سه تا داستان کوتاه متفاوت می زارم سه تا عنوان متفاوت بگید ...
بچه های عقاب با حرص ولع مشغول خوردن لاشه کبوتر بودند ومادرشان با مهربانی انها را نگاه می کرد و کبوتر چشم انتظار در تاریکی شب دعا می کرد فرزندش به سلامت به خانه برگردد...
دلقک روی سن رفته بود که به او خبر مرگ دخترش را دادند ...درحالی که دلقک به تمام وجود می گریست مردم می خندید ند چون کسی گریه دلقک را باور نمی کرد ...
گاهی وقت ها دو بعدی دیدن زیباتر از سه بعدی میدونی چرا ؟
چون سایه یه درخت لخت و عریان پاییز زده توی سرمای غروب هم رشد می کنه در حالی که خود درخت ساکن و ساکت
بچه های عقاب با حرص ولع مشغول خوردن لاشه کبوتر بودند ومادرشان با مهربانی انها را نگاه می کرد و کبوتر چشم انتظار در تاریکی شب دعا می کرد فرزندش به سلامت به خانه برگردد...
دلقک روی سن رفته بود که به او خبر مرگ دخترش را دادند ...درحالی که دلقک به تمام وجود می گریست مردم می خندید ند چون کسی گریه دلقک را باور نمی کرد ...
گاهی وقت ها دو بعدی دیدن زیباتر از سه بعدی میدونی چرا ؟
چون سایه یه درخت لخت و عریان پاییز زده توی سرمای غروب هم رشد می کنه در حالی که خود درخت ساکن و ساکت