انعکاس
عضو جدید
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر استمائيم و شهريارا اقليم عشق آری // مرغان قاف دانند آيين پادشاهی
عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر است
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر استمائيم و شهريارا اقليم عشق آری // مرغان قاف دانند آيين پادشاهی
یک سال دگر امد و دنیا عضو نشدتو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی ...
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویشیاد باد آن کو به قصد خون ما
زلف را بشکست و پیمان نیز هم
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا كه تویی تفرج آن جاست
این باد بهار بوستانست
یا بوی وصال دوستانست
ز نیرو بود مرد را راستیبه یادِ چشمِ تو دارم دلی خراب هنوز
سحر رسید و ندارم خیالِ خواب هنوز
من بی تو هیچم تو باورو نکنیاد باد آن کو به قصدِ خونِ ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
ای که دستت می رسد کاری بکننازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
رموزِ عشق ز دیوانِ شهریار آموزای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آنکه از تو نیاید هیچ کار
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |