تو اومدی تا یادم بیوفته معنای دوست داشتن، معنای امید رو. تو همون برگ ریزونِ پاییزی دلِ این تنهایی که هربار بهار و به یادش میاره. تو اومدی تا دوباره باورم بشه توو تاریک ترین شب ها و تلخ ترین روزها باز هم یه نوری پنهانه ...
بعد از رفتنت
نسبت به هر چیزی دلهره دارم !
به باز شدن در ، زنگ تلفن ،
پیامک گوشی ، صدای آشنا ،
نم باران ، راه همیشگی ،
دلهره هایی که هیچ کدامشان
تو نیستی … !
"مواظب خودت باش"
خیابان های زیادی مانده که باهم قدم نزدیم...
کافه های زیادی هست که قرارگاهمان نشده...
و جاهای زیادی هست که نرفته ایم...
"مواظب خودت باش"جانم....
جهان بی تو جای خوبی برای ماندن نیست...
«عشق عبارت است از وجود يک روح در دو کالبد.
عامليست که دو تن را مبدل بفرشته ی واحدی می کند.»
مثل وقتایی که تو ناراحتی منم دلم میگیره
تو میخندی من هم خوشحال میشم
تو درد داری ولی من درد بیشتری حس میکنم
من تو ام؛ تو منی؛ ما یه روحیم.
همه ی شادی هایم در یک لبخند تو خلاصه می شود؛ و کافی است که تو قیافه ناشادی بگیری تا من همه ی شادی ها و خوش بختی های دنیا را در خطوط درهم فشرده ی آن، -چهره ای که خدا می داند چقدر دوستش می دارم- گم کنم!
تو همون اهنگی ای که تاحالا گوشش ندادم،همون پیرهن چارخونه ای که دوسش دارم ولی هنوز نپوشیدمش یا همون بستنی وانیلی خوشمزه ای که طعمش زیر دندونمه،تو همون چیزای خوب زندگی منی که خیلی وقته گمشون کردم.
یه کلمهی فرانسوی هست به اسم "déjà vu"
به معنی «آشنا پنداری» مثل حسی که کسی رو میبینی و حس میکنی قبلا دیدیش و سالهاست که میشناسیش، یا شبیه خوابی که دیدی و توی واقعیت برات تداعی میشه.
دوست دارم
مثل آهنگی که هر دومون حفظیم،
مثل هوای بارونی،مثل سیگار بعد از چای،مثل اولین بقلمون،اولین بوسمون،مثل عطر تنت تو هوای سرد،مثل گریه از سر ذوق،شادی
مثل من،
مثل دیونه ها.