یعنی کسی هست که بگه خدایی وجود نداره!!!؟

Takesh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


بنظر من پرستش وافعی اینه که وختی همه چیز داریم با خدا باشیم نه اینکه وختی چیزی رو از دس میدیم بریم سمتش


هرکسی هم تو زندگیش تو شرایط مختلفی خدارو انکار میکنه حتی گاهی اتقدر عصبانی میشه مستقیم شروع میکنه بدوبیرا گفتن وو فحش دادن به خالق مهم اینه تو اون شرایط وجو خدا انکار و... نشه

حالا چون آقا یا خانوم × تو این شرایط مبون یا براشون رخ نداده دلیل بر ملکتونی بودنشون نیست
 

سحر صبح

عضو جدید
قرار بود شما وجود خدا رو اثبات کنید
وجود خدا فرضیه ای موازی و خلاف جهت بینگ بنگ + تکامل هست
من نمی تونم بینگ بنگ رو اثبات کنم و به دید یک نظریه بهش نگاه می کنم
شما که به وجود خدا اعتقاد دارین آیا اثباتی برای اون دارین؟
به سوالات شما جواب ندادم چون این سوالات شما موجب به بیراهه کشیدن بحثی بود که وعده داده بودی(یعنی اثبات وجود خدا)
درمورد ناخودآگاه اطلاعات شما کامل نیست مغز هم مانند دیگر اعضای بدن از پدر و مادر به ارث می رسه و بعضا خاطرات پدر و مادر در ناخودآگاه فرد پیدا میشه
من به خالق معتقدم پدیده ای این جهان رو به وجود آورده ولی این که اسم اون رو خدا گذاشت و گفت این موجود موجودی است زنده و دارای قدرت تفکر و تصمیم گیری رو قبول ندارم و بحث اثبات خدا بحث اثبات موجود زنده بودن خالق هست نه فقط یک پدیده بودن

به این نکته توجه کن که در اثبات خدا حق استفاده از قران رو نداری چون این کار کاملا غیر منطقی است
در ضمن در بحث منطقی از جملات احساسی استفاده نمی کنن
و اینکه کی از مغزش استفاده نمی کنه بحث ما نیست (اگر بود جواب خوبی برات داشتم)
منتظر دلایل منطقیتون هستم

الان حرف شما ناقض مدعای قبل شما بود. پس به یک ایجاد کننده اعتقاد دارید!

عجب! من آیه قرآن رو برای اثبات نیاوردم برای تعقل آوردم!!
میخواید از خودم نقلش میکنم:
آیا بشر میتونه از موجودات زنده حتی یک پشه خلق کنه؟! اگر پشه ای چیزی ازش ربود میتونه پس بگیره؟!
بشری که اینقدر ناتوانه نباید تعقل کنه که پس کیه که خالق و ایجاد کننده اینهمه موجودات دقیق و ریز و درشت هست؟! حتما یک فرد توانا هست که اینهمه عالمانه و کارشناسانه کار کرده! مگر اصلا یک موجود بی عقل میتونه اینها رو ایجاد کنه!؟ یا یک موجود ناتوان مثل من و شما میتونه یک ذره جاندار خلق کنه؟!

من حرفی از قرآن برای تفکر آوردم، اما شما میفرمایید حق آوردن ایات قرآن نداری! در حالیکه من خودم میدونم که برای کسیکه قرآن رو قبول نداره نبایست بعنوان یک دلیل نقلی آیات قرآن رو آورد اما بعنوان دلیل عقلی چه؟!!
پس شما چطور از نظریات بشر غربی برای اثبات حرفاتون میارید! دیگه پس شما هم حق ندارید از روانشناسی و نظریات مختلف دلیل بیارید! تصور کنید هیچکدومشون رو ما قبول نداریم. شما بایست از اشتراکات عقلانی دلیل بیارید نه از مسائلی که یکجانبه فقط خودتون پذیرفتید!!

شما هم اصلا بحث کردن بلد نیستید!

شما اگر میخواید حرفی نشنوید حرف درشتی هم نزنید و دیگران رو به بی عقلی، نادانی و .... متهم نکنید. اگر کسی فقط با دلیل عقلی و بدون قضاوت در مورد دیگران بیاد جلو بحث کنه، مسلما در مورد خودش هم قضاوتی نخواهد شد!

منطق شما حقیقتا مثال زدنیه!
 
آخرین ویرایش:

سحر صبح

عضو جدید
(فکر میکردیم پاس کاری فقط توی فوتباله، نگو اینجا منکرین هم ید طولایی توی پاس کاری دارند)


دوستان اگر کسی میخواد در مورد اثبات خدا گفتگو کنیم

اگر میخواد شروع کننده بحث باشه که دلایل عدم وجود خدا رو بیاره و هر طور خودش دوست داره بحث رو شروع کنه

و اگر میخواد ما شروع کننده باشیم که به سؤالات پست #23 جواب بده که هم دلیل هست و هم سؤال.


باتشکر
 

سحر صبح

عضو جدید
تاریخ پر از تناقض و سانسوره و غیر قابل استناد
قران هم پر از تناقضه
مسئله ی ذات هم قبلا رد شده است
از راه عقل اگر وجود داره

قرآن هیچ تناقضی نداره. میتونید بگید از نظر شما اینطوریه. اما در کل این تهمت بود که باید پاسخ داده میشد!!
مسلمه با شما (اگر روش بحث رو درست برید) باید دلیل عقلی آورد نه دلیل نقلی
در مورد تاریخ هم باید عرض کنم تواتر نقل یک موضوع در تاریخ، خودش از نظر عقلی حجت هست! اینکه بیایم به مسائلی بپردازیم که مورد قبول اکثریت نیست آنوقت میتونیم بگیم شاید خرافات باشه و نباید روش حساب باز کنیم!

اصلا امیدی به بحث با شما ندارم فقط اینها رو عرض کردم که گفته باشم.
 

"Che.Engineer"

عضو جدید
تاریخ پر از تناقض و سانسوره و غیر قابل استناد
قران هم پر از تناقضه
مسئله ی ذات هم قبلا رد شده است
از راه عقل اگر وجود داره

بابا من هنوز دلایل خودمو هنوز نگفتم که شما زدی زیر همش اونم فقط با حرف
اگه قراره اینجوری بحث شه پس منم میگم خدا هست پس اثبات شد
اگه فقط دنبال کل کل هستید پس بی خیال شم و گرنه خوب میگفتین دلایلتونو بگین منم حرفامو میزدم بعد با دلیل جواب میدادین، اگه واقعا دنبال حقیقتین.
نمیدونم چرا اون کسایی که به وجود خدا اعتقاد دارن همش باید وجود خدا رو اثبات کنن یه بارم که شده شما بیاین بگین به این دلیل خدا وجود نداره.
 

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بابا من هنوز دلایل خودمو هنوز نگفتم که شما زدی زیر همش اونم فقط با حرف
اگه قراره اینجوری بحث شه پس منم میگم خدا هست پس اثبات شد
اگه فقط دنبال کل کل هستید پس بی خیال شم و گرنه خوب میگفتین دلایلتونو بگین منم حرفامو میزدم بعد با دلیل جواب میدادین، اگه واقعا دنبال حقیقتین.
نمیدونم چرا اون کسایی که به وجود خدا اعتقاد دارن همش باید وجود خدا رو اثبات کنن یه بارم که شده شما بیاین بگین به این دلیل خدا وجود نداره.

با لخره یه کاربر پیدا شد حرف منو بزنه بابا به کی به پیغمبر اینا دنبال حقیقت نیستن

اینا فقط دنبال کل کل هستن... من اینقد با این جماعت با منطق حرف زدم فایده نداره من همیشه میگم... اینا رو فقط باید زد تو برجکشون خارشون کرد

این لجن ها فقط بلدن کفر کنن... باید مسخرشون کرد تا اسباب خنده ی دیگران بشن... باید انگشت نماشون کنی....

حرفاشونم در حد بچه ی 1 ساله
 

Takesh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با لخره یه کاربر پیدا شد حرف منو بزنه بابا به کی به پیغمبر اینا دنبال حقیقت نیستن

اینا فقط دنبال کل کل هستن... من اینقد با این جماعت با منطق حرف زدم فایده نداره من همیشه میگم... اینا رو فقط باید زد تو برجکشون خارشون کرد

این لجن ها فقط بلدن کفر کنن... باید مسخرشون کرد تا اسباب خنده ی دیگران بشن... باید انگشت نماشون کنی....

حرفاشونم در حد بچه ی 1 ساله

کل کل

برجک

خارشون کرد

لجن ها

کفر

مسخره کردن

اسباب خنده

انگشت نما


به به عمو به عیال راپورتت رو بدم بیاد گوشتو بگیره این حرفا چیه آخه:biggrin:
 

AFSl-lIN

عضو جدید
الان حرف شما ناقض مدعای قبل شما بود. پس به یک ایجاد کننده اعتقاد دارید
عجب! من آیه قرآن رو برای اثبات نیاوردم برای تعقل آوردم!!
میخواید از خودم نقلش میکنم:
آیا بشر میتونه از موجودات زنده حتی یک پشه خلق کنه؟! اگر پشه ای چیزی ازش ربود میتونه پس بگیره؟!
بشری که اینقدر ناتوانه نباید تعقل کنه که پس کیه که خالق و ایجاد کننده اینهمه موجودات دقیق و ریز و درشت هست؟! حتما یک فرد توانا هست که اینهمه عالمانه و کارشناسانه کار کرده! مگر اصلا یک موجود بی عقل میتونه اینها رو ایجاد کنه!؟ یا یک موجود ناتوان مثل من و شما میتونه یک ذره جاندار خلق کنه؟!

من حرفی از قرآن برای تفکر آوردم، اما شما میفرمایید حق آوردن ایات قرآن نداری! در حالیکه من خودم میدونم که برای کسیکه قرآن رو قبول نداره نبایست بعنوان یک دلیل نقلی آیات قرآن رو آورد اما بعنوان دلیل عقلی چه؟!!
پس شما چطور از نظریات بشر غربی برای اثبات حرفاتون میارید! دیگه پس شما هم حق ندارید از روانشناسی و نظریات مختلف دلیل بیارید! تصور کنید هیچکدومشون رو ما قبول نداریم. شما بایست از اشتراکات عقلانی دلیل بیارید نه از مسائلی که یکجانبه فقط خودتون پذیرفتید!!

شما هم اصلا بحث کردن بلد نیستید!

شما اگر میخواید حرفی نشنوید حرف درشتی هم نزنید و دیگران رو به بی عقلی، نادانی و .... متهم نکنید. اگر کسی فقط با دلیل عقلی و بدون قضاوت در مورد دیگران بیاد جلو بحث کنه، مسلما در مورد خودش هم قضاوتی نخواهد شد!

منطق شما حقیقتا مثال زدنیه!
ناقض چیه من گفتم به خدا اعتقاد ندارم اعتقاد نداشتن دلیل نمی شه به خالق اعتقاد نداشت
من برای این نوشتم از قران چیزی نیاورید که اگر با اون جمله مخالفت کردم جبهه گیری نکنید (این اتفاق زیاد تو بحث ها اتفاق می افته)
چرا حتما یک فرده ؟ دلیل بیارین با بزرگ کردن کلمات چیزی اثبات نمی شه؟
مگر من گفتم انسان خالقه که انسان رو میگی پشه نمی تونه ایجاد کنه؟
من از نظریات غربی برای هیچ اثباتی استفاده نکردم و به کسی هم درشتی یا توهین نکردم با این نوشته تون متوجه شدم شما نمی خونین من حتی چی نوشتم
 

AFSl-lIN

عضو جدید
بابا من هنوز دلایل خودمو هنوز نگفتم که شما زدی زیر همش اونم فقط با حرف
اگه قراره اینجوری بحث شه پس منم میگم خدا هست پس اثبات شد
اگه فقط دنبال کل کل هستید پس بی خیال شم و گرنه خوب میگفتین دلایلتونو بگین منم حرفامو میزدم بعد با دلیل جواب میدادین، اگه واقعا دنبال حقیقتین.
نمیدونم چرا اون کسایی که به وجود خدا اعتقاد دارن همش باید وجود خدا رو اثبات کنن یه بارم که شده شما بیاین بگین به این دلیل خدا وجود نداره.

عزیز من شما گفتین 4 تا دلیل دارین و پرسیدیدن از کدوم راه
من 3 تا شون رو بی اعتبار دونستم و گفتم از راه چهارم اگر این راه وجود داره
 

AFSl-lIN

عضو جدید
(فکر میکردیم پاس کاری فقط توی فوتباله، نگو اینجا منکرین هم ید طولایی توی پاس کاری دارند)


دوستان اگر کسی میخواد در مورد اثبات خدا گفتگو کنیم

اگر میخواد شروع کننده بحث باشه که دلایل عدم وجود خدا رو بیاره و هر طور خودش دوست داره بحث رو شروع کنه

و اگر میخواد ما شروع کننده باشیم که به سؤالات پست #23 جواب بده که هم دلیل هست و هم سؤال.


باتشکر

روي صندلي نشسته بودم و غرق افكار خود بودم ....دو مشت خود را زير چانه هايم گذاشته بودم و به جايي خيره شده بودم.... نميدانم كجا ....مهم هم نبود
ناگهان مردي آمد.....ليواني روبرويم گذاشت....خالي از آب.... و گفت اين ليوان آكنده از آب است ...مگر تو نميداني آب رنگي ندارد .....در غير اين صورت اثبات كن كه در آن آب نيست....من خنده ام گرفت و گفتم من كه حرفي ندارم ....تو مي گويي در آن آب هست پس تو اثبات كن:w08:

فلسفه اي بزرگ
 

AFSl-lIN

عضو جدید
با لخره یه کاربر پیدا شد حرف منو بزنه بابا به کی به پیغمبر اینا دنبال حقیقت نیستن

اینا فقط دنبال کل کل هستن... من اینقد با این جماعت با منطق حرف زدم فایده نداره من همیشه میگم... اینا رو فقط باید زد تو برجکشون خارشون کرد

این لجن ها فقط بلدن کفر کنن... باید مسخرشون کرد تا اسباب خنده ی دیگران بشن... باید انگشت نماشون کنی....

حرفاشونم در حد بچه ی 1 ساله

این است منطق پاک اسلامی؟ بر اساس تمسخر و زورگویی
 

AFSl-lIN

عضو جدید
تناقضات قران

تناقضات قران

فصل دوم آفرینش انسان
2-1 آفرینش انسان از علق (تکامل جنین)
طبق آیات قرآن، آفرینش انسان ابتدا از خاک، سپس نطفه است بعد این نطفه به علقه (خون بسته شده) تبدیل می شود و پس از آن علقه به مضغه (تکه گوشت کوچک) تبدیل می شود سپس مضغه به استخوان تبدیل می شود و پس از آن بر روی استخوان ها گوشت پوشانده می شود و جنین انسان کامل می گردد. این سلسله اتفاقات در قرآن به وضوح و روشنی بیان گشته است و با علم مردم آن زمان هم سازگار است دانشمند آن زمان با مشاهده جنینی که در مراحل مختلف بارداری سقط شده و دفع می گردد مراحل رشد جنین را این چنین حدس می زده: در مراحل ابتدایی اگر جنین سقط شود تنها خون دفع می گردد (و البته جنین چند سلولی که در این خون وجود دارد اما مردم آن زمان آن را نمی دیدند و فکر می کردند همین خون لخته شده قرار است به جنین تبدیل شود) در هفته های بعد جنین رشد کرده و در صورت سقط شدن چیزی شبیه به تکه ای گوشت کوچک مشاهده می شود سپس این تکه گوشت رو به سفتی می گذارد و به نظر می رسد به استخوان تبدیل می شود و در نهایت هم جنین با پوشش کاملی از پوست و گوشت و استخوان به دنیا می آید.
اما آنچه در این آیات با علم امروز در تضاد است دو نکته است: نخست، وجود برخی از این مراحل و دوم ترتیب این مراحل.
در واقع جنین انسان از آمیزش اسپرم و تخمک تشکیل می شود با تقسیم سلولی رشد می کند و قسمت های مختلف آن مانند گوشت و استخوان به مرور زمان ایجاد می شوند و همزمان با هم رشد می کنند اما هیچ وقت به خون بسته شده تبدیل نمی گردند! ما می توانیم در چندین آیه تاکید نگارنده قرآن را بر آفرینش انسان از علق ببینیم و اکثر مفسرین از ابتدای تاریخ اسلام تا کنون معنای این واژه را خون بسته شده عنوان کرده اند اما در علم جنین شناسی این موضوع کاملا رد شده است.
از طرف دیگر ترتیب این مراحل یعنی تبدیل شدن علق به تکه گوشت و سپس تبدیل شدن آن به استخوان و پس از این مراحل پوشیده شدن اسخوان ها با گوشت نیز در نظر جنین شناسان صحیح نیست چرا که استخوان های مختلف بدن به همراه گوشت ها به مرور زمان تشکیل می شوند و رشد می یابند و به هیچ وجه به این ترتیب نیست که اول گوشت باشد بعد آن گوشت به استخوان تبدیل شود و سپس بر روی استخوان گوشت کشیده شود.
این آیات نیز از روشن ترین آیاتی است که با علم امروز در تضاد است اما این بار نیز مفسرین بیکار ننشسته اند و نظراتی ارائه داده اند که بنده با توجه به تجربه و تحقیقات خود دلایل آنها را تحلیل می کنم و قضاوت را بر عهده شما می گذارم.
2-2 معنای واژه ی علق
باز فرهنگ لغت آسان ترین راه برای فرار از واقعیت است. مفسرین معنای واژه علق را به معانی زالو و آویزان نسبت داده اند و گفته اند که منظور قرآن این بوده که جنین از رحم آویزان است و یا جنین مانند زالو از خون مادرش استفاده می کند. در ابتدا باید گفت که معنای آویزان و معلق بودن به جسمی مربوط می شود که از سقفی یا جایی به وسیله ارتباط دهنده ای معلق بماند مانند لامپ، اما اگر شما یک پوستر را به دیوار بچسبانید آن پوستر از دیوار آویزان نیست بلکه بر روی دیوار قرار دارد و جنین نیز به دیواره رحم می چسبد و یا در مایع رحم شناور است و ارتباطی با واژه آویزان ندارد. اتفاقا آیه 13 سوره مومنون جنین را در مکانی استوار جای داده است و تا حدودی با آویزان بودن در تضاد است.
همچنین درباره معنای زالو باید گفت که شاید در مراحل پایانی جنین در استفاده از خون مادر (آن هم از راه ناف نه دهان) شباهتی با زالو داشته باشد اما در مراحل ابتدایی مانند سایر سلول های بدن از مواد غذایی و اکسیژن خون استفاده می کند و هیچ شباهتی به زالو ندارد.
از طرف دیگر تشبیه جنین به آویزان یا زالو تشبیه های کاملی نیستند و اینکه قرآن هر وقت خواسته از آفرینش انسان یاد کند فقط از این عبارات و تشبیه ها استفاده کرده باشد غیر عادی به نظر می رسد به عبارت دیگر اصلا طبیعی نیست که قرآن در زمانی که می خواهد با ذکر آفرینش انسان به قدرت خدا اشاره کند مرتب بگوید ما انسان را از زالو آفریدیم یا ما انسان را آویزان آفریدیم.
اما آنچه این استدلال مفسرین را بکلی رد می کند این است که گفته شده علق به تکه گوشت تیدیل می شود و اگر معنای آویزان و زالو را فرض کنیم می بایست پس از این مرحله دیگر جنین شبیه به زالو یا آویزان نباشد اما می بینیم که کماکان جنین از خون مادر استفاده می کند و در رحم شناور می ماند و در مراحل بعدی بوسیله بند ناف به بدن مادر متصل می شود و اتفاقا در مراحل نهایی بیشتر به آویزان و زالو شبیه می شود نه در مرحله اول و همانند آنچه که قرآن گفته. و باز باید تکرار کرد که مفسرین پیش از این که علم جنین شناسی مراحل رشد جنین را به درستی توضیح دهد تنها معنای خون بسته شده را برای واژه علق برمی گزیدند ولی پس از آن معنای این واژه را به زالو و آویزان تغییر دادند تا بلکه با تغییر در آیات قرآن این کتاب را با علم امروز سازگار نشان دهند.
2-3 اول شنوا بعد بینا
در آیات 78 نحل و 9سجده و 78 مومنون نگارنده قرآن گفته «او برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد» و توضیح می دهند که در ترتیب به کار بردن واژه های گوش و چشم دقت شده است چرا که در جنین ابتدا قدرت شنوایی و سپس بینایی بوجود می آید پس قرآن این موضوع را می دانسته پس قرآن معجزه است و... در توضیح باید گفت که حتی اگر این ترتیب گوش و چشم را بپذیریم باید توجه کنیم که در همان آیات پس از گوش و چشم از قلب نیز سخن به میان آمده است پس می بایست در جنین پس از شنوایی و بینایی قلب خلق شده باشد که بلعکس قلب قبل از چشم و گوش در جنین خلق می شود و با این استدلال نه تنها اعجاز قرآن اثبات نمی شود بلکه عدم تطابق قرآن با علم نشان داده می شود.
2-4 آبی که از پشت مرد و سینه زن می آید
در آیات 6و7 طارق نگارنده قرآن به یکی از تصورات قدیمی بشر اشاره دارد که نطفه را تشکیل یافته از آبی که از کمر مرد و آبی که از سینه های زن می آید می دانستند همکنون نیز بسیاری از مردم احساس درد در کمر را به این موضوع مربوط می دانند و بر همین اعتقاد قدیمی استوار هستند اما باید دانست اسپرم در بیضه های مرد تشکیل می شود و هیچ ارتباطی با کمر ندارد و تنها دلیلی که شاید بتوان آن را با کمر درد مربوط دانست ممکن است این باشد که فرمان عصبی جنسی مرد از نخاع او صادر می شود و اینجانب هیچ ربط دیگری بین کمر و اسپرم ندیدم هر چند برایم مسلم است که این مسئله هم به راحتی توسط مفسرین تحریف می شود اما کاملا روشن است که جایی که اسپرم تولید می شود بیضه هاست و ربطی به کمر ندارد همچنین محل تولید تخمک نیز در تخمدان های زن است که در حوالی کلیه ها قرار دارند و ارتباطی با سینه ها پیدا نمی کنند و...
2-5 همه جنبندگان از آب
در نور 45 گفته که خدا همه جنبندگان را از آب آفرید و به گواه اکثریت تفاسیر منظور از این آب همان منی است و به وضوح مشخص است که نه تنها هرمافرودیت ها بلکه بسیاری از سایر جانوران دیگر نیز در دنیا وجود دارند که از منی خلق نشده اند و کاملا واضح است که قرآن چگونه با تعمیم نظر علم ناقص جاهلیت چنین نظر اشتباهی را ارائه می دهد هر چند مفسرین زیرکی نیز در این چند سال پیدا شده اند که می گویند منظور همان تک سلولی ابتدایی بوده که از آب خلق شده و هر جنبنده دیگری نیز از همان تک سلولی تکامل یافته اما در این آیه به وضوح می گوید که هر جنبده ای و نام می برد که آنها که روی دو پا راه می روند و آنها که روی چهار پا و بدون پا و... و می گوید همه این جانداران نه نسل ابتدایی آنها که یک تک سلولی است به هر حال جالب است که مفسرینی که نظریه تکامل را رد می کنند تا داستان آفرینش آدم و حوا قابل باور باشد در این آیه دست به دامن همین نظریه تکامل می شوند تا اشتباه قرآن را مخفی کنند.
2-6 آموزش نامها به آدم
در بقره 30 تا 33 گفته شده که آدم نامها را به فرشتگان می آموزد و فرشتگان می فهمند که او دانشی دارد و خدا حق داشته که به فرشتگان بگوید به آدم سجده کنید و مفسرین شیعه نیز در اقدامی خودخواهانه معتقدند این نام ها به اسامی اهل بیت مربوط می شود و... اما در واقع اصل این داستان که در تورات آمده طور دیگری است آنجا این نام ها بدون ابهام ارائه شده اند که در واقع این نامها تنها نام چند حیوان است و دیگر هیچ.
در تایید این سخت باید گفت که در آیه 31 همین سوره گفته دقیق قرآن این است «...نام اینها را بگویید اگر راست می گویید...» و واژه اینها نشان دهنده موجوداتی است که در مقابل فرشتگان قرار داشته اند و فرشتگان نام آنها را نمی دانستند و خدا از آدم می پرسد و...
و اما برای آنها که تا نام تورات و انجیل را می آوریم می گویند این کتابها تحریف شده اند اشاره به آیه 63 بقره بی فایده نیست اگر تورات تا به آن موقع تحریف شده بود دیگر در دسترس یهودیان نبود که بخواهند به آن عمل کنند پس آنچه در قرآن آمده است که به یهودیان دستور داده می شود به کتابی که در دست دارند عمل کنند بی معنا می شود در نتیجه نظر قرآن بر این بوده که کتاب آنها تحریف نشده است و صد البته این کتاب در آن زمان با آنچه اکنون در دسترس ماست تفاوت چندانی ندارد. در واقع شاید کتاب مقدس در طول سالها و پس از آنکه به زبانهای مختلف ترجمه شد و نسخه های متفاوتی پیدا کرد کمی تغییر کرده باشد اما هرگز به این شکل تحریف نشده که هر کس هرچه دلش می خواسته به آن اضافه کند و آنچه در این کتاب است گفته ی پیامبران مسیحی و یهودی است.
2-7 آفرینش انسان و حوا و دمیده شدن روح
با نگاهی به علم جانورشناسی تاریخی مشاهده می شود که جانداران اولیه تک سلولی ها بوده اند که میلیونها سال پیش در زمین بوجود آمده اند سپس این موجودات تکامل پیدا کرده اند و سیستم عصبی و سیستم گردش خون و گوارش و... در حیوانات به مرور زمان تکامل یافته و به میمونها رسیده است پس از آنها اورانگوتانها به وجود آمده اند (موجوداتی دو پا مابین انسان و میمون) و بنا به گفته دانشمندان اورانگوتانها پدران اولیه ما انسان ها هستند و سیر تکاملی اورانگوتان به انسان امروزی نیز هزاران سال طول کشیده است.
سیستم فیزیکی بدن میمونها و اورانگوتانها و پس از آنها انسانهای اولیه آنقدر به انسان شباهت دارد که نظریه تکامل را تایید می کند و صحیح است اگر قبول کنیم میمونها در اثر جهش ژنتیکی و تکامل فیزیکی به اورانگوتانها و آنها نیز به انسانها تبدیل شده اند.
در آیات 26 تا 29 سوره حجر و آیه 13 حجرات از خلق انسان از گل و لای و دمیده شدن روح در این گل و لای سخن گفته شده است سپس خدا از پهلوی آدم تکه ای گل جدا می کند و با آن حوا را می آفریند (نسا1، اعراف189، زمر6) و این دو مدتی در بهشت زندگی می کنند و سپس به زمین تبعید می شوند و نسل همه انسان ها از آن دو نفر است به این ترتیب آفرینش انسان جدا از سیر تکاملی موجودات فرض شده است که این موضوع با علم امروز در تضاد است و اگر نظر قرآن درست بود و انسان جدا از سایر مخلوقات و جداگانه خلق می شد دیگر نیازی نبود که تا این اندازه انسان از نظر فیزیکی به نیاکان خود (میمونها، اورانگوتانها و انسانهای اولیه) نزدیک باشد و سیستم گردش خون و اعصاب و اندازه جمجمه و... مشابهی با میمون ها داشته باشند.
2-8 نظر برخی تفاسیر در این باره
1-حج5:«فانا خلقناکم من تراب ثم من علقه ثم مضغه مخلقه و غیر مخلقه لنبین کم» (و همچنین آیات غافر 67 علق2 و مومنون14)
تفاسیر زیر علقه را یک قطعه خون معنی کرده اند: تفسیر اطیب البیان، انوار درخشان، تفسیر نمونه، بیان سعاده، تفسیر المیزان، جوامع الجامع، مجمع البیان، تفسیر اثنی عشری، تفسیر الصافی، تفسیر القرآن الکریم، تفسیر کاشف، تفسیر جامع، تفسیر شریف لاهیجی، علیین، منهج الصادقین، تفسیر هدایت، تفسیر منهج، روض الجنان، مخزن العرفان، تقسیر سورآبادی و تفسیر نور و...
تفسیر آسان نیز از طرفی معنای زالو را برگزیده و از طرف دیگر گفته چون نطفه فوق العاده قرمز رنگ می شود شبیه خون بسته می باشد و در نهایت مشخص نیست نویسنده این تفسیر کدام معنا را قبول دارد.
تفسیر قومی نیز مخلقه و غیر مخلقه را به جنین هایی که سقط می شوند نسبت داده که به نظر منطقی می رسد.
 

