهند برد.
اول هویت دوم دین سوم ملیت.
 

ayhann

اخراجی موقت
من از طرف دوستانم نگرانی خاصی ندارم که بفکرشون باشم. این یکسو نگری شما منو بیشتر نگران میکنه.
اول باید توافق کنیم که ببینیم اگه شما جای ما باشید چه عکس العملی نشان میدهید. فقط تماشا میکنید ؟
هر موقع که ما خواستیم از هویت خودمون دفاع کنیم شما بلافاصله حرف ایران را پیش کشیده اید که فرافکنی کنید . این حرف ها دیگر برای ما عادی شده. کسی که از کیان و قومیت خودش دفاع نکنه وطن هم به دردش نمیخوره.
اول هویت و قومیت و کیان انسان مهمه و بعدش ملیت انسان.
ملیت که از دین مهم تر نیست. شما میبینید که خیلی ها مسخ شده اند و برعکس عمل میکنند و البته راهی به جایی هم نخواهند برد.
اول هویت دوم دین سوم ملیت.


یه کف مرتب به افتخار فکور.:gol::gol::gol::gol:

حرف دل منو خیلی زیبا و کامل گفت.

متاسفانه ما تا میخوایم چیزی بگیم میگن یارو پانه و میگن ما ایرونی هستیم و ......;)
 

samira_3001

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعنی چی ایرانی نیستیم؟! ترکای ایران اذربایجانش تبریزش اردبیلش همه ایرانین........:gol:

نه نگرفتی.
ما همه ایرانمی هستیم ولی اینجا به صورت برابر با همه برخورد نمیشه.
منظورم این بود;)[/QUOTE]

تو اشتباه منظورتو گفتی.

اینکه برابر برخورد نمیشه باید به آدمین ای میل بزنین نه اینکه ارتش "ائل دایاغی" راه بندازین! اینا همه اختلاف میاره! اینا همه ایرانو از ایرانیای قومای مختلف جدا میکنه همبستگی وحدت رو از بین میبره.......:gol:
 

samira_3001

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از طرف دوستانم نگرانی خاصی ندارم که بفکرشون باشم. این یکسو نگری شما منو بیشتر نگران میکنه.
اول باید توافق کنیم که ببینیم اگه شما جای ما باشید چه عکس العملی نشان میدهید. فقط تماشا میکنید ؟
هر موقع که ما خواستیم از هویت خودمون دفاع کنیم شما بلافاصله حرف ایران را پیش کشیده اید که فرافکنی کنید . این حرف ها دیگر برای ما عادی شده. کسی که از کیان و قومیت خودش دفاع نکنه وطن هم به دردش نمیخوره.
اول هویت و قومیت و کیان انسان مهمه و بعدش ملیت انسان.
ملیت که از دین مهم تر نیست. شما میبینید که خیلی ها مسخ شده اند و برعکس عمل میکنند و البته راهی به جایی هم نخواهند برد.
اول هویت دوم دین سوم ملیت.


میتونه بکنه ولی این "طرف دوستاتونو گیری" شما بامزه است و اصلا منو نگران نمیکنه!:biggrin:

فراکنی کنم؟! جانم؟! اشتباه شماهام همین جاست........ اول وطن بعد قومیت اگه هرکی خودشو تو وطن جدا از دیگری بدونه و من ترکم من شمالیم بکنه دیگه ایران و وطن معنیه واحد نداره! معنی چند تا قوم و قبیله رو داره که با هم همش تو جنگن! قوم هویت بدونه اول دونستن وطن و کشور معنی نداره و بیخوده! اول وطن بعد هویت و بعد ملیت که همون ترک و کرد و شمالی و ... میشه دین هم جایگاهی نداره........:gol:

میتونه تکراری بشه میتونه نشه! واقعیت همینه! انقدر به جنگای قومی ادامه بدین تا ایرانمون در اولین فرصت به دست خود شماها تیکه تیکه شه........
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
میتونه بکنه ولی این "طرف دوستاتونو گیری" شما بامزه است و اصلا منو نگران نمیکنه!:biggrin:

فراکنی کنم؟! جانم؟! اشتباه شماهام همین جاست........ اول وطن بعد قومیت اگه هرکی خودشو تو وطن جدا از دیگری بدونه و من ترکم من شمالیم بکنه دیگه ایران و وطن معنیه واحد نداره! معنی چند تا قوم و قبیله رو داره که با هم همش تو جنگن! قوم هویت بدونه اول دونستن وطن و کشور معنی نداره و بیخوده! اول وطن بعد هویت و بعد ملیت که همون ترک و کرد و شمالی و ... میشه دین هم جایگاهی نداره........:gol:

