2 ســؤال

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
1- چه وقت یه سری چیزا حکمت خداست، غضب خداست، یا به اراده خودمون برمیگرده؟.

2- اگر توی دنیا چیزایی مثل چشم زخم یا جادو باشه، عدالت - یا اختیار انسان اینجا چطور معنی پیدا میکنه؟. (با توجه به اینکه حتی پیامبر هم درمورد چشم زخم و غیره هشدار دادند...)
 

a.m.i.r 94

عضو جدید
1- چه وقت یه سری چیزا حکمت خداست، غضب خداست، یا به اراده خودمون برمیگرده؟.

2- اگر توی دنیا چیزایی مثل چشم زخم یا جادو باشه، عدالت - یا اختیار انسان اینجا چطور معنی پیدا میکنه؟. (با توجه به اینکه حتی پیامبر هم درمورد چشم زخم و غیره هشدار دادند...)
این مسائل همه برمیگرده به طرز فکر آدم.در واقع یه چی شبیه همون قانون جذب.اگر شما فکر کنید کسی چشمش شوره و... احتمالا این مساله رو شما اثر میکنه.
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
این مسائل همه برمیگرده به طرز فکر آدم.در واقع یه چی شبیه همون قانون جذب.اگر شما فکر کنید کسی چشمش شوره و... احتمالا این مساله رو شما اثر میکنه.

مرسی منم به قانون جذب تقریباً اعتقاد دارم ... اما همه چی به که خوشبینی بدبینی نمیشه صددرصد ارتباط پیدا کنه. بهرحال یه سری حقایق هم وجود داره.
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
به جای سؤال دومتون، به نظرم این سؤال بهتر باشه: با در نظر گرفتن بلایایی مثل زلزله، سیل و ...، اختیار انسان چطوری معنی پیدا میکنه. چون اگه چشم‌زخم وجود خارجی داشته باشه و "تعمدی" باشه، میشه مثل اینکه طرف اومده با چاقو یکی رو زده، که خب اسلام سیستم (از نظر من ناکارآمد) جزا و پاداش رو تعیین کرده و کسی که تعمداً جادو کرده یا چشم‌زخم زده رو میفرستند داخل کوره. اما اگه چشم‌زخم تعمدی نباشه، خب اونی که چشم زده قاعدتاً نباید به خاطر کاری که اختیاری درش نداره مجازات بشه و این وسط میشه اون (چشم‌زخم) رو به عنوان بلایی از طرف خدا، مثل زلزله و طوفان و ... در نظر گرفت و دلایلی که برای عادلانه بودن این بلاهای به قول محمد غرضی "همه کَس کُش" میارن رو برای چشم‌زخم هم میشه آورد. در واقع سؤالتون رو به یه سؤال کلی‌تر تغییر دادم چون اگه بحث چشم‌زخم و اینا بشه کلاً بحث منحرف میشه.

پی‌نوشت: در صحبت از چیزی مثل چشم‌زخم و جادو جنبل توو قرن 21 یه جوری به نظر میاد و متأسفانه توو خاورمیانه بیشتر از هر منطقه‌ی جهان اولی یا حتی سومی دیگه شنیده میشه.
چنین ادعاهایی مثل هر ادعای علمی دیگه باید اولاً قابل آزمایش باشند (مثلاً طرف نگه که اثر گذاشته منتهی اثرش وقتی همه خواب باشند دیده میشه!)، دوماً قابل تکرار باشه (کسی که بار اول چشم‌زخم زد یا جادو کرد، بار دوم و سوم هم باید بتونه)، سوماً قابل اندازه‌گیری باشد. اینکه یکی بدبختی یا بدشانسی (که میتونه به خاطر قرار گرفتن خودش یا دیگران در موقعیت نامناسب در زمان نامناسب) باشه رو به دیدن گربه و زن همسایه و ... ربط بده رو هی چی زور میزنم نمیتونم درک کنم. خرافات این چنینی رو اونقدر از بچگی توو گوشمون خوندند و با مسائل مذهبی قاطی‌ش کردند که اگه طرف عقلاً هم قبول نداشته باشه، نمیتونه به احساس خودش غلبه کنه. مخصوصاً که همه چی صفر و یکی شده و وقتی یه چیزی یا یه کسی رو قبول کردیم، دیگه کلاً قبولش کردیم حتی اگه فردا بیاد با اردنگی بزنه پس کله‌مون. خوشبختانه از همون طفولیت در برابر شبه‌علم و خرافات مقاوم بودم، برای همین درگیری‌های ذهنی که بقیه دارند رو ندارم. البته علت اینکه میگم وجود نداره این هست که وجودش اثبات نشده، شاید واقعاً کسی چنین نیروهایی داشته باشه ولی به شخصه احساس کنم چیزی یه ذره بوی خرافه میده برخورد سلبی میکنم

سلام. ممنون از مشارکتت.
ولی قضیه چشم زخم رو تقریباً همه بهش اعتقاد دارن بخصوص که توی دینمون هم راجع بهش گفته شده. و همچنین راجع به جادو!چون جادو توی اسلام گناه کبیره شمرده شده و هرکی این کارو بکنه عذاب دنیوی و اخروی داره براش. چرا؟چون با این کار زندگی هایی رو مختل میکنن و.... .
ولی قضیه چشم زخم به خودی خود عذابی در پی نداره چون به قول شما دست خود طرف نیست.
اما بعضیا میدونن چشمشون اون انرژی منفیه رو داره و مخصوصاً لذت میبرن و چیزایی میگن (بدون گفتن لفظ ماشاءا... که توصیه شده) که مخصوصاً اون انرژی منفی رو به طرف منتقل کنن (خودم دیدم که میگم- "هرچند ممکنه مسخره کنی و بگی ربط نداره" یه مثال ریز بزنم؟. یه بار یه دوستی توی دوران مدرسه که چشمش شور بود و خودشم میگفت چشمم شوره، مخصوصاً میومد یه چیزی از یه نفر رو با ولع میگفت که بهش چشم بزنه. یه دور به یه نفر از بچه ها که من شاهد بودم گفت تو چرا انقد تپلی - جای خنده دارش اینجا بود که چشماشم گشاد میکرد از بس خنگول بود! که مثلاً تاثیرش بیشتر بشه!- بعد چند ماه اون دختره لاغر شد! ولی درعوض خودش چاق شد اندازه یه توپ گرد !!!!! خیلی هم ناراحت بود که چاق شده و نمیتونه دیگه لاغر بشه- اینم حقش بود).

ولی منم میدونم که هرچیزی رو نباید به این چیزا ربط داد که.......!. تلاش و ..... مهمه
. بهرحال این دنیا الکی که نیست.... و یا آدم نباید ذهن خودش رو درگیر این چیزا بکنه. اما خب گاهی یه سوالاتی هم پیش میاد......!!
بعضیا هستن دیگه خیلی مسخره بازیشو دراوردن و هرچیزی حتی خشک شدن گلهای طبیعی رو میگن چشم زخم بوده !!!!!!!!!!!!!!! .
بعد خرافات هم بااین قضایا فرق داره... بعضی از همون جهان اولی ها هم یه خرافاتی بینشون پیدا میشه که خنده دارن.
 
آخرین ویرایش:

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
1- چه وقت یه سری چیزا حکمت خداست، غضب خداست، یا به اراده خودمون برمیگرده؟.
2- اگر توی دنیا چیزایی مثل چشم زخم یا جادو باشه، عدالت - یا اختیار انسان اینجا چطور معنی پیدا میکنه؟. (با توجه به اینکه حتی پیامبر هم درمورد چشم زخم و غیره هشدار دادند...)
اگر از من سوال بپرسی میگم »
1) به دید من،خداوند، غضب و قضا و قدر و سرنوشت و غیره رو بهیچ وجه دست نمیزنه نه میزاره کسی دست بزنه.
دنیا رو از اول با یه سری فرمول های ثابت آفریده و تمام استثنائات هم برگرفته از همین فرمول ها هستن ولی چون هنوز عقل و شعور ما نرسیده تصور میکنیم خدا همیشه داره استثنا بکار میبره و یا مثلا سرنوشت عوض میکنه یا حکمت خاصی بکار میبره.
بنظر من کل دنیا جوری بر پایه ی عدالت هست که از غذای یه حیوون تا نور خورشید واسه یه درخت تا حکمت رفتار آدم ها با هم تا همین چشم زدن ها همگی قابل تعریفه و از قبل تو فرمول های ساخت دنیا بکار رفته.
یعنی الآن خداوند فقط مراقب ما هستش که دنیا از هم نپاشه ولی هیچ دخل و تصرف الکی پلکی واسه یه دونه آدم یا یدونه پدیده انجام نمیده.

2) آها،من اینجا یه طور دیگه فکر میکنم.چشم زخم و موج منفی و این صحبت ها،یه آزمایشی میدیدم که دانشمندان تحقیق کرده بودند متوجه شدن انسان ها قبل از اینکه یک اتفاق رخ بده حدود نیم تا یک ثانیه قبل متوجهش میشن
یه این که فکر میکردم متوجه شدم :

آدم ها خیلی قبل تر از اینکه اتفاقی بیفته،میفهمن و متوجهش میشن در ضمیر ناخودآگاهشون،سپس برخی آدم ها که به قول ما چشم شور دارن،بخاطر وجود موج منفی درشون،به این قابلیت میرسن که این افکار منفی رو سریعتر بفهمن و سریعتر گزارش بدن

مثلا من آدم A و معمولی
فلانی آدم B و چشم شور
هستیم.
من لاغرم و قراره با چشم شور B چاغ بشم.
در صورتیکه من چونکه روش غذام و طرز فعالیتم کم شده بخاطر فارغ شدن از دانشگاه و نشستن تو خونه،وزنم رفته بالا یعنی دلیل علمی پشتش هست
ولی اون طرف مقابل که من رو چشم زده در فلان تاریخ ،حتی جلوی خودمم گفته،اینو نه اینکه میدونسته،بلکه تو ضمیر ناخودآگاهش (مثل DeJa Vu) احساس کرده قراره من چاغ بشم و این حرف رو به زبان آورده و گزارش کرده.


یعنی در واقع کسیکه چشمش شور هست،کسی هست که از اتفاقات کمی قبل تر بخاطر ضمیر ناخودآگاه و قدرت نهفته مغز،اطلاع داره،و توانایی بیانش هم داره.



من به شخصه دقیقا بلعکس چشم شور هم دیدم.یعنی طرف ازم تعریف کرده فلان چیز ها رو،دقیقا همون رُخ داده واسم.ولی متاسفانه ما انسان ها اللخصوص ایرانی ها چون فقط نکات منفی و بدبختی های زندگی های همدیگه رو حفظ میکنیم،نه نکات مثبت و خوشحالی و خوشبختی ها رو،(99% مواقع هم مشکلاتمون رو میندازیم گردن این و اون) لذا این چشم شور خیلی بیشتر رو مُد هستش تا چشم های مثبتی که پشت سرمون هستند.



مثلا دوست بنده یه ماشین داشت
من میدیدمش هیچگونه اهمیتی به ماشینش نمیداد
ازین آدم معتقد ها هستش افکارش شبیه پست های تو هست میکی
این هزار تومن خرج ماشینش نمیکرد.هر کسی رو سوار ماشینش میکرد،کم کم ماشینش درب و داغون شد و افتاد تو خرج
طوریکه هر بار یه اتفاق واسه ماشینش پیش میومد یه بار تسمه تایم پوکوند،یه بار تصادف کرد،یه بار ترمزش از کار افتاد، خلاصه هر دو هفته یه اتفاق میفتاد
رفت پیش این پیرزن های فالگیر و رمال،گفت صد و خورده ای چشم دنبالته بیا دعا و اینا بزار،این چشم ها برن
خلاصه خیلی کارها کرد وبقول خودش خیلی بهتر شد
ولی حقیقتن بعد از یک سال بازم همون آش و همون کاسه چون رفتارش با ماشینش و تنبلیش دقیقا همون مُدلیه.

متوجه صحبتم شدی؟



به جادو جنبل هیچ اعتقادی ندارم
ولی چشم شور رو از این دیدگاه قبول دارم
به قدرت مغز تا حد منطقیش اعتقاد دارم
 
آخرین ویرایش:

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام آقای محسن. ممنون از وقتی که گذاشتی و جواب خوبت.
ولی روایات مختلف داریم که این مسئله رو بخوبی توضیح میده. همچنین داستانهای واقعی از حتی خود امامان و پیامبر(ص). http://www.beytoote.com/religious/daru-manavi/strategies1-eliminate-sore.html .البته من به هیچ وجه ازاین گونه آدما نیستم که بخوام برم پیش دعانویس و فالگیر و.....!!! و بخصوص بخصوص برااینجور چیزا (داستان دوستتون) بخوام بگم چشم زخمه و فلانه و ... !!!. اهل اینکارا نیستم و قبولش ندارم. مگراینکه بفرض مثال هرروز چندتا سوره بخونم برا کلیّت خوب بودنش ...

اینکه میگی بالعکس چشم شور خب مسلمه. خیلیا انرژی مثبتن و حرف خیر از دهنشون درمیاد و حسود نیستن و اینا ... یا اینکه به قول شما روحش تا حدی پاکه که بخواد اینا رو در تو ببینه...
ولی یه چیزی... من آدم دیدم به هیچ وجه حسود نیست، ایمان بسیار بالا (ایمان واقعی البته ها...) خلاصه خوبه ولی چشمش یکم شوره به قول معروف!!!. یعنی اون انرژی که مثل لیزر عمل میکنه رو داره! یا بیشتر از بقیه داره.
بعد اینکه میگی سرنوشت انسان و اینجور چیزا ازاول مقدره درست........(بااین توجیه که خداوند از قبل میدونه که منِ نوعی در طول زندگیم یهو چه تغییراتی میکنم یا چه تصمیماتی میگیرم و توفیق یا توفیق نیافتنی این وسط نصیب من میشه و سرنوشتمو -که دارم مینویسمش و رخ میده- چیا هست.......میدونم مبهم توضیح دادم!) ولی همین قضایایی هم که اشاره شد (چشم زخم و جادو و...) شایددر سرنوشت نهایی انسان ها موثر واقع نشن ولی در این بین باعث اختلال میشن! به خاطر همینم هست گناه کبیره ست دیگه. خب همین الان اگه اعتقاد نداری برو گناهان کبیره که برشمرده شده رو بخون یادت میفته همین مورد هم در بینشون هست.

بعد نمیدونم اینکه گفتی بعضیا یه حالت آگاهی قبلی دارن و قوی تره و زودتر فعال میشه اون حسشون، تا چه حد راجع به این صحت داره (البته آدمای مثبت رو میدونم و قبول دارم ولی منفی ها رو نمیتونم قبول کنم!)... چون خیلیا حس ششم دارن ولی اینجوری که میگی نبوده!.یعنی این حسه انگار فرق داره.

بازم میگم من درسته این بحث رو مطرح کردم ولی اینجوری نیست که به این چیزااهمیت خاص قائل باشم جوری که مثلاً خرافاتی باشم.
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام آقای محسن. ممنون از وقتی که گذاشتی و جواب خوبت.
ولی روایات مختلف داریم که این مسئله رو بخوبی توضیح میده. همچنین داستانهای واقعی از حتی خود امامان و پیامبر(ص). http://www.beytoote.com/religious/daru-manavi/strategies1-eliminate-sore.html .البته من به هیچ وجه ازاین گونه آدما نیستم که بخوام برم پیش دعانویس و فالگیر و.....!!! و بخصوص بخصوص برااینجور چیزا (داستان دوستتون) بخوام بگم چشم زخمه و فلانه و ... !!!. اهل اینکارا نیستم و قبولش ندارم. مگراینکه بفرض مثال هرروز چندتا سوره بخونم برا کلیّت خوب بودنش ...

اینکه میگی بالعکس چشم شور خب مسلمه. خیلیا انرژی مثبتن و حرف خیر از دهنشون درمیاد و حسود نیستن و اینا ... یا اینکه به قول شما روحش تا حدی پاکه که بخواد اینا رو در تو ببینه...
ولی یه چیزی... من آدم دیدم به هیچ وجه حسود نیست، ایمان بسیار بالا (ایمان واقعی البته ها...) خلاصه خوبه ولی چشمش یکم شوره به قول معروف!!!. یعنی اون انرژی که مثل لیزر عمل میکنه رو داره! یا بیشتر از بقیه داره.
بعد اینکه میگی سرنوشت انسان و اینجور چیزا ازاول مقدره درست........(بااین توجیه که خداوند از قبل میدونه که منِ نوعی در طول زندگیم یهو چه تغییراتی میکنم یا چه تصمیماتی میگیرم و توفیق یا توفیق نیافتنی این وسط نصیب من میشه و سرنوشتمو -که دارم مینویسمش و رخ میده- چیا هست.......میدونم مبهم توضیح دادم!) ولی همین قضایایی هم که اشاره شد (چشم زخم و جادو و...) شایددر سرنوشت نهایی انسان ها موثر واقع نشن ولی در این بین باعث اختلال میشن! به خاطر همینم هست گناه کبیره ست دیگه. خب همین الان اگه اعتقاد نداری برو گناهان کبیره که برشمرده شده رو بخون یادت میفته همین مورد هم در بینشون هست.

بعد نمیدونم اینکه گفتی بعضیا یه حالت آگاهی قبلی دارن و قوی تره و زودتر فعال میشه اون حسشون، تا چه حد راجع به این صحت داره (البته آدمای مثبت رو میدونم و قبول دارم ولی منفی ها رو نمیتونم قبول کنم!)... چون خیلیا حس ششم دارن ولی اینجوری که میگی نبوده!.یعنی این حسه انگار فرق داره.

بازم میگم من درسته این بحث رو مطرح کردم ولی اینجوری نیست که به این چیزااهمیت خاص قائل باشم جوری که مثلاً خرافاتی باشم.
ها خو،من که در موردت قضاوت نمیکنم فقط منظور صحبتم رو میرسونم خودم صد برابر از تو بدتر این مسایلو دنبال میکنم

اون قضیه دانشمندا دو تا داشتیم :
یه سری آدم جمع کردن فعالیت مغزشون رو در میلی ثانیه بررسی میکردن
گذاشتنشون جلوی کامپیوتر و تو کامپیوتر عکس های بسیار متفاوتی واسشون پخش میکردن (مثلا طبیعت،دختر زیبا،کله بریده شده آدم!ماشین،یهو بعدش تصادف وحشتناک ماشین،ساحل و غروب آفتاب و....)
دیدن آدمها قبل از اینکه مثلن کله قطع شده پخش بشه بهش واکنش نشون دادن و اعصابشون حتی دو ثانیه قبل تر خورد میشده
جالبتر اینکه عکسها FULL RANDOM پخش میشدن و حتی دانشمندا هم در ترتیب پخش عکسها نقشی نداشتن!!

یکی دیگه بود دو تا آدم که همدیگرو میشناختن تو دوتا فاصله دوتا اتاق مختلف گذاشتن،روی این یکی یه عملی انجام میدادن،رو اون یکی هم احساس میشد!
مثلن چراغ رو میبستن،با چراغ قوه میزدن تو چشم آقایa بعد خانم b که خواهر اون آقا بود تو اون یکی اتاق همون تجربه رو احساس میکرد کسی داره نور میندازه تو چشاش!!!!
چندین مدل رفتار رو چک کردن و واقعن به نتیجه رسیدن آدم ها فرای مرزها بهم ارتباط قوی دارن.

در مورد جادو هم من به "کن فیکن" اعتقاد دارم که اصلن عقیدم اینه تو بهشت خدا همین قدرت رو در اختیار آدم میزاره،ولی به اصل جادو که بدون پشتوانه علمی باشه،هیچگونه وابستگی ندارم حتی اگر صد داستان هم تعریف کنن


خلاصه من مغز خودم رو از واقعیات پر میکنم سپس میرم به استقبال اعتقادات و بهیچ وجه نمیزارم داستان هایی که سر و ته ندارن و نویسندش و روایتگرش مشخص نیست،ذهنم رو درگیر کنه.چون بینهایت داستان دروغ و دستکاری شده هم داشتیم از پیامبر و اصلن نمیشه راست و دروغشو فهمید مگر با عقل و منطق خودمون

مثلن یکی تعریف میکرد تو فلان کتاب مرجع،نویسنده صد در صد معتبر،امام فلانی با فلان حرکت مثلن از فاصله شونصد کیلومتری مریض خوب میکرد،مثلن فلان دعا رو خوند غذا از اسمون افتاد تو خونه،فلان کار رو کرد معجزه ی اینجوری رخ داد و غیره.
خب برای شخص من اینها داستانهایی هستن که واسه هری پاتر خوبن،نه چیزیکه هیچ پشتوانه ی علمی و منطقی نداره و هزار اصل رو میبره زیر سوال.میگن خب علم پیشرفت نکرده که ما بفهمیم ولی منطق آدم و عقل و شعورش که دیگه پیشرفت کرده که دوتا چیز رو از هم بفهمه

از طرفی من به تمام و صد در صد روایات+حدیث+داستانها و کتاب ها،هیچ اعتقاد خاصی ندارم و فقط میخونم و میشنوم و برای درک بهتر به عنوان فرضیه و تئوری بهش نگاه میکنم برخی مواقع کمک حال میشن ،بیشتر اوقات هم میندازمشون دور
فعلا چیزیکه میشه بهش اعتماد کرد فقط و فقط قرآن هست که اونم بخاطر شکاک بودن خودم و ایرادای خودم بهش فقط ۸۰درصد اعتقاد دارم چون یک)هیچ ادعایی ندارم به اینکه کامل خوندمش و معنیش کردم و میفهممش (در فرصت مناسب این کارو میکنم) و دوم)هیچ چیزی رو تا با چشم و گوش و منطقم درک نکنم،بهش اعتقاد ندارم


البته آدمها متفاوتن دلیل نمیشه شخصیت و منطق من برای کسی،درست یا غلط باشه.


ولی در کل فکر کردن خوبه :D
 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
1- چه وقت یه سری چیزا حکمت خداست، غضب خداست، یا به اراده خودمون برمیگرده؟.

2- اگر توی دنیا چیزایی مثل چشم زخم یا جادو باشه، عدالت - یا اختیار انسان اینجا چطور معنی پیدا میکنه؟. (با توجه به اینکه حتی پیامبر هم درمورد چشم زخم و غیره هشدار دادند...)

1- اولا باید اینو بدونین که ما از هرچیزی یه حرکت عرضی داریم یه طولی ، ما هیچوقت اراده ای نداریم مگر در طول اراده ی خدا ، یعنی اگر ما اراده کنیم ولی خدا اراده نکنه ما نمیتونیم یه کاری رو انجام بدیم ، مثال بارزش هم همون آیه ای که هست که میگه خدا نور هدایت رو بر قلب اونها نازل کرد ، یا میگه ای پیامبر اگر خدا میخواست اینها همه هدایت میشدن ، یا مثلا میگه اونها که کافرن صم بکم عمی هستن... این از اراده ، پس در نتیجه ما نباید برای خودمون اراده ی مستقلی قائل بشیم...
در مورد غضب ، غضب خدا مثل اخم و قهر پدر و مادر میمونه ، وقتی که شما یه خطایی کنی ، پدر و مادرتون اخم میکنن،باهاتون قهر میکنن و یه چیزایی رو براتون منع میکنن ، مثلا به بچه میگن اگه غذا نخوری نمیذارم کارتون مورد علاقتو ببینی ، این نذاشتنه ، از روی کینه که نیست ، چون دوستش داره غضب میکنه ، پس در نتیجه ، هر وقت یه خطایی کردین و دیدین که : مشکل دارین ، ناراحتین ، یه چالشی دارین ، بالاخره یه مسئله ای دارین در زندگی ، برگردین به خطاتون فکر کنین ، این جور حالات میشه غضب خدا. مثلا مثال بارزش نمیدونم اینو احساس کردین یا نه ، مثلا وقتی آدم یه خطایی ازش سر میزنه ، میبینی وقتی راه میره هی تلو تلو میخوره ، یا مثلا پاش به سنگ میخوره ، یا مثلا مردم بهش بی اعتنا میشن ، یا مثلا همه باهاش دشمنی پیدا میکنن ، یا ..... (اینا مثاله ها دقیق نیست) ، در کل یه همچین حالت هایی ، به خاطر اون خطاهای آدمه که کرده ، و توصیه شده که اگه دیدین یه مشکلی دارین که حل نمیشه ، استغفار کنین... حالا یه بحثی هم در مورد همین حطاها و بهشت و جهنم و پرواز و.... هم در ذهنم هست که شاید بعدا یه تاپیک زدم...
در مورد حکمت هم ، حکمت یه گمشده ای هست که ما دنبالشیم ، شما دنبال چی هستین؟ دنبال اینکه بدونین چرا جهان اینقد بزرگه ، زمان چیه ، روح چیه ،... اینا همش حکمته ، که آدم دنبالش میگرده و وقتی به یه جوابی میرسه انگار دلش که مرده بوده زنده میشه ، این حکمته ، حکمتی که ما دنبال میگردیم ، حالا حکمت خدا چیه؟ اون چیزیه که باعث میشه ما دنبال یه چیزی بگردیم ، یعنی میگن مثلا حکمت خدا بود که من فلان جا نرفتم ، یعنی چی؟ یعنی اینکه طرف یه چیزی رو نمیدونسته ، حالا که دونسته (گمشده اش پیدا شده) ، بر میگرده میگه : حکمت خدا بود.... متوجه شدین؟ اینم از حکمت
 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
و سوال دوم:

دنیا خیلییییی پیچیده تر از اون چیزی هست که ما تصور میکنیم ، بازم بعضی چیزا هست که سر فرصت باید یادم بیفته یا تاپیکی بزنم اینجا مجالش نیست ، ولی در کل اینو بگم که وقتی طبق نظریات علمی ، یه باکتری میاد میشه یه ماهی ، بعد میشه تمساح ، بعد از میلیلاردها سال میشه پستاندار ، بعد میشه فلان........(فرضا) ، پس در نتیجه همه چیز به همدیگه ربط داره ، یعنی هیچ ذره ای در این جهان نیست که به ذره ی دیگری ربط نداشته باشه ، همونکه خدا گفته همه چیز برای شما مسخر کردیم همین حرفه ، چرا میگه مسخر؟ برای اینکه همه چیز به همدیگه ربط داره و همه ی اینها به انسان ربط داره ، از طرفی این ربط داشتنه هم شانسی نیست ، یعنی دانشمندا گفتن که دقت اون بیگ بنگ به اندازه ی 10 به توان منفی 60 بوده! و اگر این دقت یه ذره اینور اونور میشد ، مثلا میشد 10 به توان منفی 61 ، اونوقت دیگه جهان این نظم رو نداشت و انسان نمیتونست در این کره خاکی زندگی کنه ، خب وقتی که هیچی شانسی نیست ، پس در نتیجه همه چیز به هم ارتباط داره ، پس نمیشه گفت که من باید مستقل از دیگران زندگی کنم و دیگران در من اثری نداشته باشن ، از طرف دیگه نمیدونم به نیروهای بیرونی اعتقاد دارین یا نه ، من خیلی به شخصه تجربه کردم و دیدم که مثلا یه چیزی در ذهن من هست که دقیقا عین همون چیز در همون لحظه در ذهن دیگری هست ، یا مثلا امتحان کردم مثال عینیش رو براتون بگم : دیدین وقتی مثلا یه عیدی میشه همه شادن ، یا وقتی مثلا ایران به توافق میرسه ناخودآگاه و خودبخود ملت شادن ، چرا؟ برای اینکه غالب جامعه هرچی باشه ، اون فضا غالب میشه و در جزء ها اثر میکنه ، اون غلبه خیلی مهمه....

میخوام اینو بگم که هر چیزی در این دنیا ، یه اثری بر روی دیگر چیزهای موجود داره.
جادو یه علمه ، شراب یه چیز خوبه و مست میکنه و لذت میده ، اینا همش به ذات بد نیستن ، چرا؟ چون در آفرینش خدا که چیز بدی وجود نداره ، ولی چرا گفته شده که بد هستن؟ علتش اینه که اینها باعث میشن که آدم از اون کمال اصلی باز بماند. مثلا شراب خوردن گفتم خوبه ، چرا خوبه ، چون مست میکنه و کیف میده ، و باز شراب خوردن بده ، چرا بده ، چون باعث میشه که تو از خوردن شراب عشق غافل بشی...
سحر و جادو یه علمه ، خوبه ، چرا خوبه؟ چون یه علمه(اصلا مگر عصای موسی سحر نبود؟ سحر بود ، ولی چرا اسم معجزه بهش گذاشته شده؟ چون در مسیر خوب و درست بود) ، و در عین حال بده ، چرا بده؟ برای اینکه برای مقاصد بد و سو استفاده ممکنه به کار برده بشه و ....
سوالتون خیلی گستردس هرچی میخوام کوتاه کنم کم حرف بزنم ، هی حرف پشت حرف به ذهنم میرسه نمیتونم جمعش کنم. ببخشید
 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهشت و جهنم واقعی چگونه است؟(منبع : m-pourahmad.blogfa.com)

به نظر بنده ، خداوند وقتی صحبت از بهشت و جهنم میکند ، اینها نماد و نشانه هایی هست برای عبرت گرفتن وگرنه اصل قضیه آن بهشت یا جهنمی نیست که ما تصور میکنیم... چون اگر جهنم از جنس آتش سوزان بود ، پس چگونه شیطانی که از جنس آتش است ، در آتش خواهد سوخت؟
احتمالا ، بنا به نظر من ، مثال ها و حرفهایی که در قدیم الایام زده شده ، به بیانی گفته شده که همه ی مردم اعم از قدیمی و جدید ، بتونه متوجه بشه ، به عنوان مثال : ذکر شده که در آخرالزمان دجال که یک چشم است پیدا خواهد شد و ادامه ی ماجرا...
آیا تصور همچین چیزی عقلانی هست؟ یا منظور از یک چشم ، چیز دیگری بوده است؟ آیا اگر اینطور فکر کنیم که دجال همان دوربین و رسانه است ، اشتباه فکر کرده ایم؟ آیا در آن زمان میشد که بگویند ای مردم ، در آینده دوربینی کشف خواهد شد که یک لنز دارد و.... در اینصورت مردم آن زمان به قول امروزی ها هنگ نمیکردند؟! پس بیان باید به گونه ای میبود که همه آنرا درک کنند...
در مورد بهشت و جهنم و اعمال ما انسان ها ، فقط یک مثال میزنم و امیدوارم که تجسمش راحت باشد...
ببینید ، هر کاری که ما می کنیم ، در یک دنیای دیگری مشابه آن کار به صورتی دیگر ثبت میشود... اینطور فرض کنید که شما همانجایی که الان نشسته اید و دارید متن را میخوانید ، همانجا باشید ، سمت چپ شما یک آینه ی بزرگ مقعر به اندازه ی دیوار ، قرار گرفته است ، شما هرکاری که میکنید ، با اندازه ای بزرگتر در آنور آینه دیده میشود ، و آنطرف آینه یک دوربین نصب شده است که تمام کارهای شما را که در آینه بازتاب یافته است ، را ضبط میکند...

حال با این تصور ، برگردید به دنیای خودمان : فرض کنید که یکی از آن آینه ها در آسمان مستقر شده است و تمام کارهای شما را ضبط میکند و به آسمان بالاتری می فرستد ، شما اکنون در این دنیا قرار دارید و همزمان در آن دنیا هم هستید ، یعنی خودتان اینجایید و تصویر اعمالتان در آن دنیاست ، خودتان زیر این آسمان هستید و اعمالتان بالای این آسمان ، حال چون این مدلی تصور کردن یک مقدار سخت شد ، خداوند پیامبرانی را فرستاده که به ما بگویند ورای این دنیای شما ، یک دنیای دیگری هست که اگر فلان کار را بکنید ، در آن دنیا انعکاس و بازتاب این کارتان ، به فلان صورت جلوه میکند ، یعنی پیامبران آمده اند تا ما را از چیزی فراتر از فیزیک و با متافیزیک آشنا کنند ، ولی چون باز اینگونه صحبت کردن درکش برای همه ی مردم سخت شد ، به زبان خیلی ساده گفته اند که گناه نکنید که به جهنم میروید ، خوبی کنید به بهشت میروید...
و این کارها و اعمال ، یک جورهایی بازتاب و نتیجه دارد که غیرقابل تغییر یا چشم پوشی است ، مثلا وقتی شما از خودتان یک انرژی و یک موجی را به سمت آسمان می فرستید ، بالاخره یک چیزی آنجا ثبت می شود و موجودیت شما چون فعلا هم اکنون در این دنیاست ، نمیتوانید همزمان آن دنیایتان را ببینید ، در حالی که شما همزمان هم اینجایید و هم آنجا.....
بعد از مرگ هم ، وقتی رفتیم آنور آیینه ، دیگر کاری از دست ما بر نمی آید و ما فقط تماشاگر آن چیزی خواهیم بود که قبلا از آنطرف آسمان به این طرف فرستاده بودیم ، دیگر اراده ای نداریم که آن چیز بدی را که انجام داده بودیم را تغییر دهیم و عوضش کار دیگری بکنیم....
حال وقتی رسیدیم آنور ، آیا کار تمام است؟ به نظر بنده خیر ، آنطرف شروع کار است ، یعنی چه؟ باز یک مثال ساده میزنم گوش کنید:
فرض کنید شما کودک بودید یک زمانی ، و درس خواندید و اکنون از دانشگاه قبول شده اید ، رشته تان هم خلبانی هست ، خب؟ حال به شما می گویند ، اگر میخواهید به این جنگنده F-16 دسترسی پیدا کنید و با آن پرواز کنید ، باید ابتدا فلان درس تئوری را بخوانید ، آنیکی درس ، اینیکی درس ، همینطور 6 سال بخوانید و الفبای پرواز را تازه کم کم فرا گیرید ، یاد بگیرید که وقتی پرواز میکنید باید فلان لباس را بپوشید ، فلان تجهیزات را به تن کنید ، فلان دکمه ها را بزنید ، و ...........
حال باز برگردیم به بحث خودمان : فرض کنید وقتی به آن دنیا می رویم ، یک جنگنده ای در آن دنیا قرار داده اند که سرعتش به سرعت نور هست ، به ما گفته اند که : شما در این دنیا باید خلبانی بیاموزید تا در آن دنیا بتوانید با این جنگنده پرواز کنید و بلد باشید ، به ما گفته اند که اگر خوبی کنی یعنی سوخت جنگنده ات را فراهم کرده ای ، اگر فلان کنی یعنی دروس پایه را یاد میگیری و نهایتا اگر به سمت کمال پیش بروی ، یعنی می شوی خلبان آماده ی پرواز! باز این حرف ها را به زبانی دیگر و با تعابیر گناه و عمل نیک و بد و بهشت و جهنم و .... برای ما وصف کرده اند که ما راحت تر متوجه شویم و از دستورات خداوند بزرگ پیروی کنیم....

اینها تعابیر و تمثیل ها و نظرات شخصی بنده بود و دلیلی بر قطعیت حرفای مذکور ، نیست.
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام. بسیار ممنون.
درمورد یک بخشی از حرف آقای محسن اول؛ حرفای خوبی بود اما من برام سواله که این آزمایش و این پیش بینی که میگی چرا فقط درباره چیزا بده؟!. چیزا خوب که گفتی بنظرم بااین تفاوت داره. اخه مثلا میبین یه نفر دیده تو آدم خوب و معقول و مودب و پرتلاشی هستی و طبیعتاً میگه تو به جای خوبی میرسی. و این بنظرم عجیب نیست. امااینکه یه نفر بیاد بفرض بگه عجب استعدادی داری مثلاً....عجب زور بازویی داری.... عجب..... بعد اون شخص پشتش داغون بشه و.... اینا چی؟.

حالا درمورد حرفای moon؛
درمورد اراده درست میگی ولی اون اختیاری که مثلاً درمورد کارای روزمره یا معمول باشه چی؟!.
درمورد بهشت و جهم هم آره ما چیز خاصی نمیدونیم و فکرکنم "اگراشتباه نکنم" داستان معراج پیامبر که میرن اون دنیا، یه جامیبینن که یه عده کارگر دارن باغ درست میکنن و پشت سر همونا یه عده دیگه دارن اون باغ ها رو خراب میکنن.... میگن این باغ هایی که ساخته میشه در اثر کار نیک آدماست...واون خراب کردنا به خاطر کارای بدیه که همون آدما انجام میدن و کارای خوب خودشونو خراب میکنن....پس اینجا همون نمود اعمالیه که خودت میگی.
اون نیرو هم که میگی بله خودمم تجربه کردم یا حتی تله پاتی رو .....
وهمچنین اینکه میگی همه چی به هم مربوطه درست... ولی چرا بعضی باید از بعضی انرژی ها و نیروهای طبیعت استفاده نادرست کنن که اون ارتباطه باعث اختلال بشه...
- شراب هم بجز اثرات معنوی بد، اثرات جسمی بد هم داره. اصلاً جسم و روح با هم ارتباط دارن. بازهمون حرف خودت تایید میشه اینجا.
- عصای حضرت موسی بنظرم جزو سحر نبود چون از طرف خدا این نیرو بهش داده شده و خدا خواسته. نه اینکه مثل اون ساحران از خودش چیزی ایجاد کرده باشه...!. اگر سحر بود ساحران بهش ایمان نمیاوردن چون خودشون خوب میدونستن سحر چیه و اینی که الان از طرف موسی اجرا شد با سحر خودشون تفاوت بنیادی داره!.

