AsreJavan
عضو جدید
آروم از درمانگاه اومدم بیرون و در رو قفل کردم و رفتم خونه اما حال خودم رو نمی فهمیدم مرتب از پشت پنجره بیرون رو نگاه میکردم میخواستم ببینم کسی اون طرفا هست یا نه؟ نکنه یه مرتبه یکی فهمیده این دختره اومده درمانگاه؟ اگه کسی دیده باشه و گزارش بده برام مسئولیت داره چیکار باید میکردم؟ کمکش کنم که فرار کنه یا تحویل پدر و مادرش بدم !
برم برم از تو درمانگاه ردش کنم بره پی کارش که داره آینده ام رو خراب می کنه دختره خود سر واسه من چه آزادی شناس شده این دهاتی ببینم نیمساعت شد ؟ بعله نیم ساعتم گذشت .
از خونه رفتم بیرون و خب اطراف رو نگاه کردم کسی نبود هوام هم تاریک تاریک شده بود زود در درمانگاه رو باز کردم و آروم گفتم :
-کژال زود بیا برو تو خونه
مثل یه سایه ، نرم و بی صدا از کنارم رد شد و مثل برق رفت طرف خونه و رفت تو منم در درمانگاه رو قفل کردم و دنبالش رفتم و در خونه رو پشت سرم قفل کردم .حالا دیگه می تونستم تو روشنایی صورتش رو ببینم یه دختر بلند قد و خوش اندام با صورت خیلی قشنگ و ترس خورده اما مصمم
-یه بار دیگه اونایی رو که گفتی بگو
-گلرنگ رو
-آره
-باباش آتیشش زد
-چرا؟ اونکه کاری نکرده بود
-شبونه میخواست فرار کنه که گیر افتاد
-از کجا معلومه که راست میگی
-شما دکترین آدمی که بخاری نفت می کنه و احیانا لباسش آتیش می گیره ، بی سروصدا می ایسته تا کاملا بسوزه؟
-برو بگیر بشین چقدر درس خوندی؟
-دیپلمم رو گرفتم
-می دونی داری چیکار می کنی؟
-می دونم
-اگه همین الان برگردی مسئله به خیر و خوشی حل می شه ها
-اگه همین الان برگردم ، یا امشب یا فردا شب بابام تو خواب سرم رو می ذاره رو سینه م و بعدشم دوتا شاهد پیدا می شن که می گن منو شب قبل دیدن که داشتم از ده فرار میکردم حالا میخوای خونم بیفته گردنت؟
-آخه شماها چه تون شده؟ این چه وضعیه؟
-ما چیزیمون نشده
-پس دیگه چی میخواین؟
-شما خانم دکتر برای چی وقتی دیپلمت رو گرفتی شوهر نکردی؟ برای چی رفتی دانشگاه؟ فرق ما و شما چیه؟ مگه هر دو مال یه کشور نیستیم ؟ مگه هر دو انسان نیستیم؟ اصلا کی به شما شهری ها حق داده که آزاد باشین و ما محروم؟ خانم دکتر شما مگه چندسال از من بزرگترین؟ یعنی شما به این زودی رویاهای هجده نوزده سالگی تون رو فراموش کردین؟ ماها هیچ چیز زیادی از زندگی نمی خوایم فقط کمی از حقمون همین
-خب نمی تونین با صحبت کردن این مشکل رو حل کنین؟
-صحبت با کی؟ با پدری که یا خوابه و یا تو قهوه خونه چایی میخوره و قلیون می کشه و یا شب پای بساط منقل و وافوره؟ اصلا یه همچین ادمی منطق سرش می شه ؟ دارن منو به زور می دن به کدخدا می دونی کدخدا چند سالشه؟ پنجاه و خرده ای سالشه بابام منو به پنجاه تا گوسفند بهش فروخته
-خوب از مادرت کمک بخواه
-مادرم؟ اولا که کاری از دستش ساخته نیست بعدشم اونم از پنجاه تا گوسفند بدش نمی آد و دست آخرم بهم می گه که کدخدا مالداره و تو تو خونه ش خوشبخت می شی
-حالا که مادرت نمی تونه بهت کمک کنه از دست من چه کاری برات بر می آد؟
-باید کمکم کنین شما تحصیلکرده این شما درک دارین
-همین الانم کمکت کردم
-وظیفه تون رو فقط انجام دادین
-متلکم که میگی
-نه، حقیقت رو می گم شما باید دین تون رو حداقل به اون کتابایی که خوندین ادا کنین
-کتابا گفتن کمک کنم یه دختر از خونه فرار کنه؟
