یادداشتی به مناسبت سالروز پیروزی نهضت مشروطه

مشروطه؛ سرآغاز صدسال تلاش برای مشروط کردن قدرت

چکیده : ظلم و جور و خفقان چه در زمان ناصرالین شاه باشد چه پهلوی ها و چه جمهوری اسلامی مردود است و در جمهوری اسلامی ظلم وستم بدتر و سیاه تر است چرا که زیر پوشش نام اسلام چنین تبهکاری هائی صورت می گیرد و همه می دانیم در همان اوان مشروطیت به شکلهای مختلف بعضی از علما از جمله علامه نائینی استبداد دینی را بدترین دانستند. تجربه یکصد سال اخیر و آنچه در یک سال گذشته اتفاق افتاد نشان می دهد در میان مفاهیم کلیدی مربوط به انقلاب مشروطیت از عدالت و آزادی و حکومت قانون، مشروط کردن و مسئول کردن قدرت اهمیت سرنوشت سازتری دارد.

در سالروز پیروزی مشروطیت هستیم و طنین نام مشروطیت بیش از یکصد سال است که باخود پیام لزوم مشروط بودن قدرت را حمل می کند. در کنار خواست برای عدالت، آزادی و قانون، تلاش برای مشروط کردن قدرت یکی از دستاوردهای مجاهدت گذشتگان ما و فداکاری آنهاست. گرچه نهادهای برآمده از مشروطیت با استبداد شبه تجددگرای رضا خانی با مانع روبرو شدند وبا دادن قربانی های بسیار روند مردمسالاری متوقف گشت و دوره ظلمانی پهلوی اول و دوم دستاوردهای اصلی و ارزش های بنیادی مشروطیت را زیر سایه قرار داد ولی این ارزشها که بادادن قربانی های بسیار بدست آمده بود با ادامه مبارزات مردم برای رهائی از خودکامگی و اقتدارطلبی و نیل به آزادی و عدالت و حاکمیت بر سرنوشت خود ادامه یافت.

قربانی های صدر مشروطیت تا سرنوشت سردارملی ستارخان و شهادت نماینده شجاع ملت مدرس و قتل و حبس بسیاری از آزادیخواهان دیگر، شاهدی برای دشواری راهی بوده است که مردم آن را هرگز رها نکردند. نهضت ملی کردن نفت و خیزش مردمی ۱۵ خرداد و مبارزات نفسگیر در سالهای دهه چهل و پنجاه همه وهمه نشان می دهد که آنچه با مشروطیت بدست آمد هر گز از سوی مردم خوار شمرده نشد بلکه همواره آن دستاوردها به عنوان هادی مردم در مبارزاتشان بکار گرفته شد.

پیروزی انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی در بهمن ۵۷ نتیجه یکصد سال مبارزه با فراز و نشیب ملت ما در طول تاریخ است. امروز مشاهده علائم باز تولید استبداد و خودرایی و گریز آشکار از قانون و حاکمیت روز افزون دروغ نشان می دهد که راه طی شده هنوز به اهداف خود نرسیده است. ظلم و جور و خفقان چه در زمان ناصرالین شاه باشد چه پهلوی ها و چه جمهوری اسلامی مردود است و در جمهوری اسلامی ظلم وستم بدتر و سیاه تر است چرا که زیر پوشش نام اسلام چنین تبهکاری هائی صورت می گیرد و همه می دانیم در همان اوان مشروطیت به شکلهای مختلف بعضی از علما از جمله علامه نائینی استبداد دینی را بدترین دانستند. تجربه یکصد سال اخیر و آنچه در یک سال گذشته اتفاق افتاد نشان می دهد در میان مفاهیم کلیدی مربوط به انقلاب مشروطیت از عدالت و آزادی و حکومت قانون، مشروط کردن و مسئول کردن قدرت اهمیت سرنوشت سازتری دارد.