دیگه...... یادم اومد باز میگم.

ممنون از همه
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم هست که اون آزمایشی که گفتی درباره خواهر برادرا بوده که باز طبیعیه....! ، بخصوص اگه دوقلو باشن.
 

EECi

مدیر بازنشسته
1- چه وقت یه سری چیزا حکمت خداست، غضب خداست، یا به اراده خودمون برمیگرده؟.

2- اگر توی دنیا چیزایی مثل چشم زخم یا جادو باشه، عدالت - یا اختیار انسان اینجا چطور معنی پیدا میکنه؟. (با توجه به اینکه حتی پیامبر هم درمورد چشم زخم و غیره هشدار دادند...)
سلام
1- به نظر من همه چی در ادامه اراده خداست . ما هم جزئی از خدا هستیم
2-یه سری اتفاقات ماورالطبیعه رخ میده که قابل اندازه گیری با ابزار تجربی و علمی نیست . این اتفاقات فقط اثر خروجی میزارن و فرآیند اتفاقاتی که میفته هنوز مبهمه . مثل اعمال انسان های مدیوم . تفسیر هایی صورت گرفته مثل اینکه انرژی هایی از انسان به انسان دیگه منتقل میشه ولی خود تفسیر این انرژی حتی علمی نیست ...
شما وقتی توکلتون به خداست و همیشه روحیه قوی داشته باشید ، خود به خود اجازه تاثیر منفی گرفتن از دیگران رو نمیدید ، خواه بصورت انرژی با این توصیف باشه یا بصورت حرف های منفی که زده میشه
یعنی باز هم اختیار دست خودتون هست
:gol:
 

shakiba.h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر از من سوال بپرسی میگم »
1) به دید من،خداوند، غضب و قضا و قدر و سرنوشت و غیره رو بهیچ وجه دست نمیزنه نه میزاره کسی دست بزنه.
دنیا رو از اول با یه سری فرمول های ثابت آفریده و تمام استثنائات هم برگرفته از همین فرمول ها هستن ولی چون هنوز عقل و شعور ما نرسیده تصور میکنیم خدا همیشه داره استثنا بکار میبره و یا مثلا سرنوشت عوض میکنه یا حکمت خاصی بکار میبره.
بنظر من کل دنیا جوری بر پایه ی عدالت هست که از غذای یه حیوون تا نور خورشید واسه یه درخت تا حکمت رفتار آدم ها با هم تا همین چشم زدن ها همگی قابل تعریفه و از قبل تو فرمول های ساخت دنیا بکار رفته.
یعنی الآن خداوند فقط مراقب ما هستش که دنیا از هم نپاشه ولی هیچ دخل و تصرف الکی پلکی واسه یه دونه آدم یا یدونه پدیده انجام نمیده.

2) آها،من اینجا یه طور دیگه فکر میکنم.چشم زخم و موج منفی و این صحبت ها،یه آزمایشی میدیدم که دانشمندان تحقیق کرده بودند متوجه شدن انسان ها قبل از اینکه یک اتفاق رخ بده حدود نیم تا یک ثانیه قبل متوجهش میشن
یه این که فکر میکردم متوجه شدم :

آدم ها خیلی قبل تر از اینکه اتفاقی بیفته،میفهمن و متوجهش میشن در ضمیر ناخودآگاهشون،سپس برخی آدم ها که به قول ما چشم شور دارن،بخاطر وجود موج منفی درشون،به این قابلیت میرسن که این افکار منفی رو سریعتر بفهمن و سریعتر گزارش بدن

مثلا من آدم A و معمولی
فلانی آدم B و چشم شور
هستیم.
من لاغرم و قراره با چشم شور B چاغ بشم.
در صورتیکه من چونکه روش غذام و طرز فعالیتم کم شده بخاطر فارغ شدن از دانشگاه و نشستن تو خونه،وزنم رفته بالا یعنی دلیل علمی پشتش هست
ولی اون طرف مقابل که من رو چشم زده در فلان تاریخ ،حتی جلوی خودمم گفته،اینو نه اینکه میدونسته،بلکه تو ضمیر ناخودآگاهش (مثل DeJa Vu) احساس کرده قراره من چاغ بشم و این حرف رو به زبان آورده و گزارش کرده.


یعنی در واقع کسیکه چشمش شور هست،کسی هست که از اتفاقات کمی قبل تر بخاطر ضمیر ناخودآگاه و قدرت نهفته مغز،اطلاع داره،و توانایی بیانش هم داره.



من به شخصه دقیقا بلعکس چشم شور هم دیدم.یعنی طرف ازم تعریف کرده فلان چیز ها رو،دقیقا همون رُخ داده واسم.ولی متاسفانه ما انسان ها اللخصوص ایرانی ها چون فقط نکات منفی و بدبختی های زندگی های همدیگه رو حفظ میکنیم،نه نکات مثبت و خوشحالی و خوشبختی ها رو،(99% مواقع هم مشکلاتمون رو میندازیم گردن این و اون) لذا این چشم شور خیلی بیشتر رو مُد هستش تا چشم های مثبتی که پشت سرمون هستند.



مثلا دوست بنده یه ماشین داشت
من میدیدمش هیچگونه اهمیتی به ماشینش نمیداد
ازین آدم معتقد ها هستش افکارش شبیه پست های تو هست میکی
این هزار تومن خرج ماشینش نمیکرد.هر کسی رو سوار ماشینش میکرد،کم کم ماشینش درب و داغون شد و افتاد تو خرج
طوریکه هر بار یه اتفاق واسه ماشینش پیش میومد یه بار تسمه تایم پوکوند،یه بار تصادف کرد،یه بار ترمزش از کار افتاد، خلاصه هر دو هفته یه اتفاق میفتاد
رفت پیش این پیرزن های فالگیر و رمال،گفت صد و خورده ای چشم دنبالته بیا دعا و اینا بزار،این چشم ها برن
خلاصه خیلی کارها کرد وبقول خودش خیلی بهتر شد
ولی حقیقتن بعد از یک سال بازم همون آش و همون کاسه چون رفتارش با ماشینش و تنبلیش دقیقا همون مُدلیه.

متوجه صحبتم شدی؟



به جادو جنبل هیچ اعتقادی ندارم
ولی چشم شور رو از این دیدگاه قبول دارم
به قدرت مغز تا حد منطقیش اعتقاد دارم

منم نظرم درباره چشم زخم یه چیزایی ازین ذسته ....حس میکنم بالاخره یه فرستنده امواج منفی و یه گیرنده وجود داره ....یعنی یکی اونقد توانایی داشته باشه که این موج منفیشو منتقل کنه ....
و البته قانون جذبم هست که آدمی گاهی یه سری چیزارو اونقد به خودش تلقین میکنه که انگار براش اتفاق میفته ...
مثلا همون مثالی که برای چاقی و لاغری دوستتون زده شده(میکی ماوس)
میتونسته انقد اینکه چشم اونطرف شور بوده رو به خودش تلقین کنه که لاغر شه ...
ولی کلا نظرم اینم هست که اینا چیزایین که باید روش مطالعه بیشتری بشه ...چیزایی که هنوز جوابشونو نگرفتیم ..
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدونید آخر زمان از نظر یهودی ها چطوره ؟؟!.
جریانات جادوهایی که بکار میبرن چیه ؟.
هرکی اطلاعاتی داره بگه.
 

