من هم از شما ممنونم
راستش در این یک سال اخیر مسائلی واسم پیش اومد که دیدگاه من رو نسبت به دنیا و زندگی کاملا تغییر داد و میتونم بگم از یک سال پیش تا حالا خیلی تغییر کردم و دلبستگی هام خیلی کم شده. آخه سر و ته زندگی رو که نگاه میکنم میبینم که هیچ چیزی اونقدر با ارزش نیست که بهش دل ببندم و
حقیقتا هیچ چیزی اونقدر جذبه و کشش در من ایجاد نمیکنه و من رو سر ذوق نمیاره در نتیجه دلبستگی هام خیلی کم تر شده اما هنوز اول راهه و خیلی مونده تا آزاد بشم.
احساس میکنم دنیا برام کوچیک شده. هدف هایی که زمانی برام خیلی بزرگ و شاید دور از دسترس بود در نظرم کوچیک شده. دنبال حقیقت زندگی ام دنبال معنای واقعی زندگی و آفرینشم...و به هیچ چیزی راضی نمیشم. یه مدتی واقعا احساس میکردم اسیر شدم و به دست و پام غفل زدن و در راهی قرار گرفتم که مجبورم برم اما کم کم فهمیدم که این خود من هستم که این اسارت رو برای خودم درست کردم و خود من هستم که میتونم خودم ور نجات بدم واسه همین از هر چیزی که فکر میکنم داره اسیرم میکنه دل کندم و هنوز هم سعی من بر اینه که این اسارت و دلبستگی و خود خواهی رو کم کنم .
چون معتقدم که آدم هر چه قدر خود خواه تر باشه و هر چه قدر دنبال هوی و هوسش بره...اسیر تر و بدبخت تره. و واقعیت اینه که با طرز تفکری که پیدا کردم خیلی از دل بستگی ها خود به خود از من جدا شدند. هر چند هنوز راهم رو پیدا نکردم اما امیدوارم که
آزاد بشم.
امیدم فقط به
خداست
و به نظر من اگه بخوای آزاد بشی اول باید انگیزه ی آزادی رو در خودت تقویت کنی و این کار رو با فکر کردن در مورد حقیقت زندگی وآفرینش انسان میتونی انجام بدی. و وقتی به این درک برسی که همهی زندگی راهیست برای رسیدن به هدف متعالی، خود به خود همه ی لذایذ سطحی و مقطعی زندگی رنگمیبازند و زندگیت رنگ دیگری به خودش میگیره.
تمام حرفایی که الان اینجا نوشتم تماما اون چیزیه که تجربه و با تمام وجود درکش کردم.