-نه گفتن که کمک کنین یه دختر کمی از حق و حقوق خودش رو به دست بیاره گفتن که ماها همه آدم هستیم گفتن که ماها حق حیات داریم گفتن که ما دخترام می تونیم نفس بکشیم
-کجای این کتابا اینا رو نوشته؟
-اونجایی که xها و yها رو بخوردمون داد انقدر با اعداد و ارقام ذهنمون رو پرورش داد تا بتونه فکر کنه و بفهمه که ماهام از حقوقی برخورداریم اگه اشتباه می کنم بگین
-حالا من چیکار باید برات بکنم؟
-لباس میخوام یه لباس راحت یه تفنگ یه مقدار فشنگ اگه بشه یه اسب
یه نگاه بهش کردم و با تعجب گفتم:
-تفنگ و فشنگ میخوای چیکار؟
-من با تفنگ بزرگ شدم با اسب بزرگ شدم ، از بچه گی بهم یاد دادن که تیر بندازم برای چی؟ حتما برای دفاع از خودم .حالا وقتشه که از خودم و زندگیم و آینده م و ایده هام دفاع بکنم
-اگه اومدن سراغت چی؟ حتما کشته می شی
-حتما می آن سراغم اما اگه یه تفنگ داشته باشم حداقل کمی شانس دارم دست خالی، نه تو خونه م نه جنگ نابرابره مطمئنا کشته می شم
-میخوای بعدش چیکار کنی؟
-می زنم به کوه دختره کوه هستم
-تو کوه، تک و تنها چیکار می کنی؟
-زندگی ، شایدم منتظر موندم تا نفر بعدی بیاد پیشم نفر بعدی که از کشته شدن فرار می کنه
-اگه نتونم برات تفنگ گیر بیارم چی؟
-می آن دنبالم و می کشنم
-اگه تفنگ داشته باشی، تو اونا رو می کشی؟
-نه فقط می ترسونم شون همین که بفهمن تفنگ دارم ولم می کنن
-اگه اینطور نشد چی؟
-این حداقل کاری یه که میتونم انجام بدم که به خودم مدیون نباشم من گوسفند نیستم که با پای خودم به مسلخ برم
-تو کوه پر گرگه حتما کشته می شی
-پس خودم باید گرگ بشم که کاری به کارم نداشته باشن
-من نمی تونم برای تو تفنگ بیرام که احیانا این وسط چند نفر کشته بشن
-می تونی تفنگ نیاری و این وسط من کشته بشم؟
-ازم توقع زیادی داری
-تفنگ بیار برای دفاع از خودم در مقابل گرگ آ
اومدم جوابش رو بدم که از بیرون صدای پای اسب اومد و بعدش صدای کدخدا
برم برم از تو درمانگاه ردش کنم بره پی کارش که داره آینده ام رو خراب می کنه دختره خود سر واسه من چه آزادی شناس شده این دهاتی ببینم نیمساعت شد ؟ بعله نیم ساعتم گذشت .
از خونه رفتم بیرون و خب اطراف رو نگاه کردم کسی نبود هوام هم تاریک تاریک شده بود زود در درمانگاه رو باز کردم و آروم گفتم :
-کژال زود بیا برو تو خونه
مثل یه سایه ، نرم و بی صدا از کنارم رد شد و مثل برق رفت طرف خونه و رفت تو منم در درمانگاه رو قفل کردم و دنبالش رفتم و در خونه رو پشت سرم قفل کردم .حالا دیگه می تونستم تو روشنایی صورتش رو ببینم یه دختر بلند قد و خوش اندام با صورت خیلی قشنگ و ترس خورده اما مصمم
-یه بار دیگه اونایی رو که گفتی بگو
-گلرنگ رو
-آره
-باباش آتیشش زد
-چرا؟ اونکه کاری نکرده بود
-شبونه میخواست فرار کنه که گیر افتاد
-از کجا معلومه که راست میگی
-شما دکترین آدمی که بخاری نفت می کنه و احیانا لباسش آتیش می گیره ، بی سروصدا می ایسته تا کاملا بسوزه؟
-برو بگیر بشین چقدر درس خوندی؟
-دیپلمم رو گرفتم
-می دونی داری چیکار می کنی؟
-می دونم
-اگه همین الان برگردی مسئله به خیر و خوشی حل می شه ها
-اگه همین الان برگردم ، یا امشب یا فردا شب بابام تو خواب سرم رو می ذاره رو سینه م و بعدشم دوتا شاهد پیدا می شن که می گن منو شب قبل دیدن که داشتم از ده فرار میکردم حالا میخوای خونم بیفته گردنت؟
-آخه شماها چه تون شده؟ این چه وضعیه؟
-ما چیزیمون نشده