limu tursh

کاربر فعال
میدونید آخر زمان از نظر یهودی ها چطوره ؟؟!.
جریانات جادوهایی که بکار میبرن چیه ؟.
هرکی اطلاعاتی داره بگه.
تصور «آخرالزمان»، به معنی پایان دوران جهان و پیوستن آن به قیامت كبرى، در بین قوم یهود از سده‌های 3 و 2ق‌م پیدا شده است. پیش از این زمان بنی‌اسرائیل كه خود را قوم برگزیدۀ خداوند می‌دانستند، در انتظار دورانی بودند كه در آن وعدۀ الٰهی تحقق یابد، و خداوند قوم برگزیدۀ خود را در «سرزمین موعود» مستقر، و دشمنان آن را نابود كند، و عدل و احسان خود را بر سراسر جهان بگستراند. در دوره‌های بعد از حكومت داوود و سلیمان، كه این قوم از لحاظ اجتماعی دجار پریشانی و تفرقه و از لحاظ دینی و اخلاقی گرفتار فساد و انحطاط شده و گرایش به شرك و الحاد در میان آنان شدت گرفته بود، غایت این آرزو و انتظار بازگشت قدرت و وحدت و خلوص دوران گذشته بود و انتظارِ زمانی می‌رفت كه خداوند بار دیگر پیشوایی همچون موسى و یوشع و داوود و سلیمان در میان ایشان ظاهر سازد تا بدكاران و مفسدان را كیفر دهد و قوم را از تیره‌بختی و خواری «نجات» بخشد.
عاموس نبی (سدۀ 8 ق‌م) كه سخنانش بیشتر انذار و تحذیر است، از رسیدن این زمان سخن گفته و از آن به نام «روز خداوند» (یوم یهوه) یاد كرده است، ولی این روز، روز انتقام الٰهی است و روزی است كه خداوند بنی‌اسرائیل را به جرم تبهكاریها و گناهانی كه مرتكب شده‌اند كیفر خواهد داد: «وای بر شما كه مشتاق روز خداوند می‌باشید. روز خداوند برای شما چه خواهد بود؟ تاریكی، و نه روشنایی؛ ظلمت غلیظی كه در آن هیچ درخشندگی نباشد» (5: 18-20). ولی سخنان عاموس همگی تهدید و انذار نیست، بلكه برای بنی‌اسرائیل، بعد از آنكه كیفر گناهان و بد عهدیهای خود را دیدند، روز سعادت و خیر نیز پیش‌بینی می‌كند: «لیكن خداوند می‌گوید كه خاندان یعقوب را بالكل هلاك نخواهم ساخت. در آن روز خیمۀ داوود را كه افتاده است، برپا خواهم نمود، و بار دیگر از زمینی كه به ایشان داده‌ام كنده نخواهند شد» (9: 8-15).
در كتاب هوشع، معاصر عاموس، و بعضی دیگر از كتابهای عهد عتیق كه كلاً به دوران قبل از اسارت (597 ق‌م) تعلق دارند (چون میكاه، ناحوم، ارمیا و بخشهایی از اشعیا) نیز این‌گونه انذارات و وعیدها دیده می‌شود. در بخشهایی از كتاب اشعیا كه انتساب آنها به اشعیاء نبی (سدۀ هشتم ق‌م) كمتر مورد تردید است، هنگامی كه «روز خداوند» فرا رسد همۀ عاصیان و گنهكاران ــ از یهود و غیریهود ــ نابود خواهند شد (12:2-17) و خشم خداوند طوفان و زلزله‌ای عظیم بر جهان نازل خواهد کرد و شعله‌های آتش همه‌جا را فرا خواهد گرفت (6:29-7). ولی در عین حال، گروهی كه مؤمن و درستكارند (و اشعیا آنان را «بقیۀ اسرائیل» و «بقیۀ یعقوب» و «بقیۀ قوم خداوند» می‌خواند)، سرانجام مشمول رأفت و عنایت الٰهی خواهند شد و به سوی خدای خویش باز خواهند گشت (10: 21-22، 12: 1-6، 28: 5-6). پادشاهی از نسل یسّی (پدر داوود) كه «روح خداوند بر او قرار گرفته» و حكیم و خداترس است، ظهور خواهد كرد و جهان را از عدل و خیر و بركت پرخواهد ساخت چنانكه «گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید» (11: 1- 8)؛ كوران بینا، كران شنوا، و گنگان گویا و لنگان خرامان خواهند شد (35: 5‌-6).
در كتاب هوشع و میكاه، كه هر دو از معاصران اشعیاء بودند نیز از فرا رسیدن این روز و صلح و سعادت بی‌پایانی كه پس از آن خواهد بود، سخن رفته است (هوشع، 2: 20-25) و از آمدن پادشاهی عادل كه «طلوعهای او از قدیم و ایام ازل» بوده، خبر داده شده است (میكاه، 5: 2-6).
یك قرن بعد، در اواخر سدۀ 7 ق‌م صفنیا و ارمیا و ناحوم از رسیدن «روز خداوند» و نزول آتش غضب الٰهی بر جهانِ سرشار از گناه و ظلم و فساد خبر می‌دهند و صفنیا و ارمیا «روز بزرگ خداوند» را بسیار نزدیك می‌بینند. در كتابهای این انبیا نیز گروهی كه از گناه و عصیان بركنار بوده‌اند، فرقۀ ناجیه به‌شمار آمده‌اند و ارمیا، چون اشعیا و میكاه، از ظهور پاشاهی از نسل داوود كه عدل الٰهی را در جهان جاری خواهد كرد، خبر می‌دهد (ارمیا، 23: 5-6).
در این كتابها كه به دوران پیش از اسارت تعلق دارند «روز خداوند» پایان جهان نیست و سخنی از رستاخیز آخرالزمانی و پاداش و كیفر اخروی به میان نمی‌آید. قهر و غضب الٰهی و «روز خداوند» در همین جهان است و عاصیان بنی‌اسرائیل و دشمنان آن قوم را دربر می‌گیرد و پادشاهی كه ظهور خواهد كرد، عدل و ارادۀ خداوند را از لحاظ مصالح قوم یهود برپا خواهد ساخت و عهدی را كه در طور سینا بسته شده بود، دوباره تجدید خواهد كرد.
دوران بعد از اسارت: نبوكد نصر، پادشاه بابل (605-562 ق‌م) چند بار بر اورشلیم حمله‌ور شد و شهر را غارت و معبد را كه از زمان سلیمان مركز حیات دینی و اجتماعی بنی‌اسرائیل بود، ‌ویران كرد و اكثریت آن قوم را اسیر كرده به بابل برد. این دوران تا 539 ق‌م كه كورش هخامنشی بابل را فتح كرد ادامه داشت. در این سال كورش بنی‌اسرائیل را به اورشلیم بازگرداند و فرمان داد تا خرابیهای شهر را مرمت و معبد را تجدید بنا كنند. در دوران هخامنشیان و تحت حمایت آنان، اورشلیم دوباره آباد گشت و در زمان نحمیا (سدۀ 5 ق‌م) به دور شهر حصاری محكم كشیده شد.
در كتابهای این دوره، چون كتاب حزقیال نبی و بخشهایی از كتاب اشعیا كه به «اشعیاءِ دوم» (اشعیا، 40: 1 و 55: 13) و «اشعیاءِ سوم» (اشعیا، 56: 1 و 66: 24) معروف است، كتاب زكریا، حزقیال، دانیال و چند كتاب دیگر، مصیبتها و بلاهایی كه از بابلیان بر قوم بنی‌اسرائیل رسید و خواری و ذلتی كه در دوران اسارت تحمل كردند، همگی كیفر الٰهی و پاداش گناهان آنان به‌شمار آمده و آنچه غایت آرزو و انتظار آنان است بازگشت به اورشلیم، تجدید بنای معبد، ظهور فرمانروایی از نسل داوود و تحقق وعدۀ خداوند در سرزمین موعود است «با قلبی نو و روحی نو، پاك شده از گناه» (حزقیال، 11: 17-20 و 34: 11-24 و 36: 1- 38 و 40: 1- 48).
از پیشگوییهای حزقیال حملۀ «جوج» (یأجوج) از سرزمین مأجوج است بر بنی‌اسرائیل، پس از استقرار ایشان در اورشلیم، كه خداوند وی و سپاهیانش را نابود خواهد كرد و از آن پس هیچ قدرت دیگری هرگز بر این قوم غالب نخواهد شد (38: 1 و 39: 29).
در دورانی كه زروبابل از جانب كورش مأمور بازگرداندن قوم یهود به اورشلیم و تعمیر شهر شده بود، زكریا او را همان فرمانروای موعود از نسل داوود می‌دانست (4: 6‌-7)، و اشعیاء دوم كورش را «مسیح» یا فرمانروایی می‌شمرد كه از جانب خدا تعیین شده است تا قوم را از اسارت نجات دهد و مقدمات حكومت الٰهی را فراهم سازد (اشعیا 44: 28 و 45: 1). در كتاب ملاكی كه ظاهراً در سدۀ 5 ق‌م نوشته شده، موضوع «آخرالزمان» به معنای فرجام‌شناسی[SUP]1[/SUP] آن شكل روشن‌تری به خود گرفته است. پیش از اینكه «روز عظیم و مهیب خداوند» فرا رسد، ایلیا (الیاس) نبی، كه به آسمان صعود كرده و در آنجا زنده است، ظهور خواهد كرد، خداوند در معبد خود فرود خواهد آمد، داوری بزرگ برپا خواهد شد و همۀ كافران و گنهكاران به پاداش اعمال خود خواهند رسید (ملاكی، 3: 1- 6 و 5:4). در كتاب زكریای دوم، كه 6 باب آخر كتاب زكریاست، از آمدن منجی موعود یا پادشاه عادلی كه سوار بر درازگوشی، پیروزمندانه، به اورشلیم وارد خواهد شد و سلطنت او از دریا تا دریا و تا اقصای زمین خواهد بود مژده داده شده است (9:9-10)، و هنگامی كه «روز خداوند» بیاید تغییرات بزرگ كیهانی روی خواهد داد: خورشید و ستارگان