قاصدک

قاصدک 87

اخراجی موقت
سلام بچه ها.من از آینده می ترسم.من تصمیم دارم ازدواج کنم ولی خیلی می ترسم.از همه چی می ترسم.از این فکر که قراره آیندم چی بشه مریض شدم و حتی کارم به بیمارستان کشید :redface: از اینکه اگه ارشد قبول نشم چی میشه اگه آدمی که باهاش ازدواج می کنم بد باشه چی میشه از همه چی راهنماییم کنید لطفا.
 

chehresaz

عضو جدید
سلام بچه ها.من از آینده می ترسم.من تصمیم دارم ازدواج کنم ولی خیلی می ترسم.از همه چی می ترسم.از این فکر که قراره آیندم چی بشه مریض شدم و حتی کارم به بیمارستان کشید :redface: از اینکه اگه ارشد قبول نشم چی میشه اگه آدمی که باهاش ازدواج می کنم بد باشه چی میشه از همه چی راهنماییم کنید لطفا.[/QU
قاصدک جان با قصه خوردن که چیزی درست نمیشه..
باید اول بفهی که ریشه مشکلت کجاست؟؟چی شده که اینقدر می ترسی؟
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
این مشکل همه جوانان ماست بعد از تحصیل ، اگه به خواهی به آینده این جور فکر کنی و روانت را بهم بریزی، بدون هیچ مقدمه ای میگم، واقعا همون چیزی رو که فکر میکنی میشه، همه چی با حکمت خدا با حرکت شما وبرکت خدای متعال برای تو ایجاد میشه نه با قصه خوردن ، من احساس میکنم خاطرات خوب و بد خود را هروز مرور میکنی درسته انسانها خاطرات زندگیشونو نباید از ذهن خودشون دور کنن ولی درست نیست که مرور بی جا کنی، احتمال زیاد اطراف شما ازدواجهای ناموفق بوجود آمده که باعث ترس شما شده، با ترسیدن و غصه خوردن به جایی نمیرسی ، اراده کنید،من پیشنهاد میکنم به کلاس نقاشی رنگ روغن بروید در روحیه شما تاثیر بسزایی دارد، از آهنگهای غمگین و خاطره انگیز دوری کنید، کتابهای رمان و احساساتی نخوانید، به لحظه پیش آمده فکر کنید(خوشبختی یعنی: هماهنگی با حوادث روزگار) موفق باشی.
 

ever green 1

کاربر فعال
سلام بچه ها.من از آینده می ترسم.من تصمیم دارم ازدواج کنم ولی خیلی می ترسم.از همه چی می ترسم.از این فکر که قراره آیندم چی بشه مریض شدم و حتی کارم به بیمارستان کشید :redface: از اینکه اگه ارشد قبول نشم چی میشه اگه آدمی که باهاش ازدواج می کنم بد باشه چی میشه از همه چی راهنماییم کنید لطفا.



سلام دوست عزیز
حقیقت اینه که وقتی آدم تصور میکنه همه امور به دست خودشه و یک باره کنترل و اداره اون امور از دستش خارج میشه احساس درماندگی و استرس میکنه. من خودم آدم سخت گیری هستم ولی گاهی اونقدر از فکر کردن خسته میشم و دنبال یه راه چاره برای رهایی از سردرگمی هام می گردم. اونوقته که میفهمم انسان توان اداره و کنترل همه امور رو نداره .من اعتقاد دارم که سر رشته همه امور به دست خداست وقتی من تو یه مسیری درمونده میشم آخرش میگم خدایا من همه تلاشم رو کردم و همه راه هارو رفتم دیگه هم خسته شدم از فکر کردن و نگران این و اون بودن. حالا دیگه همه چیز رو به دست خودت میسپارم .

اونوقته که احساس سبکی میکنم. دیگه برام مهم نیست آینده چی پیش بیاد.چون یک نفر عالم تر و مهربان تر مراقب من وزندگی منه.

البته لازمه اش اینه که توی انتخاب و توی مسیری که میرین دقت لازم و تلاش لازم رو کرده باشین .
آدم یا نباید حرکتی تو زندگیش بکنه و خیالش راحت باشه که ریسک نکرده یا اینکه قدم بذاره و به خدا توکل کنه.
ارشد هم قبول بشین یا نشین فرقی نمی کنه آخرش کار خاصی گیرتون نمیاد.
فوقش سال دیگه شرکت میکنین.
موفق باشین:gol:
 
بالا