AFSl-lIN

عضو جدید
فصل سوم آفرینش زمین و آسمانها
3-1 اول آفرینش زمین سپس آفرینش آسمانها
در مورد آفرینش آسمان (یا به قول قرآن آسمانها) و زمین و نحوه قرار گرفتن زمین در آسمان بحث مفصلی وجود دارد اما در اینجا تنها به ترتیب آفرینش آنها می پردازیم.
دو بار در قرآن ذکر شده که خداوند ابتدا زمین را آفرید سپس آنچه در زمین هست را آفرید (مانند کوه و جنگل و رود و حیوانات و...) و سپس آسمانها را آفرید. اما با آنچه اکنون از علم دریافت می شود زمین ذره ناچیزی از آسمان است و پس از شکل گیری آسمان و خورشید و ستارگان بوجود آمده است و مخصوصا مشخص است که آنچه در زمین است پس از آفرینش آسمان آفریده شده و اینها با گفته قرآن در تضاد است. در زیر دلایل مفسرین را بررسی می کنیم:
3-2 واژه ثم
مفسرین سخت کوش قرآن باز هم در جهت تحریف قرآن بیکار ننشسته اند و به عنوان اولین و راحت ترین راهکار به سراغ لغت نامه رفته اند و از معنای حاشیه ای ثم استفاده کرده اند که به ندرت به کار می رود. معنای اصلی این واژه سپس است و معنای حاشیه ای آن همزمانی دو عمل را نشان می دهد اما باید دانست وقتی گفته می شود علی فلان ثم بهمان ، یعنی علی ابتدا عمل فلان را انجام داد سپس عمل بهمان را انجام داد و اگر حتی معنای مورد نظر مفسرین را هم در نظر بگیریم یعنی علی دو عمل فلان و بهمان را همزمان انجام داد اما این جمله هرگز این معنا را نمی دهد که علی اول بهمان را انجام داده باشد سپس فلان را.
نکته ظریفی که در این بین وجود دارد و مفسرین از آن چشم پوشی می کنند این است که قرآن از سه عمل به ترتیب یاد می کند
1-آفرینش زمین
2-آفرینش آنچه در زمین است
3- آفرینش آسمانها
شاید به نوعی با تفاسیر سلیقه ای از علم و با تغییر معنای واژه ثم بتوان گفت که آسمان و زمین همزمان با هم آفریده شده اند اما به هیچ عنوان نمی توان ادعا کرد که آنچه در زمین هست (کوه جنگل رود و...) زودتر یا همزمان با آسمان خلق شده باشند و به این ترتیب این ادعای مفسرین به راحتی رد می شود.
اما کار به همین جا ختم نمی شود در آیات 9 تا 12 فصلت ترتیب آفرینش با مدت زمان مشخص بیان شده است یعنی می گوید «او کسی است که زمین را در دو روز آفرید – سپس کوه ها و روزی جانوران و... را آفرید که در مجموع چهار روز شد (دو روز آفرینش زمین و دو روز آفرینش آنچه در زمین است) سپس هفت آسمان را بنا کرد و...» همه چیز کاملا مشخص است قرآن می گوید در دو روز اول زمین در روز سوم و چهارم آنچه در زمین هست و در روزهای پنجم و ششم آسمانها را آفریده است که کاملا با داستان آفرینش کتاب مقدس همخوانی دارد (که در این کتاب گفته شده در روز هفتم خداوند استراحت کرده است و هفت روز هفته که با تعطیلی روز پایانی همراه است از همین جا نشات می گیرد!) اما با علم امروز کاملا در تضاد است.
3-3 منظور از آسمان جو زمین است
مفسرین همچنین می گویند منظور قرآن از آسمان آنچه ما می پنداریم نیست بلکه معنای آسمان تنها جو زمین است. اما این تعبیر تنها هنگامی که قرآن را کامل نخوانده باشیم قابل قبول است چرا که قرآن در فصلت 12 صافات 6 و ملک 5 گفته که آسمان اول را با ستارگان زینت دادیم و مشخص است که منظور قرآن از آسمان اول تمام این فضا و ستارگانی است که بالای سر خود می بینیم و اگر طبقه دومی برای آسمان فرض کنیم می بایست بالای این آسمان باشد و به این ترتیب مشخص می شود آسمانی که دارای ستارگان و خورشید و ماه و... است آسمان اول است که به نظر نگارنده قرآن به همراه شش طبقه دیگر بالای آن پس از کوه و جنگل و جانوران ساخته شده اند .
3-4 آفرینش زمین و کوه ها
قرآن در بیان نحوه آفرینش زمین و کوه ها اشاراتی دارد اما چندان وارد جزئیات نشده است و همین کار ما را کمی سخت می کند. روش من به این شکل بود که نظر پیشینیان را درباره آفرینش زمین و کوه ها در آن زمان با دیدگاه علم امروز در این باره را در کنار هم قرار دهم و اشارات قرآن را با آنها مقایسه کنم تا مشخص شود نظر قرآن به علم مردم آن زمان نردیکتر است یا علم امروز.
طبق اسطوره ها و تصورات مردم 1500 سال پیش، زمین صفحه ای تخت است که روی امواج دریا شناور است. آبهای دریا بوسیله باد در آسمان نگه داشته شده اند و آسمان نیز به شکل یک کره تو خالی است (فلک) که به دور زمین می چرخد. نیمی از آسمان که خورشید در آن قرار گرفته روشن و روز است و نیمه دیگر تاریک و شب و با گردش فلک، روز و شب پدید می آیند.
همچنین زمین بر روی آب مانند یک کشتی شناور است که در ابتدا دچار لرزش می شد اما آفرینش کوهها که ریشه آنها مانند لنگر در آب قرار دارد از لرزش زمین جلوگیری می کنند درست مانند میخ هایی که زمین را ثابت می کنند است.
حال بد نیست برای تنوع سری به نهج البلاغه و خطبه شگفت انگیز آن بزنیم چرا که علی مانند محمد احتیاط را رعایت نمی کرد و با بی پروایی تمام سخن می گفت:
خلاصه ای از خطبه اول: خلقت را آغاز کرد و موجودات را بیافرید و در هر کدام غریزه خاص خودش را قرار داد (آفرینش جانداران) سپس خدای سبحان طبقات فضا را شکافت و ارتفاعات فضا را باز کرد و آب را که بر پشت باد پر قدرتی قرار داده بود در لابه لای فضاهای باز شده به جریان انداخت. فضا در زیر باد و و آب در روی باد جهنده و جنبان گردید. سپس خدای سبحان طوفانی برانگیخت و امواج آب را پی در پی در هم کوبید امواج تند کفهای برآمده از آبها را در هوای باز و فضای گسترده بالا برد که از آن هفت آسمان را آفرید (آفرینش آسمانها) سپس آسمان پایین را به وسیله ستارگان درخشنده زینت بخشید (آفرینش ماه و خورشید و ستارگان)
خلاصه ای از خطبه 91: زمین را به موجهای پر خروش فرو پوشاند پس قسمتهای سرکش آب از سنگینی زمین فرو نشست و هیجان آنها بر اثر تماس با سینه زمین آرام گرفت زیرا زمین بر پشت آنها می غلطید و آن همه سر و صدای امواج ساکن و آرام شد. و کوه های سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل کرد و به جهت نفوذ کوه ها در سطح آن و فرو رفتن ریشه کوه ها در شکافهای آن و سوار شدن بر پشت دشتها از لرزش و اضطراب باز ایستاد.
همچنین در قرآن بارها از شکافته شدن آسمان در روز قیامت صحبت شده که بی شک منظور همان فلک تو خالی است که امکان شکافته شدن دارد و یا در آیه 65 حج و 2 انفطار از افتادن آسمان بر روی زمین سخن گفته آیا ستارگانی که هزاران بار بزرگتر از زمین هستند روی زمین می افتند یا همان چراغ های نصب شده روی فلک اسطوره ای بر روی زمین می افتند؟ تعبیر قرآن به اسطوره های کهن نزدیک تر است یا به واقعیت؟ در حقیقت به اعتقاد مردم آن زمان فرشتگان قول پیکری بر روی زمین قرار دارند که آسمان را بر دوش خود حمل می کنند تا بر روی زمین نیافتد و البته پای این فرشتگان تا زانو در خاک فرو رفته و دیده هم نمی شوند (رعد 13 لقمان 10:بغیر عمد ترونها) می دانم که من را دروغگو فرض می کنید اما راستی آزمایی سخنان من تنها به یک جلد کلام الله مجید نیاز دارد آیات ذکر شده در این باره را بخوانید تا مشخص شود من دروغ می گویم یا آنها که ادعای پیامبری دارند.
با دانستن اعتقادات مردم آن زمان و با نگاهی به آیات قرآن حقایق بسیاری آشکار می گردد. تشبیه کوه ها به میخها و لنگر و همچنین اشاره به نقش کوه ها در جلوگیری از لرزش زمین (آیه نبا 7, لقمان 10, نحل 15, انبیا 31) آفرینش زمین بر روی آب و قرار داشتن آن روی آب همه و همه نزدیکی نظر نگارنده قرآن به نظر مردم آن زمان را اثبات می کند هرچند مفسرین با استفاده از فرهنگ لغت و آسمان ریسمان بافتن سعی می کنند گفته های قرآن را با علم نزدیک کنند اما اگر چند نقطه اشتراک کوچک بین گفته قرآن با علم وجود داشته باشد چندین و چند تناقض دیگر هم وجود دارد که کنار هم گذاشتن این تناقضات و اشتراکها نشان می دهد نگارنده قرآن از علم خبر نداشته است.
3-5 طحاها و دحاها
عباراتی که در قرآن برای اشاره به آفرینش زمین به کار رفته اینهاست: فراشا(فرش شده و مسطح شده آیات نور22, ذاریات 48) مد (گستردن آیات رعد 3 حجر 19, ق 7) ماهدون (گسترده ذاریات48 )بساطا(نوح 19 گسترده) مهادا (بستر نبا6) سطحت (مسطح شده غاشیه 20) و...
که تمام این واژه ها معنای سطح صاف را می دهند و در مقابل دو عبارت دحاها و طحاها (ناذعات 30 و شمس 6) نیز آورده شده که این واژگان نیز معنای گسترش یافتن و پهن شدن (مانند پهن شدن سفره روی زمین) و فرش شدن را می دهند اما این دو واژه گاهی نیز در استعاراتی به معنای گرد هم به کار می روند مانند شکم گنده و آویزان یا چرخیدن توپ روی زمین) و مفسرین خوش ذوق ما تمام واژهای قبلی و البته معنای اصلی این دو واژه را کنار گذاشته اند و به همین استعارات و معانی حاشیه ای طحا و دها تکیه می کنند و می گویند قرآن گفته زمین گرد است. اما اگر کمی بی طرفی در تصمیم گیری وجود داشته باشد قضاوت بسیار ساده خواهد بود و مشخص می شود که با توجه به معنای همه واژگان به کار رفته در قرآن در ارتباط با زمین معنای سطح صاف بیشتر برداشت می شود تا معنای کره.
با این روش تفسیر کردن احتمالا اگر یکی از این مفسرین به ژاپن مهاجرت کند و بخواهد از اعتقادات مردم آنجا دفاع کند در مقابل افسانه آفرینش آنها که می گوید زمین روی لاکپشتی سوار است و وقتی این لاک پشت حرکت می کند زلزله می آید این مفسر خواهد گفت منظور از لاک پشت لاک پشت واقعی نیست بلکه منظور جبه زمین است که اتفاقا جبه زمین هم مانند لاک لاک پشت سنگی است پس ژاپنی ها جنس جبه را در هزاران سال پیش می دانستند پس بت پرستی ژاپنیها دینی الهی و درست است اما سوال اینجاست اگر منظور افسانه ژاپنی از لاک پشت جبه سنگی زمین است چرا نگفته جبه سنگی و گفته لاک پشت؟ اگر منظور نگارنده قرآن کروی بودن زمین و چرخش زمین است چرا حتی یک بار نگفته زمین می چرخد و چرا مرتب کلماتی بکار برده که معنی مسطح بودن را می رسانند؟ آیا بهتر نیست معنی نزدیکتر آیات قرآن را بپذیریم و دنبال استعاره و تشبیهات خیالی که سعی دارند قرآن را با علم تطبیق دهند نرویم؟
این بهانه که قرآن می بایست برای مردم آن زمان قابل درک می بود قابل قبول نیست چرا که آنها می توانند فرشته ای را که هیکلش شرق و غرب آسمان را پر می کند یا اسب بالداری که احمد را یک شبه به آسمان هفتم می برد یا فرشتگانی که عرشرا به دوش خود گرفته اند و از سنگینی عرش تا زانو پایشان در زمین فرو رفته است و... را باور کنند پس چطور نمی توانند مراحل صحیح رشد جنین یا وجود چند استثنا در زوجیت و کروی بودن زمین را باور کنند؟ کدام یک غیر قابل باورتر است؟ و اصلا مگر قرآن مجبور بوده اعتقادات اشتباه آنها در باره زوجیت و جنین و زمین را در قرآن تایید کند؟
3-6هفت آسمان و زمین
در طلاق 13 آورده شده هفت آسمان را آفریدیم و مانند آنها زمین (یعنی هفت زمین را نیز آفریدیم) اعتقاد مردم گذشته بر این بود که زمین ما طبقه اول است و بالای آن طبقه اول آسمان است و بالای آن طبقه دوم زمین و بالای آن طبقه دوم آسمان و به همین ترتیب هفت آسمان و هفت زمین وجود دارد. در روایات نیز معراج احمد بن عبدالله نیز به همین شکل از زمین به سمت بالا شروع می شود و وی با اسبی بالدار از آسمان اول می گذرد و به طبقه دوم زمین می رسد و آنجا کسانی را می بیند و دوباره با اسب بالدارش به پرواز درآمده و به طبقه سوم و... می رود و در نهایت به عرش خدا که بالای آسمان هفتم است می رسد.
چند طبقه بودن آسمان با فرضیه فلک بودن آسمان جور در می آید که طبقه دوم زمین به راحتی بر پشت طبقه اول آسمان سوار می شود و احتمالا کاخها و کوههایی در آن وجود دارد که در آیات دیگر آمده شیاطین برای دزدی به آنجا می روند و از میان آنها تگرگ (در قالب سنگریزه های کاخها و کوهها)به زمین میریزد و....
البته این احتمال نیز وجود دارد که منظور یک طبقه زمین و هفت طبقه آسمان باشد که در این صورت نیز می بایست هر طبقه آسمان سقف طبقه قبلی خود باشد یعنی طبقه دوم سقف طبقه اول است و طبقه سوم سقف طبقه دوم است و... که در اصل ماجرا تاثیر چندانی نمی گذارد و این تفسیر نیز نیازمند فلک بودن آسمانهاست.
3-7 زمین گهواره
قرآن در سوره طه 53 و نبا 6 زخرف 10 زمین را به گهواره تشبیه کرده است و این باعث شده که برخی خیالپردازان اینگونه استدلال کنند که چون گهواره حرکت می کند پس منظور قرآن این بوده که زمین هم حرکت می کند پس قرآن به چرخش زمین اشاره دارد. در توضیح باید گفت تشبیه زمین به گهواره بیشتر به جای گرم و آرام نزدیک است اما حتی اگر همان حرکت گهواره را هم مد نظر بگیریم باید دانست گهواره نمی چرخد بلکه به چپ و راست حرکت میکند و اگر زمین به گهواره تشبیه شده حرکت آن نیز به همان شکل آرام به چپ و راست خواهد بود که نه تنها شباهتی به گردش زمین ندارد بلکه بسیار نزدیک است به حرکت یک کشتی داخل آب که لنگر انداخته و این همان اعتقاد مردم جاهلیت در باب آفرینش زمین است (سطح صاف شناور در آب).
3-8 حرکت ابرها
در سوره نمل 88 حرکت زمین را به حرکت ابرها تشبیه کرده است، که به احتمالی به قیامت مربوط می شود و اگر این احتمال را کنار بگذاریم باید گفت که حرکت ابر بسیار آرام است آنگونه که به سختی احساس می شود و بدون اینکه کسی متوجه بشود حرکت می کند (مسلم است که ابرها بیشتر به چپ و راست حرکت می کنند) و حرکت زمین نیز (اگر مانند پیشینیان، زمین را یک کشتی بزرگ که روی آب لنگر انداخته و به وسیله ریشه کوهها ثابت شده است) فرض کنیم حرکتی آرام همچون ابر خواهد بود. و این موضوع هیچ ربطی به حرکت فوق العاده سریع زمین و چرخش زمین ندارد و ادعای برخی مفسرین در تطابق این آیه با چرخش زمین تنها بازی با کلمات است.
3-9 ویژگی های آسمان در قرآن
در انفطار 2 از فرو ریختن ستارگان بر روی زمین (یا به نقل بعضی پراکنده شدن ستارگان) سخن رانده شده، آیا ستارگانی که هر یک میلیونها بار بزرگتر از زمین هستند روی زمین میریزند یا چراغهای کوچکی که در طاق فلک نصب شده اند؟(مانند تصور عصر جاهلیت) آیه طور 44 به وضوح از افتادن تکه ای از آسمان بر زمین که احتمالا شهاب سنگ است اشاره می شود و می توان مطمئن شد که منظور از افتادن آسمان بر زمین همان افتادن ستارگان و... بر زمین است که البته خدا آسمان را نگه داشته تا بر زمین نیافتد (حج 65).
3-10 شکاف آسمان
در حاقه 16، مزمل18، مرسلات9، نبا19، انفطار1، ق6 و انشقاق1 ازشکافی که در آسمان ایجاد می شود یاد شده، که احتمالا در قیامت آسمان شکافته می شود و این بسیار منطقی خواهد بود اگر آسمان را فلکی گردون به دور زمین فرض کنیم و احتمال بدهیم که شکافته می شود و ستارگان روی آن بر زمین میریزند.
3-11 مشارق ومغارب و مشرقین و مغربین
محل طلوع خورشید یک نقطه ی ثابت نیست بلکه این نقطه روز به روز در طول خطی در امتداد افق حرکت می کند و وقتی به انتهای آن خط رسید دوباره هر روز مقداری به عقب بر می گردد تا به نقطه اول خط برسد و... مردم آن زمان نقاط مختلف طلوع خورشید را مشارق، و دو نقطه ی ابتدا و انتهای این خط را مشرقین می نامیدند. (همینطور در باره مغارب ومغربین) بنابراین معنای مشارق و مغارب و مشرقین و مغربین در قرآن آشکار می شود که همان تصور مردم 1400 سال پیش است. در زخرف 38 نیز گفته کاش فاصله من و تو به اندازه فاصله دو مشرق بود و مشخص می شود که فاصله دو مشرق به یک اندازه مشخص و معلوم است که همان فاصله دو سر خط افق طلوع خورشید است و استدلال برخی مفسرین در فرضهای تخیلیشان که دو مشرق را به کروی بودن زمین ربط می دهند باطل می شود. آنها می گویند در یک لحظه مشخص برای یک نیمکره یک طرف شرق است و یک طرف غرب و در همان لحظه برای فردی که در نیمکره دیگر قراردارد آن طرف که شرق بود غرب است و طرفی که غرب بود شرق است پس می شود دو مغرب و دو مشرق. و البته که اگر قرار باشد هر شیوه خیالپردازانه ای را در باب تفسیر قرآن بپذیریم این کتاب هیچ تناقضی با علم نخواهد داشت چرا که با این روش اگر در قرآن جمله «ماست سیاه است» را هم به عنوان آیه داشته باشیم این مفسرین می گویند منظور از سیاهی در این آیه بدبختی و رنج و درد است و هر کس زیاد ماست بخورد دل درد می شود و منظور از این آیه این بوده که اگر ماست زیاد بخورید دل درد می شوید و این یک نکته از علم پزشکی است که قرآن در 1400 سال پیش به آن اشاره کرده و نتیجه می گیرم که قرآن معجزه است و... من حقیقت را از لا به لای دروغها و بازی با لغات این مفسرین بیرون کشیدم و این گونه شد که دیگر نماز نخواندم.
3-12 کاهش سرزمین
در رعد 41، انبیا 44 آمده که «ما عزم سرزمین کرده و پیوسته از آن می کاهیم» و برخی مفسرین نو ظهور این موضوع را به آب شدن یخچالهای قطبی و بالا آمدن سطح دریاها و کاهش سطح خشکیها مربوط دانسته اند اما آنچه از تفاسیر استفاده می شود این است که منظور کاهش فرمان خدا است نه کاهش زمین برخی هم گفته اند شهرها یکی یکی خراب می شوند و از تعداد انسانها کم می شود اما به نظر من نزدیک ترین نظر به حقیقت در تفسیر انوار درخشان آمده که می گوید در این آیات کفار تهدید می شوند که پیوسته از سرزمینهایشان کاسته می شود و مردم کافر مسلمان می شوند البته تایید کننده این نظر آیات قبلی و بعدی این آیات است که در حال تهدید و تذکر دادن به کفار است. همچنین در انبیا 44 در ادامه آیه آمده «آیا نمی بینند که ما پیوسته از سرزمین می کاهیم، آیا باز هم آنها پیروزند؟» فکر می کنم منظور همان کاهش سرزمین های تحت نفوذ کفار و افزایش سرزمین مسلمین است که نشانه ای برای نشان دادن عدم پیروزی کفار است و به همین دلیل آن سوال در آخر آیه پرسیده شده است.
3-13 نور ماه
در سوره نوح آیه 16 آورده شده که «جعل القمر فیهن نورا» یعنی درون ماه نوری قرار داد اما مشخص است که ماه نوری از خود ندارد و آنچه باعث دیده شدن آن می شود انعکاس نور خورشید است چرا که ماه نیز مانند زمین انباشته از سنگ و خاک است و هیچ نوری از خود ندارد.
 

