به گزارش تهران امروز، دختر در ادامه گفت که بر خلاف آنچه فکر می کرده همسرش جوان بد اخلاقی بوده و بر سر هر مساله ای با او درگیر می شده است.
وی ادامه داد: «قرار بود 6 ماه بعد مراسم عروسیمان را جشن بگیریم و وارد زندگی مشترک شویم اما من هیچ اشتیاقی برای زندگی در کنار بابک نداشتم».
وی افزود: «چند وقت پیش با هم درگیر شدیم. بابک در خیابان مرا به باد کتک گرفت و بعد با چاقو تهدیدم کرد، وی مرا به خانه پدر و مادرش برد و در زیرزمین خانه زندانیام کرد. مادرش را در مقابل چشمان من به باد کتک میگرفت و من حتی اجازه اعتراض هم نداشتم. بابک میگفت همسر عقدیاش هستم و باید هرچه میگوید اطاعت کنم. 10 روز در اتاقک سیاه زندانی بودم. کتکم میزد و میگفت نباید اجازه بدهم پدر و مادرم در زندگیمان دخالت کنند».
وی ادامه داد: «شوهرم از من میخواست که در همان زیرزمین به همراه پدر و مادرش زندگی کنم اما من مخالف بودم. پس از چند روز وقتی بابک برای انجام کاری از خانه بیرون رفته بود، موفق شدم از آنجا فرار کنم. از ترس به خانه عمویم رفتم و ماجرای 10 روز شکنجه در اتاقک سیاه را برای وی تعریف کردم. عمویم نیز موضوع را به پدرم گفت. میخواستم به دادگاه خانواده بروم و درخواست طلاق بدهم اما بابک با پدرم تماس گرفت و او را تهدید به مرگ کرد. بعد برای من SMS های تهدیدآمیز فرستاد و گفت چنانچه به خانه او بازنگردم با اسید مرا میکشد».
وی ادامه داد: «قرار بود 6 ماه بعد مراسم عروسیمان را جشن بگیریم و وارد زندگی مشترک شویم اما من هیچ اشتیاقی برای زندگی در کنار بابک نداشتم».
وی افزود: «چند وقت پیش با هم درگیر شدیم. بابک در خیابان مرا به باد کتک گرفت و بعد با چاقو تهدیدم کرد، وی مرا به خانه پدر و مادرش برد و در زیرزمین خانه زندانیام کرد. مادرش را در مقابل چشمان من به باد کتک میگرفت و من حتی اجازه اعتراض هم نداشتم. بابک میگفت همسر عقدیاش هستم و باید هرچه میگوید اطاعت کنم. 10 روز در اتاقک سیاه زندانی بودم. کتکم میزد و میگفت نباید اجازه بدهم پدر و مادرم در زندگیمان دخالت کنند».
وی ادامه داد: «شوهرم از من میخواست که در همان زیرزمین به همراه پدر و مادرش زندگی کنم اما من مخالف بودم. پس از چند روز وقتی بابک برای انجام کاری از خانه بیرون رفته بود، موفق شدم از آنجا فرار کنم. از ترس به خانه عمویم رفتم و ماجرای 10 روز شکنجه در اتاقک سیاه را برای وی تعریف کردم. عمویم نیز موضوع را به پدرم گفت. میخواستم به دادگاه خانواده بروم و درخواست طلاق بدهم اما بابک با پدرم تماس گرفت و او را تهدید به مرگ کرد. بعد برای من SMS های تهدیدآمیز فرستاد و گفت چنانچه به خانه او بازنگردم با اسید مرا میکشد».