نیما، جوجو، فلق، آرچی آرچ

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این داستان واقعیست، بر اساس خوابی که من چند شب پیش دیدم، و بچه های باشگاه هم بودند

داشتیم با هم فیلم میدیدیم، من بودم، فلقی، و شخی به نام حامد، از بچه های باشگاه بود، عینک زده بود من نمیشناختمش، میخواست ناشناخته بمونه حتمن
نیما وارد جمعمون شد، شلوغ بود، سینما بود دیگه، سینمای خیابونی، هرکی وایسه و ببینه، من فلقی رو آرچی معرفی کردم و نیما خندید گفت این آرچیه ؟ بعد واقعیت رو بهش گفتم
من و نیما و فلق با هم راه رفتیم، حامد رو صدا کردیم، داشت با چند نفر میحرفیدن، نمیدونم کی بودن، بعد‌ها فهمیدم حامد ما رو به عوامل بیگانه فروخته، واسه همین عینک دودی زده بود حتمن، با اینکه چند بار صداش کردیم، محل نزاشت، بی معرفت ...... ( سانسور شد فحشام9 )، ما رو به بیگانه ها فروخت، والا نمیدونم کی بودن، فضایی بودن ؟

از حامد گذشتیم و رفتیم محل دیگه، کمی فاصله گرفتم از نیما و فلق، 3 سگ من رو دنبال کردن، 2تاش مدام پارس میکردن و یکیش دست من رو گاز میگرفت، هر کاری کردم ول نکردن، نیما و فلق اومدن کمک، جالب بود، سگا حرف میزدن، در آخر هم عذر خواهی کردند و رفتند

فلق این میان گم شد، کجا رفت فلق، ربوده شد؟ شهر در آشوب بود، همه داشتند در میرفتند و کشته میشدند، فلق مرده بود؟ گم شده بود ؟ و این حامد جاسوس بیگانه، چرا ما رو فروخت ؟ چرا مردمش رو فروخت ؟ آیا بیگانه‌ای به شکل حامد تغییر قیافه داده بود یا واقعن حامد بود ؟

داشتیم در دریا آبتنی میکردیم، سکوها؟ اینجا کجا بود؟ عسلویه ؟ این سکو عجب سکویی بود، نهنگ‌ها به ساحل حمله کردن، چه تعدادشان بسیار و چه بزرگ بودن، تمام افراد در ساحل را کشتند، من و نیما فاصله داشتیم با ساحل، نیما دستم را گرفت و از دریا فاصله گرفتیم

قصد رفتن به جای امنی داشتیم، خونه نیما جای خوبی بود آیا ؟ فریاد زدم نیما، نیما، و نیما اشک بار خونشون رو نیگاه کرد، در بیابان، سقفی نداشت، ویران شده بود، ولی چراغی روشن و نور مانیتور، همچنان سیستم نیما روشن بود، کمی بحث کردیم، پیرمردی آن حوالی بود که میگفت فرار کنید، جان خود را از این وحشیا نجات دهید، همه را کشتند، و صدای خنده‌ی حامد، همان که ما را فروخت

من و نیما به سمت خانه‌شان قدم میزدیم، همان خانه‌ای که دیگر ویران شده بوده، ولی میشد چیزهایی که لازم بود رو برداشت، نخلی آن اطراف بود ( این نخله تو خواب هم ولمون نکرد )، صدای فریاد آدما و پشت سرشان چند عامل بیگانه، با سگ‌هایشان، همه را کشتند یا اسیر کردند، من و نیما پشت نخل دراز کشیدیم روی زمین، شن زار بود ؟ ماسه زار بود، چه بود خدایا؟ از ترس نفس نمیکشیدیم، سگی پارس کرد طرفمان و دو نفر بیگانه آمدن طرف ما، آرام دراز کشیده بودیم،‌زیر چشمی نگاه میکردم و تند تند نفس میزدم، نفسم شن و ماسه را پرتاب میکرد به سمت چشام، آن وقت بود که پی بردم، آنها اینگونه ما را نمی‌بینند، پس همانجا مدتی ماندم

جاوید جاوید جاوید ؟ که بود مرا صدا میزد ؟ از خواب بیدار شدم، صدا را جستجو کردم ولی کسی مرا صدا نمیزد، پس همان من بودم که مرا فریاد زد

نگرانی برای فلق، نیما چکار میکند؟ حامد که بود ؟

نکته آموزش: بزودی سایت خراب میشه،‌یه حامد هست که سایتمون رو به بیگانه میفروشه، پس بهتره قبل از اینکه سایتمون منحل شه، این حامد که جاسوس عامل بیگانست رو پیدا کنین و تحویل قانون بدینش
 
اولش كه خوندم گفتم خدايا اين جوجو مخ فلقم زد رفت باهاش سينما ! :w15: بعدش ديدم خودمم وارد ماجرا شدم . اول فك كردم داستانه يهو تبديل به شعر نو شد ! حالا اين نيما كه گفتي من بودم يا نيما يوشيج ؟‌ آخه سبك شعرت خيلي شبيه موج نو نيما يوشيج بود :w15:
از اين خوابا نبين جاويد . مخصوصا دختر همشهريت توش باشه . تازه شانس آوردي قسمت آب تنيش فقط منو تو بوديم :d‌ اگه فلق هم وارد ميكردي حتما اخراج شده بودين جفتتون .
جل الخالق ! :surprised:
 

phalagh

مدیر بازنشسته
اولش كه خوندم گفتم خدايا اين جوجو مخ فلقم زد رفت باهاش سينما ! :w15: بعدش ديدم خودمم وارد ماجرا شدم . اول فك كردم داستانه يهو تبديل به شعر نو شد ! حالا اين نيما كه گفتي من بودم يا نيما يوشيج ؟‌ آخه سبك شعرت خيلي شبيه موج نو نيما يوشيج بود :w15:
از اين خوابا نبين جاويد . مخصوصا دختر همشهريت توش باشه . تازه شانس آوردي قسمت آب تنيش فقط منو تو بوديم :d‌ اگه فلق هم وارد ميكردي حتما اخراج شده بودين جفتتون .
جل الخالق ! :surprised:
:w15:
خدا نکشتتون. مردم از خنده.
 