AFSl-lIN

عضو جدید
فصل چهارم چند مورد دیگر
4-1 تگرگ
در راستای شفاف سازی نحوه آفرینش، قرآن به دلایل ریزش تگرگ از آسمان اشاره می کند که البته کمی غیر طبیعی به نظر می رسد. در نور43 آمده: «او از کوه هایی (یا برجهایی) که در آسمان است تگرگ را فرود آورد».
با خواندن این آیه ناخودآگاه به یاد اسطوره های چند هزار ساله ای می افتم که می گویند بر روی ابرها کوههایی (کاخهایی) قرار دارد که با لرزش ابرها سنگریزه های آنها فرو می ریزند و این سنگها همان تگرگ ها هستند.
در تفسیر جلا الاذمان که به قرن هشتم بر می گردد آمده: از کوه هایی که در آسمان است تگرگ می آید
تفسیر روض الجنان (قرن ششم ) آمده : در این آیه به حرکت ابر اشاره می کند و به خروج باران از خلال ابر و از نزول تگرگ از کوه هایی که در آسمان است اشاره دارد مانند سنگریزه هایی که از کوهی فرو می ریزد.
و در تفسیر مواهب علیه گفته شده: اینجا سما آسمان است و نه ابر و در آسمان کوه هایی است از تگرگ همچنان که در زمین کوه هایی است از سنگ و حق تعالی از آن تگرگ نازل می کند.
اما در تفاسیری که پس از کشف منشا واقعی تگرگ نوشته شده منظور از کوه های آسمان را ابرهای بزرگ فرض کرده اند تا این بار هم قرآن را از خطر افشا شدن راز بزرگش برهانند اما این راز روزی آشکار خواهد شد و همگان خواهند دانست که قرآن دروغ است.
4-2 عرش کعبه و الله
واژه عرش بارها در قرآن تکرار شده است اما آیا تا به حال از خود پرسیده اید عرش چیست؟
الله که در دین اسلام به عنوان خدا شناخته می شود مانند سایر خدایان شبه جزیره عربستان، شکلی شبیه روح دارد که در آسمانهاست و مردمان برایش جایگاهی در زمین می سازند این جایگاه برای بسیاری از خدایان شکلی شبیه به مجسمه داشت که خدایان در آن نمود پیدا می کردند (بت) اما برای اقوام ابتدایی تر تنها شکل یک مکعب یا تکه سنگی خاص بود همانند حجرالاسود که سنگی کاملا سیاه و چشمگیر است و در دید مردم آن زمان سنگی استثنایی و غیر عادی و الهی قلمداد شده از آن در ساخت اتاقی مکعبی شکل استفاده شد و این اتاق به خانه ی الله معروف گشت و مسلمین همه ساله برای زیارت خدا به خانه اش می روند. درست همانند بتها برای سایر خدایان.
و اما این خدا با قامت کم و بیش بشری در آسمانها تخت حکم فرمایی برای خود دارد که از آنجا دستوراتش را صادر می کند و این تخت همان عرش است (مانند تخت پادشاهان در زمین).
پس از پیشرفت بشریت و مسخره به نظر رسیدن این داستانها مفسرین دست به دامن واژه نامه شده اند. حداقل ده معنای مختلف برای عرش در واژه نامه وجود دارد که به نوعی همان معنای تخت را می دهند مانند سایبان آلاچیق تخت روان و... و البته در انتها ضرب المثلها و اشاراتی نیز وجود دارد که مثلا اگر کسی کشتی اش قرق شود یا قدرتش را از دست بدهد می گویند تختش شکست و با این تشبیه منظور خود را منتقل می کنند مفسرین معنای واضح و آشکار واژه عرش را که همان تخت است با سو استفاده ناجوانمردانه از همین ضرب المثل ها عوض کرده و می گویند عرش یعنی قدرت الهی و خبری از تخت خدا در آسمانها نیست. اما خود قرآن جواب آنها را داده و مثل همیشه مشکل ما در درک قرآن نخواندن آن است: وقتی قرآن در حاقه 17 می گوید «عرش خدا را هشت فرشته حمل می کنند» یا به وضوح از آفرینش عرش پس از آفرینش آسمانها و همینطور از آفرینش عرش بر روی آب و .. صحبت می کند (سجده 4 و هود7 و رعد2) و الله را صاحب عرش معرفی می کند (سجده 4) دیگر شکی نیست که منظور قرآن از عرش تخت الله است که بر روی آسمانها و بر دوش هشت فرشته قرار دارد و این تایید هیبت بشری الله است.
همچنین در سجده 5 از ارسال فرمان الله از آسمان ها به زمین و مدت زمان این امر سخن به میان آورده که نشان می دهد باید خدا در آسمانها باشد که فرمان خود را توسط فرشتگان به زمین صادر کند و باز برای تاکید بیشتر بد نیست ذکری هم از نهج البلاغه داشته باشیم:
خلاصه ای از خطبه اول: (در توصیف فرشتگان) بعضی ار آنها پاهایشان در طبقات پایین زمین قرار داشته و گردنهاشان از آسمان فراتر، و ارکان وجودشان از اطراف جهان گذشته عرش الهی بر دوشهایشان استوار است، برابر عرش خدا دیدگان به زیر افکنده و در زیر آن بالها را به خود پیچیده اند.
خلاصه ای از خطبه 91: و دشواری فرود آمدن و برخاستن را بر فرشتگانی که فرمان او را به خلق می رسانند یا اعمال بندگان را بالا برند آسان کرد (یعنی خدا در آسمان است و فرشتگان فرمان او را به زمین منتقل می کنند و...)
4-3 خبر از آینده
در فتح 27 به تصرف مکه توسط مسلمین نوید داده است. احمد فتح مکه را در خواب می بیند و پس از این خواب این آیه نازل می شود. اگر احمد علم غیب داشت چرا برخی وقایع را که قرار است در آینده رخ دهد او در خواب می بیند و برای بقیه تعریف می کند؟ مسخره نیست که شما خودتان یک موضوع را بدانید و به کسی چیزی نگویید و همان موضوع را در خواب ببینید و برای بقیه تعریف کنید و تازه پس از همه اینها آیه ای هم از طرف خدا نازل شود و این پیشبینی را تایید کند؟ انصاف بدهید آیا عاقلانه تر نیست که گمان کنیم احمد علم غیب نداشت و فتح مکه را در خواب دید و برای بقیه تعریف کرد؟ نه تنها علم غیب ندارد بلکه حتی خواب های او هم به درستی تعبیر نمی شوند چرا که در سوره انفال آیه 43 او سپاه دشمن را کم دیده اما سپاه زیاد بوده اند پس باید گفت او هم مانند اکثر مردم خوابهایی می دید که گاهی درست از آب در می آمد و گاهی اشتباه از کار در می آمد.
4-4 پیشبینی شکست ایران
یکی از مسائلی که برای اثبات قرآن بیان شده مسئله پیشبینی شکست ایران است که در سوره روم آمده که پس از پیروزی ایران در کمتر از 9 سال، ایران شکست خواهد خورد.
داستان از این قرار است که در آن زمان قریش با ایرانیان رابطه خوبی داشت و مسلمین نیز در مقابل از دشمن ایران یعنی رومی ها که دین آنها مسیحی بود طرفداری می کردند. پس از پیروزی ایرانیان در یکی از جنگها قریش شادمان می شوند و مسلمین غمگین می گردند و احمد بن عبدالله به آنها وعده شکست ایران را می دهد.
بررسی تاریخی ماجرا کمی حقیقت را روشنتر می کند. در آن سالها جنگهای بسیاری بین ایران و روم در می گرفت که در سالهای 605 تا 610 پیروزی ایرانیان بیشتر بود و خسرو پرویز به سرزمینها مستعمره روم دست یافت و در فاصله سالهای 610 تا 622 هر دو طرف پیروزی هایی داشتند و از این سال به بعد عقب نشینی ایرانیان آغاز شد و در نهایت با شکست سپاه روم که قصد تصرف ایران را داشت جنگ خاتمه یافت. این جنگ طولانی به تضعیف کامل سپاه ایران و دلزدگی مردم از حکومت ساسانی و در نهایت شکست ایرانیان از تازیان وحشی انجامید و تا سالها مردم کشورمان زیر استعمار اعراب باقی ماندند.
در واقع در این فاصله بیست و چند ساله جنگهای بسیاری بین ایران و روم درگرفته است که هر کدام با پیروزی یکی از طرفین خاتمه یافته و پیشبینی شکست یکی از آن دو چندان کار سختی نیست. مانند این است که تیم فوتبال ایران و عربستان با هم مسابقه بدهند و یکی از آنها پیروز شود و فردی پیشبینی کند که تا نه سال دیگر آن یکی پیروز خواهد شد و وقتی این اتفاق افتاد ادعای پیامبری کند در حالی که کاملا محتمل است که در طول 9 سال بارها ایران شکست بخورد یا پیروز شود.
اما جدا از مسائل تاریخی اگر به تلاش مفسرین در تطبیق این پیش بینی با وقایع تاریخی نگاهی بیاندازیم می بینیم که اختلاف بین مفسرین آنقدر زیاد است و تناقضات در تطبیق تاریخی این ماجرا آن اندازه است که سندیت کل ماجرا زیر سوال می رود.
برخی سوره را مکی و مربوط به سال دوم بعثت دانسته اند اما مشکل اینجاست که سبک سوره به سوره های این سال نمی خورد و مفسرین دیگری این را رد کرده اند کار به جایی کشیده که حتی برخی گفته اند شاید منظور قرآن در ابتدا شکست ایران و سپس پیروزی ایران پس از نه سال است و بعضی از مفسرین نیز ماجرا را به دو جنگ مسلمین با روم در سالهای 628 و 636 نسبت می دهند (جنگی که با شکست اولیه و سپس پیروزی مسلمین همراه بود) و می گویند این آیات ربطی به ایران ندارد.
تازه گذشته از اینها، باید اشاره کرد که مبحث «پیشبینی» مسئله خیلی غیر عادی نیست که تنها از پیامبران برآید و بارها افراد مومن و غیر مومن پیشبینی ها زیادی کرده اند که درست از آب در آمده مانند نستراداموس فرانسوی که وقایع صدها سال پس از مرگش را پیشبینی کرد و بسیاری از پیشگویی هایش درست از آب در آمد یا مانند همین هشت پای معروف آلمانی که تمام بازی های آلمان را در جام جهانی 2010 به درستی پیشگویی کرد.
4-5 شیاطین و شهاب سنگ
«در آسمان کاخهایی برافراشته و هر شیطانی که برای سرقت به آنجا برود فرشته ای با شهاب سنگ او را هدف قرار می دهد» این مطلبی است که در آیات حجر16-18، صافات 7-10 و ملک 5 به آن اشاره شده است. این برجها همانند همان کاخها یا کوه هایی است که در نور 43 عنوان شده که در آسمان وجود دارند و سنگریزه های آنها به نام تگرگ بر زمین می بارد.
شهاب سنگ ها تکه سنگهایی هستند که از سیارات جدا شده اند و مسیری را طی می کنند تا زمانی که به سیاره ی دیگری بر بخورند و از بین بروند و آنچه ما از روی زمین می بینیم در اکثر مواقع سنگهایی هستند که به سمت زمین می آیند و در اثر اصطکاک با جو سوخته و از بین می روند و به نظر می رسد شهاب سنگ پرتاب شده و وقتی به شیطان برخورد می کند دیگر دیده نمی شود (چون شیاطین دیده نمی شوند) و به این ترتیب این افسانه کودکانه ساخته و پرداخته شده است.
با اینکه امروزه حرکت این اجسام توسط منجمین قابل پیشبینی و ردگیری است ولی تاکنون هیچ گزارشی مبنی بر برخورد شهاب سنگها با موجودی به نام شیطان ثبت نشده است و اصلا مگر شیاطین کلاغ هستند که شهاب سنگ به آنها برخورد کند و نتوانند به آسمان بروند و اشیا قیمتی کاخهای آسمان را سرقت کنند یا به اسرار آنجا دزدکی گوش دهند؟ در مجموع این داستان علمی تخیلی نیز بیشتر به نظریه زمین صاف و آسمان سقف مانند و کاخهای روی سقف آسمان (مانند داستان جک و لوبیای سحرآمیز) شبیه است تا فضای بیکران شناخته شده ی علم امروز.
4-6 ریاضیات در قرآن
توسط برخی مفسرین دلایلی از ریاضیات برای اثبات قرآن بیان شده است به این ترتیب که می گویند برخی کلمات مشابه و مرتبط به تعداد مساوی یا نسبتی خاص در قرآن تکرار شده اند و چون قرآن در طول 23 سال نازل شده است پس می بایست دانشی فوق بشری پشت این کتاب باشد تا بتواند قرآن را اینقدر منظم بیان کند. مثلا کلمه دنیا و اخرت به تعداد مساوی در قرآن آورده شده یا... اتفاقا حرف جالبی است اما آیا من نیز باید مانند عموم مسلمین این ادعا را باور می کردم و به قرآن ایمان می آوردم؟ وقتی به من گفته شد کلمات دنیا و آخرت هر کدام 115 بار در قرآن تکرار شده اند من ترجیح دادم خود به سراغ قرآن بروم و تعداد واقعی این واژه ها را پیدا کنم و آن موقع بود که دریافتم دروغ گفتن برای بعضی از مفسرین چقدر آسان است. در ادامه این بخش فهرستی از واژه های ادعا شده و تعداد واقعی این واژه ها در قرآن آمده است. روش کار این مفسرین بدین گونه است : هر کلمه عربی تعداد زیادی مشتق دارد مثلا «اب، ابو، ابی، ابا و...» همه از یک خانواده اند مفسرین وقتی می خواهند تعداد تکرار «شب» و« روز» را برابر نشان دهند به دلخواه خود بعضی از مشتقات شب و روز را به حساب می آورند و بعضی را به حساب نمی آورند تا تعداد دو واژه برابر گردد در حالی که اگر قرار بود منصفانه رفتار شود باید یا اصلا مشتقات را نمی شمردند یا همه مشتقات را می شمردند و یا در هر صورت برای هر دو واژه شب و روز یک طور رفتار می کردند و در غیر این صورت شمارش آنها اشتباه است.
این راه خوبی بود که اگر خدا می خواست کتابی به عنوان معجزه بفرستد این ترتیب و نظم را رعایت می کرد تا حداقل کمی کتابش از حالت بشری فاصله بگیرد اما هرگز این اتفاق نیافتاده است و تعداد کلمات مشابه در این کتاب نیز مانند سایر کتب بشری است و هیچ اعجازی صورت نگرفته است.
همچنین برخی افراد به بازی با اعداد روی آورده اند و روابطی را در شماره آیه ها و تعداد حروف برخی سوره ها و آیات استخراج می کنند که البته برخی از این روابط درست هستند و بعضی نیز دروغ می باشند وقتی شما با کتابی کار می کنید که مملو است از شماره های آیات و سوره ها جمع و تفریق کردن و رابطه درآوردن از آن اصلا کار سختی نیست همانطور که مثلا در نزدیکی جام جهانی چند نفر انسان خوش ذوق می نشینند و حساب می کنند که مثلا امسال جام جهانی 2014 است که جمع ارقامش می شود 7 که عدد اول است همچنین سال 2010 می شود 3 که عدد اول است و 1994 نیز که می شود 23 که باز هم عدد اول است و سال 1990 می شود 19 که عدد اول است و هر بار که جمع ارقام سال جام جهانی عدد اول بوده به یکی در میان یک کشور از قاره آمریکای جنوبی و یک کشور از قاره اروپا قهرمان شده اند (به ترتیب 1990 آلمان، 1994 برزیل، 2010 اسپانیا) پس نتیجه می گیرم که می بایست این دوره کشوری از آمریکای جنوبی برنده شود (که اتفاقا احتمالش هم زیاد است برزیل در کشور خود قهرمان شود) و وقتی این اتفاق بیافتد خواهند گفت که رابطه ای که کشف کرده ایم کاملا درست بوده است اما آیا می شود گفت که معجزه رخ داده؟ آیا بهتر نیست قبول کنیم که این روابط اتفاقی است. یا مثلا دو تیم انگلیسی به هم مسابقه می دهند و گزارشگر می گوید این تیم تا به حال از تیمهای شمال کشور انگلستان در خانه نباخته است پس امروز هم نمی بازد و... هزاران نمونه از این روابط می توان پیدا کرد که هیچ کدام ادعای معجزه ندارند.
الدنیا و الاخره هر دو 115 بار ادعا شده است اما الدنیا 115 بار صحیح است ولی الاخره 12 بار با فتحه 70 بار با کسره و 8 بار با ضمه آمده است که در مجموع می شود 90 مرتبه.
الشیاطین و ملائکه هر دو 68 بار ادعا شده است اما الشیاطین 15 بار و شیاطین 1 بار و در مجموع 16 بار و الملائکه 52 بار و ملائکه 5 بار و در مجموع 57 مرتبه تکرار شده است.
حیاه و موت هر دو 145 بار ادعا شده است اما حیاه 4 بار الحیات 64 بار و در مجموع 68 بار آمده و موت 1 بار و الموت 35 بار و در مجموع 36 مرتبه در قرآن تکرار شده است.
مصیبه و شکر هر دو 75 مرتبه ادعا شده است اما مصیبه 10 و شکر تنها 2 بار در قرآن تکرار شده است.
واژه های دیگر نیز در این رابطه وجود دارند که در اکثر موارد ادعای وجود روابط ریاضی بین آنها دروغ است و مفسرینی نیز پیدا شده اند که متوجه این موضوع شده و سعی می کنند جلوی این دروغها را بگیرند اما موفق نشده اند.
4-7 سپاه ابرهه و ابابیل
مسایل تاریخی در آن زمان که تنها 17 نفر با سواد در کل عربستان وجود داشتند به خوبی ثبت نشده است. این جامعه ی بی سواد و کم تمدن هر اتفاق غیر عادی ای را با سیلی از افسانه ها و تعبیرهای فوق بشری در هم آمیخته و برای آیندگان خود داستانهای مبهم باقی گذاشته است.
در حدود سال 570 میلادی ابرهه پادشاه یمن (قسمتی از حبشه) به سمت محل درگیری ایران و روم لشگر کشی می کند تا از رومی ها حمایت کند (به گفته بروکوبیوس تاریخ نویس یونانی) در نزدیکی مکه این سپاه متوقف شده و برمی گردد (کتاب العرب الفارسیه) مورخین برای برگشت ابرهه سه دلیل ذکر کرده اند:
1- بیماری آبله: (که برای خارجیها در بیابان عربستان مصیبتی بزرگ به شمار می رفت) تعداد زیادی از سپاهیان را از پای می اندازد و ابرهه به حبشه برمی گردد.
2- انوشیروان از این موضوع آگاه شده قسمتی از لشگرش را به عربستان می فرستد و ابرهه را شکست می دهد.
3- جنگ ایران و روم پایان می یابد و ابرهه به خانه بر می گردد.
در تایید روایات اول و دوم افسانه های جالبی نیز وجود دارد مثلا قریش که حامی ایرانیان بودند از ابرهه می ترسیدند که مبادا کعبه را خراب کند و وقتی عقب نشینی ابرهه را دیدند آن را یک موهبت الهی فرض کرده و چنین به افسانه پردازی پرداختند که پرندگانی به فرمان خدا آمدند و بر سر سربازان سنگ ریختند و بر روی هر سنگ نام مقتول نوشته شده بود و هر سنگ به اندازه ی یک نخود بود و به سر سربازان می خورد و از بدن آنها می گذشت و در خاک ناپدید می شد (دلیل پیدا نشدن تعداد زیادی سنگ که باید پس از این اتفاق در بیابان باقی می ماند) و سنگ ابرهه او را تا حبشه دنبال کرد و در حضور نجاشی پادشاه حبشه ابرهه را کشت.
و در باب دلیل دوم آورده اند که سپاه انوشیروان به وسیله منجنیق و سنگ ابرهه را شکست دادند و سپس کعبه را بنا کردند (احتمالا پس از ویران شدن کعبه به دست ابرهه) و این روایت تا اندازه ای مشهور است که برخی مورخین بنای کعبه را بطور کلی به انوشیروان نسبت می دهند. برخی مفسرین نیز ابابیل را جمع آبله و طیر را سریع معنی کرده اند (بیماری سریع) تا گفته های قران به تاریخ نزدیک شود و یا طبق روایت ابن اسحاق حصبه اولین بار در همان سال رویت شد و شاید بیماری مورد نظر حصبه باشد و...
حال به روایت مسلمین بر می گردیم که معتقد هستند ابرهه کلیسایی ساخته در مقابل کعبه و چون کسی به زیارت کلیسای او نرفته است حسادت ورزیده و قصد کرده کعبه را ویران کند اما خدا به وسیله پرندگانی که سنگ به منقار داشتند معجزه ای ترتیب داده تا کعبه را از ویرانی نجات دهد.
اولا اعراب بت پرست بودند و مشرک پس دلیلی وجود نداشت که ابرهه ی مسیحی از آنها انتظار داشته باشد به زیارت کلیسای او بیایند آن هم خارج از سرزمین خودشان یعنی یمن. دوما تلاش خدا برای جلوگیری از ویرانی کعبه نیز افسانه ای بیش نیست چرا که در طول تاریخ بارها و بارها این خانه به دلایل مختلف مانند جنگ و سیل و... ویران شد و دوباره بنا شد و بازهم ویران شد و... تا اینکه پس از اشغال ایران اعراب مهندسین ایرانی را وادار کردند که با ساخت سد جلوی سیلابهای متعدد و در نتیجه ویرانی های کعبه را بگیرند و اگر باور ندارید داستان محمد امین در دوران تحصیل را به خاطر بیاورید که کعبه ویران شده بود (بخاطر اینک دیوار آن کوتاه بود و سقف نداشت و از جواهرات داخل آن دزدی شده بود اعراب برای بازسازی ویرانش کردند) و سران قبایل بر سر بازسازی آن و قرار دادن سنگ سیاه اختلاف داشتند و احمد باهوش با طرح این راه حل که عبایی باشد که سران قبایل اطرافش را بگیرند مشکل را حل کرد و... در اینجا نکته بسیار جالب دیگری نیز وجود دارد. قرآن از طرفی داستان ابراهیم را نقل می کند که بت ها را شکست و وقتی بت پرستان دلیلش را پرسیدند گفت این بتها نمی توانند از خود دفاع کنند پس چگونه می توانند از شما مراقبت کنند؟ حال سوال اینجاست که الله که نمی تواند خانه خود را در مقابل اقوام مهاجم و بلایای طبیعی مانند سیل حفظ کند چگونه می تواند خالق دنیا و من و شما باشد؟ خدای من کسی است که خالق همه ی هستی است و نیازی به هیچ خانه ای در زمین ندارد و به من نمی گوید اگر روزی پنج بار از من تشکر نکنی تو را تا ابد در آتش جهنم می سوزانم و...
4-8 شق القمر
در این باره باز هم تناقضات بسیاری در روایات وجود دارد آنچه گفته شده این است: یک شب یک یهودی به سراغ احمد بن عبدالله می آید و از او معجزه می خواهد و البته با توجه به ادعای پیامبری احمد این خواسته طبیعی بوده و در شبهای بسیاری اتفاق افتاده است و در شبهای زیادی این درخواست را از او می کردند و او رد می کرده و معجزه ای ارائه نمی داده است. اتفاقا آن شب بر اثر یک رویداد نجومی (که در ادامه خواهد آمد) به نظر می رسد که ماه نصف شده است و سپس ماجرای شق القمر به وجود آمده است. اکثر روایات به یک یا چند نفر محدود می شوند در حالی که چنین معجزه بزرگی که در تاریخ پیامبران و افسانه های ملل مختلف نظیر ندارد می بایست افراد بیشتری را شامل می شد و از افراد بیشتری نقل می گردید. اما هیچ نقل معتبری وجود ندارد و در مقابل تا حد امکان افسانه های مختلف متفاوت و عجیب و غریب ساخته و نقل شده است که باعث می شود انسان حتی به اصل ماجرا نیز شک کند: یکی از مورخین می گوید ماه از آسمان پایین آمد و هفت بار دور خانه خدا طواف کرد و روبه روی بهترین مسجد قرار گرفت به پیامبر سلام کرد و به آسمان رفت نیمی به شرق و نیمی به غرب و دو نیمه دوباره به هم پیوستند. دیگری روایت می کند ماه وارد آستین پیامبر شد و خارج شد. بعضی گفته اند ماه دو نیم شد و سه شبانه روز به همین حال باقی ماند و بعضی روایت کرده اند پیامبر با انگشت اشاره کرد و ماه نصف شد و دوباره اشاره کرد و به هم چسبید. این روایات به قدری متضاد و خیال پردازانه است که به راحتی می توان نام افسانه بر آنها گذاشت و البته این روایات تنها مستندات تاریخی از این واقعه هستند. هرچند شاید هم اتفاقی افتاده باشد مانند مقاربه ماه با ناهید که در آسمان به نظر می رسد تکه ای از ماه کنده شده است و عرب آن زمان که مقاربه ماه و ناهید را نمی شناخته این واقعه را شق القمر نامیده و به عنوان معجزه از آن یاد شده است.
براستی اگر ماه نصف شده بود چرا مردم سایر نقاط جهان آن را ندیده اند و روایتی از آن نقل نکرده اند در حالی که در کشور های زیادی به طور همزمان ماه را می دیدند و می توانستند این واقعه را ثبت کنند.
مکارم شیرازی دلیل بچه گانه ای در کتاب خود برای این سوال آورده است و می گوید شاید آسمان در آن شب بجز آسمان بالای سر احمد و آن یهودی ابری بوده است و کسی نتوانسته شقه شدن ماه را ببیند. این گونه توجیهات آن قدر ساده و بی پشتوانه اند که نیازی به بحث ندارند.
از سوی دیگر اتفاق خنده دار دیگری نیز همین چند سال پیش روی داد یک دانشمند عربی عکسی از گسلی روی ماه را برداشته و بدون هیچگونه تحقیق یا دلیلی ادعا کرده که این باقیمانده شکافته شدن ماه در هزار سال پیش است و اجالتا نامه ای هم به ناسا فرستاده و خواسته که حرفش را تایید کنند و جالب اینجاست که هنوز نه به دار است و نه به بار است سایت های دلیل سازی مسلمین ادعا کردند که اثر شق القمر کشف شده است و ناسا هم کاملا آن را تایید کرده است. و این در حالی است که نه تنها تاییدی از سوی ناسا وجود ندارد بلکه این مقاله از لحاظ علمی تنها یک نظریه تک نفره است و اعتبار چندانی ندارد و وقتی این طور با اطمینان از آن سخن گفته می شود بیشتر به یک شوخی می ماند تا یک نظریه علمی و...
از طرف دیگر به گفته علمای اسلامی واقعه شق القمر جز مشهورات دینی است نه مقدورات. یعنی احتمال رخ ندادنش حتی از نظر برخی مفسرین نیز داده شده است. برخی دیگر از مفسرین قدیمی واقعه شق القمر را مربوط به قیامت می دانند و می گویند منظور قرآن این بوده که در قیامت ماه شکافته می شود نه اینکه اکنون ماه شکافته شده باشد.
و در نهایت باید گفت از این آشفته بازار روایات هیچ دلیل محکم و ثابتی خارج نمی شود که نشان دهد ماه نصف شده است و به نظر من یا واقعه ای مانند مقاربه ماه و ناهید رخ داده و یا اصلا هیچ چیزی رخ نداده است.
4-9 سرعت نور
من هدفی جز رسیدن به حقیقت ندارم و اکنون که این مطالب را می نویسم باز هم اگر فردی پیدا شود و دلایلی منطقی بیاورد که قرآن معجزه است و تمامی دلایلی را که من جمع آوری کرده ام با برهان علمی و منطقی (نه به سفسطه کاری و بازی با کلمات) رد کند دوباره به اسلام ایمان خواهم آورد. چندی پیش پس از چند سال تحقیق مطلبی در سایت قرآنولوژی دیدم که مرا به شک انداخت که نکند در این چند سال در اشتباه بوده ام در این مطلب ادعا شده بود که قران سرعت نور را می دانسته و نقل کرده است با خواندن این مطالب که با اطمینان کامل بیان شده بود واقعا به شک افتادم اما آیا باید این سخنان را بدون تحقیق می پذیرفتم و به اسلام ایمان می آوردم؟
این راه خوبی بود که خدا سرعت نور را به طور غیر مستقیم در قرآن نقل کند و ما پس از هزار و سیصد سال به حقانیت قرآن ایمان می آوردیم البته اگر قرآن حقیقت داشت. یک ضرب المثل قدیمی می گوید وقتی می خواهی دروغ بگویی آنقدر دروغ بزرگی بگو که کسی نتواند آن را انکار کند این سایت نیز چنان با اطمینان و با جزئیات این مطلب را بیان کرده بود که باعث شد من دچار تردید شوم و به سراغ کتب نجوم بروم. با ادامه تحقیقات و راستی آزمایی ادعای سایت مزبور حقایق روشن شد. ابتدا ادعای فوق را ببینید: «سجده 5: امر آفرینش را از آسمان به زمین تدبیر می کند سپس در روزی که به مقدار هزار سال شماست به سوی او عروج می کند» سال مسلمانان 12 ماه قمری است پس
(یک شبانه روز به ثانیه)÷(1000*طول مسیر حرکت ماه در یک ماه قمری)=
=کیلومتر بر ساعت 458/2999792
طرف حتی حاضر نبوده ضرب و تقسیمش را یک بار با ماشین حساب محاسبه کند وی بلافاصله جلوی عبارتی که نوشته مساوی گذاشته و سرعت نور را نوشته است. فاصله ی ماه از زمین متغیر است اما هرگز کمتر از 350000 کیلومتر نخواهد شد و به طور متوسط 384000 کیلومتر است. در حالی که طبق محاسبات این سایت می بایست این فاصله 850 کیلومتر باشد یعنی ماه 384000 کیلومتر با زمین فاصله دارد و این سایت آن را 850 کیلومتر فرض کرده است تا بتواند وانمود کند قرآن سرعت نور را ذکر کرده است.
با چنین خیال پردازی هایی که از هر جمله ای در قرآن که ربط کوچکی به یک قانون علمی دارد استفاده کنیم و بگوییم نویسنده قرآن این قانون علمی را می دانسته نمی توان چیزی را اثبات کرد و تنها شاید افراد ساده دلی پیدا بشوند که بدون تحقیق این سخنان را بپذیرند و اعتقادشان به قرآن بیشتر شود و نمازشان را اول وقت بخوانند اما من ترجیح می دهم ادعاهای امثال این سایت و دیگر مفسرین و علمای اسلام را بی طرفانه بررسی کنم و سپس تصمیم بگیرم.
همچنین اگر کمی نکته بین باشید خواهید دید که این آیه می گوید فرمان خدا از آسمان به زمین صادر می شود و هزار سال طول می کشد تا این فرمان به زمین برسد، دقت کنید این یعنی خدا در آسمان است و فرمانش به زمین صادر می شود بی شک این تعبیر به مکان خدا اشاره دارد در حالی که فلاسفه اسلامی می گویند خدا مکان ندارد و همه جا هست پس چطور از آسمان فرمان می فرستد؟ در واقع خدایی که در قرآن به آن پرداخته شده مکان دارد و مکانش تختی در آسمانهاست و خدایی که بعدها توسط فلاسفه اسلامی معرفی شده خدایی است که از فلسفه ایران و روم به ممالک اسلامی منتقل شده است (به مطلب عرش نگاهی بیاندازید).
4-10 نهنگ مورچه و هدهد و جان بخشی به اشیا
در نمل 18 آمده که مورچه ای عظمت سپاه سلیمان را می بیند و به بقیه می گوید ای مورچه ها به خانه های خود بروید مبادا سلیمان و سپاهیانش شما را لگدمال کنند. اولا تا جایی که من می دانم مورچه ها درباره لگدمال شدنشان با همدیگر حرف نمی زنند چرا که اگر اینطور بود اینقدر زیر دست و پای ما پایمال نمی شدند دوما به فرض هم که به روشی با هم ارتباط برقرار کنند مگر بقیه مورچه ها کور بوده اند که سپاه به آن عظمت را ندیدند و باید آن مورچه خاص به آنها خبر می داد؟ البته این احتمال علمی وجود دارد که برخی حیوانات با مشاهده خطر به همنوعان خود هشدار دهند که این هشدار می تواند به وسیله ترشح یک ماده یا جیغ کشیدن و فرار کردن و... باشد اما درباره مورچه ها بعید می دانم هشداری مانند آنچه در قرآن آمده وجود داشته باشد (و مورچه ها جزئیاتی مانند سپاه سلیمان و ناآگاهانه لگدمال کردن را تشخیص دهند) این موضوع می بایست به شکلی دقیق روی زندگی مورچه ها آزمایش شود تا به نتیجه قطعی برسد.
از طرف دیگر در نمل 22 از گفتگوی هدهد با سلیمان صحبت شده است که بی اجازه سلیمان رفته و از سرزمینی دیدن کرده و سلیمان او را توبیخ می کند و نزدیک بوده که سر هدهد را از تنش بجزای این بی خبر رفتن جدا کند اما هدهد خبر داغش را به سلیمان می دهد و سلیمان او را می بخشد. شاید اثبات غیر علمی بودن این داستان کمی سخت باشد که قدرت تحلیل مغز یک هدهد آن اندازه نیست که دین و زندگی مردم یک شهر و نام پادشاه آنها را تشخیص دهد و برای بقیه تعریف کند اما در هر صورت این ماجرا بیشتر به داستانهای سنباد و شیلا و قصه های جن و پری شباهت دارد.
از دیگر نمونه های داستانهای فانتزی قرآن می توان به قصه بلعیده شدن یونس توسط نهنگ اشاره کرد. یونس در شکم نهنگ مدتی طولانی به عبادت می پردازد و استغفار می کند تا اینکه خداوند او را می بخشد و از شکم نهنگ خارج می شود و اگر ستایش خدا را نمی کرد تا قیامت در شکم نهنگ باقی می ماند (صافات 142-145). صد البته که عبور از دهان و سیستم گوارش نهنگ و رسیدن به معده او و حل شدن در اسیدهای معده ی این حیوان اجازه زنده ماندن را به یونس نمی داده تازه وی آب و هوا و غذا هم نداشته که در معده نهنگ زنده بماند و اصلا در معده نهنگ جایی برای زنده ماندن و عبادت کردن وجود ندارد و با این داستان به افسانه های قدیمی و ساده انگارانه ی هزاران سال پیش (و البته قصه های کودکانه امروزی مانند پینیکیو و پدر ژپتو) نزدیک تر است تا اصول علمی کشف شده. شاید کسی بگوید با قدرت خدا هر چیزی امکان پذیر است و اینها همه معجزه بوده اند ولی متاسفانه باید گفت که معجزه تعریف دارد و بر هر ماجرای غیرعادی و خلاف عقلی که در قرآن آمده نمی توان نام معجزه گذاشت، اولا وقتی معجزه اتفاق می افتد که مثلا قرار باشد پیامبری برای امت خود آیتی بیاورد تا ثابت کند از طرف خدا آمده یا پیامبری از مرگ و یا آسیب کفار در امان بماند (مانند آتش سرد ابراهیم یا چشمه وسط بیابان زن موسی) نه اینکه معجزه ای رخ دهد و مورچه ای بدون دلیل حرف بزند و سلیمان به او بخندد و... ثانیا وقتی منظور قرآن معجزه باشد این منظور را به شکلی واضح انتقال می دهد (مانند همان داستان موسی و ابراهیم که قرآن معتقد است معجزه رخ داده) اما در مورد نمونه های این بخش در لحن آیات و در آیات پیش و پس آن هیچ اشاره ای به اعجاز و نمود قدرت خدا وجود ندارد.
4-11 فرشتگان دختران خدا
برخی از مردم آن زمان عربستان فرشتگان را دختران خدا می دانستند در آیه 16 زخرف و چند جای دیگر قرآن این مسئله را با استدلال جالبی رد می کند «آیا شما پسر داشته باشید و خدا دختر؟» به عبارت دقیق تر یعنی آیا شما بندگان ناچیز من پسر (با ارزش) داشته باشید و خدای شما دختر (بی ارزش) داشته باشد؟ به نوعی می توان اینگونه برداشت کرد که این آیه بر برتری پسر در مقابل دختر تکیه دارد و در اعتقادات احمد نیز مانند اطرافیانش پسر با ارزش تر از دختر است.
4-12 محل تولید شیر در بدن چهارپایان
در آیه 66 سوره نحل در رابطه با چهارپایان می گوید «شیر خالص در شکمشان از میان سرگین و خون بیرون می آید» و این همان نظر انسان ابتدایی درباره گاو است که گمان می کردند که محل تولید شیر در شکم است (همانطور که محل تولید عسل را شکم زنبور فرض می کردند آیه نحل 69) در مومنون 21 نیز این را تایید می کند در حالی که شیر در پستان گاو تولید می شود و مواد تشکیل دهنده آن 78 درصد آب و بقیه چربی باکتریها ویتامینها و... هستند و تنها مقداری از این آب از خون گرفته می شود و مابقی را مایعات درون سلولی تامین می کنند حال این مطلب را مقایسه کنید با گفته قرآن که محل تولید شیر را (با دید یک انسان اولیه) شکم گاو و مواد تشکیل دهنده شیر را خون و سرگین (فضله گاو) بیان می کند.
4-13 تولید عسل و زنبور عسل ماده
حال بد نیست به یکی از ادعاهای برخی مفسرین نیز اشاره کنیم که گفته اند نحل یعنی زنبور ماده و زنبورهای عسل کارگر ماده هستند و قرآن می دانسته پس اعجاز علمی روی داده و... این استدلال پاسخ ساده ای دارد نامها در زبان عربی معمولا یا مونث هستند یا مذکر و نحل که کلمه معروف در معنای زنبور است مونث است و زنبور عسل با این واژه شناخته می شود و واژه دیگری به معنا زنبور نر متداول نیست که قرآن بخواهد از آن استفاده کند همچنان که شمس مونث است اما در واقع خورشید نر و ماده ندارد ولی در زبان عربی با این واژه شناخته می شود و یا بقره واژه ماده است و گاو نر و ماده را با این واژه می شناسند.
و اما در آیه نحل 69 به بیرون آمدن عسل از شکم زنبور عسل اشاره شده و اینبار تا حدودی بخت یار قرآن بوده چرا که حدس مردم آن زمان درست از آب در آمده است و در واقع زنبور جای دیگری ندارد که بخواهد آنجا عسل را نگهداری کند و حدس زدن این مطلب کار مهمی نیست هرچند که اگر بخواهیم به تولید عسل اشاره کنیم قسمت عمده ای از کار تولید عسل در دهان زنبور انجام می شود و این حشره با آوردن شیره گلها از شکم به دهان و تبخیر رطوبت آن و همچنین تزریق برخی آنزیمها به آن عسل را می سازد و شکم زنبور به تنهایی محل تولید و نگهداری عسل نیست بلکه باید دهان زنبور را نیز در نظر گرفت.
4-14 دو دریا
در طبیعت بارها دیده شده که آب شور و شیرین با هم مخلوط نشوند و مثلا در جایی که یک دریای شیرین با یک دریای شور در ارتباط باشد آب آنها با هم مخلوط نمی شود و دریای شور همچنان شور می ماند و دریای شیرین همچنان شیرین می ماند البته به این صورت هم نیست که حدی وجود داشته باشد و پس از آن حد ناگهان آب شور تبدیل به آب شیرین شود بلکه هر چه از دریای شیرین فاصله بگیریم به تدریج آب شیرینی خود را از دست می دهد و کم کم شور می شود. این مسئله تجربی هزاران سال قبل از قرآن کشف شده بود و به عنوان یک مسئله عجیب شناخته می شد که دلیلی علمی برای آن پیدا نمی کردند و برای راحت شدن خیالشان می گفتند که خداوند حایلی میان دو دریا قرار داده است که دو دریا از هم جدا باشند و در فرقان آیه 53 و آیات 20 و 19 الرحمن از برزخی نام برده شده که بین دو دریا وجود دارد و مانع اختلاط آن دو دریا می شود در حالی که بین دو دریا هیچ چیزی وجود ندارد و تنها نیروی اسمزی است که دو دریا را از هم جدا نگه می دارد و از طرف دیگر کلمه برزخ به جدایی کامل و یک مرحله ای نزدیک تر است تا جدایی تدریجی دو دریا و تا اندازه ای می توان گفت بیان قرآن با علم در تضاد است.
 