امروز مدام از ملت ما به نام دین تبعیت بی چون و چرا از کانون های قدرت خواسته می شود بی آنکه به حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود اشاره ای شود و یا از کرامت ذاتی انسان ها ویا حقوق شهروندی نامی به میان آید و یا به استدلال حق تعیین سرنوشت توسط ملت که حضرت امام در بدو ورود در بهشت زهرا آن را با صراحت اعلام و برهان قوی برای آن اقامه کردند توجهی شود. طرفه آنکه اقتدارگرایان از اینکه در مورد جنایات بر کف خیابانها در روزهای۲۵و۳۰ خرداد و روز عاشورا وکوی دانشگاه و زندانهامورد سوال قرار بگیرند و یا ازآنها در مورد قانون گریزی های گسترده بازخواست شود عصبانی می شوند و به تهمت افکنی و دروغ و خشونت بیشتر روی می آورند. پس از بستن روزنامه ها و تبدیل صداوسیما به یک رسانه هتاک و غیرملی و لشگرکشی علیه فضای مجازی که باخلاقیت فرهیختگان اغلب جوان تبدیل به معبری برای تعامل و اطلاع رسانی بدون سانسور و شفاف شده است حتی تاب یک خبرگزاری ملی نیمه جان را نمی آورند واین منفذ گرد گرفته را نیز بر خلاف قانون و بدون توجه به عواقب آن کور می کنند. اگر درست نگاه کنیم امروز هیچ مانعی برای پیشروی و گسترش استبداد دیده نمی شود. ازاین روست که دقت در تاریخ مشروطیت به ما می آموزد که مبارزه برای یافتن ساز و کارهائی که قدرت را مشروط سازد با اهمیت ترین چهره مبارزات مسالمت جویانه است که ملت ما در دور تازه، آن راآغاز کرده است. بخشی از مطالبات جنبش سبز بصورت روشنی این وجه از مبارزه کنونی ملت را آشکار می سازد.

حق تجمعات و آزادی رسانه ها و قبول تکثر در سطح ملی بدین دلیل با مخالفتهای جدی از سوی اقتدارطلبان روبروست که به صورت روشن دایره نفوذ قانونگریزانه اقتدار طلبان را محدود می کند. همچنین تمکین نکردن اقتدار گرایان در مقابل مطالبه اجرای بی کم و کاست قانون اساسی نشان می دهد که تاچه حد دل کندن از سریر قدرت و پاسخگو بودن در مقابل ملت برای یال و کوپال دارها و صاحب منصبان دشوار است. و همه می دانیم اولین قدم در قبول اجرای قانون اساسی اعلام قبول حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود از سوی حاکمان است. غمض عین در مقابل این حق روشن در حقیقت پشت کردن به همه دستاوردهائی است که ملت ایران در طول یکصد سال و بویژه در جریان انقلاب اسلامی آ نرا بامجاهدت فراوان به دست آورده است.

درمیان همه مطالبات و راه کارهائی که برای نیل به حاکمیت مردم بر سرنوشت خود و پاسخگو کردن قدرت و مشروط کردن آن وجود دارد تمهید برای انتخابات آزاد و رقابتی با اهمیت ترین آنهاست. انتخاباتی که با گزینشهای شورای نگهبان و نحوه نظارت آن تبدیل به مراسم عزای ملت برای مرگ میثاق ملی نگردد. به همین دلیل همگانی کردن خواست برای انتخابات آزاد ورقابتی یک وظیفه سرنوشت ساز برای همه کسانی است که ایران را خانه همه ایرانیان با همه تنوع و تکثر می دانند.


میرحسین موسوی
کلمه


پی نوشت
یادداشتی ست پیرامون تاریخ این خاک
که به صرف برآمدن از یک شخصیت سیاسی ماهیتی سیاسی نخواهد داشت
یادداشتی است فرهنگی تاریخی
 

siavash_1991

عضو جدید
من به عنوان نواده كسي كه در اون زمان از سران نهضت تبريز وهم سنگر با ستارخان وباقرخان بود معتقدم مشروطه خيلي بهتر از اين ها هم مي شد انجام شود:gol:
 

dara_ando

عضو جدید
من به عنوان نواده كسي كه در اون زمان از سران نهضت تبريز وهم سنگر با ستارخان وباقرخان بود معتقدم مشروطه خيلي بهتر از اين ها هم مي شد انجام شود:gol:

آقا خیلی مخلصیم:gol: منم از نوادگان یکی از سردارهای بختیاریم که با سردار اسعد بختیاری در فتح تهران حضور داشته.:)
امّا به نظر من اینکه چرا مشروطه نتونست بر قرار بمونه و تا همین الان هم آرمانهای مشروطه معطل مونده؟ اینه که زیر ساختهای اجتماعی و فرهنگی کشورمون نتونسته به وضعیتی برسه که پذیرای مشروط کردن قدرت باشه.
برای مثال اگه بخواییم به صورت اصولی، دموکراسی را برقرار کنیم، مسألۀ تولید فکر در جامعه باید به حد مطلوبی رسیده باشه، تا بعد در مجلس بر سر ایده های متفاوت بحث و تصمیم گیری بشود.که در ابتدا در حد صفر بودیم.
البته در مقاطع تاریخی بوده که این مسأله تا حدودی بهبود پیدا کرده ،عجیب اینکه دقیقاً در همین موقع به خاطر عقب ماندگی های دیگه اجتماعی و فرهنگی و در بعضی موارد دخالت خارجی باعث سر کار اومدنه دیکتاتور هایی بوده که این ستونهای نوپا رو نابود کردند.
فکر کنم دلیل این قضیه توسعه نا متوازن هست که باعث میشه به خاطر نادیده گرفتن یک سری مسائل بخش های دیگه رو هم از دست بدیم.
به نظرم یه چیزایی تو این مایه ها میتونه کمک کنه:
گسترش تفکر انتقادی در جامعه (به جای تفکر سنتی این آدم خوب است و اون بد است)، افزایش میل به ارتقاء سطح زندگی در بین مردم (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی،......)، جا انداختن فرهنگ همکاری در جامعه، مبارزه با آن قسمت از فرهنگ که مانع کنار هم بودن مردم و دیالوگ بین آنها میشود و...................................:gol:
 

mostafanokhodian

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
«درس‌های مشروطه» از نگاه رهبر انقلاب


در سالروز صدور فرمان مشروطیت، پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ویژه‌نامه‌ای تحت عنوان «داستان نهضت مشروطه» منتشر كرده كه برگزیده‌ای از سخنان رهبر انقلاب در مورد «درس‌های دوران مشروطه»، یكی از بخش‌های آن است:

كارنامه صحیح و موفقیت‌آمیز روحانیت
در دهها سال گذشته، بلكه در يكى، دو قرن گذشته، بحمدالله روحانيت در مواجهه‌ى با قضاياى مهم بين‌المللى و مسائل مربوط به اين كشور و بعضى كشورهاى اسلامى ديگر، مواضع صحيحى اتخاذ كرده و تجربه‌ى افتخارآميزى ارايه نموده است. از قبل از قضاياى مشروطه در ايران بگيريد، تا قضاياى جنگ اول جهانى در عراق و نيز جنگ دوم جهانى، تا حوادث انقلاب و بعد از انقلاب، هميشه مواضع روحانيت، مواضع صحيح، و عمل آنها در آن سنگرها، عمل افتخارآميزى بوده است.
ديدار با روحانيون و مبلغان، در آستانه‌ى ماه محرم 20/04/1370