تاریك خواهند شد، شب روشن خواهد گشت، «آبهای زندۀ اورشلیم جاری خواهد شد، كه نصف آنها به سوی دریای شرقی و نصف دیگر آنها به سوی دریای غربی خواهد رفت... و یهوه بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود» (14: 8). در كتاب اشعیاء دوم، «روز خداوند» هنگامی است كه سیر تاریخ جهان به نقطۀ غایت و كمال خود می‌رسد و «خلقی جدید» آغاز می‌شود كه همگانی است و خاص بنی‌اسرائیل نیست (17:41-20 و 5:42-7 و 1:43 و 45: 8). حركت و جریان تاریخ طبق طرحی پیش می‌رود كه خداوند از آغاز آفرینش آن را معین و مقرر كرده و تا پایان زمان سیر و حركت آن ادامه دارد (22:41، 23 و 42: 8- 9 و 46: 8-13). كسی كه به اتمام این طرح و رساندن آن به نقطۀ پایان مأمور است «عبد یهوه[SUP]2[/SUP]» نام دارد، و اوست كه باید با تحمل رنجها و بلاهای مداوم و گوناگون گناهان بنی‌آدم را بر جان خود بخرد و عالم هستی را از ظلم و گناه و فساد پاك سازد و دوران جدید را آغاز كند (13:52 و 12:53). در كتاب اشعیاء سوم از داوری نهایی خداوند و آتش خاموشی‌ناپذیری كه همۀ گناهكاران را فرو خواهد سوخت و از خلق آسمانهای جدید و زمین جدید (2:66-2-24) و از شكوه و جلال اورشلیم جدید و سُرور و شادی همۀ مردم جهان در آنجا، سخن رفته است (60:12-62 و 17:65-25). در بخش میانی كتاب اشعیا (1:24 و 13:27) كه به «مكاشفات اشعیا‌» معروف است (ابواب 56 تا 24:66) و به دوره‌‌های متأخر (سدۀ 3 یا 2ق‌م) تعلق دارد، از انهدام جهان در آخرالزمان، رستخیز مردگان و پاداش اعمال خبر داده شده است.
در میان كتابهای رسمی عهد عتیق، موضوعات مربوط به احوال آخرالزمان و ظهور منجی و رستاخیز مردگان و كیفر اعمال، از همه‌جا صریح‌تر و روشن‌تر در كتاب دانیال نبی آمده است. این كتاب در دوران سلطنت آنتیوخوس اپیفانس، فرمانروای سوریه و فلسطین (175-164 ق‌م) و در هنگامی كه جامعۀ یهود از درون در معرض تأثیرات افكار بیگانه (یونانی و ایرانی) قرارگرفته و از بیرون گرفتار آزار و شكنجۀ عمال دولتی شده بود، نوشته شده و شامل پیشگوییهایی است دربارۀ آیندۀ جهان، ظهور پادشاهی «همجون فرزند انسان» كه «با ابرهای آسمان» می‌آید، و آغاز سلطنتی جاویدان و بی‌زوال كه حكومت «مقدسان حضرت اعلى» و تحقق ملكوت الٰهی بر روی زمین است (44:2، 13:7-14، 27). در این زمان مردگان از خاك برمی‌خیزند و براساس كتابی كه همۀ نامها در آن ثبت است نیكوكاران و گناهكاران از هم جدا می‌شوند، و هر گروه به پاداش و كیفر شایستۀ خود می‌رسند (1:12-4؛ نك‍ : چارلز، 211-212).
چنانكه ملاحظه شد، افكار وتصورات مربوط به این موضوع در كتابهای عهد عتیق به‌تدریج رشد و بسط یافته و «روز یهوه»، كه در اصل روز انتقام خداوند از گنهكاران و پیمان‌شكنان و كافران، و هنگام استقرار حكومت یهوه بر قوم «برگزیدۀ» خود در همین جهان بوده است، در دوره‌های بعد از زمان اسارت (دوران پراكندگی[SUP]3[/SUP]) معنایی وسیع‌تر به خود گرفته و به یك تحول بزرگ‌ «آخرالزمانی» به معنای فرجام‌شناسیِ آن، مبدل شده است. پاداش و كیفر، دیگر خاص زندگان و «بقیۀ» قوم نیست، بلكه عام و كلی است و همۀ مردگان از آغاز تاریخ دوباره زنده می‌شوند و به داوری نهایی و به سعادت یا شقاوت ابدی می‌رسند و كسی كه طلیعه‌دار این تحول بزرگ است، دیگر پادشاهی كه بر بنی‌اسرائیل حكومت كند نیست، بلكه كسی است كه دروازه‌های ملكوت الٰهی و عالم باقی را ــ كه جز این عالم است ــ می‌گشاید.
در كتابهای بین‌العهدین: در فاصلۀ میان آخرین بخش كتاب عهد عتیق (كتاب دانیال) و ترتیب و تدوین اناجیل و رسالت عهد جدید، شماری كتب در میان یهودیان تصنیف شد كه اصطلاحاً آنها را «نوشته‌های بین‌العهدین» می‌نامند. بعضی از این كتب جنبۀ تاریخی و داستانی دارد، برخی دیگر اندرز و سخنان حكمت‌آمیزی است كه به انبیا و بزرگان زمانهای گذشته نسبت داده شده است و بعضی از آنها «مكاشفات[SUP]4[/SUP]» و پیشگوییهایی است دربارۀ جهان و سرانجام آن. این كتابها در شمار اسفار و صحف رسمی عهد عتیق قرار ندارد، و كلیسای پروتستان نیز آنها را به رسمیت نمی‌شناسد، ولی كلیسای كاتولیك و كلیسای ارتودوكس شرقی چند كتاب از این گروه را كه در ترجمۀ قدیم یونانی عهد عتیق، معروف به ترجمۀ «هفتادی» و ترجمۀ لاتین آن آمده است، به رسمیت پذیرفته و در كتاب مقدس گنجانیده‌اند. علل رد یا قبول كتابها از طرف یهودیان و مسیحیان هرچه باشد، شك نیست كه چگونگی عقاید و جهان‌بینی یهودیان در این دوره و در یكی دو قرن بعد از انهدام معبد دوم (70م) به روشنی تمام منعكس است. موضوع «آخرالزمان» و آثار و علائم آن در این نوشته‌ها در حقیقت بسط و ادامۀ همان اشاراتی است كه در بخشهای آخر عهد عتیق دیده می‌شود، با تفصیل و تنوع بیشتر.
از علائم آمدن «روز یهوه»، گذشته از تغییرات عظیم كیهانی، چون تاریك شدن خورشید و ماه، افتادن ستارگان از آسمان، حدوث طوفانها و زلزله‌های دهشتناك، بروز قحط و طاعون، درگرفتن جنگهای سخت با نیروهای ظلم و شر و فساد است. مهم‌ترین این وقایع هجوم سپاه یأجوج و مأجوج و فتنۀ مسیحای دروغین (دجّال) است كه مظاهر قدرتهای شیطانی‌اند. سرانجام قدرت و مشیت الٰهی بر قوای اهریمنی غالب می‌شود و عالمی نو كه عدل و رحمت الٰهی بر آن حاكم است، آغاز می‌گردد. در اغلب نوشته‌های بین‌العهدین مهم‌ترین علامت پایان زمان، ظهور «منجی» است. كه از او به نامهایی چون «مسیحا»، «برگزیده»، «پرهیزگار»، «پسر انسان»، «پسر خدا»، و «انسان» یاد شده است. وی وجودی است ازلی، كه پیش از خلق جهان، موعد ظهور او و آنجه باید بكند، معلوم و مقرر بوده (خنوخ، 1:46-3) و اكنون واسطۀ آن تحول بزرگ و تبدیل عالم شر و گناه و مرگ به عالم خیر و سعادت و سُرور ابدی، هم اوست، ولی دوران حكومت او با آغاز رستاخیز و داوری بزرگ پایان می‌پذیرد و از آن پس حكومت جاوید و بی‌زوال و بی‌منازع خداوند شروع می‌شود.
این طرح كلی در همۀ نوشته‌های بین‌العهدین یكسان نیست و عمومیت ندارد. در بعضی از این آثار نیروهای شیطانی بر «منجی» خروج می‌كنند و به دست او نابود می‌شوند و داوری بزرگ را او انجام می‌دهد و اوست كه بر جهان پاك شده از گناه و مرگ حكومت ابدی خواهد داشت. در برخی دیگر از این نوشته‌ها پیش از «منجی» یكی از انبیای گذشته (موسى، ارمیا و یا الیاس) ظهور می‌كند و راه را برای آمدن او هموار می‌سازد (مكّابی دوم، 14:15؛ حكمت یشوع بن سیراخ، 10:48-11). در مكاشفات عزرا (29:7-33) «منجی» كه پادشاهی از نسل داوود است، 400 سال حكومت خواهد كرد و همۀ عوامل ظلم و تباهی را برخواهد انداخت، و سرانجام در پایان دوران این جهان وی و همۀ خلایق خواهند مرد و پس از 7 روز باز در روز داوری بزرگ و آغاز جهان آتی همه دوباره زنده خواهند شد (نك‍ : چارلز، 342).
در «مكاشفات» به‌طوركلی زمان و جهان هستی به 2 بخش تقسیم می‌شود: این جهان و زمان جاری كه پر از شر و فساد و ظلم و گناه است و شیطان و عوامل او در آن پیوسته در كار و فعالیتند؛ و جهان و زمانی آتی كه سراسر نور و سرور است و جاویدان و ابدی است و عدل و رحمت الٰهی بر آن حكومت دارد. در بعضی از این نوشته‌ها جهان آتی ادامۀ همین جهان است و تاریخ آن در طول همین تاریخ و زمان متعارف ماست و به اصطلاح كاملاً تاریخی[SUP]3[/SUP] است، ولی در بعضی دیگر جهان آینده در عالمی دیگر و زمانی دیگر و در آن سوی تاریخ و زمان متعارف و به اصطلاح فراتاریخی است. بسیاری از محققان معاصر معتقدند كه وجه اول، كه در كتب عهد عتیق پیش از دوران اسارت نیز دیده می‌شود، در میان قوم یهود و در نتیجۀ احوال و شرایط تاریخی خاص آن قوم پدید آمده است، و وجه دوم به اقتضای همان شرایط و برحسب نیازهای روحی برخاسته از آن، از فرجام‌شناسی ثنوی ایرانی تأثیر پذیرفته و با آن درآمیخته است (موینكل، 271, 277؛ گینیوبر، 141, 153-154, 180؛ و مراجعی كه وی در یادداشتهای شمارۀ 426، 472، 474 و 580 ذكر می‌كند).