AFSl-lIN

عضو جدید
فصل پنجم طوفان نوح
5-1 تاریخچه و امکان وقوع طوفان
در اسطوره های اکثر ملل این روایت به شکلهای گوناگون وجود دارد: مردم گناهکار شدند خداوند عذابی را (اکثر مواقع طوفان و سیلاب) نازل کرد که تمام سطح زمین را پوشاند و تنها عده ای زنده مانند که سوار بر یک کشتی بودند (یا مثلا در اسطوره ایرانی کسانی زنده می مانند که در قلعه ای با دیوارهای مستحکم پناه گرفته بودند) و نسل مابقی انسانها از آنهاست. همچنین این اسطوره با پناه دادن یک جفت از هر حیوان کامل می شود چرا که مردم آن زمان می پرسیدند که پس چرا حیوانات باقی مانده اند و کاهنان جواب می دادند: خب آنهایی که سوار بر کشتی بودند یک جفت از هر حیوان را هم سوار بر کشتی کرده بودند تا نسل حیوانات منقرض نشود.
قدیمی ترین نوع این اسطوره ها در مردم ساکن قطب شمال و... وجود داشته است که بعدها این اعتقاد را مردم هر کشور به نام خود و با تغییراتی ثبت کرده اند و در نهایت وارد تورات شده است. (تورات: ... آخرین حیوانی که وارد کشتی شد خر بود و ابلیس نیز بر دم او آویزان بود و وارد کشتی شد...) و از همین راه نیز این داستان به قرآن سرایت کرده است اما آیا چنین ماجرایی می تواند واقعیت داشته باشد؟
اولا آنقدر آب در جو وجود ندارد که اگر باران ببارد در همه سطح زمین سیل بیاید و اگر قرار بر این باشد که تمام آب جو به صورت باران بر زمین ببارد حداکثر لایه ای به عمق چند سانتیمتر تشکیل خواهد داد ثانیا قضیه وجود یک جفت حیوان در کشتی برای بقای نسل جانوران بسیار ساده لوحانه بیان شده است. فرض کنید یک حیوان درنده مانند شیر و پلنگ و ... باید حداقل هر چند روز یک بار حیوانی مانند آهو را شکار کند تا از گرسنگی نمیرد و بتواند تولید مثل کند و فرزندان خود را بزرگ کند و این مسئله چند سال طول می کشد و جنازه حیوانات مرده هم تا آن موقع پوسیده شده اند و به کار نمی آیند و از طرف دیگر شما تنها یک جفت آهو یا گوزن و... دارید اگر شیر یکی از آنها را شکار کند نسل آن آهو از بین می رود و اگر بخواهد صبر کند تا چند سال بعد آن آهو تولید مثل کند و تعدادشان به اندازه کافی زیاد شود آن وقت خود شیر از گرسنگی می میرد و تازه اینها در صورتی است که در زمانی که طوفان طول کشیده ( حداقل چهل روز و به روایتی چند ماه) برای همه حیوانات به اندازه کافی غذا تهیه شده باشد و در کشتی نگه داری شود در حالی که اندازه کشتی محدود و مشخص است و حتی برای خود حیوانات نیز که اگر همه انواع آنها را به حساب بیاوریم بالغ بر چندین ملیون می شوند جای کافی وجود نداشته است.
از سوی دیگر جمع اوری همه انواع حیوانات از سراسر زمین (مانند شتر آمریکایی، کانگرو استرالیایی، خرگوش قطبی، کرگدنهای آفریقایی و پاندای ژاپنی و...) در یک کشتی غیر ممکن به نظر می رسد فرض کنید کانگرو چطور می بایست هزاران کیلومتر اقیانوس را شنا کند و خود را به کشتی نوح برساند؟ شاید گفته شود که معجزه ای رخ داده و خداوند به شکلی تمامی این مشکلات را حل کرده است اما لحن موجود در قرآن (سوره نوح و اعراف و...) به هیچ وجه از وقوع معجزه ای در این باره خبر نمی دهد و به صورت یک رفتار طبیعی روایت شده است که از هر حیوان یک جفت وارد کشتی شده است تا نسلش حفظ شود.
در واقع هر جا قرآن از معجزه ای سخن گفته به شکلی بوده که مشخص است معجزه ای رخ داده مثلا گفته به اذن خدا یا با قدرت خدا و... و در سایر موارد همه چیز طبیعی است.
5-2 پیدا شدن کشتی نوح بر کوه آرارات و دلایل دیگر
اما چند سالی است که مسیحیان و مسلمانان با اشتیاق از پیدا شدن قطعات یک کشتی بر روی کوهی در ترکیه خبر می دهند و جزئیات زیادی نیز در این باره مطرح می کنند مثلا اینکه شاخ شکسته و فسیل حیوانات در آن یافت شده است و نشان می دهد که با کشتی حیوان حمل شده است یا کشتی سه طبقه از جنس چوب و تقریبا به اندازه گفته شده در تورات است (حدودا به اندازه یک زمین فوتبال) و یا کتیبه ای در آن حوالی یافت شده است که نام پنج تن بر آن حک شده است و...
1- کوهی که کشتی نوح بر آن می نشیند در قرآن الجودی معرفی شده است که کوهی در سوریه است و تنها پس از خبر کشف کشتی در آرارات نظر مسلمین تغییر کرد و تفسیر کردند که الجودی یعنی بلندی و آن کوه در ترکیه هم به زبان ترکی در بین مردمی روستایی در آن حوالی به همان معنای بلندی است و در نتیجه این همان کوه است.
2- پیدا شدن کشتی بر روی یک کوه پدیده ی نادری نیست و در قسمتهای مختلف دنیا کشتی های مختلفی از دوران گذشته بر روی قله ی کوه ها باقی مانده است که علت این موضوع مشخص نیست شاید مردم آن زمان به عنوان عبادت گاه از آن استفاده می کردند یا اینکه واقعا آبی بوده و با ته نشین شدن تدریجی آب، کشتی بر قله ای به گل نشسته است و پس گذشت صدها سال آب پایین تر آمده و اطراف آن قله به خشکی و بیابان تبدیل شده است. و البته اصلا دلیل این کار به موضوع ما مربوط نمی شود بلکه تنها از این مطلب استفاده می کنیم که اگر یک کشتی بر فراز قله ای یافت شد نباید فورا ادعا کنیم که این همان کشتی نوح است.
3- کشورهای مختلفی ادعا کرده اند که کشتی نوح در کشور آنها است مانند: ایران (نهاوند و بوشهر)، عراق، یمن، بحرین، عربستان، ترکیه و... و این نشان می دهد که خبر کشف کشتی خیلی هم کامل نیست.
4- آیا منطقی است که گمان کنیم همان یک جفت حیوان هم که برای بقای نسل وارد کشتی شده اند در کشتی بمانند تا بمیرند و به فسیل تبدیل شوند؟ آیا منطقی تر به نظر نمی رسید که بگوییم بعدها حیواناتی وارد این کشتی شده اند و همان جا مرده اند و فسیل آنها باقی مانده است؟ آیا وجود این کتیبه (که هنوز سند معتبری از آن به چشمم نخورده است و ما فعلا فرض می کنیم که وجود خارجی دارد و شایعه نیست) در سرزمین مسلمان نشین ترکیه چیزی غیر عادی است؟ و با چه دلیلی این کتیبه را به نوح نسبت می دهند و می گویند نوح هم شیعه بوده و حسن و حسین را می شناخته؟
5- زمان طوفان را در روایات حدود 4-7 هزار سال قبل می دانند در حالی که در تاریخ مکتوب کشورهای مختلف که تا ده هزار سال قبل را شامل می شوند خبری از چنین طوفانی نیست و تنها در افسانه ها اینگونه آمده که «خیلی وقت پیش این اتفاق افتاده است» و زمان مشخصی برای آن در نظر گرفته نشده است.
6- برخی طوفان را به سرزمینی خاص محدود کرده اند و گفته اند که تنها بر قوم نوح عذاب نازل شده (این گفته با آیات قرآن تطابق دارد اما برخی مفسرین نیز گفته اند آن زمان تنها قوم نوح بر زمین می زیست و طوفان بر کل زمین احاطه داشته) حتی اگر فرض کنیم طوفان تنها در قسمتی از زمین آمده دیگر نیازی به جمع آوری حیوانات نبوده چرا که پس از طوفان حیوانات از بین رفته مانند سگ و گرگ و گاو و... به تدریج از سرزمینهای مجاور به سرزمین نوح کوچ می کردند و هیچ موجودی منقرض نمی شد درست همانطور که سیل های مختلف به دفعات در سرزمینهای مختلف انسانها و حیوانات را کشته است و دوباره نسل حیوانات از سرزمینهای مختلف به آنجا آمده اند.
 