شورای نگهبان، ضامن عدم تكرار انحراف تاریخی مشروطه
شوراى نگهبان مطمئن‌ترين دستگاه و ارگانى است كه انقلاب به نظام كشور بخشيده است. ما براى اين‌كه به طور كلى از سلامت نظام مطمئن باشيم، مهمترين و رساترين و فعالترين و مؤثرترين مجموعه‌ى ما همين شوراى نگهبان است. در قانون اساسى ما، شوراى نگهبان حتى نقشى مهمتر از طراز اولى كه در صدر مشروطيت گذاشته شد، دارد. اولا طراز اول، به مسائل قانون اساسى و امثال اينها كارى نداشت؛ فقط به مسأله‌ى شرع كار داشت؛ ثانيا اين كسانى كه امروز در شوراى نگهبان هستند، با مسائل كشور و مسائل انقلاب و مشكلاتى كه بر سر راه انقلاب هست، واقفترند، تا آن كسانى كه در آن روز مى‌خواستند در نقش طراز اول كار كنند. البته ديديم كه در آن روز دشمنان اسلام و دشمنان آزادى ايران نتوانستند طراز اول را تحمل كنند و چه زود آنها را از صحنه خارج كردند؛ اول وجودشان را، بعد خود اعيانشان را بى‌اثر كردند و اين ارگان را بكلى حذف كردند! بدون طراز اول، دهها سال مشروطيت ادامه پيدا كرد و شد آنچه شد: مشروطه به استبدادى از طراز استبدادهاى درجه‌ى اول تبديل شد؛ يعنى از استبداد ناصرالدين شاهى بالاتر! هيچ كس نمى‌تواند بگويد كه استبداد رضاخان از استبداد ناصرالدين شاه كمتر است؛ بلكه بلاشك بيشتر از آن است. ناصرالدين شاه در قضيه‌ى تنباكو وقتى كه حركت مردم را ديد، عقب نشست؛ اما رضاخان در سال 1314 هنگامى كه حركت مردم و علما را ديد، حركت مردم را سركوب كرد و علما را دستگير نمود و واقعه‌ى مسجد گوهرشاد را پيش آورد! به اعتقاد ما، همه‌ى اينها ناشى از عدم حضور طراز اول در آن‌جاست؛ والا اگر علماى پيش‌بينى شده‌ى در متمم قانون اساسى - كه همان طراز اول باشند - حضور مى‌داشتند و مى‌توانستند نقش خودشان را ايفا كنند، ما امروز از آنچه كه هستيم، خيلى جلوتر بوديم. خوشبختانه حضور امام(رضوان‌الله‌تعالى‌عليه) در انقلاب، با آن قاطعيت و آن بصيرت و آن حزم و آن حكمتى كه در ايشان بود، اجازه نداد كه دشمنان بخواهند نسبت به شوراى نگهبان همان كارى را بكنند كه با طراز اول كردند.
ديدار با اعضاى هيأت مركزى نظارت بر انتخابات چهارمين دوره‌ى مجلس شوراى اسلامى 04/12/1370

مشروطه و راه آینده
اين‌جا يك نكته وجود دارد و آن اين است كه ملت ايران جمعيت و توده‌ى مردم هميشه بوده است. اما چرا در ادوار ديگر تاريخ، اين اتفاق نيفتاد كه در مقابل حوادث عظيم اجتماعى اين‌طور مردم يكسره بريزند و با حضور خود، يك معضل عظيم اجتماعى را حل كنند؟ البته نمى‌گوييم در گذشته، هيچ وقت اتفاق نيفتاده است. چرا! وقتى‌كه حادثه‌ى مهلكى پيش آمده است، غالبا مردم ما، وقتى احساس كرده‌اند كه اين تكليف دينى است كه البته اين تكليف دينى را هم بايستى رهبران دينى و علماى دين به آنها مى‌گفتند راه افتاده‌اند و دفاع كرده‌اند. ما قضاياى متعددى را در تاريخ گذشته چه در ماجراى مشروطه، چه قبل از آن، چه بعد از آن و چه در جنگها داريم. اما چرا يك حضور همگانى از همه جاى كشور، با اين استقامت، با اين روشن بينى؛ آن‌هم به مدت چند سال، در گذشته ديده نشده بود؟ چرا در طول اين يكى دو قرن گذشته شايد از دويست سال پيش به اين طرف ايران در همه‌ى جنگهايى كه با همسايگان خود و ديگران داشته، شكست خورده است؛ مگر در همين جنگ تحميلى هشت ساله كه از همه‌ى جنگهايى كه ملت ايران در اين مدت با آن مواجه شد، سخت‌تر و طولانى‌تر بود؟ اين، سابقه ندارد. در جنگهاى ايران و روس در زمان فتحعليشاه، ما شكست خورديم. در جنگ هرات شكست خورديم. در جنگ بين الملل دوم، آن‌وقت كه متفقين وارد كشور ما شدند، شكست خورديم. در اين مدت، هر كدام از همسايگان، در هر جا از اين كشور، تحرك و تجاوزى كردند، ما در مقابل تجاوز آنها شكست خورديم. اما در اين جنگ هشت ساله كه تقريبا تمام قدرتهاى نظامى دنيا با يكديگر همدست شدند و كشورى را عليه ما بسيج نمودند و به ما حمله كردند، ما آنها را شكست داديم. شكست نخورديم، و پيروز شديم. چرا؟ عين همين مطلب، در ساير كشورها هم هست. اينها را مى‌گويم تا فكر كنيد و پاسخ درست سؤال را پيدا كنيم، تا بشود با يك فهم عقلانى درست، با هدايت عقلانى و محاسبه‌ى دقيق، راه آينده را پيدا كرد. همچنان كه به فضل الهى، ملت ايران تا امروز، همين‌گونه حركت كرده است.
دیدار فرماندهان نيروى مقاومت بسيج 30/08/1372