behtashk

کار خراب کن!
مدیر تالار
داشتیم در دریا آبتنی میکردیم، سکوها؟ اینجا کجا بود؟ عسلویه ؟ این سکو عجب سکویی بود، نهنگ‌ها به ساحل حمله کردن، چه تعدادشان بسیار و چه بزرگ بودن، تمام افراد در ساحل را کشتند، من و نیما فاصله داشتیم با ساحل، نیما دستم را گرفت و از دریا فاصله گرفتیم
با کی داشتی توی دریا آب تنی می کردی؟ :surprised:
بعدش نهنگ چطوری اومده بود نزدیک ساحل؟ :surprised:
 

گلبرگ نقره ای

کاربر فعال تالار زبان انگلیسی ,
کاربر ممتاز
این چی بود دیده جوجویی؟!!!!
چه خوابایی می بینی شما!
اما خیلی قشنگ بود.ممنون.موفق باشی:w27::w42:
 

نازنین

عضو جدید
کاربر ممتاز
:biggrin:
گذشته از اینکه خنده دار بود، آدمو یاد فیلمهای حادثه ای می انداخت
حیف که تخمه نداشتم:biggrin:
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
چقد شبی خوابای خودم بود (بی سرو ته ولی باحال ) ولی جون داداش عجب هیجانی داش
اون حامدو من میشناسم داداشه خودمه چن وخ دیگه دانشجو میشه میاد تو سایت و عملیاتو شروع میکنه ( انگیزه ی این عملش ام اینه که هی میخواد بشینه پای اینترنت چون من تو باشگاهم نمیتونه ) دله پری از اینجا داره :lol:
دیگه خلاصه اینجوریه .... :w16:
 

امیر Amir

عضو جدید
من هم خواب دیدم یکی از دخترای باشگاه یعنی چند تاشون از من خواستگاری کردند....

البته چند تاش که به واقعیت پیوسته....;);)
 

امیر Amir

عضو جدید

archi_atish

عضو جدید
کاربر ممتاز
جاوید جاوید جاوید:w12:


یه حامد منو تهدید کرده....همون حامد آدم فوروشس یعنی‌؟؟؟:w04::w22:
 

artmiss

عضو جدید
تو تو خوابام اندازه تو باشگاه فعالی JUJU !
بابا بسه دیگه!خوابو گذاشتن واسه اینکه ذهن آدم استراحت کنه!
اینجور که معلومه تو تو خواب ذهنت درگیرتره تا تو بیداری!:D
این حامد هم میگیریمش ،خیالت راحت!:w08:
 
جاويد ديگه بي اجازه خواب منو نبينيا
ميگم چند وقتي من شبا كابوس ميبينم ! نگو روح من درگير خواباي جاويده :biggrin:
 

mim-shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترکوندی با این خوابت..تیکه ی روشن بودن سیستم نیما و قدم زدنتون تو اون حال و هوا ماورایی بود:)
 

MAHSA3+*

عضو جدید
ترکیبی از فیلم مریخی ها به زمین حمله میکنند .. ای تی و ازاین قبیل آها ماتریکس یادم رفت.... ما این اطراف حامد نمیشناسیم.. چرا چرا یه حامد سرلکی هست .. نکنه اونو میگی؟؟؟!!؟ حالا عینکش چه جوری بود ؟؟؟ اتفاقا عینک دودی من شکسته منم یکی میخوام...
 

امیر Amir

عضو جدید
شما پسرا خواباتونم تخيليه :w15::w15:

نه شما خانوما همیشه خواب واقعیت میبینید....

من نمیدونم تو کدوم جینگول آبادی خدا اسب سفید بالدار افریده که شما دخترا خواب اونو میبینید که با عشقتون:redface: رفتید سمت منزل بخت...:D

خداوندا تو رو خدا یک خواستگار پیدا کن...:biggrin:

;);)
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز


نه شما خانوما همیشه خواب واقعیت میبینید....

من نمیدونم تو کدوم جینگول آبادی خدا اسب سفید بالدار افریده که شما دخترا خواب اونو میبینید که با عشقتون:redface: رفتید سمت منزل بخت...:D

خداوندا تو رو خدا یک خواستگار پیدا کن...:biggrin:

;);)

توي همون جينگول آبادي كه پسرا واس خاطر عشقشون كوه رو ميكنن :biggrin:
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز


نه شما خانوما همیشه خواب واقعیت میبینید....

من نمیدونم تو کدوم جینگول آبادی خدا اسب سفید بالدار افریده که شما دخترا خواب اونو میبینید که با عشقتون:redface: رفتید سمت منزل بخت...:D

خداوندا تو رو خدا یک خواستگار پیدا کن...:biggrin:

;);)


امیر جان ی پیشنهاد برات دارم اسمتو بزار امیر ضدحال خیلی بهت میاد :lol:
با همه مشکل داری ؟!!! :question:
 

Similar threads

بالا