AFSl-lIN

عضو جدید
فصل ششم شخصیت نویسنده قرآن
6-1 زندگی نامه محمد از تخیل تا واقعیت
می دانم که چه تعصبی نسبت به شخصیت احمد بن عبدالله دارید من نیز آن زمانی که معتقد به این آیین بودم اگر چنین صحبتهایی را می شنیدم از کوره در می رفتم اما اکنون که بدون تعصب و تنها برای کشف حقیقت به زندگی نامه ی این فرد نگاه می کنم می بینم که آن حضرت محمد مهربان و صلح جویی که علم غیب دارد و در کتابهای امروزی معرفی می شود با احمد بن عبدالله کتب تاریخی بجای مانده از روزگار قدیم تفاوت دارد من از منابعی استفاده کرده ام که از نظر مسلمین تنها منابع معتبر در باب تاریخ اسلام و زندگی نامه احمد است ............اما بر خلاف مسلمین، من بدون تعصب این منابع را مطالعه کرده و به نتایج زیر دست یافته ام:
بارزترین جنبه شخصیت احمد بن عبدالله را در جوامع غیر مسلمان که آزادی اندیشه بیشتری نسبت به ما دارند جنبه شهوت وی می دانند اما آیا این نظر صحیح است؟ این فرد نزدیک به چهل زن دائمی داشت و تعداد زیادی زن صیغه ای و کنیز که روی هم رفته تعداد آنها از صد و بیست نفر بیشتر می شد و البته این موضوع در جوامع اسلامی به شدت سانسور می شود. اما تنها با تکیه بر قرآن می توان این موضوع را اثبات کرد. در آیات احزاب 50-52 نکاتی در باب زنان پیامبر و نحوه رفتار او با آنها آمده مخصوصا در آیه 52 که میگوید غیر از این زنان که بر تو حلالند بقیه حلال نیستند حتی اگر زیبایی آنها بر تو خوش بیاید مگر آنها که مالک شوی (کنیزان و زنانی که در جنگ به غنیمت گرفته می شود) گویا خود محمد هم از این شهوت به تنگ آمده است و در قرآن خطاب به خودش می گوید «دیگر بس است و حق نداری ازدواج کنی حتی اگر چهره زیبای زنی بسیار بر تو اثر کند » و در ادامه کمی پشیمان می شود و می گوید «مگر زنان صیغه ای و کنیزان» همین یک آیه همه چیز را در باره قوه شهوت این فرد نشان می دهد. آنها که می گویند او با زنان بیوه ازدواج می کرد تا به آنها کمک کند یا زنی از قبیله ای می گرفت تا آن قبیله مسلمان شوند و انگیزه شهوانی نداشت جمله «حتی اگر چهره زنی بر تو اثر کرد» را با تامل بیشتری بخوانند و متوجه شوند که ازدواجهای او برای تاثیر چهره زنان در ذهنش بوده است. در ادامه این آیه وجود تعدادی زن صیغه ای و کنیز برای احمد بن عبدالله به اثبات می رسد که هیچ ارتباطی به توجیهات مفسرین که در بالا آورده شد ندارد.
در همین آیات گفته که محمد حق دارد با هر کدام از زنانش که خودش می خواهد باشد ولی در آیه 3 نسا می گوید مومنین باید بین زنانشان به عدالت رفتار کنند گویا خود محمد از این قاعده مستثناست.
از این آیه که بگذریم روایات زیادی در تاریخ وجود دارد که رفتار احمد را آشکار می کند. شاید یکی از جالبترین آنها داستان زینب عروس محمد است. زینب زنی زیبا بود که با زید پسر خوانده محمد ازدواج کرد و سپس نظر محمد را به خود جلب نموده و پس از اتفاقاتی که از جزئیات آن کسی با خبر نیست (گفتگوی محمد با زید یا وعده به او و...) زید زینب را طلاق داد و محمد 55 ساله با زینب 35 ساله ازدواج کرد (احزاب 27 به این مورد اشاره ای دارد). مفسرین می گویند دلیل این کار این بود که حلالیت حکم ازدواج مرد با عروس سابقش برای مردم جا بیافتد، آیا محمد باید هر نوع ازدواج حلالی را انجام می داد تا حکم آن در جامعه جا بیافتد؟ آیا این حکم برای جامعه آنقدر ضروری و سرنوشت ساز است که او پسر خوانده اش را وادار به طلاق بکند و با عروسش ازدواج کند؟ قضاوت را به انصاف شما وا می گذارم تا نیت احمد را از این ازدواج در یابید.
داستان عایشه نیز در نوع خود جالب است زنی که شیعیان از او به نیکی یاد نمی کنند و رفتارهای او را پس از مرگ همسرش دنباله رو وی نمی دانند در واقع عایشه حق داشته که چنین رفتاری انجام دهد. طبق روایت تاریخ طبری محمد خوله دختر حکیم بن امیه و زن عثمان بن مظمون را به خواستگاری عایشه می فرستد در حالی که او شش سال دارد (به روایت دیگر نه سال) ابوبکر می گوید مگر عایشه مناسب اوست عایشه دختر برادرش است اما محمد در خواستگاری اسرار می کند و با اینکه عایشه به نام پسر مطعم بن عدی بوده او را به محمد می دهند. آری این دختر در هفت سالگی (و به روایتی نه سالگی) به اجبار سر سفره عقد احمد بن عبدلله پنجاه ساله می نشیند و حتی با دیدن داماد پیر از سر سفره عقد فرار می کند و به اجبار او را بر سر سفره بازمی گردانند و خطبه عقد را جاری می نمایند. و البته عایشه نیز مانند دیگر همسران محمد بنا به آیه 53 احزاب از ازدواج مجدد پس از مرگ محمد بازداشته شده اند که دلیل این حکم عجیب و غریب چیزی نیست جز تعصب بیجای عرب جاهلیت.
این اتفاقات را که مفسرین با بهانه مصلحت یا چیزهای دیگر توجیه می کنند از نظر بنده گناهانی نابخشودنی هستند و هیچ توجیهی ندارند.
سال تولد احمد چندان مشخص نیست تنها گفته شده که در 623 میلادی مرد و سنش را 60، 63 و یا 65 سال روایت کرده اند که حدود سال 560 میلادی می باشد. او با دایه ای از قبیله سعد هزیم (حلیمه) بزرگ شد و بنا به گفته خود محمد زبان و لهجه آنها را پیدا کرد :«من از قریش هستم و زبانم زبان بنی سعد» و بعدها قرآن را نیز به همان زبان سرود و نزدیک بودن قرآن به زبان بنی سعد امری مشخص است.
در دوازده سالگی برای تجارت به شام رفت سه سال بعد فردی از قبیله کنانه یتیمی را کشت و جنگی در گرفت قریش که همپیمان کنانه بود به طرفداری از این قبیله وارد جنگ شد (جنگ فجار) و احمد بن عبدلله 15 ساله نیز در این جنگ شرکت کرد (بدون توجه به دلیل وقوع جنگ و حق یا ناحق بودن قبیله کنانه و تنها بر حسب تعصبات قبیله ای عرب جاهلیت). در همان سالها برخی از جوانان مکه برای رعایت حال غریبان در شهر مکه پیمان حلف فضول را امضا کردند که احمد نیز به آنها پیوست. در 25 سالگی پس از شراکت در بازرگانی با خدیجه بیوه و ثروتمند ازدواج کرد البته عتیق بنت عائد نیز دومین زن ثروتمند او بود که در طی سفر دیگری به شام احمد او را یافت و با وی ازدواج کرد. شغل اصلی وی تجارت لباس بود و سالی یک ماه در غار حرا به خلوت می نشست و یکی از دلایل روحی اصلی که باعث شد وی ادعای پیامبری کند شاید همین گوشه نشینی وی باشد چرا که گوشه نشینی های طولانی می تواند روح انسان را برای تصمیمات عجیب و غریب آماده کند (درست مانند زرتشت و مانی پیامبران ایرانی که پس از گوشه نشینی در کوه ادعای پیامبری کردند) اصولا آدم های تنها آدم های خاصی از آب در می آیند چه در کودکی تنها باشند چه در محل کار و... اگر این افراد کمی باهوش باشند فرصت کافی پیدا می کنند فکر کنند و خود را بسازند از طرفی چون از سایر افراد جامعه جدا هستند کمتر مثل آنها می شوند و رسم و رسومات آنها را بی معنی فرض کرده و کنترل بیشتری نیز روی رفتارهای خود پیدا می کنند مثلا اگر یک نفر به آنها فحش بدهد آنها به راحتی می توانند لبخند بزنند احمد می توانسته در این یک ماه توانایی های زیادی را فرا گیرد باهوش تر شود به تاریخ فکر کند به آفرینش و خدا و دین فکر کند برای خودش هدف طراحی کند و برای آینده برنامه ریزی کند و حتی تمرین شعر گفتن کند و باز هم حتی خواندن و نوشتن بیاموزد. آنهایی که می گویند صد در صد محمد امی و بی سواد بوده از کجای تاریخ در آورده اند که کسی نبوده که حداقل در طول این زمانهای یک ماهه او را آموزش دهد؟ ادعا نمی کنم که حتما این طور بوده ولی حداقل می دانم که این احتمال قابل رد شدن نیست چرا که فراگیری خواندن بیش از یک ماه زمان نیاز ندارد و تنها نوشتن است که زمان می برد و محمد (طبق گفته مطهری در کتاب پیامبر امی) خواندن می دانسته اما نوشتن نمی دانسته.
اولین وحی در 40 یا 43 سالگی و به صورت رویای صادقه رخ داده است که پس از آن محمد به گوشه نشینی و افسردگی دچار می شود (به گفته عایشه). همچنین از جمله خرافات مربوط به وحی به روزهای قبل از بعثت مربوط می شود که گفته اند محمد در کعبه خواب بود که جبرئیل و میکائیل بگرفتند و شکمش را پاره کردند و جهالت را از آن خارج کردند و از آسمان تشتی از طلا آوردند که در ان دانش بود و داخل شکم محمد جا گذاشتند.
در مورد چگونگی نزول آیات روایات متنوعی وجود دارد:
او به خدیجه می گوید:«ای خدیجه من روشنایی می بینم و صدایی می شنوم و بیم آن دارم که کاهن شده باشم» یا روایت شده که او نخستین بار فرشته ای را می بیند و ترسیده و فرار می کند یا از ترس قصد خودکشی داشته و نزدیک بوده که خود را از کوه به پایین پرت کند که دوباره فرشته را می بیند و آیه اقرا نازل می شود او ترسیده و خود را در پوشش لباس می پوشاند و سوره مدثر نازل می شود «ای کسی که خود را در پوشش لباس مخفی کرده ای ...» برخی روایت کرده اند که هنگام نزول آیات ساعتی غش می کرده است و رنگش کبود می شده، برخی نحوه وحی را صحبت جبرئیل با او و مانند دو مرد می دانند و برخی از خود وی نقل قول کرده اند که «صدایش مانند جرس با قلب من درآمیخته می شد».
دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب بامداد اسلام از شخصی به نام زید بن عمرو سخن به میان آورده، کسی که از بتان قریش دل بریده بود و در غارهای اطراف مکه عزلت گزیده بود وی بتان قریش را بیجان دانسته و تنها به الله و رستاخیز ایمان داشت او مراوداتی با احمد داشته و بی شک اشخاصی مانند او در آن زمان بر تصمیم احمد تاثیر گذار بوده اند. همچنین در همین کتاب آمده که در آغاز بعثت خود احمد نیز دچار تردید شده بود که آیا واقعا به او وحی شده است یا جزو کاهنان و شاعران است و جن ها بر او فایق آمده اند.
هرچند ممکن است موارد بالا را باور نکنید و به راحتی بگویید دروغ است و همه را فراموش کنید اما نگاهی گذرا به کتب قدیمی تاریخ اسلام و تاریخ زندگی محمد مانند تاریخ طبری و تاریخ بیهقی و مسعودی و ابن عباس، صحیح بخارایی، صحیح مسلم، صحیح احمد و... یعنی آنچه واقعا از آن زمان باقی مانده است بیاندازید به حقایقی بس شگفت پی خواهید برد که با آنچه به نام «زندگی پیامبر» نویسندگان امروزی به خورد ما می دهند از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
اما برای اینکه نحوه نزول قرآن را بر محمد بدانیم می توان به شکل غیر مستقیم از آیه 94 سوره یونس استفاده کنیم در این آیه آمده که «اگر در آنچه بر تو نازل كرده‏ايم در ترديد هستى، از آنهايى كه كتاب آسمانى پيش از تو را مى‏خوانند بپرس. هرآينه حق است آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است. پس نبايد در شمار ترديدكنندگان باشی» اگر احمد واقعا جبرئیل را می دید و آیات بر او نازل می شد آیا جای هیچ شکی باقی می ماند؟ آیا صحیح تر نیست اگر فرض کنیم نزول آیات قرآن به شکل همان الهام شاعرانه بوده و این باعث شده که خود احمد هم به پیامبر بودن خود شک کند و به خود بگوید که اگر شک داری به کتب دیگر ادیان مراجعه کن که از مبعوث شدن پیامبری خبر می دهند؟ به نظر من این آیه معنایی کاملا واضح دارد و تلاش مفسرین در تغییر جای فاعل و مفعول و تغییر معنای آیه بسیار زشت و ناپسند است.
مفسرین احمد بن عبدالله را شخصی کاملا روحانی بی گناه و مهربان معرفی می کنند که حتی از آینده هم خبر دارد و هرگز اشتباه نمی کند اما در اسرا 73-75 می گوید که «نزدیک بود کافر شوی و ما تو را ثابت قدم نگه داشتیم و اگر چنین می کردی دو برابر مشرکان در قیامت مجازات می شدی» در آیه 110 کهف می گوید «بگو من انسانی مانند شما هستم فقط به من وحی می شود...» و باز بسیار واضح در انعام 68 گفته «اگر جمعی به بد گویی از آیات ما پرداختند از آنها روی بگردان و اگر شیطان باعث فراموشیت شد پس از آن که به خاطر آوردی با آن قوم ستمکار ننشین» در این آیات خیلی ساده و روشن می گوید نزدیک بود کافر شوی و ما مجازاتت کنیم و این یعنی این احتمال وجود داشته که احمد کافر شود و باز در آیه بعدی از هنگامی که احمد فریب شیطان را می خورد سخن به میان آمده و کاملا روشن است که شیطان می توانسته احمد بن عبدالله را گول بزند و قرآن راهکاری را هم برای این مواقع که شیطان احمد را گول می زند قرار داده است. مشخص می شود که آن مرد معصوم و پاک که به نام حضرت محمد در ذهن ما شکل گرفته است حتی در خود قرآن و ذهن احمد هم وجود خارجی ندارد.
پس از نزول آیات 19 و 20 سوره نجم آیه ای نازل شد که بعدها به نام ماجرای غرانیق شهرت یافت:«تلک غرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتضی» این آیه در زمان محاصره شیب ابی طالب بود و به نوعی از بتان قریش تعریف می کرد تا انها دست از محاصره بردارند اما احمد پیشمان شد چرا که خود قریش بر مبنای اصول جوانمردی قیام کردند و محاصره را شکستند. احمد بن عبدالله کمی پس از نزول این آیه پشیمان می شود و می گوید نه این آیه را شیطان فرستاده بود و من اشتباه کرده ام و به این ترتیب این آیه از قرآن حذف می شود. در خود قران در توجیح این جریان آیات 52 و 53 حج آورده شده است که می گوید خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر اینکه چون به خواندن آیات مشغول شد شیطان در سخن او چیزی افکند ... و آنچه شیطان در سخن او (احمد) افکند آزمایشی باشد برای کسانی که در قلبهایشان بیماری است» در اینجا قران به راحتی منتقدینش را به داشتن قلب بیمار متهم می کند تا کسی نتواند از قرآن عیب بگیرد.
درباره دشمنان احمد و زشتی های کردار ابوجهل و ابوسفیان و امیه و... بسیار شنیده اید اما آیا تا به حال به تاریخ مراجعه کرده اید تا ببینید چقدر این گفته ها حقیقت دارد؟ ابوجهل و امیه مسئولیت تغذیه افراد آواره را در مکه بر عهده داشتند و زمان ادعای پیامبری احمد هم کاری به کار او نداشتند تا روزی که از پدران و خدایان آنها بدگویی کرد و مشکلات این افراد با اسلام شروع شد زمین داغ و کتک زدن هم جزو آیین آنها برای افراد مرتد و از دین برگشته بود که البته کاری بسیار زشت و غیر انسانی است اما همین حکم در جامعه آن روز جاهلیت عرب لااقل از حکم مسلمانان برای فرد مرتد بهتر است: مسلمین چنین فردی را اعدام می کنند.
پس از حدود پنج سال از دشمنی احمد با اعتقادات قریش بزرگان قریش تصمیم می گیرند برای تحت فشار قرار دادن مسلمین آنها را در محاصره اقتصادی قرار دهند به طوری که کسی حق نداشته باشد از آنها چیزی بخرد یا چیزی به آنها بفروشد و آنها در شعب ابی طالب به مدت سه سال ساکن شدند که در همین مدت نیز اشخاصی از همین مشرکین مانند هشام بن عمرو از روی جوانمردی به وضع آنها رسیدگی می کردند تا از گرسنگی نمیرند و سرانجام نیز همین افراد در مقابل قریش ایستاده و محاصره اقتصادی را به عنوان یک امر ناجوانمردانه معرفی کردند و پیمان را فسخ نمودند.
اما چه کسانی مسلمان می شدند؟ آیا افرادی که آیات قرآن را می شنیدند و به این نتیجه می رسیدند که این آیات نمی تواند بشری باشد و می بایست از طرف خدا آمده باشد دلایل عقلی یافته اند و به این ترتیب مسلمان می شدند؟ در ابتدا تنها اقوام نزدیک وی (اکثر بنی هاشم) بنا به تعصبات خویشاوندی اعراب جاهلیت به حمایت از احمد مسلمان شدند و در مقابل بنی امیه که در رقابت و دشمنی با بنی هاشم سالها در مکه کوشیده بودند از اسلام دوری کردند. در طول تاریخ همیشه بندگان و فقرا پایه ثابت حمایت از کسانی بودند که ادعای پیامبری و انقلاب و تغییر را می کردند و احمد با وعده برابری انسانها و گرفتن حقوق پایمال شده آنها و نوید بهشت و... تهیدستان بسیاری را مسلمان کرد.
اما ظرفیت افرادی که در مکه به این روش مسلمان شدند به زودی به اتمام می رسید و اسلام در معرض شکست قرار داشت احمد به طائف پناه برد اما از آنجا که جایگاهی در آن شهر نداشت پس از بدگویی از اعتقادات مردم آن شهر آنها وی را با سنگ از شهر بیرون انداختند.
اما این پایان کار نبود یکی از بزرگترین بخت های احمد بن عبد الله که اسلام را از نابودی نجات داد نزاع دو قبیله اوس و خزرج در یثرب بود. در تاریخ نوشته اند که دو قبییله بزرگ یثرب از جنگ طولانی خود خسته می شوند و تصمیم به صلح می گیرند اما رسم آنها برای صلح به این ترتیب بوده که فردی را که عضو هیچکدام از دو قبیله نباشد و به کردار نیک شهرت داشته و مورد تایید هر دو قبیله نیز باشد انتخاب کنند تا بین آنها داوری کند و سپس او را به عنوان رهبر قبول کرده تا بین دو قبیله حکم کند و سپس هر دو قبیله در صلح با یکدیگر زندگی کنند مدتها بود که چنین فردی یافت نمی شد تا اینکه به گوش سران دو قبیله رسید که مردی در مکه ادعای پیامبری کرده و حرفهای جالبی می زند. پس از چند مرحله جلسات بین نمایندگان دو قبیله و احمد، او به عنوان داور و رهبر شهر یثرب برگزیده می شود و به این ترتیب او به راحتی پایگاه قدرتمندی برای خود دست و پا می کند که پس از چند سال و گسترش این پایگاه و البته همزمانی قدرت گرفتن اسلام با ضعف سایر قدرتهای منطقه اسلام به آسانی در سرزمینی بزرگ (ایران و مصر و....) گسترش می یابد. در واقع بین صدها نفری که آن سالها در گوشه و کنار منطقه خاورمیانه ادعای پیامبری کردند یکی از آنها با اقبال بلند مواجه شد و به سرانجام رسید همانطور که این اقبال برای سایرین مانند مانی وجود نداشت و آنها شکست خوردند اعتقادات مانی پیامبر ایرانی که اتفاقا آیینش بسیار شبیه اسلام است خیلی زود گسترش یافت و طرفداران بسیاری پیدا کرد اما از آنجا که ایران در آن زمان در دوره ضعف به سر نمی برد موبدان (روحانیان زرتشتی مانند شیوخ در اسلام) وی را به بهانه تشویش افکار عمومی شکنجه کرده و کشتند و پیروانش را آنقدر تحت تعقیب قرار داده و تار و مار کردند که اکنون اثر چندانی از این آیین باقی نمانده است اما همین ایران در زمان اوج قدرت اعراب از جنگ داخلی شاهزادگان و مدعیان پادشاهی رنج می برد و زخمی عمیق از جنگی 15-20 ساله با روم بر پیکرش نشسته بود و توانی برای مقابله با اعراب نداشت و به همین دلیل ایران با همه منابعش به دست اعراب افتاد و به ناچار مسلمان شد.
به بحث خود برگردیم آیه 178 بقره و چند آیه دیگر در قرآن وجود دارند که تنها به تعیین دیه افراد کشته شده و نحوه پرداخت خسارت دو قبیله به همدیگر مربوط می شوند و البته این آیات چون نه از روی فرصت و الهامات شاعرانه بلکه از روی نیاز بر دل احمد نازل شده اند بسیار هم کسل کننده می باشند و به هیچ وجه زیبایی و آهنگ آیات دیگر قرآن را ندارند.
مردم یثرب انسانهایی کشاورز و سخت کوش بودند و هیکل های درشت و نیرومند آنها در جنگ با بازرگانان رفاه طلب قریش کمک بزرگی به اسلام محسوب می شد. تا جایی که حتی در جنگی با حدود 300 نفر در مقابل تعداد زیاد دشمن پیروز شدند.
و اما بشنوید از جنگ های مسلمین و قریش که به ما اینگونه گفته اند که قریش برای آزار و اذیت مسلمین و برای نابودی اسلام با آنها می جنگید و مسلمین تنها دفاع می کردند. و خود من سالها بر همین باور بودم و وقتی حقیقت را از لای کتب تاریخ اسلام مورد قبول مسلمین بیرون کشیدم بسیار متعجب شدم. حرفه اصلی مهاجرین بازرگانی بود و سرمایه اولیه این کار نیز باید از جایی تامین می شد و از بخت بد قریش یثرب بر سر راه کاروانهای تجاری قریش قرار داشت که از مکه عازم شام بودند. احمد چند بار برای دستیابی به این کاروان ها اقدام کرد که هر بار خبر به کاروان می رسید و آنها با تغییر مسیر از دست مسلمین می گریختند و سرانجام روزی سپاه احمد با رعایت کلیه اصول احتیاطی و طی مسیر شبانه و... یکی از این کاروان ها را به دام می اندازد و اعضای آن را کشته و اموال کاروان را غارت می کند. وقتی خبر به مکه می رسد سپاهی از مکه به خونخواهی اعضای این کاروان روانه یثرب می شوند و نخستین جنگ بین مسلمین و قریش رخ می دهد و این جنگها به همین ترتیب ادامه می یابد به عنوان مثالی دیگر کاروانی که 2500 شتر داشت و خانه ای در مکه نبود که در کاروان سهمی نداشته باشد توسط مسلمین غارت شد و اکثر اعضای آن کشته شدند و در پی آن جنگ بدر شکل گرفت. این دلیل اصلی جنگهای چند ساله مسلمین و قریش است. غارت و کشتن اعضای بی گناه کاروانهای قریش از اعمال زشتی است که اوایل هجرت از احمد بن عبدالله و پیروانش سر می زند و بعدها با قتل عام یک قبیله یهودی به اوج خود می رسد.
ابو جعفر گوید در ماه ربیع الاخر و به قولی ماه ربیع الاول سال دهم هجرت پیامبر پسر خالد بن ولید را با چهارصد کس سوی طایفه بنی الحارث ابن کعب فرستاد. پیامبر به خالد گفت پیش از آنکه جنگ آغاز کند سه روز انها را به اسلام بخواند و اگر پذیرفتند ازآنها بپذیرد و آنجا اقامت گیرد و آداب مسلمانی را به آنا تعلیم دهد و اگر نپذیرفتند با آنها جنگ کند.
آری اینچنین اسلام گسترش یافت و ابتدا قبایل عرب به زور مسلمان شدند و بعد عراق و شام و مصر و در نهایت ایران و پس از آن این دین برای ما به ارث رسید.
6-2 قتل عام قبیله بنی قریظه
حتما ماجرای محاصره طولانی مردم غزه توسط اسرائیل را به خاطر دارید که چقدر بر خلاف آن تبلیغات شد و حتی مردم کشورهای غربی نیز با آن به مبارزه پرداختند در واقع محاصره کردن یک شهر در تاریخ بسیار به چشم می خورد و این روش مناسبی برای به تسلیم در آوردن دشمن بوده و البته کار بسیار ناپسندی است اما آیا می دانید که احمد نیز به همین روش بسیاری از قبایل (مانند قبیله بنی قریظه) را فتح کرد؟ این قوم یهودی در جنگ احزاب با قریش هم پیمان شدند اما چون محاصره به طول انجامید و بینشان تفرقه افتاد قریش به مکه برگشت و این قوم به قلعه های خود رفتند محمد و یارانش آنها را یک ماه در قلعه هایشان محاصره کردند و از آنها خواستند که به حکم محمد تسلیم شوند و در نهایت آنها که آذوقه شان رو به اتمام بود و نیرویی در برابر مسلمین نداشتند تسلیم شدند محمد حکم کردن در باره آنها را به سعد ن معاذ واگذاشت و وی گفت حکم من این است که مردان را بکشند و اموال تقسیم شود و زن و فرزند را اسیر کنند و پیامبر اسلام گفت حکم تو درباره یهودیان همان است که خدا از فراز هفت آسمان می کند. ابن اسحاق می گوید آنگاه یهودیان را از فراز قلعه ها فرود آوردند و و پیامبر انها را در خانه دختر حارث یکی از زنان بنی بخار محبوس کرد پس از آن به بازار مدینه رفت و گفت تا چند گودال بکندند و یهودیان را بیاوردند و در آنا گودال گردنشان را بزدند شمار یهودیان را ششصد تا نهصد تن ذکر کرده اند... یکی از آن یهودیان زبیر بن باطا بود که بر گردن ثابت بن قیس منتی داشت ثابت نزد محمد رفت و گفت زبیر بر گردن من حقی دارد دوست دارم او را عوض دهم و خون او را بر من ببخشی احمد گفت او را به تو بخشیدم ثابت پیش زبیر رفت و گفت پیمبر خون تو را بر من بخشید زبیر گفت پیری فرتوت بی زن و فرزند و زندگی چه کند؟ ثابت پیش احمد رفت و او زن و فرزندش را هم بخشید و زبیر گفت خاندانی در حجاز بی مال برای چه بماند؟ احمد مال او را هم بخشید و زبیر در نهایت گفت ای ثابت آنکه چهره اش مانند آینه بود و صورت خود را در آن می دیدم چه شد؟ (منظورش کعب بن سعد بود) ثابت گفت کشته شد زبیر گفت سالار شهر ابن خطیب چه شد؟ ثابت گفت کشته شد زبیر چند نفر دیگر را نام برد و ثابت گفت همگی کشته شدند و زبیر در نهایت گفت ای ثابت به حق همان منتی که بر تو دارم مرا به دنبال آنها بفرست که پس آنها زندگی خوش نیست و ثابت گردش را بزد.
آری اینچنین بود که مسلمین این قبیله را به اسارت گرفتند و علی و همراهانش سر تک تک مردان این قبیله را از تن جدا کردند یعنی یک نسل کشی تمام و کمال که در پرده های تاریک تاریخ اسلام مخفی شده است.
6-3 بیابان نشینان
در عربستان آن روز قبایل بسیاری وجود داشتند که در بیابان زندگی می کردند احمد به دلایل نامعلومی با این قبایل مسکین و بدبخت مخالف بود و سر دشمنی با آنها داشت (توبه 101 تا 97 و10 و...) اما با این وجود برخی از سنت ها و باورهای عجیب و غریب این قبایل در اسلام نفوذ کرده است مثلا آنها خوک و میمون را حیوانات مسخ شده می پنداشتند و خوردن گوشت آنها را حرام اعلام کرده بودند و این اعتقاد بدون کم و کسر وارد اسلام شد.
6-4 زنده بگور کردن دختران
آیین زنده بگور کردن که برای نشان دادن اوج جهالت اعراب آن زمان معرفی می شود تنها در قبیله بنی تمیم و شاید چند قبیله دیگر وجود داشت و دلیل آن این بود که در جنگی این قبیله شکست خورد و تعدادی از زنان آنها توسط دشمن به اسارت گرفته شدند چند سال بعد آنها دشمن را شکست داده و می خواهند زنان و دختران خود را پس بگیرند اما این زنان و دختران که حالا صاحب شوهر و فرزند شده اند برنمی گردند و قبیله بنی تمیم به این نتیجه می رسد که زنان باعث بی آبروی و خفت می شوند و باید در همان بدو تولید آنها را زنده به گور کرد البته وضع بد اقتصادی آنها نیز مزید بر علت بود اما این سنت از سوی سایر قبایل محکوم می شد و حتی فردی به نام فرزدق 404 نوزاد دختر را خرید تا با این سنت زشت مقابله کند. اما برخی چنان به این ماجرا بال و پر می دهند که گویی تمام مردم آن زمان این رسم را اجرا می کردند و اسلام جلوی این کار را گرفته است.
6-5 بی سوادی احمد
بی سوادی احمد بن عبد الله و خواندن او که از آن به معجزه تعبیر می شود چه قصه ای دارد؟ و احمد بی سواد چگونه از داستانهای موجود در تورات و انجیل با خبر شده بود که بتواند آنها را در قرآن تکرار کند؟ اولا باید گفت بنا به کتاب پیامبر امی مرتضی مطهری احمد هرگز چیزی ننوشته است و تنها توانایی خواندن داشته دوما فراگیری خواندن حداکثر چند ماه طول می کشد و نیاز به مکتب خانه و مدرسه ندارد تنها کافی است یکی از اطرافیان این فرد خواندن را به او آموزش داده باشد سفرهای تجاری او به شام و روابطش با مسیحیان شام و مراوده با مسافران در مکه نیز شاید دلیلی بر یادگیری خواندن و البته یادگیری داستانهای کتاب مقدس باشد اما پسران و بندگان احمد مسلما دلایل محکمتری به شمار می روند. صعیب و سنان از پسر خوانده های مسیحی احمد بن عبدالله بودند و در مکه و تحت سرپرستی او می زیستند (همچنین روزبه از رامهرمز یا اصفهان بود که به دنبال چند راهب مسیحی به شام رفت و مسیحی شد اما در نهایت به اسارت رفت و در مدینه یک یهودی او را خرید احمد هم او را از یهودی خرید و وی مسلمان شد و نامش را سلمان فراسی گذاشتند. آزاده های دیگر پارسی نژاد احمد می توان به هرمز، باذام، کرکره، وردان، مهران و ابوضمیره که نسب خود را به گشتاسب می رسان نام برد) و به این ترتیب آگاهی احمد از داستانهای کتاب مقدس و همچنین یادگیری خواندن چندان هم مسئله عجیبی نیست و البته از آنجا که کتاب مقدس در معرض همه قرار نداشت و تنها از طریق نقل قول و گفته های کشیشها به مردم می رسید اشتباهاتی نیز رخ داده و قرآن تناقضاتی با تورات و انجیل دارد. مثلا در تورات آمده که فردی به نام فارغلیط از قوم یهود به پیامبری برگزیده می شود و دنیا را نجات می دهد برخی از یهودیان این فرد را همان مسیح دانسته و مسیحی شده اند. یهودیان اطراف یثرب نیز که تحت فشار اهالی این شهر بودند مرتب از پیامبری سخن می گفتند که خواهد آمد و آنها را نجات خواهد داد و به همین بهانه «صف 6: و عيسى بن مريم گفت اى بنى اسرائيل، من پيامبر خدا بر شما هستم. توراتى را كه پيش از من بوده است تصديق مى‏كنم، و به پيامبرى كه بعد از من مى‏آيد و نامش احمد است، بشارتتان مى‏دهم» وقتی این سخن به یهودیان گفته شد آنها گفتند که در کتاب ما گفته شده که فارغلیط از قوم یهود برانگیخته خواهد شد و هیچ ارتباطی با احمد بن عبد الله ندارد (تورات: نبی ای را از میان تو و برادرانت مثل تو مبعوث خواهد گردانید...) و در اینجا که به اشتباه احمد کاملا آشکار شد آیه دیگری نازل شد که «احمد و یهود هر دو فرزندان ابراهیم هستند» ولی این اشتباه واضح احمد برای یهودیان قابل قبول نبود و اسلام نیاوردند. همچنین از دیگر تناقضات قرآن و تورات این است که تورات نام عموی ابراهیم را آذر ذکر کرده اما قرآن آذر را پدر ابراهیم می دانسته همچنین پسر قربانی شده ابراهیم را تورات اسحاق و قرآن اسماعیل معرفی کرده اند و...
بد نیست در همین رابطه به آیه 103 نحل هم اشاره ای بکنیم که پس از اینکه قریش گفتند داستانهای قرآن را دو غلام مسیحی که کتاب مقدس را برای احمد می خواندند به او آموخته اند این آیه نازل شد و همه ی این سخنان را تکذیب کرد. در نهایت تصمیم در این رابطه که آیا داستانهای متعدد تکراری قرآن برگرفته از کتاب مقدس هست یا نه را به شما وا می گذارم.
6-6 علم غیب احمد
در احقاف 9 آمده که محمد علم غیب ندارد و در آخرین آیه سوره کهف نیز عنوان شده که محمد فردی مانند سایر مردم است و تنها تفاوتش این است که به او وحی می شود و این گفته های صریح قرآن با ادعاهای غیب دانی و صفات عجیب و غریبی که آخوندها به احمد می دهند بسیار توفیر دارد.
6-7 خواب دروغ احمد
کافی است نگاهی به انفال 43 بیاندازید. آن موقع که هنوز معتقد بودم به نظرم بسیار عجیب رسید که خدا در خواب تعداد دشمنان را کم نشان داده است مگر احتمال می داده که او بترسد؟ یا می خواسته مومنان و رسول را گول بزند مانند مادری که شربت سرما خوردگی را به بچه می دهد و می گوید «بخور خوشمزه است» در حالی که شربت تلخ است و مادر سعی می کند کودکش را فریب دهد چنین چیزی قابل قبول نیست و این به اصطلاح خدا به احمد می گوید اگر تعداد سپاه را زیاد نشان می دادم سست می شدید. این یک معنی دیگر هم می دهد: اینکه محمد علم غیب نداشته است و خدا تعداد سپاه دشمن را در خواب به او نشان داده ( و همان تعداد را هم اشتباه نشان داده است و او نفهمیده).
اما اگر با دید بازتری به ماجرا نگاه کنیم می بینیم که احمد خواب می بیند و گمان می کند که خواب از جانب خدا بوده و برای همه تعریف می کند و وقتی می بیند سپاه دشمن زیاد بوده برای توجیح می گوید که خدا گفته اگر تعداد سپاه را درست نشان می دادم می ترسیدید به نظر شما کدام تعبیر به واقعیت نزدیکتر است
 

