هی روزگار دیگه انگار نفس های اخرم رو باید توی این باشگاه بکشم و این باشگاه رو تقدیم ساندس خور های عزیز بکنم
هی نمکش مال زمانی بود که همهی دوستای قدیم اینجا بودن یه سری دیکتاتور مدیر نشده بودنچه بانمک.....![]()
هی نمکش مال زمانی بود که همهی دوستای قدیم اینجا بودن یه سری دیکتاتور مدیر نشده بودن
اه ه ه ه ه ه ههی روزگار دیگه انگار نفس های اخرم رو باید توی این باشگاه بکشم و این باشگاه رو تقدیم ساندس خور های عزیز بکنم
سرقت ادبی از تاپیک همسایه
نمونه يك سوء استفاده ايراني
[FONT=tahoma,sans-serif]مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
[FONT=tahoma,sans-serif]منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
[/FONT]
[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
[/FONT]
[FONT=tahoma,sans-serif]مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت ...[/FONT]