از خصوصیات «مكاشفات» تقسیم طول تاریخ جهان به دوره‌های معین، و پیش‌بینی آخرالزمان یا عصر مسیحاست. در كتاب یوبیل كه به «مكاشفات موسى» نیز معروف است، تاریخ جهان از آغاز آفرینش تا پایان آن به دوره‌های 50 ساله و در مكاشفات عزرا معروف به عزرای چهارم (11:14) و زندگینامۀ آدم و حوا (24) به 12 دورۀ 400 ساله تقسیم می‌شود (چارلز، 342؛ جودائیكا، 6/874) و در مكاشفات خنوخ (معروف به خنوخ دوم) تاریخ عالم 000[SUP]‘[/SUP]6 سال است، زیرا خداوند عالم را در 6 روز خلق كرد، و چون هر روزِ خداوند 000[SUP]،[/SUP]1 سال است (مزامیر، 4:90-5) پس عمر جهان هم 000[SUP]،[/SUP]6 سال خواهد بود و چون خداوند روز هفتم را «استراحت» كرد، پس قبل از آنكه عمر جهان به پایان رسد و خلق جدید و جهان باقی آغاز شود، یك دوران هزارسالۀ صلح و داد و آرامش، كه عصر حكومت مسیح در آن است طی خواهد گشت و داوری بزرگ و رستاخیز در پایان آن واقع خواهد شد (چارلز، 315).
در طومارهای بحر میت كه به یكی از فرقه‌های یهودی این دوران، شاید «اسنی» یا فرقه‌ای نزدیك بدان (نك‍ : رینگرن، 233-242؛ آلبرایت، 11-25)، تعلق داشته و اخیراً در ناحیۀ «خربة كُمران» فلسطین، در سواحل شمال غربی بحرمیت، از زیر خاك بیرون آمده است، «روز داوری» و «روز خداوند» بسیار نزدیك تصور می‌شود، و «جامعه» هر لحظه باید منتظر فرا رسیدن آن باشد. این گروه كه ظاهراً به سبب غلبۀ بیگانگان بر اورشلیم در اواخر سدۀ 2ق‌م و افتادن معبد در دست عوامل دولت روم، از شهر بیرون شده و طبق گفتۀ اشعیاءِ نبی (3:40) «راه خدا را در بیابان بگشایید» به صورت گروهی و با قواعد و ضوابط دشوار زهدآمیز زندگی می‌كردند، خود را همان «قوم برگزیده» و «بقیۀ اسرائیل» می‌دانستند و طبعاً همۀ‌ اقوام دیگر، حتى یهودیانی را كه از آنها جدا بودند، دشمنان خدا و «فرزندان ظلمت» می‌شمردند. یكی از این طومارها كه «جنگ فرزندان نور با فرزندان ظلمت» نام دارد، شرح جنگ بزرگی است كه در آخرالزمان میان نیروهای خیر و شر درمی‌گیرد و سرانجام پس از 40 سال «فرزندان نور» به یاری خداوند و فرشتگان بر «فرزندان ظلمت» و نیروهای شیطانی كه سپاه یأجوج و مأجوج نیز در شمار آنهاست، غالب می‌شوند. در طومار دیگری (سرود شكرگزاری) به آفتها و بلاهایی كه از هجوم نیروهای شیطانی پیش از مغلوب شدن بر جهان وارد می‌شود (همچون روان شدن رود عظیمی از آتش كه همه‌چیز را می‌سوزاند و كوهها و صخره‌ها را ذوب می‌كند) و نیز به داوری بزرگ و پاك شدن جهان از گناه و فساد و مرگ و نو شدن هستی (خلق جدید) اشاره شده است (نك‍ : رینگرن، 156-166). در نوشته‌های این فرقه نیز (چنانكه در كتاب زكریا، 14:4 دیده می‌شود) از 2 مسیحا سخن می‌رود: «مسیحای اسرائیل» كه رهبر سیاسی و نظامی است و «شمشیرش بر همۀ اقوام داوری خواهد كرد» و «مسیحای هارونی»، از نسل هارون، كه مقام دینی و روحانی دارد و كاهن بزرگ است و در آخرالزمان آداب و اعمال دینی را اجرا می‌كند. علاوه‌بر این دو، یك «نبی» نیز در این زمان ظاهر می‌شود كه شاید كسی باشد كه چون الیاس در نوشته‌های عهد عتیق و بین‌العهدین، راه را برای آمدن مسیح هموار می‌كند. چنین به نظر می‌رسد كه این فرقه در حدود 70م مورد هجوم سپاه روم قرارگرفته و به‌كلی مضمحل شده است، لیكن تأثیرات برخی از آراء خاص آنها در دوره‌های بعد هم در مسیحیت و هم در دین یهود آشكار است (رینگرن، 243-254؛ بلك، 79-106).
در تلمود: موضوع آخرالزمان و علائم آن در تلمود ادامه و بسط همان مطالبی است كه در ادبیات بین‌العهدین دیده می‌شود. به‌طوركلی در نوشته‌های این دوره (از سال 70م تا سدۀ 6م) مدت عمر جهان را از آغاز آفرینش 000[SUP]،[/SUP]6 و گاهی 000[SUP]،[/SUP]7 سال دانسته‌اند، و دورانی كه زمان دنیا را از زمان عالم آخرت جدا می‌كند «ایام مسیحا»ست، و مدت آن گاهی 40 سال، گاهی 70 سال، گاهی 365 (به تعداد روزهای سال)، گاهی 400 و گاهی 000‘1 سال حساب می‌شود. در این دوران است كه آشفتگیهای بزرگ در اوضاع طبیعی، حوادث خونبار و فتنه‌های صعب، ظهور جانوران دهشتناك، و جنگهای سخت با یأجوج و مأجوج و سایر قدرتهای شیطانی روی خواهد داد و سرانجام خداوند جهان را از این بلاها پاك و هستی را نو خواهد كرد.
شرایط دشواری كه بعد از تخریب معبد به دست عمال دولت روم در سال 70م بر قوم یهود تحمیل شده بود و پریشانیها و آوارگیها و تیره‌روزیهای روزافزون آنان و یأس و حرمانی كه از شكستها و سركوب‌شدنهای پی‌درپی در دل و جانشان جای گرفته بود، ‌این‌گونه تصورات و آرزوها را در میان آنان تشدید و تقویت می‌كرد و كسانی بودند كه با یقین تمام وقوع این تحول بزرگ را بسیار نزدیك می‌دیدند و با بی‌صبری حتى روز و ساعت آن را پیش‌بینی و تعیین می‌كردند. ولی هنگامی كه پیش‌بینیها یكی پس از دیگری بی‌نتیجه ماند و از شدت آزارها و شكنجه‌ها چیزی كاسته نشد، ربانیان و علمای یهود هرگونه پیش‌بینی را در این باب مذموم و ناصواب دانستند و گفتند كه زمان بازگشت حكومت «داوودی» و زوال حكومتهای ظلم و جور از اسرار الٰهی است و هیچ‌كس بر آن آگاهی ندارد (جودائیكا، 6/880).
یكی از نكاتی كه در نوشته‌های تلمودی تازگی دارد و ظاهراً برخاسته از وقایع سیاسی و تاریخی این دوران است، انتظار ظهور 2 مسیحا در آخرالزمان است. یكی «مسیحا بن یوسف» از نسل یوسف پیامبر كه در جنگ با یأجوج و مأجوج كشته می‌شود و دیگری «مسیحا بن داوود»، از نسل داوود كه كار را به پایان می‌رساند و داوری بزرگ را آغاز می‌كند. برخی از محققان معاصر معتقدند كه «مسیحا بن یوسف» در حقیقت تصویری است از «باركوكبا»، رهبر شورشیان یهودی، كه از 132-135م با حكومت روم به نبرد برخاست. «باركوكبا» در این پیكار كشته شد. ظاهراً در میان یهودیان كسانی بودند كه جنگ با رومیان را جنگ آخرالزمانی با نیروهای شیطانی تصور می‌كردند و شهادت «باركوكبا» را مقدمۀ ظهور مسیحا در پایان جهان می‌دانستند (نك‍ : كلاوسنر، 400-401, 483-501).
دربارۀ جنبشهایی كه به نام طلوع ایام مسیحا در دوره‌های بعد پدید آمد، در مقالۀ «مسیح» گفت‌وگو خواهد شد (نك‍ : قیامت، مسیح، یأجوج و مأجوج).

مآخذ: جودائیكا، ذیل Eschatology؛ كتاب مقدس (عهد عتیق)؛ هیستینگز، ذیل Eschatology؛ نیز:
Albright, W. F. and Mann, C. S., «Qumran and the Essenes», in the Scrolls and Christianity, London, 1969; Black, M., «The Dead Sea Scrolls and Christian Origins», Ibid; Charles, R. H., Eschatology the Doctrine of Future Life in Israel, Judaism and Christianity, New York, 1963; Guignebert, Ch., Le mond juif vers le temps de Jésus, Paris, 1969; Klausner, J., The Messianic Idea in israel, London, 1956; Mowinkel, S., He That Cometh-The Messianic Concept in the Old Testament and Later Judaism, London, 1956; Ringgren, H., The Faith of Qumran-Theology of the Dead Sea Scrolls (Eng. Trans.), Philadelphia, 1963









 
بالا