AFSl-lIN

عضو جدید
فصل هفتم فصاحت و بلاغت قرآن
7-1 فصاحت و بلاغت و ایجاز و کامل بودن قرآن
در این باره بحث بسیار کرده اند ادعای مسلمین بر این است که قرآن کاملترین متن جهان است اما این ادعا جای بررسی موشکافانه (و نه متعصبانه مانند مفسرین) را دارد.
فصاحت به معنی وضوح و آشکاری است یعنی قرآن منظور خود را روشن و واضح انتقال می دهد و بلاغت به معنی کمال است یعنی منظور قرآن به طور کامل انتقال پیدا می کند و البته ایجاز هم به معنای مختصر بودن است بررسی این ادعاها کمی مشکل به نظر می رسد چرا که در وهله اول از آنجا که زبان مادری ما عربی نیست نمی توانیم به خوبی این مطلب را درک کنیم موضوع را با مثالی توضیح می دهم فرض کنید دو جمله عربی را مقابل شما قرار دهند آیا می توانید با اطمینان تشخیص دهید که کدام یک آیه قرآن است و کدام نیست ؟ (البته اگر به اندازه کافی قرآن نخوانده باشید که آیه را از روی تجربه بشناسید) پاسخ این پرسش برای اکثریت افراد منفی است پس ویژگی خاصی در آیات قرآنی وجود ندارد که بتوان براحتی آن را از سایر متون تشخیص داد چه برسد به اینکه ادعا کنیم قرآن آن قدر خاص است که می توان پی برد غیر بشری و از طرف خداست.
هر چند زیبایی و همان فصاحت و بلاغت را می توان در برخی آیات مشاهده کرد اما نه به اندازه ای که با سایر متون برجسته ادبی قابل مقایسه نباشد و... مثلا واج آرایی حروف «ز» و «ل» در آیه اذا زلزلت ارض زلزالها و همچنین طنین این آیه که به راحتی زمین لرزه را به خاطر می آورد زیباست اما باید گفت واج آرایی حروف چ و خ در بیت زیر نیز به همان اندازه زیباست: بر او راست خم کرد و چپ کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخواست طنین این بیت مانند این است که انسان صدای خم شدن کمان چوبی را می شنود و یا.....
اما درباره قرآن گفته اند که این فصاحت و بلاغت و... در تمام آیات حفظ شده است و مانند نوشته های بشری نیست که در طول زندگی یک نویسنده متفاوت باشد مثلا یک شعر اخوان بسیار زیباست اما شعر دیگرش آن جذابیت را ندارد و همچنین دانشمندان اسلامی ادامه می دهند که از نظر معنایی نیز هیچ گونه تناقضی در آیات قرآن مشاهده نمی شود اما وقتی من بی طرفانه به آیات قرآن نگاه می کنم می بینم که زیبایی برخی آیات کاملا قابل لمس است اما در مقابل آیات و سوره های بسیاری وجود دارد که جز یک متن عربی ساده چیز دیگری نیست و بیشتر ملال آور است تا لذت بخش و بر همین اساس است که خود مسلمین به سوره ای لقب عروس قرآن می دهند ولی سوره هایی وجود دارد که آنقدر گمنامند که اکثر مسلمانان حتی نامشان را هم نشنیده اند.
عدم فصاحت و بلاغت قرآن (با آن معنایی که در ابتدای این بخش ذکر شد) با کمی دقت قابل اثبات است در واقع این همه شبهات و تفاسیر مختلف و گاهی متضاد در قرآن وجود دارد که انسان به آسانی به شک بیافتد نمونه هایی از تضاد را در بخشهای دیگر دیده اید اما حتی در نحوه نگارش و خوانش قرآن نیز اختلافات بیشماری وجود دارد چرا که زمان جمع آوری قرآن و ثبت آن، روایتهای مختلفی وجود داشت که با هم تفاوت داشتند مثلا قرآنی به نام علی بن ابی طالب وجود داشت که چند سوره مانند حمد و ... را نداشت، قرآنهای دیگر نیز وجود داشتند که هر کدام سوره هایی را نداشتند یا سوره های اضافه ای داشتند اما در نهایت سالها پس از مرگ احمد یک قرآن با 114 سوره به رسمیت شناخته شد و سایر قرآنها به دست فراموشی سپرده شدند از کجا معلوم که روایت سایر افراد صحیح نباشد و این قرآن همان قرآن احمد بن عبدالله باشد؟ حتی همین حالا و تا چند سال پیش هم برخی آیات قرآن را 6666 و برخی 6236 عدد می دانند برخی آیه سوم سوره حمد را ملک یوم الدین و برخی مالک یوم دین می خوانند برخی فلان کلمه را در فلان آیه فاعل جمله تشخیص می دهند و آیه را به شکلی تفسیر می کنند و برخی کلمه دیگری را فاعل تشخیص داده و تعبیر دیگری ارائه می دهند و صدها مورد دیگر...
هرچند این اختلافات به نظر جزئی می رسند اما برای یک کتاب کامل همین مقدار هم زیاد است و از طرف دیگر اختلاف در تفاسیر و آیات قرآنی آنقدر زیاد است که به هیچ وجه نمی توان ادعا کرد که هیچ شک و شبه ای در قرآن وجود ندارد: ذلک الکتاب لا ریب فیه...
بد نیست درباره زیبایی و آهنگ قرآن هم بحثی داشته باشیم. این که ادعا می کنند قرآن زیباترین و لذت بخش ترین کلام است اصلا قابل قبول نیست اکثر مسلمین به آهنگ های مختلف گوش می دهند اما کمتر به قرآن گوش می دهند مثلا یک مسلمان ممکن است در روز 4 ساعت موسیقی گوش کند و لذت ببرد اما حتی 15 دقیقه از این زمان را به قرآن اختصاص ندهد اگر واقعا کلام قرآن زیبا و آرامش بخش بود چرا مردم آهنگ های خواننده ای مانند شجریان و... را برای لذت بردن و احساس آرامش پیدا کردن انتخاب می کنند؟ در دنیای موسیقی مرزی وجود ندارد و نمونه های زیادی از موسیقی کشورهای متفاوت وجود دارند که بدون اینکه انسان زبان آن را متوجه شود از آن لذت می برد و همه مردم دنیا به آن موسیقی گوش می دهند اما محبوبیت قرآن (از نظر هنری نه از جنبه تعصب) هرگز به اندازه سایر مو سیقی های بین المللی فراگیر نشده است اگر واقعا قرآن زیبایی و آهنگ منحصر به فردی می داشت می بایست در بین اکثریت مردم دنیا جایگاه ویژه ای برای خود دست پا می کرد در صورتی که هرگز چنین نیست و خوانش متون سعدی و مولانا و حافظ و فردوسی و... بسی دلچسب تر از خواندن قرآن است و اگر تعداد دفعاتی را که مردم برای کسب ثواب یا انجام وظیفه دینی قرآن می خوانند کنار بگذاریم خواهیم دید که تنها دیوان حافظ ده ها برابر قرآن در کشور ما خوانده می شود. تازه این موضوع را هم باید در نظر بگیریم که آنچه اکنون به عنوان قرائت قرآن مطرح است بیشتر به صدا و تکنیک های آواز قاریان قرآن مربوط می شود نه به زیبایی متن قرآن در حالی که شعر سعدی و حافظ حتی بدون تکنیک های آواز هم زیبا و لذت بخش هستند. باز تاکید می کنم که برخی آیات قرآنی نیز همین زیبایی اشعار را دارند اما اولا برتر از اشعار شعرای نامی نیستند دوما همه آیات اینگونه نیستند.
7-2 آیات مشابه و تکرار در قرآن
آیات 135 و 111 بقره را ببینید، این جفت آیه معنای تقریبا مشابهی دارند. عبارات اقیموا صلاه و آتوا ذکاه و... بارها تکرار شده و ده ها مثال دیگر از این دست در قرآن یافت می شود سوال اینجاست یک کتاب کامل چرا باید جملات تکراری داشته باشد؟ آیا نمی شد هرگاه که نیاز به یک آیه و مفهوم آن آیه است خود آن آیه برای مردم تکرار شود و حتما باید آیه دیگری با همان معنا (و گاهی دقیقا با همان لفظ) نازل می شد؟ شاید بگویند برای تاکید بیشتر بوده اما قابل قبول نیست که مثلا قسمتهایی از داستان موسی را برای تاکید بیشتر در چند سوره تکرار کند شاید روی خواندن نماز تاکید بیشتر بشود ولی نیازی نیست در فرستادن موسی و هارون به سوی فرعون تاکید شود.
همین قضیه در 168 و 172 بقره و 152 و 155 آل عمران و... دیده می شود و در حقیقت آنقدر این تکرارها زیاد است که می توان قرآن را بر حسب آن تقسیم بندی کرد مثلا آیات مربوط به داستان موسی، آیات مربوط به جهنم و بهشت (مانند عبارت کن فیکون و...)، آیاتی که در آنها از کافران بدگویی شده و...
7-3 ایراد ساختاری قرآن
در جای جای قرآن (مانند آل عمران 6و7 و...) بارها دیده می شود که نه تنها در یک سوره بلکه در یک آیه مخاطب و یا حتی متکلم عوض می شود بدون اینکه کلمه ربطی بیاید که دو طرف جمله را به هم وصل کند اگر به ادعای بلاغت و فصاحت و... توجه کنیم می بینیم که یک کتاب «کامل از هر جهت» نباید چنین ایرادی داشته باشد و این ایراد که قرآن یک پارچگی و نظم ندارد بر قرآن وارد است. شاید بگویند قرآن جمله جمله نازل می شده (یک آیه امروز و یک آیه هفته بعد و...) و نمی توانسته منسجم باشد، این ایراد وقتی درست است که قبول کنیم که قرآن را خود احمد نوشته است و اگر این کتاب از خدا بود باید پیوستگی و نظم می داشت. در واقع احمد تنها آیات را برای پیروانش می خواند و در پایان هیچ دسته بندی و سوره بندی مشخص و ثابت شده ای برای آن ارائه نداد و مرد و سالها پس از مرگش این قرآن جمع آوری و بدین گونه منظم شد و این از ایرادات احمد است که نتوانسته بود ساختار مناسبی برای کتابش برگزیند آیا او نمی توانست یک بار قرآن را با سوره بندی مد نظر خود بنویسد تا بقیه آن را حفظ کنند؟ او هرگز فکر نمی کرد که در آینده و پس از مرگش چنین روزی پیش می آید که افرادی که قرآن را حفظ کرده اند می میرند و کم کم اختلاف بین مردم در مورد قرآن پیش می آید و می بایست کتابی نگاشته شده و معتبر وجود داشته باشد که همه به آن رجوع کنند. در هر صورت به هم ریختگی در آیات قرآن از نقاط ضعف این اثر به شمار می رود.
7-4 تقسیم بندی قرآن
بیایید نگاهی کلی به این کتاب داشته باشیم . آیات این کتاب که می بایست برنامه کاملی برای بشریت در طول تاریخ باشد به چند قسمت بی اهمیت تقسیم می شوند:
1- سرگذشت اقوام: که بخش وسیعی از این کتاب را به خود اختصاص می دهند و چارچوب اکثر این داستانها این است که قومی وجود داشت که کافر شد و به حرف پیامبر خود نکرد و ما عذابی فرستادیم و آنها مردند. جالب اینجاست که سرگذشت اکثر این اقوام در تورات و انجیل آمده است. آیا هیچ قوم دیگری در تاریخ نبود که خدا مجبور باشد همه داستانهای عبرت آموزی را که در کتاب مقدس آورده در قرآن هم تکرار کند؟ آیا ذکر سرگذشت مشابه اقوام مختلف (که تنها نام قوم و نام پیامبر و نوع عذاب در بین آنها با هم فرق می کند) ضرورت داشت؟ و آیا بهتر نبود خدا در قرآن از داستانهای دیگری استفاده می کرد؟ تکرار داستانهای کتاب مقدس به قدری زننده است که مسیحیان قرآن را رونوشت عربی کتاب مقدس می دانند و معتقدند احمد قرآن را از روی کتاب آنها نوشته است.
2- بخش بزرگی نیز به تهدید مردم و توصیف عذاب الهی و آتش جهنم و یا به نوید بهشت و توصیف اعضای مختلف بدن حوریان بهشتی (که به علت زشتی عبارات موجود در قرآن از بکار بردن عین لفظ قرآن معذورم) و باغ ها و شرابهای آن مربوط می شود. که باز هم در این آیات تکرار بسیار به چشم می خورد.
3- قسمتی دیگر به احکام اجتماعی اختصاص دارد و این قسمت بسیار جالب است چرا که به نظر می رسد باید از مهمترین بخش های قرآن باشد اما کاملا مختصر و جزئی بیان شده است و تنها به اقامه نماز و پرداخت ذکات و دیه و ارث و مبارزه با زنا کار و چند حکم جزئی دیگر محدود می شود و درباره احکامی مانند جهاد به جای اینکه بگوید کی باید جنگ کرد کی باید صلح کرد و چارچوبی برای این موارد مشخص کند فقط تشویق می کند به جنگیدن و کشتن. یا در رابطه با حجاب که امروزه تبدیل به یکی از مهمترین قوانین اجتماعی جامعه ما شده است (و از دید خیلی ها از مهمترین تفاوتهای مسلمین و کفار است) تنها یک آیه وجود دارد که در آن گفته شده «ای محمد به زنان خود و امت خود بگو روسری بپوشند» و اثری از سایر احکام و قوانین مورد نیاز جامعه در قرآن نیست.
4- تعداد زیادی از آیات نیز به نکوهش کافران و کنایه زدن به آنها مربوط می شود تا احمد به نوعی جواب مخالفانش را بدهد و با وعده عذاب آنها را بترساند.
5- ...
اکنون و پس از این تقسیم بندی می خواهم سوال مهمی بپرسم: قرآن با این آیات و این داستانها چگونه می تواند برنامه کامل زندگی بشری برای کل تاریخ باشد؟ آیا می توان جوامع امروزی را با این کتاب (و البته نه با آنچه مفسرین از خود در می آورند و می گویند در قرآن نوشته شده است) اداره کرد؟ در توضیح باید گفت که حکومتها و نظام های مختلفی در دنیا وجود دارند که هر کدام مسایل اساسی یک جامعه را با برنامه و روش خاصی مد نظر قرار داده اند و به سوالات اساسی یک جامعه پاسخ می گویند مثلا اینکه چه کسی باید بر جامعه حکومت کند؟ به چه شکلی جانشین او انتخاب شود و چگونه بر اعمال او نظارت خواهد شد؟ روابط اقتصادی بین مردم و بنگاه های اقتصادی چگونه باشد؟ ارتباط با سایر کشورها به چه نحوی باشد؟ و... این سوالات از مهمترین پایه های یک نظام اجتماعی و اقتصادی است که برای اداره یک جامعه مورد نیاز است و بدون پاسخ گویی به آنها نمی توان برنامه کاملی برای اداره جامعه بشری ارائه کرد. اما نگارنده قرآن که کتاب خود را تنها بر یک شهر نازل می کرده نیازی نداشته به این سوالات پاسخ دهد اما اگر او با جوامع بزرگتر و با ساختار جوامع بشری در آینده آشنا بود و قرآن را برنامه بشریت برای کل تاریخ می دانست مسلما به نحو دیگری این کتاب را می نوشت تا کارایی بیشتری پیدا کند. در واقع قرآن بیشتر از آن که یک برنامه اجتماعی باشد یک کتاب شخصی و انفرادی است که فرد مسلمان را از رعایت نکردن دستورات محمد می ترساند و وی را به هر وسیله ای چه با تهدید و چه با نوید بهشت و یا نصیحت به فرمان بری از محمد وادار می کند چنین کتابی تنها به درد حکمرانی آسانتر محمد می خورد و نه به درد اداره جوامع بشری کنونی.
در آن زمان هر کس ادعای پیامبری می کرد چاره ای نداشت جز این که مردم را از عذاب الهی بترساند و سرنوشت اقوامی که از حرف پیامبر خود سرپیچی کرده اند و دچار عذابی درناک گشته اند را برای قوم خود تعریف کند تا آنها به حرف او گوش کنند و احمد هم جز این کاری نکرده است.
7-5 تکرار آرایه های ادبی
اگر خداوند بخواهد کتابی را برای ما بفرستد مسلما می تواند آن کتاب را کاملتر از سایر متون ادبی بنویسد,یکی دیگر از معایب نویسنده های نه چندان حرفه ای این است که یک آرایه ادبی را مرتب تکرار کنند و در قرآن نیز برای نشان دادن تفاوت بین کسی که ایمان آورده و کسی که نیاورده می گوید «آیا کسی که ایمان آورده مانند کسی است که نیاورده» و در جایی دیگر می گوید «آیا خدایی که خلق کرده مانند خدایی است که خلق نکرده» و در کل اینگونه تمثیلها در قرآن بسیار به چشم می خورد مانند یک نویسنده مبتدی که از یک تکنیک ادبی خوشش آمده باشد و مرتب آن را تکرار می کند در قرآن نیز می بینیم که این گونه جملات و همچنین سایر تشبیهات مشابه بارها و بارها به کار می رود و این ایراد بشری است که بر قرآن وارد است و البته بسیاری از کتابهای موجود در تاریخ این ایراد را ندارند و اگر قرآن کامل بود می بایست از تکنیک های متنوع تری استفاده می نمود.
7-6 رجز خوانی قرآن (سوره ای مانند آن بیاورید)
یکی از جنبه های اعجاز قرآن را بی همتا بودن آن می دانند و معتقدند از آنجا که در قرآن مخالفان به مبارزه دعوت شده اند (اسرا 88 کتابی مانند قرآن، هود 13 ده سوره مانند قرآن و بقره 23 یک سوره و در طور 33-34 می گوید اگر می توانید سخنی مانند قرآن بیاورید) اما هیچ کس نتوانسته سوره ای مانند سوره های قرآن بیاورد پس قرآن بی نظیر است.
در اینجا دو مسئله است اول آنکه متون ادبی (شعر و داستان؛ مانند قسمت اعظم قرآن) به راحتی قابل قضاوت نیستند و اینکه فلان متن از متن دیگری بهتر است یا نه تا حدود زیادی سلیقه ای است به طوری که شخصی شعر شاعر گمنامی را می خواند و ادعا می کند که این شعر از اشعار حافظ بهتر است و دلایل بقیه را هم قبول نمی کند یا بین ادیبان همیشه بحث بوده که مولوی بهتر است یا حافظ و سعدی و فردوسی و... مخالفان اسلام نیز بارها متونی را در مقابل قرآن قرار داده اند و ادعا کرده اند که از قرآن بهتر است اما مسلمانان گفته اند نه قرآن بهتر است اما قضاوت در این باره چندان راحت نیست بخصوص که زبان ما پارسی است و زبان آنها عربی. در واقع حتی تشخیص بین دو متن عربی هم برای ما سخت است و مثلا اگر یک حدیث و یک آیه قرآن جلوی ما بگذارند نمی توانیم تشخیص دهیم کدام یک قرآن است و به همین دلیل نمی توانیم به طور قطع حکم کنیم که کدام متن برتر است.
به نظر بنده در طول تاریخ متونی برتر از قرآن چه از نظر ادبی و چه از نظر علمی و اعتقادی و معنایی وجود دارند هم در زبان عربی و هم زبان پارسی. مثلا به نظر من متن «منت خدای را عزوجل ...» (سعدی) زیباتر و پر معنا تر از بسیاری از سوره های قرآن است یا بیت «به نام خداوند جان و خرد کز این برتر اندیشه بر نگذرد» بسیار کاملتر و زیباتر از جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» است چرا که در بیت فردوسی هنگامی که می خواهد ویژگی های خدا را برشمرد از آفرینش روح و خرد و آگاهی و همچنین نامتناهی بودن خدا و دور از حد اندیشه بشری بودن او سخن می گوید اما در بیت محمد تنها از مهربانی و بخشندگی خدا سخن به میان آمده و از نظر زیبایی و آهنگ نیز چنین است و در مجموع شعر فردوسی از آیه ی احمد کامل تر است و از این گونه مقایسه ها بین قرآن و سایر متون بسیار پیدا می شوند که هم در آهنگ وهم در معنا جملات زیباتری از بزرگان ادب نسبت به آیات قرآن به یادگار مانده است.
اما گذشته از اینها تضادی نیز در این باره در قرآن وجود دارد چرا که در اسرا 88 گفته اگر جن و انس جمع شوند نمی توانند مانند این قرآن بیاورند و در ..... گفته اگر می توانید یک سوره و......... این تضاد کاملا آشکار است گویی احمد در ابتدا به خود شک داشته و گفته ده سوره مانند قرآن بیاورید اما بعدها که کمی جایگاهش محکم شده گفته حتی سوره ای نمی توانید بیاورید و باز گفته اگر می توانید یک آیه مانند آن بیاورید و همچنین است در باب حکم شراب که در سه مرحله سه حکم مختلف صادر شده است و... به نظر من می توان قبول کرد که در این آیه ها تضاد وجود دارد و به یکپارچگی قرآن لطمه می زند.
 