-پس دیگه چی میخواین؟
-شما خانم دکتر برای چی وقتی دیپلمت رو گرفتی شوهر نکردی؟ برای چی رفتی دانشگاه؟ فرق ما و شما چیه؟ مگه هر دو مال یه کشور نیستیم ؟ مگه هر دو انسان نیستیم؟ اصلا کی به شما شهری ها حق داده که آزاد باشین و ما محروم؟ خانم دکتر شما مگه چندسال از من بزرگترین؟ یعنی شما به این زودی رویاهای هجده نوزده سالگی تون رو فراموش کردین؟ ماها هیچ چیز زیادی از زندگی نمی خوایم فقط کمی از حقمون همین
-خب نمی تونین با صحبت کردن این مشکل رو حل کنین؟
-صحبت با کی؟ با پدری که یا خوابه و یا تو قهوه خونه چایی میخوره و قلیون می کشه و یا شب پای بساط منقل و وافوره؟ اصلا یه همچین ادمی منطق سرش می شه ؟ دارن منو به زور می دن به کدخدا می دونی کدخدا چند سالشه؟ پنجاه و خرده ای سالشه بابام منو به پنجاه تا گوسفند بهش فروخته
-خوب از مادرت کمک بخواه
-مادرم؟ اولا که کاری از دستش ساخته نیست بعدشم اونم از پنجاه تا گوسفند بدش نمی آد و دست آخرم بهم می گه که کدخدا مالداره و تو تو خونه ش خوشبخت می شی
-حالا که مادرت نمی تونه بهت کمک کنه از دست من چه کاری برات بر می آد؟
-باید کمکم کنین شما تحصیلکرده این شما درک دارین
-همین الانم کمکت کردم
-وظیفه تون رو فقط انجام دادین
-متلکم که میگی
-نه، حقیقت رو می گم شما باید دین تون رو حداقل به اون کتابایی که خوندین ادا کنین
-کتابا گفتن کمک کنم یه دختر از خونه فرار کنه؟
-نه گفتن که کمک کنین یه دختر کمی از حق و حقوق خودش رو به دست بیاره گفتن که ماها همه آدم هستیم گفتن که ماها حق حیات داریم گفتن که ما دخترام می تونیم نفس بکشیم
-کجای این کتابا اینا رو نوشته؟
-اونجایی که xها و yها رو بخوردمون داد انقدر با اعداد و ارقام ذهنمون رو پرورش داد تا بتونه فکر کنه و بفهمه که ماهام از حقوقی برخورداریم اگه اشتباه می کنم بگین
-حالا من چیکار باید برات بکنم؟
-لباس میخوام یه لباس راحت یه تفنگ یه مقدار فشنگ اگه بشه یه اسب
یه نگاه بهش کردم و با تعجب گفتم:
-تفنگ و فشنگ میخوای چیکار؟
-من با تفنگ بزرگ شدم با اسب بزرگ شدم ، از بچه گی بهم یاد دادن که تیر بندازم برای چی؟ حتما برای دفاع از خودم .حالا وقتشه که از خودم و زندگیم و آینده م و ایده هام دفاع بکنم
-اگه اومدن سراغت چی؟ حتما کشته می شی
-حتما می آن سراغم اما اگه یه تفنگ داشته باشم حداقل کمی شانس دارم دست خالی، نه تو خونه م نه جنگ نابرابره مطمئنا کشته می شم
-میخوای بعدش چیکار کنی؟
-می زنم به کوه دختره کوه هستم
-تو کوه، تک و تنها چیکار می کنی؟
-زندگی ، شایدم منتظر موندم تا نفر بعدی بیاد پیشم نفر بعدی که از کشته شدن فرار می کنه
-اگه نتونم برات تفنگ گیر بیارم چی؟
-می آن دنبالم و می کشنم
-اگه تفنگ داشته باشی، تو اونا رو می کشی؟
-نه فقط می ترسونم شون همین که بفهمن تفنگ دارم ولم می کنن
-اگه اینطور نشد چی؟
-این حداقل کاری یه که میتونم انجام بدم که به خودم مدیون نباشم من گوسفند نیستم که با پای خودم به مسلخ برم
-تو کوه پر گرگه حتما کشته می شی
-پس خودم باید گرگ بشم که کاری به کارم نداشته باشن
-من نمی تونم برای تو تفنگ بیرام که احیانا این وسط چند نفر کشته بشن
-می تونی تفنگ نیاری و این وسط من کشته بشم؟
-ازم توقع زیادی داری
-تفنگ بیار برای دفاع از خودم در مقابل گرگ آ
اومدم جوابش رو بدم که از بیرون صدای پای اسب اومد و بعدش صدای کدخدا