میتونه تکراری بشه میتونه نشه! واقعیت همینه! انقدر به جنگای قومی ادامه بدین تا ایرانمون در اولین فرصت به دست خود شماها تیکه تیکه شه........
اگر این وطن بدون ما وطن نمیشه پس در اینصورت اینقد به پر و پای ما نپیچید . چون بدون ما شما هم هیچ چیز نیستید.
اول هویت بعد دین بعد وطن
انسان بی هویت و بی دین به درد هموطن بودن نمیخوره. :gol:
 

samira_3001

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر این وطن بدون ما وطن نمیشه پس در اینصورت اینقد به پر و پای ما نپیچید . چون بدون ما شما هم هیچ چیز نیستید.
اول هویت بعد دین بعد وطن
انسان بی هویت و بی دین به درد هموطن بودن نمیخوره. :gol:

ما بدون شما هیچی نیستیم؟!:surprised: [FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
شمام انقدر تفرقه اندازی راه نندازین کسی اصلا به شما کاری نداره!:biggrin:

متاسفانه یا خوشبختانه ایران بدون شمالی ترک اصفهانی یا کرد ایران نیست پس بیخودی خودتونو بالا یا پایین نبرین..........:biggrin:;)

اول وطن بعد هویت بعد قوم.......... هرکسی هم غیر از این بگه واقعا لیاقت ایرانی خوانده شدن رو نداره! کسی که نتونه برای وطنش ارزش قائل باشه برای هیچ چیزی نمیتونه ارشی قائل باشه حتی برای قومش هرچند هم که تظاهر کنه در باطن نمیتونه!

اره منم واقعا متاسفم که هموطنی مثل شما دارم ولی چه میشه کرد!:biggrin: :biggrin: :biggrin: :gol:
 

ayhann

اخراجی موقت
ما بدون شما هیچی نیستیم؟!:surprised: [FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
شمام انقدر تفرقه اندازی راه نندازین کسی اصلا به شما کاری نداره!:biggrin:

متاسفانه یا خوشبختانه ایران بدون شمالی ترک اصفهانی یا کرد ایران نیست پس بیخودی خودتونو بالا یا پایین نبرین..........:biggrin:;)

اول وطن بعد هویت بعد قوم.......... هرکسی هم غیر از این بگه واقعا لیاقت ایرانی خوانده شدن رو نداره! کسی که نتونه برای وطنش ارزش قائل باشه برای هیچ چیزی نمیتونه ارشی قائل باشه حتی برای قومش هرچند هم که تظاهر کنه در باطن نمیتونه!

اره منم واقعا متاسفم که هموطنی مثل شما دارم ولی چه میشه کرد!:biggrin: :biggrin: :biggrin: :gol:



به نظر من اول دین یا مکتب مهمه.چون انسان بدون ایدئلوژی هیچی نیست.
دوم قومیت مهمه .یعنی بعد از پیدا کردن دین یا تفکر و خود سازی خودش به قوم و هم کیش خودش خدمت کنه.

وقتی اینا باشه وطن خود به خود آباد میشه .
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر من اول دین یا مکتب مهمه.چون انسان بدون ایدئلوژی هیچی نیست.
دوم قومیت مهمه .یعنی بعد از پیدا کردن دین یا تفکر و خود سازی خودش به قوم و هم کیش خودش خدمت کنه.

وقتی اینا باشه وطن خود به خود آباد میشه .
انسان اوب باید ملیت و هویت داشته باشه تا هم صاحب مرام بشه و هم اینکه عقیده و دینی هم اگه خواست با بینش و تربیت خودش و عقاید قومش انتخاب بکنه و اگر چنین شد اونوقت وطن هم مهم میشه . در غیر اینصورت راه به جایی نمیشه برد.
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کجاست این وزیر اعظم ما ؟ تا بیاید معذولت کند؟
 

Sarp

مدیر بازنشسته
1 . خب آخه دوست عزیز من . . .! ندونستن این چیزا دلیلی بر درک نکردن شما نیست! شما در درجه ی اول یه ایرانی هستی تا یه آذری . . .!

2 . مشکل اصلی اینجاست که شما فکر میکنین کل فارس ها علیه شما بسیج شدن و دارن حق شما رو میخورن و به شما توهین میشه!!!! برا همین خودتون رو تافته ی جدا بافته فرض کردین غافل از اینکه قومیت ها تو ایران کم نیستن و تاریخ و مشاهیرشونم کم نیست و ادعایی نسبت به برتری قومیتی ندارن . .
1 . ما در درجه اول یه ترک آذربایجانی هستیم
بعد از اون یه ایرانی;)

2 . نشدند ؟
اگه نشدند پس چرا حقوق اولیه مون رو به رسمیت نمیشناسند ؟ :surprised:

----------------
:biggrin:
------------------

کجاست این وزیر اعظم ما ؟ تا بیاید معذولت کند؟
این تایپیک رو از کجا پیدا کردی کشیدی بالا ؟ :surprised:
 

Similar threads

بالا