AFSl-lIN

عضو جدید
فصل هشتم تحلیل برخی احکام
8-1 احکام خوراکی
بقره 173 :«خداوند تنها از میان خوردنی ها مردار و گوشت خنزیر و گوشت حیوانی که برای غیر خدا شکار شده باشد و... را حرام کرده...»
و احکامی مانند این که در اسلام وجود دارد و هر یک در جامعه بدوی عرب آن روز برای خود دلایل قابل قبولی داشتند اما در جامعه امروزی ندارند. ذهن کنجکاو انسان امروزی می پرسد چرا اگر یک آهو از روی تپه بیافتد و سرش به سنگ بخورد و بمیرد حرام است اما اگر ما با سنگ بر سرش بزنیم و بمیرد حلال می شود؟ نمی توان به مانده بودن گوشت اعتراض کرد چرا که حتی حیوانی که تازه سرش به سنگ خورده و مرده هم حرام است. یا مثلا دلیل نجس بودن خوک و حرام بودن گوشت آن این بوده که مردم جاهلیت نسل خوک را( به دلیل هوش بالای این حیوان) از انسانهای مسخ شده می دانستند و البته آنچه درباره ضرر دست زدن به خوک یا سگ کثیف گفته می شود نیز بی انصافی است چرا که علم ضرر دست زدن به گاو را هم کشف کرده و هر چه ضرر در خوک و سگ است را باید با ضرر موجود در گوشت گاو و مرغ و گوسفند مقایسه کرد تا دیده شود آیا واقعا ضرر قابل توجهی بوده که قرآن خوک و سگ را نجس و حرام اعلام کرده یا تنها از روی یک اسطوره جاهلیت چنین تصمیمی گرفته است؟
8-2 دیه
ترجیح قرآن بر این است که خانواده مقتول ببخشد و قاتل دیه بدهد (بقره 178)، پس به این ترتیب حکم اعدام آنقدرها هم مورد تایید نیست بلکه تنها اولیای دم اعدام می کنند نه این که اینکار بهتر باشد بلکه دیه دادن بهتر است پس در واقع حکم اسلام برای قاتل حتی از حکم غربی ها (چند سال حبس) هم سبکتر است. آنچه کمی جالب به نظر می رسد این است که خود نقض حکم کمی جای تامل دارد به هر حال کسی که قتل کرده گناهی مرتکب شده است و باید مجازات شود که اگر پولدار باشد رضایت طرف مقابل را می گیرد و قسر در می رود و اگر نه اعدام می شود. و این موضوع وجه عملی نیز پیدا کرده و برخی بچه پولدارها در خیابان ویراژ می دهند و نگران تصادف نیز نیستند چون اگر کسی را هم بکشند می گویند پولش را می دهیم!!! از طرف دیگر چه فرقی است بین کسی که انسان خوبی را کشته و اولیای دم رضایت می دهند و از خونش می گذرند و کسی که آدم بدی را کشته و بستگانش او را می کشند؟ به نظر بنده احکامی که برای یک جرم واحد به شکل متفاوت صادر می شوند از انصاف و فطرت انسان بدور هستند.
به آیه قرآن که برگردیم می بینیم که گفته اگر برده ای از قبیله ای کشته شده باید برده ای از قبیله قاتل کشته شود و اگر زنی از قبیله ای کشته شد زنی از قبیله قاتل قصاص گردد کجای این عدالت است؟ آیا اگر فردی از خاندانی زنی از خاندان دیگر را کشت آن خاندان باید زنی از خاندان قاتل را بکشند؟ آیا این اعتقاد اعراب جاهلیت که در قرآن نیز کاملا تایید شده است با فطرت شما جور در می آید؟
8-3 کنیزان
می گویند اسلام برده داری را از بین برده است اما اگر به اصل و ریشه اسلام برگردیم و کمی قرآن را مطالعه کنیم می بینیم که چگونه با کنیزان (برده های زن) رفتار می شود در مومنون 6 آمده «جز با همسران و کنیزان که در نزدیکی با آنها ایرادی وجود ندارد» یعنی کنیزان شما (آن زنانی برده ای که خریده اید یا در جنگ به غنیمت گرفته اید؛ اوج برده داری) مال شما هستند و نزدیکی با انها هیچ ایرادی ندارد و در نور33 می گوید اگر کنیزان ناراضی هستند آنها را به خود فروشی وامدارید که معنای صریح آن این می شود که اگر ناراضی نیستند حتی می توانید کنیزان را به خودفروشی نیز وادار کنید یعنی کنیزی خود را بفروشد و پول این عمل کثیف را به اربابش بدهد این دیگر از آن حکمهای عجیب و غریب قرآن است که کلا به فراموشی سپرده شده است در واقع در اسلام شما صاحب کنیز خود هستید و برای دست درازی به او حتی به اجازه خودش هم نیازی ندارید چه رسد به پرداخت مهریه یا اجازه پدرش چرا که کنیز مال شماست (تفکر برده داری). این رفتار ناپسند در برابر زنان بی پناه بسی زشت و مرد سالارانه است بطوری که شخصیت این زنان به اندازه یک چهارپای اهلی تنزل پیدا می کند این است قرآن عادل شما.
بد نیست بدانید که نه تنها اعراب جاهلیت چنین تفکری داشتند بلکه ائمه محترم شما و خود احمد بن عبدالله نیز برای خود کنیزانی داشتند که از آنها استفاده می کردند.
8-4 روزه
مدت مدیدی است که صدا سیما در بوق و کرنا کرده که روزه برای جسم انسان مفید است و دلایلی نیز از برخی پزشکان می آورند که چون سیستم گوارش انسان یک سال مرتب کار کرده پس اگر یک ماه استراحت کند خوب است شاید روزه برای برخی افراد تا حدی مفید باشد اما مسایلی نیز هست که همیشه نادیده انگاشته می شود. در طول یک روز (که در تابستان تا حدود 15 ساعت طول می کشد) سیستم گوارش انسان خالی می ماند و اسید معده طبق عادت هر روز ترشح می شود و معده و روده را ملتهب می کنند و هر پزشکی می داند که این موضوع برای بیشتر مردم ضرر دارد و بسیاری از بیماری های گوارشی جامعه ما به خاطر روزه گرفتن است. و تازه این جدا از آثاری است که پرخوری سحر و افطار بر سیستم گوارشی بدن ما می گذارد.
دلیل دیگر که می آورند این است که ما گرسنگی بکشیم تا بفهمیم فقرا چه می کشند، آیا اگر من گرسنه بمانم فقرا سیر می شوند؟ آیا بهتر نیست بگویند یک ماه من غذایم را با فقیری تقسیم کنم تا هم او کمی سیر شود و هم من زجر نکشم؟
8-5 نماز
برای تحلیل فلسفه نماز ابتدا اشاره ای به وضعیت اجتماعی حکومتهای بزرگ آن زمان می کنیم. مردم ایران از قدیم جایگاه بسیار بالایی برای خدا متصور بودند و متعاقب آن جایگاه بزرگی نیز برای پادشاه در نظر گرفته می شد به این ترتیب که برای رضایت پادشاه سایر مردم می بایست جلوی او سر خم می کردند و تعریف و تمجید بسیار از او می کردند (همانطور که برای خدا چنین می کردند) و در صورت رضایت پادشاه از او پاداش گرفته و در صورت هرگونه سرپیچی و چاپلوسی نکردن احیانا مجازات هم می شدند. در مقابل ایران دولت روم (بیزانس) قرار داشت. پادشاه در سرزمینهای غربی با وجود قدرتی که داشت یک فرد عادی تلقی می شد حتی خدا هم دارای یک پیکر بشری بود و چندان با انسانها تفاوت نداشت و حتی گاهی با آنها کشتی هم می گرفت. الله نیز چهره ای مانند پادشاهان ایران زمین دارد از مدح خوشش می آید و کلا انسان را برای این آفریده که او را عبادت کنند گویی عقده عبادت دارد. هرچند مسلمین می گویند این عبادت به نفع خود انسان است اما من می پرسم پس چرا کسی را که عبادت نمی کند به جهنم می اندازند؟
شاید هم بگویند خدا را به خاطر نعتهایی که به ما داده عبادت می کنیم، فرض کنید فردی لطف بسیار بزرگی در حق شما بکند ولی در مقابل بگوید باید روزی 5 بار بیایی و از من قدردانی کنی والا تو را به شدت مجازات می کنم، آنوقت شما نسبت به چنین کسی چه احساسی پیدا می کنید؟
من خدایی را که دلبسته عبادت بندگانش باشد و بنده ای را که عبادت نکند به جهنم بیاندازد قبول ندارم خدای من به بندگانش نعمت می دهد بدون هیچ چشم داشتی و اگر بخواهد کسی را مجازات کند کسی را مجازات می کند که در دنیا بدی کرده باشد مثلا کسی که در حق دیگری ظلم کرده باشد یا... و هیچ کس نباید تنها به خاطر اینکه از خدا تشکر نکرده در آتش جهنم بسوزد. آری، خدای من با الله قرآن فرق دارد.
8-6 قربانی کردن
در گذشته های دور انسانها خدایان را موجوداتی خون ریز قلمداد می کردند که در زمان خشم به وسیله زلزله و بیماری و بلایای طبیعی جان انسانها را می گرفتند و انسانها برای آرام کردن آنها خون بر زمین می ریختند که این خون یا با قربانی کردن انسان و یا حیوان اشتهای خونخواری خدایان را برآورده می کرد. شکی نیست که این اعتقاد بسی جاهلانه و بیرحمانه می باشد و مخصوص بت پرستان و ستاره پرستان است اما می دانیم که ابراهیم قصد قربانی کردن فرزند خود را دارد و به جای او گوسفندی را قربانی می کند همینک نیز هر ساله حجاج می بایست حتما حیوانی را قربانی کنند تا خدا راضی شود اصلا چه معنی می دهد که خدا با ریخت خون به زمین راضی شود؟
همچنین عبدالمطلب نیز نذری داشت که طبق آن می بایست پسر خود عبدالله را قربانی کند اما به دلیلی این اتفاق نیافتاد.
8-7 احکام مشترک اسلام با سایر ادیان
دوستی می گفت اسلام با این همه احکام مختلف و قابل توجه مانند نحوه حج و روزه و غیره چگونه ممکن است تنها از یک نفر بدست آمده باشد برای کسانی که اینگونه فکر می کنند مثالهای فراوانی وجود دارد از احکامی که در ادیان آن زمان وجود داشت و شاید بتوان گفت که احمد آنها را اقتباس کرده است:
حج: حج بت پرستان آن زمان شامل حرکت از عرفه به منی و قربانی کردن بود و قریش بتان خود را با جمله «لبیک اللهم لبیک» صدا می زدند. همچنین طواف کعبه بدون لباس می بایست انجام می شد.
طلاق و زنا: در قبیله رها در فرات زن خانه دار بود و طلاق در اختیار مرد بود همچنین زنا کار سنگسار می شد.
حجر الاسود: نبطیان در شمال جزیره العرب حکومت می کردند و بت خدای آنها سنگی سیاه رنگ و مستطیل شکل بود که در سال 106 میلادی به مکه آورده شد و به حجر الاسود شهرت یافت.
رفادت: پولی بود که جمع آوری می شد و قریش با آن برای زائران غذا تهیه می کرد و بعد از اسلام هم باقی ماند.
داستان ادریس: بسیار شبیه داستان اخنوخ در تورات است و هر دو را یکی دانسته اند و ریشه آنها به داستان یونانی هرمس بر می گردد.
میمون و خوک: بادیه نشینان خوک و میمون را انسانهای مسخ شده می دانستند که در قرآن هم تایید شده است.
بریدن دست دزد، حرمت شراب، حد زدن زناکار، مباهله کردن، سه نوع طلاق، حرمت ازدواج با خواهر و مادر و... از دیگر اعتقادات اعراب جاهلیت بود.
اعتقاد ایرانیان در زمان ساسانی: (از کتاب ایران در زمان ساسانیان؛ آرتور کریستین سن)خدا در ماورا است و از وهم و گمان برتر است و در فکر نمی گنجد. کسی که در دنیا کار نیک انجام دهد در آخرت به آسانی از پل چینوت عبور می کند و به بهشت می رود اما این پل برای بدکاران به نازکی شمشیر است. به اهریمن تا زمان معلوم مهلت داده شد (این زمان در آیین ایرانی 9000 سال قلمداد شده است).
ارث زن نصف مرد بود و برای تجارت زن اجازه شوهر واجب بود و در عوض زن مهریه داشت. در اندیشه ایرانیان کوه ها زمین را از لرزیدن نگه داشته اند و در کتاب ریگ ودا آمده که کوه ها مانند میخ زمین را استوار نگه داشته اند. همچنین خوردن گوشت مردار حرام بود.
آیین مزدک: آیین او انشعابی از آیین زرتشتی بود زهد و مساوات و عدالت از مهمترین اصول مزدک بودند مهربانی با دشمن دوری از قتل، قطع عضو مجرم و اعدام مرتد از دیگر اعتقادات این دین است. آیین مزدکی مقبول کواذ پادشاه ساسانی افتاد که وی پادشاهی خود را در این راه از دست داد و به ناچار آیین خود را برگردانده و حکومت را برادرش پس گرفت. در نهایت در سال 529 میلادی مزدکیان از طرف موبدان قلع و قمع شدند. پس از این کواذ تا جایی که می توانست از قدرت اشراف کاست و مالیات رعیت را کمتر نمود و پسرش انوشیروان نیز راه وی را ادامه داد و پسر وی هرمزد چهارم نیز در عدالت از پدر پیشی گرفت تا زمانی که حکومت به دست خسروپرویز افتاد و جنگی طولانی با بیزانس که نیازمند وضع مالیاتهای سنگین برای کشاورزان بود مردم را از حکومت ساسانی دلزده کرد و اعراب اتفاقا همان زمان به اوج قدرت خود رسیده بودند و به ایران حمله کردند و...
آیین مانوی: مانی مردی از نژاد اشکانی بود که در 215 میلادی متولد شد فرشته ای به نام صاحب قرین اسرار عالم را به او عرضه می کرد او خود را فارقلیط معروف مسیحیان دانست و گفت که خاتم پیامبران و مکمل ادیان الهی است. نام فرشتگانی مانند جبرئیل و میکاییل و رافائیل و اسرائیل را از سریانی اقتباس کرده بود و شهادت عیسی را ظاهری می دانست (معتقد بود او کشته نشده و به آسمانها برده شده است) در طول روز چهار نماز داشتند (سپیده دم، نیم روز، غروب و شب) که قبل از آن با آب وضو می گرفتند و اگر آب در دسترسشان نبود با خاک تیمم می کردند در هر نماز 12 سجده داشتند و زکات و روزه و صدقه واجب بود. آفرینش انسان از آب و گل و دمیدن روح خدا در آن نیز ذکر شده است.
مانی آیینی منتخب از همه آیین های آن روزگار ارائه کرد و طرفداران بسیاری یافت اما چون در دوره قدرت زرتشتیان بود اسیر شد و با موبد موبدان به مناظره واداشته شد و پس از شکنجه بسیار در سال 276 میلادی اعدام گردید.
فارقلیط: (از کتاب اعلام قرآن خزائلی) از پراقلیتوس یونانی به معنای تسلیت دهنده گرفته شده است که با پریقلیتوس به معنای بسیار ستوده اشتباه گرفته شده است و مسلمین این کلمه را به اشتباه مترادف با کلمه احمد فرض کرده اند.
 

AFSl-lIN

عضو جدید
فصل نهم معجزات در زندگی ما
9-1 اتفاقات غیر عادی در زندگی روزمره
قدیس آگوستین: معجزات نه بر خلاف طبیعت بلکه بر خلاف آنچه ما از طبیعت می دانیم روی می دهند.
این مبحث از مهمترین مباحث این مقاله است چرا که اعتقاد بسیاری از ما ریشه در اتفاقات ماورا طبیعه دارد نه به دلیل و برهان. اصل ماجرا این است که وقتی در زندگی روزمره انسانها اتفاقی غیر عادی می افتد که دلیلی برای آن پیدا نمی شود بلافاصله ذهن انسان آن را به خدا و موجودات ماورا طبیعه مانند دیو و جن و آل و... نسبت می دهد روحانیون جامعه نیز از این اتفاقات حداکثر استفاده را می برند تا دین مردم را محکمتر کنند مثلا اگر زلزله ی بزرگی بیاید روحانیون می گویند بخاطر این بوده که مردم زیاد گناه کرده اند و خدا قهرش آمده یا اگر خشکسالی شود می گویند اعتقاد مردم ضعیف شده بیایید نماز باران بخوانید تا خدا بر شما رحم کند و مردم هم که هیچ چاره دیگری ندارند به اندک امیدی دل خوش می کنند و آندر نماز می خوانند تا بلاخره باران ببارد و بعد می گویند چون ما نماز خواندیم باران آمد.
در گذشته که علم بشر ناچیز بود این سواستفاده ها بیشتر اتفاق می افتاد مثلا چون دلیل کسوف را نمی دانستند هر تعبیری را که روحانیون ارائه می دادند می پذیرفتند وقتی فردی جرقه های پتو را می دید گمان می برد جن و پری دیده است چرا که نمی دانست الکتریسیته ساکن یعنی چه؟ آری اکنون نیز اتفاقات غیر عادی بیشماری در زندگی ما می افتد که هنوز دلیل علمی برای بعضی از آنها ارائه نشده است و ممکن است دلیل علمی داشته باشند و یا واقعا از طرف خدا و موجودات ماورا طبیعه اتفاق افتاده باشند مثلا فردی از ته دل دعا می کند که نیاز مالی اش برآورده شود و وقتی به خانه بر می گردد می بیند کیسه ای طلا در خانه اش افتاده و او فکر می کند که چون مسلمان است و از خدا کمک خواسته خدا هم معجزه ای ترتیب داده و حاجت او را برآورده است اما اگر با دید بازتری به قضیه نگاه کنیم میبینیم در دیگر کشورها نیز یک مسیحی یا یک بودایی وقتی دعا می کند دعایش مستجاب می شود و به همان کیسه طلا دست پیدا می کند پس اسلام در این رابطه نقشی بیش از مسیحیت و دین بودایی بازی نمی کند حال شما خواهید گفت که عامل اصلی خداست و هر فردی با هر دینی اگر از خدا خواسته ای داشته باشد ممکن است معجزه رخ دهد اما باید گفت حتی افرادی که هیچ اعتقادی به خدا هم ندارند وقتی چیزی را از ته دل می خواهند معجزاتی اتفاق می افتد و به خواسته خود دست می یابند حتی آنهایی که ادیان الهی را منکر می شوند نیز از این قاعده مستثنا نیستند و این موضوع را با اطمینان می گویم چرا که برای خود من نیز بارها و بارها این معجزات رخ داده است اوایل که ایمانی داشتم گمان می کردم خدا نسبت به من لطف دارد و به من کمک می کند اما اکنون نیز که دین اسلام رادینی دروغین و مضر برای جامعه تشخیص داده ام باز هم همان معجزات اتفاق می افتند.
این قضیه آنقدر مشهور است که شاخه ای در روانشناسی و علم به خود اختصاص داده است و روانشناسان معتقدند اگر شما خواسته ای را از ته دل و با تمام وجود طلب کنید آن خواسته خود به خود برآورده می شود (امید وارم فیلم راز را دیده باشید) و این مطلب هیچ ربطی به دین شما و اعتقاد یا عدم اعتقاد شما به خدا ندارد.
پس بیایید با نگاهی عاقلانه تر به حوادث غیر طبیعی اطراف خود نگاه کنیم این حوادث برای تک تک ما اتفاق می افتند و شاید از طرف خدا باشند و شاید دلیلی علمی داشتاه باشند که هنوز کشف نشده است اما در هر صورت هیچ ربطی به اثبات پیامبری شخص خاصی مانند احمد بن عبدالله یا راست بودن آیین خاصی مانند مسیحیت یا بودایی ندارند.
9-2 بهبود یافتن بیماری های لاعلاج یا شفا
همه ساله بیماران بسیاری به مشهد می دون تا از امام رضا شفا بگیرند و هر چند وقت یک بار هم که یکی از آنها شفا پیدا می کند بلوایی به راه می افتد که امام رضا شفا داد امام رضا شفا داد.
روزنامه جام جم ویژه نامه تپش 16/2/88 صفحه 16 معجزه دعا برای مادر ایرلندی « زنی در ایرلند شمالی که به گفته پزشکان مراحل آخر سرطان را می گذراند سلامت کامل خود را بازیافت ... خانم ماکای بهبودی خود را حاصل قدرت دعا می داند اما کارشناسان پزشکی می گویند امکان دارد سیستم دفاعی بدن او نقشی حیاتی در نابودی غده ایفا کرده باشد.
بررسی ها نشان می دهند 20 درصد زنان نروژی که مبتلا به سرطان سینه می شوند خود به خود التیام می یابند»
دلیل اصلی به کار افتادن سیستم دفاعی بدن می تواند روحی باشد و به اطمینان خاطر فرد بیمار از بهبودی و اعتماد به نفس او مربوط شود چرا که بیماران سرطانی بسیاری در دنیا پس از تغییر در روحیه خود و نگرش خود نسبت به بیماری التیام یافته اند اما اگر در ایران این اتفاق بیافتد بدون هیچ بحثی همه از معجزه و شفا یافتن یاد می کنند و همه چیز را به پهلوی شکسته حضرت زهرا ربط می دهند. در ادامه چند مثال را عینا از کتاب جهان هولوگرافیک نوشته مایکل تالبوت ترجمه داریوش مهرجویی نشر هرمس نقل می کنم:
روانشناسی به نام برونر کلوپفر مردی را به نام رایت که سرطان پیشرفته ای در غدد لنفاوی خود داشت مورد درمان قرار داد اما تمام داروها و روشهای درمانی نتوانستند تومورهای او را که به اندازه پرتقال بود و در ناحیه سر گردن و شکم قرار داشت برطرف کنند آقای رایت چیزی درباره یک داروی جدید هیجان آور به نام کربیوزن شنیده بود و از پزشکان خواهش کرد بگذارند آن را امتحان کند و عاقبت پزشک تسلیم شد کلوپفر روز جمعه کربیوزن را تزریق کرد در حالی که حتی به یکی دو روز زنده ماندن رایت هم امید نداشت کلوپفر روز دوئشنبه به سر کار برگشت و با حیرت دید که آقای رایت از تخت پایین آمده و در حال قدم زدن است او در گزارشش نوشته غده های سرطانی مانند برف روی بخاری آب شده بودند و به نصف اندازه اولیه خود رسیده بودند 8 روز بعد آقای رایت از شر سرطان خلاص شد و بیمارستان را ترک گفت. حال وی دو ماه خوب بود بتدریج و با ادامه تحقیقات روی داروی جدید کریبوزن مقالاتی در مجلات انتشار یافت مبنی بر اینکه کربیوزن در واقع هیچ اثری بر سرطان غدد لنفاوی ندارد آقای رایت با خواندن این مقالات بسیار افسرده شد و بیماریش عود کرد و او به بیمارستان برگشت این بار پزشک وی کوشید دست به آزمایش دیگری بزند او به رایت گفت چیزی از قدرت شفا دهندگی کربیوزن کم نشده است تنها بخشی از داروهای ارسالی به علت مشکلات انتقال فاسد شده بودند و توضیح داد که عصاره جدید غلیظ شده از همان کربیوزن را برای رایت تجویز می کند البته پزشک داروی جدیدی در اختیار نداشت و تنها آب خالص تزریق کرد و دوباره غده های تومور آب شدند و رایت سلامتی خود را باز یافت دو ماه بعد انجمن پزشکی آمریکا رسما اعلام کرد نتیجه یک بررسی سراسری در آمریکانشان داده که کربیوزن در درمان سرطان هیچ نقشی ندارد این بار ایمان رایت بکلی در هم شکست و غدد سرطانی دوباره پدیدار شدند و دو روز بعد او مرد.
آری آنچه باعث بهبود یا وخامت بیماری رایت می شد نه داروی کربیوزن بود نه دعا و شفا یافتن بلکه تنها عوامل روحی و اعتماد به نفس خود وی بود.
نمونه های بسیاری از حاملگی یا جلوگیری از حاملگی بدون دارو و درمان، پیوندهای عضو استثنایی و درمان شکستگی و بیماریهای دیگر به روش روحی در کتاب جهان هولوگرافیک و البته سایر کتابها و همچنین خاطره خود ما موجود است.
9-3 چند مثال از اتفاقات غیر عادی
جهان هولوگرافیک: هیرین دایو در 31 می 1947 در بیمارستان کنتونال زوریخ در جلوی چشم پزشکان و دانشجویان و خبرنگاران تیغه شمشیر را چند بار در شکمش وارد کرد و این مسئله با آزمایش اشعه ایکس نیز تست شد و تایید گردید که شمشیر در بدن او است و وی در سلامت کامل به سر می برد و این آزمایش در مکانهای دیگر به دفعات تکرار شد.
پزشکی در حالی که تنها دستش در 25 سانتیمتری مریض قرار داشت بیماران خود را شفا می د اد.
زنی که هنگام زایمان حجم کل خون بدن خود را در خون ریزی از دست داد و زنده ماند و در واقع بدن او از هیچ خون ساخته بود و از دست داده بود و باز هم وی زنده ماند.
نویمان 35 سال بدون آب و غذا زندگی کرد و این مسئله بارها توسط پزشکان تست شد در واقع بند او آب و غذای مورد نیاز خود را از درون خود و از هیچ می ساخت.
سای بابا یک هندی مقدس است که چیزهای زیادی مانند قفل و انگشتر و جواهرات و انواع غذاها و شیرینیهای هندسی را از هیچ می آفریند.
در کلیسای سن جنارو یک بطری حاوی ماده ای قهوه ای رنگ وجود دارد که سالی دو بار می جوشد و تبدیل به خود می شود و دوباره به حالت اول برمی گردد.
9-4 تله پاتی و خبر از آینده
تله پاتی یعنی همفکری دو یا چند نفر به شکل همزمان. مانند اینکه شما به شکل کاملا اتفاقی به یکی از دوستانتان که سالهاست از یاد برده اید فکر می کنید و فردای آن روز او با شما تماس می گیرد یا برای کسی اتفاقی می افتد و شما بدون اینکه بدانید دچار دشوره می شوید و یا اینکه فردی برای کاری پیش شما می آید و قبل از اینکه حرفی بزند شما منظور او را در می یابید و... از اینگونه موارد بارها و بارها برای افراد مختلف از جمله خود بنده اتفاق افتاده است همچنین پیشبینی اتفاقاتی که در آینده خواهند افتاد مثلا من قبل از اینکه کنکور قبول شوم حسی در درونم بود که رشته و شهر قبولی را به من نشان می داد و هزران مورد دیگر که برخی افراد ساده اندیش این موارد را نیز به خدا و پیغمبر ربط می دهند و اگر کسی از احوال ندانسته آنها خبر دهد فکر می کنند او یا جادوگر است یا با اجنه و یا با امام زمان ارتباط دارد در حالی که طبق علم روانشناسی امروزه مشخص شده که افراد خاصی در دنیا هستند که توانایی های خاصی در آنها به صورت ذاتی وجود دارد به این افراد مدیوم می گویند که به طور متوسط از هر ده نفر یک نفر مدیوم می باشد برخی از این افراد تنها تا اندازه کمی توانایی دارند و برخی آنقدر توانا هستند که بیماران را شفا دهند و از هیچ گردنبند طلا بسازند و... اگر خودم مدیوم نبودم تا ابد به این مسائل به دیده شک و تردید می نگریستم اما خود من بارها تله پاتی کرده ام و از احوال دیگران با خبر شده ام و درستی این علم به من ثابت شده است.
9-5 سالم ماندن جنازه شهدا
جنازه انسانها در شرایط خاص زمین سالم می مانند و یا دیرتر فاسد می شوند مانند زمینهایی که آغشته به رسوبات و غیر است یا گلهای نرم و صمغها و نمکها و مناطق سردسیر و... درست مانند جنازه چند هزار ساله مرد نمکی و البته جنازه و استخوانهای فسیلهایی که میلیونها سال سالم مانده اند و این نشان می دهد که حتی حیوانات هم با اینکه مقدس نیستند ممکن است جنازه شان سالم باقی بماند اما در جامعه ما تا جنازه ای را در اطراف مناطق جنگی پیدا می کنند که فاسد نشده فورا ادعا می کنند او یک شهید راستین بوده و جنازه اش به همین دلیل سالم مانده است.
شیعیان نعتقد هستند جنازه ائمه و پیامبرشان هم سالم مانده است اما اگر به اندازه کافی ظرفیت داشتند که اجازه دهند یک بار صحت این ادعا تحقیق شود حداقل در این مورد مطمئن می شدند که اشتباه کرده اند اما افسوس که انسانهای متعصب هرگز شجاعت روبه رو شدن با حقیقت را ندارند.
و اکنون شما سه راه دارید یا خوشبین باشد و حرفهای مرا باور کنید یا بدبین باشید و باور نکنید و یا عاقل باشید و حرفهای مرا آزمایش کنید.
کار دشواری نیست شما به یک قرآن نیاز دارید و یک لغت نامه عربی به فارسی و چند کتاب تخصصی در باب جانور
شناسی و جنین شناسی و...
 

AFSl-lIN

عضو جدید
نویسنده این کتاب خودش رو کاوه دادخواه معرفی کرده و هدفش از نوشتن این کتاب رو اینجور توضیح داده:
هدف من ( کاوه دادخواه ) از این نوشته
هدف من از نگارش این نوشته نه ایجاد شورش و بلوا در جامعه است و نه کافر کردن و به جهن فرستادن شما. من حقایقی را کشف و جمع آوری نموده ام که نشان می دهد ما هزار سال است که در بیراهه به سر می بریم. گاهی به یاد داستان خیاط و پادشاه می افتم که خیاط شیاد به پادشاه ساده لوح قول داد لباسی برایش بدوزد که انسانهای گناه کار نتوانند آن را ببینند و پس از مدتی پول هنگفتی به جیب زد و و آن لباس دروغین را به پادشاه پوشاند هر یک از مردم شهر گمان می کردند که این لباس وجود دارد اما چون آنها گناه کار هستند نمی توانند آن را ببینند تا اینکه کودکی فریاد زد پادشاه لباس ندارد و حقیقتی بزرگ فاش شد. و اکنون من احساس می کنم همان کودک هستم و باید فریاد بزنم که قرآن از طرف خدا نازل نشده است و آرزو دارم با انتشار این نوشته جوی بر کشور من حاکم شود که دانشمندان و علما تحقیق گسترده ای را در این رابطه انجام دهند و مناظرات و بحثهای مختلفی صورت بگیرد و یک بار دیگر راستی و درستی دید اعراب که به آزمایش گذاشته شود. شما می توانید به دینی که از پدرانتان به ارث برده اید پایبند باشید یا با تحقیق و بررسی حقیقت را دریابید. اسام دینی است که اجداد ما به زور شمشیر و باجگیریهای اعراب پذیرفته اند و نسل به نسل به ارث گذاشته شده تا به ما رسیده ولی دیگر زمان آن فرارسیده که از چشم بسته قبول کردن این دین دست برداریم و با عقل و منطق درستی آن را بسنجیم به امید روزی که همه ما به حقیقت دست یابیم.
منابع و مراجع
1- قرآن --- احمد بن عبدالله
2- تاریخ و روش تفسیر در قرآن --- محمد حسین طباطبائی
3- اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی --- یدالله نیازمند شیرازی
4- اعجاز قرآن و بلاغت محمد --- محمد صادق رافعی
5- معجزات قرآن برای دانشمندان --- صادق تقوی
6- عرب کهن در آستانه بعثت --- صالح احمد العلی
7- کتاب مقدس --- پیامبران یهودی و مسیحی --- سلیمانی
8- تاریخ طبری
9- صحیح بخارایی
10- صحیح مسلم
11- صحیح ترمزی
12- صحیح احمد
13- پژوهشی پیرامون مفردات قرآن --- علی رازینی
14- اعلام قرآن --- محمد خزائلی
15- بامداد اسلام --- عبد الحسین زرین کوب
16- مقایسه ای میان تورات انجیل قرآن و علم --- بوکای --- ترجمه دبیر
17- جانورشناسی آشنایی با سلسله حیوانات --- آرویل برنت --- ترجمه بهزاد
18- جانور شناسی عمومی --- خلیل اسماعیلی
19- پرورش گاو اصیل شیری --- علی طباطبائی
20- زایمان گاو و مراقبت از گوساله --- ادی استرایتون --- ترجمه اسخی
21- زنبور عسل --- والترال --- ترجمه اسماعیلی
22- خلقت انسان از نظر قرآن --- محمودی
23- جستاری در پیشینه دانش کیهان و زمین --- مانوئل بربریان
24- آب و کوه در ایران باستان
25- کشتی گم شده نوح --- چارلز برلیتز
26- راز خلقت کائنات (نگرشی بر عقیده چگونگی راز خلقت در میان انسانها) --- اریک فون دنیکن --- ترجمه گلکاریان
27- جنین شناسی --- مصطفی حبیبی
28- جنین شناسی لانگمن --- سادلر --- همت خواه
29- آیات الهی (خلقت جهان هستی و انطباق آن با قرآن) --- زهرا نعمت الهی
30- سرگذشت علم --- جرج سارتن --- ترجمه بیرشک
31- زمین شناسی عمومی --- شفیقی
32- تحلیلی از تاریخ اسلام --- جعفر شهیدی
33- تحقیقی پیرامون طوفان نوح --- سعیدی زاده
34- روزه روشی نوین برای درمان بیماریها --- الکس سوفورین --- جعفر امامی
35- بیماری های گوارشی --- آندرولی --- باقرزاده
36- بیماری ها دستگاه گوارش --- سیمور شوارتز --- عزتی
37- مانی و تعلیمات او --- ویدن گرین صفای اصفهانی
38- زمین شناسی تاریخی --- خسرو تهرانی
39- جهان هولوگرافیک --- مایکل تالبوت --- داریوش مهرجویی
40- ایران باستان --- حسن پیرنیا
41- مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان --- اردشیر آذرگشسب
42- امپراتوری ایران --- دان ناردو --- مرتضی ثاقب
43- برهان معراج و شق القمر --- محمد علی صالح غفاری
44- معراج و شق القمر --- مکارم شیرازی
45- جانور شناسی --- محمد امین سمیع
46- تعدادی از تفاسیر قرآنی که در بالا به نام آنها اشاره شده است.
__________________
 

AFSl-lIN

عضو جدید
یه کتاب دیگه هم وجود داره که اون کتاب نصف تناقضات وارده اش صحیح نبوده که اون رو اینجا نگذاشتم
 

"Che.Engineer"

عضو جدید
AFSl-lIN;7155629 [B گفت:
2-2 [/B]معنای واژه ی علق
باز فرهنگ لغت آسان ترین راه برای فرار از واقعیت است. مفسرین معنای واژه علق را به معانی زالو و آویزان نسبت داده اند و گفته اند که منظور قرآن این بوده که جنین از رحم آویزان است و یا جنین مانند زالو از خون مادرش استفاده می کند. در ابتدا باید گفت که معنای آویزان و معلق بودن به جسمی مربوط می شود که از سقفی یا جایی به وسیله ارتباط دهنده ای معلق بماند مانند لامپ، اما اگر شما یک پوستر را به دیوار بچسبانید آن پوستر از دیوار آویزان نیست بلکه بر روی دیوار قرار دارد و جنین نیز به دیواره رحم می چسبد و یا در مایع رحم شناور است و ارتباطی با واژه آویزان ندارد. اتفاقا آیه 13 سوره مومنون جنین را در مکانی استوار جای داده است و تا حدودی با آویزان بودن در تضاد است.
همچنین درباره معنای زالو باید گفت که شاید در مراحل پایانی جنین در استفاده از خون مادر (آن هم از راه ناف نه دهان) شباهتی با زالو داشته باشد اما در مراحل ابتدایی مانند سایر سلول های بدن از مواد غذایی و اکسیژن خون استفاده می کند و هیچ شباهتی به زالو ندارد.
از طرف دیگر تشبیه جنین به آویزان یا زالو تشبیه های کاملی نیستند و اینکه قرآن هر وقت خواسته از آفرینش انسان یاد کند فقط از این عبارات و تشبیه ها استفاده کرده باشد غیر عادی به نظر می رسد به عبارت دیگر اصلا طبیعی نیست که قرآن در زمانی که می خواهد با ذکر آفرینش انسان به قدرت خدا اشاره کند مرتب بگوید ما انسان را از زالو آفریدیم یا ما انسان را آویزان آفریدیم.
اما آنچه این استدلال مفسرین را بکلی رد می کند این است که گفته شده علق به تکه گوشت تیدیل می شود و اگر معنای آویزان و زالو را فرض کنیم می بایست پس از این مرحله دیگر جنین شبیه به زالو یا آویزان نباشد اما می بینیم که کماکان جنین از خون مادر استفاده می کند و در رحم شناور می ماند و در مراحل بعدی بوسیله بند ناف به بدن مادر متصل می شود و اتفاقا در مراحل نهایی بیشتر به آویزان و زالو شبیه می شود نه در مرحله اول و همانند آنچه که قرآن گفته. و باز باید تکرار کرد که مفسرین پیش از این که علم جنین شناسی مراحل رشد جنین را به درستی توضیح دهد تنها معنای خون بسته شده را برای واژه علق برمی گزیدند ولی پس از آن معنای این واژه را به زالو و آویزان تغییر دادند تا بلکه با تغییر در آیات قرآن این کتاب را با علم امروز سازگار نشان دهند.

اولا در مورد جنین اویزان شدن مطرح نشده و در مورد علق هست که مطرح شده و با علم روز هم سازگاری دارد.(بهش مارولا میگن اگه اشتباه نکنم)
دوما در مورد علق معانیه مختلفی مطرح شده
ممکن است منظور خود آن معانی یا ویژگی ای که این معانی دارن مطرح باشند
مثلا یکی از معانی خون بسته است که به گفته شما با علم روز سازگاری ندارد ولی اگر بدانيم كه حجم علقه در حال آويختن از14 ميليمتر تجاوز نمي كنه میفهمیم كه چرا مفسران پيشين تاكيد کردند كه علقه خون بسته است... علقه با چشم غير مسلح ديدني نبوده، اما از هر سو خون گرداگردش را فرا گرفته است.. بنابراين تفسير علقه به خون بسته ناشي از مشاهده با چشم غير مسلح است
یا این ویژگی ها از خون بسته منظور باشد، مانند چسبنده بودن یا آویزان بودن
این رو قبول دارم که تا هر اتفاقی میفته اینا میگن تو کتاب ما بودا بعدش فردا که نقض شد میگن این معانیم میشه برداشت کرد
ایراد در کتاب نیست در این افراد است.
در مورد بقیشم میتونم جواب بدم
یواش یواش
 

سحر صبح

عضو جدید
آقا افشین شما وقتی هنوز از نظر عقلی خدا رو باور نکردید اصلا منطقی نیست رفتید سر در آوردن شبهات اسلامی و عقیدتی و قرآنی! شما اینقدر بی منطق بحث میکنید که وقتی من یک جمله از قرآن آوردم به من برخورد شدید داشتید که حق نداری حتی یک جمله نقل از قرآن بیاری، اما حالا خودتون رفتید از یک کتاب که معلوم نیست مال کی و چیه دلیل و شبهه علیه اسلام آوردید!!

بهتون عرض کنم تمام این شبهات جواب دارن! اما نه به شما که هنوز توی پله اول اعتقادات موندید!
همچنین تراشیدن شبهه از یک مسئله کاملا مقدس هم کار سختی نیست اصلا. کاری که دشمن با اسلام کرده و میکنه. اما آوردن دلیل براش چند ده برابر انرژی و زمان گیره. حالا هر مسئله و تهمتی میخواد باشه. چه تهمت به شما باشه چه تهمت به عقاید دینی....
یک ضرب المثل هست که میگه:
یک دیوانه یک سنگ توی چاه میندازه که هزار عاقل نمیتونن درش بیارن!

و اصلا کسیکه بخواد قبل از افزایش علم، به مطالعه شبهات در مورد آن علم بپردازه دیگه به طور صحیح سراغ اون علم نمیره. چون عینک بدبینی میاد روی عقل و چشمش رو میپوشونه. اتفاقی که برای شما افتاده و کاملا مشهوده، طوریکه حاضر نشدید دلایل ما رو بر اثبات خدا پاسخ بدید!

اما اگر کسی قبل از هرچیز اطلاعات خودشو نسبت به اصول و فروع و تاریخ اسلام و... سایر وجوه اسلام شناسی کامل کنه بعد بره این شبهات رو بخونه متوجه میشه چقدر ظرافتمندانه و مغرضانه شبهه طرح کردن اما در عین حال میتونه جواب بده. چون حق رو کامل فهمیده.

من شما رو در سطحی نمیبینم که بخوام شبهات دینی شما رو جواب بدم. در حال جهالت و خامی سراغ این مطالعات رفتید و مغزتون رو انباشه کردید، دقیقا برای همین هم حتی یک بحث منطقی نتونستید با ما داشته باشید!

از نظر من کسیکه خدا رو باور نداشته باشه اول باید روی اعتقادش در این باب کار کنه و یقین کنه به ذات و صفات خدا.
مرحله بعدی هم باید بره تاریخ اسلام و سیره نبوی بخونه.
بعد نوبت فروع و احکام
و بعد اگه مایل بود یافتن جواب شبهات هست...
 
آخرین ویرایش:

سحر صبح

عضو جدید
ناقض چیه من گفتم به خدا اعتقاد ندارم اعتقاد نداشتن دلیل نمی شه به خالق اعتقاد نداشت
من برای این نوشتم از قران چیزی نیاورید که اگر با اون جمله مخالفت کردم جبهه گیری نکنید (این اتفاق زیاد تو بحث ها اتفاق می افته)
چرا حتما یک فرده ؟ دلیل بیارین با بزرگ کردن کلمات چیزی اثبات نمی شه؟
مگر من گفتم انسان خالقه که انسان رو میگی پشه نمی تونه ایجاد کنه؟
من از نظریات غربی برای هیچ اثباتی استفاده نکردم و به کسی هم درشتی یا توهین نکردم با این نوشته تون متوجه شدم شما نمی خونین من حتی چی نوشتم

من از همون اول شروع بحث با شما در این تاپیک اسم خدا رو نیاوردم. اسم آفریننده و خالق رو آوردم.#18
ضمن اینکه نوشتم اگر قبول دارید به آفریننده تا چه حد؟! اما شما فرمودید هیچی قبول ندارم!! یعنی بازم یک تناقض اعتقادی و گفتاری دیگه!

اینکه چرا حتما یک فرد هست بعد از این ثابت میشه که شما در بحث با ما قدم به قدم پیش برید و به یک ایجاد کننده اعتقاد داشته باشید و قبول کنید چقدر تا حالا در کلامتون تناقض داشتید و اینقدر توجیه نکنید بعد بریم سر قدم بعدی... حالا هم که باز رفتید پریدید سر احکام و عقاید. در حالیکه من ازتون قول گرفتم و شرط کرده بودم سر شبهات فعلا نپرید چون بحث بسیار طولانی میشه. و آوردن شبهه کوتاهه اما جوابش طولانی تره برای اثبات. اما شما زدید زیر شروط و ده ها شبهه اینجا ردیف کردید که اذهان رو خراب کنید!!

نظریات غربی و شرقی نداره. این شبهات نویسنده داره، ببینید از کی دارید خط میگیرید. بنابراین اینجا عقل شما نیست که خط میده. فقط حرف دیگرانه! آن هم با شنیدن یکطرفه و بدون تحقیق در مورد جواب آنها! و بدون عنوان کردن شبهه در زمان و جایگاه خودش!!

شما لازمه برید به بحث درد دل چادر سری بزنید و اول از همه کامنتهاتون رو بخونید ببینید با چه ادعایی جلو آمدید و چه نسبتهایی به ما معتقدین دادید!
منطق شما خیلی جالبه!

با بی منطقی جلو میاید
با بی منطقی بحث میکنید
با بی منطقی حرف میزنید
در عین حال کلی هم ادعای منطق و علم میکنید!
 
آخرین ویرایش:

سحر صبح

عضو جدید
روي صندلي نشسته بودم و غرق افكار خود بودم ....دو مشت خود را زير چانه هايم گذاشته بودم و به جايي خيره شده بودم.... نميدانم كجا ....مهم هم نبود
ناگهان مردي آمد.....ليواني روبرويم گذاشت....خالي از آب.... و گفت اين ليوان آكنده از آب است ...مگر تو نميداني آب رنگي ندارد .....در غير اين صورت اثبات كن كه در آن آب نيست....من خنده ام گرفت و گفتم من كه حرفي ندارم ....تو مي گويي در آن آب هست پس تو اثبات كن:w08:

فلسفه اي بزرگ

همین نوشته ها و کتب رو میخونید به این روز افتادید دیگه! یکی یک مثال بیجا زده شما مقایسه اش رو میپذیرید!

نه حرف ما برای اثبات خدا اینقدر بی دلیل و منطق و عجیب بوده ! و نه شما اینقدر ساده بی ادعا برخورد کردید !

مثالی که باید برای این مسئله میگفتید این بود که خانه مجللی رو ببینید، طرفتون بگه این خانه یک مهندس دانا داشته اما شما قبول نداشته باشید !
یعنی اینجا حرف شما بسیار بی منطق تره و این شمائید که باید دلیل بیارید!!

ضمنا
کاش اقلا اینقدر با ادعا جلو نمیامدید و واقعا میگفتید من حرفی ندارم!
اینکه شما تشریف میارید اولا با یک خروار ادعا و اعتما به نفس بی منطق ترین حرفها رو که انکار خدا باشه میزنید
بعد هم به این موضوع بسنده نمیکنید و عقاید ما رو هم هدف اتهامات مختلف قرار میدید (گفته هاتون در تاپیک درد دل چادر)
بعد هم با بی منطق ترین شیوه بحث رو میخواید داشته باشید

با این روش در زندگی نمیتونید دلخوش باشید که آنچه که یافتید اسمش حق هست.
 
آخرین ویرایش:

سحر صبح

عضو جدید
آقای اسحاقی و سایر بزرگواران
دقت بفرمایید که ایشون از قرآن و اسلام شبهه میارن در حالیکه حتی خدا رو باور ندارن!
حقیقت بسیار روشن و واضحی که نیازی به مسلمان بودن اصلا نداره!

قرار بود بحث ما در مورد خدا باشه !

توجه داشته باشید
که ایشون به احتمال قوی با یک نیت دیگه اینجا آمدن نه به نیت حق جویی و حق گویی!
چرا که هر جای بحث پیش رفتیم و در هر مسئله ای سخن گفتیم دریغ از نیم ذره منطق از ایشان
 
آخرین ویرایش:

hastia89

عضو جدید
[نوشته اصلي بوسيله amin_rogh http://www.www.www.iran-eng.ir/images/buttons/viewpost-left.png من همیشه معتقد هستم که ممکنه چیزی وجود داشته باشه اما عمیقا معتقدم که اون چیز حدایی نیست که تا به امروز به بشر معرفی شده.متاسفانه حد ظزفیت جامعه بطور ناخودآگاه اینقدر نیست که بشه راجع بهش صحبت کرد و بطور اتوماتیک جبهه گیری های غیر منطقی میشه.مثلا اگر شما کاملا مودبانه حرفی بزنید که با آموزه های ما مطابقت نداشته باشه ، ما رو دچار حملات عصبی میکنه. دقیقا عین اینکه با علم به اینکه هر انسانی یکسری رفتار انسانی داره، چنانچه کسی از رفتار جنسی نوامیس ما در حضور ما حرفی بزبان بیاره باعث دلخوری و واکنش ما میشه درحالیکه همه گواهی میدن که همه انسانها رفتار جنسی دارن و قابل قبول هم هست.
اینه همونه. مثلا فرض کنید کسی ( یکی از اعضای همین باشگاه خودمون مثلا )امروز ادعا کنه آقا مگه من که مهندسم از اعراب صدر اسلام بی دانش ترم؟یا مثلا آیا دانش دانشمندان امروزی از ابراهیم کمترن؟ پس چطوره که خدا ایشون رو برای ارسال راهنماییهاش انتخاب کرده ولی من و شما رو انتخاب نمیکنه؟
یا مثلا چرا باید تنها افراد معدودی باید قادر به ملاقات خدا باشن؟ چرا باید خدا خودش رو از من قایم کنه؟نگین که با علایم ونشانه ها باید خدار و دید. باشه اصلا بگین. چرا باید علایم حضورش رو حس کرد نه خودش رو؟ نگین که ما توانش رو نداریم! چرا اصلا بگین. پس چرا اون عده ی معدود توانش رو داشتن و من و شما نداریم؟ خوب چر ا خدای به این خوبی توان ملاقات با خودش رو به ما اعطا نمیکنه؟ من که خیلی مششتاقم بخدا!
نمیخواستم اینا رو بگم . ببخشید دیگه.]


دوست عزیز خدا قابل دیدن نیست چون ماده نیست و ما ماده ایم با چیزی که به زمان و مکان محدوده نمیشه لا مکان و لا زمان رو دید. مشکل اینجاست چون از وقتی خودمون رو یادمون به جسممون محدود بودیم نمیتونیم ورای جسممون فکر کنیم. ما حتی اگه روح باشیم هم خدا رو نمی بینیم.مثل این میمونه که ما وقتی میخوایم فکر کنیم با کلمات فکر می کنیم اما قبل از اون وقتی هنوز بلد نبودیم حرف بزنیم ایا فکر نمی کردیم و یا نیاز نداشتیم؟ چرا ولی هنوز مفاهیم کلمه نبودن . وقتی می خوای به خدا فکر کنی هم همینه ، خدا ورای جسم ماست ، اصلا تجسم مال مادست.همه ی چیزهای اون جهانی مفهومن ، معنان. خدا برای بهشت و جهنم و ... از معادل های مادی استفاده کرده که برامون قابل درک باشن اما خودش فراتر از معادل شدن با یک ماده بوده ، تمام چیزی که برای نزدیک کردن درک انسان به خدا تونستن استفاده کنن نور بوده مثل سهروردی که به خدا میگه نورالانوار .
میگن قران کلمه نبوده معنا بوده وقتی به عالم ماده اورده شد لباس صورت به تن کرد و کتاب شد و کلمه شد.
ضمن اینکه نیاز به رسول با توجه به فهم مردم زمانه بوده ، اگر راجع به دلایل اینکه چرا حضرت محمد اخرین پیامبره و بعد از ایشون پیامبری نیومده مطالعه کنی متوجه میشی که توی عصر حاظر نیاز به اومدن پیامبر تازه ای نیست که خدا شما یا یه دانشمند رو انتخاب کنه ، ضمن اینکه خدا به پیامبرانش علم گسترده ای میداده، مثلا علم کامل و فراتر از زمان به حضرت محمد داده شد .
دلیل برگزیدن پیامبران و به قول شما ملاقات یک عده خاص با خدا هدایت دیگران بوده نه که به اونها این هدیه داده شد و به دیگران اجحاف شد. اول اینکه اون ادم ها در زمانی که دیگران بت و خورشید و ... میپرستیدن خدا رو شناختن و خدای یکتا رو می پرستیدن و شایستگی راهنمای عده ی دیگه ای بودن رو داشتن ، دوم اینکه اونها برگزیده شدن که دیگران رو هدایت کنن.این در واقع یک مسئولیت بود.و یه لطف در حق دیگران برای هدایت شدن.
 
آخرین ویرایش:

hastia89

عضو جدید
روي صندلي نشسته بودم و غرق افكار خود بودم ....دو مشت خود را زير چانه هايم گذاشته بودم و به جايي خيره شده بودم.... نميدانم كجا ....مهم هم نبود
ناگهان مردي آمد.....ليواني روبرويم گذاشت....خالي از آب.... و گفت اين ليوان آكنده از آب است ...مگر تو نميداني آب رنگي ندارد .....در غير اين صورت اثبات كن كه در آن آب نيست....من خنده ام گرفت و گفتم من كه حرفي ندارم ....تو مي گويي در آن آب هست پس تو اثبات كن:w08:

فلسفه اي بزرگ

صورت مساله غلطه دوست گرامی . راجع با این مثال غلط باید بگم اب جنبه های دیگه ای هم داره نه؟ مثلا باعث خیس شدن میشه ، شکل ظرف رو به خودش میگیره و ... . مثالت بر عکسه چون اب وجود داره و تو نمیبینیش . لیوانو سرو ته کن حتما دستات خیس میشه. مگه اینکه حس لامست رو علاوه بر بینایی از دست داده باشی.
 

Similar threads

بالا