شكست به خاطر سلب اعتماد متدینان
يك جريان فساد هم فسادهاى اخلاقى و رواج منكرات است. با اين هم بايد مقابله و مبارزه كرد. ما خوب مى‌دانيم، اين جزو تعاليم اسلام است كه با زبان و تبيين بايد مردم را با فضايل اخلاقى آشنا كرد و از منكرات دور نگه‌داشت. اين به جاى خود درست؛ اما با شيوع منكرات و با تظاهرِ به آن بايد مقابله كرد. اسلام مرتكبِ منكر را نصيحت و هدايت مى‌كند؛ اما حد هم براى او مى‌گذارد. با صِرف زبان و توصيه نمى‌شود كارى كرد. قدرت نظام بايد جلوِ سيرِ فحشا و فساد را بگيرد. اجازه ندهيد كه هوسهاى يك عدّه‌ى معدود و يك گروه كوچك و اندك در داخل جامعه، موجب اغواى ذهن و فكر دختر و پسر جوان و مرد و زن مؤمنى شود كه هيچ انگيزه‌ى فسادى ندارند. شما بايد جلوِ آن‌گونه افراد را بگيريد. همه‌ى مسؤولان بخشهاى مختلف كشور در اين زمينه مسؤولند. اجازه ندهيد عدّه‌اى با تكيه به نام آزادى - كه واقعاً بايد بر عنوان مظلوم آزادى گريست كه چه سوء استفاده‌هايى از اين نام مى‌شود - منكرات و فحشا و بى‌بندوبارى را در جامعه رايج كنند. عكس‌العملِ آن اين است كه عدّه‌اى به نظام بدبين شوند؛ مثل اوّل مشروطه.

يكى از عواملى كه موجب شكست مشروطيت در ايران شد، اين بود كه متديّنين بعد از مدتى احساس كردند كأنّه كار به سمت بى‌دينى پيش مى‌رود. جنجال زياد مطبوعاتى كه آن وقت همه‌ى انگيزه‌ى خودشان را اين قرار داده بودند كه به مقدّسات دينى حمله كنند - البته كسانى كه در مشروطيت با اساس دين و مظاهر دينى و اعتقادات دينى و روحانيت و با اين‌طور چيزها در مجامع به صورت قلمى و شعارى مقابله و اهانت مى‌كردند، عدّه‌ى زيادى نبودند، اما جنجالشان زياد بود - موجب شد كه متديّنين و علما كه در صفوف اول مبارزه‌ى مشروطيت بودند، بتدريج دلسرد شدند و كنار نشستند. وقتى چنين شد، نهضت شكست مى‌خورد؛ و مشروطيت شكست خورد. بعد از پانزده، شانزده سال از عمر مشروطيت، ديكتاتورىِ رضاخانى به وجود آمد. اين بسيار عبرت‌انگيز است. رضاخانِ قلدر و چكمه‌پوش كجا، شعار مشروطيت كجا؛ چقدر اينها با هم فاصله دارند! چرا اين‌طور شد؟ چون اطمينان و اعتماد مردم مؤمن سلب شد؛ كنار نشستند و از صحنه بيرون رفتند. مسؤولان نبايد بگذارند چنين حالتى در مؤمنين به وجود آيد.

البته اين هيچ مجوّز آن نيست كه كسانى به بهانه‌ى اين‌كه اطمينانشان سلب شده، قانون‌شكنى كنند. قانون‌شكنى جرم است. تخلّف از قانون و خروج از مدار قانونى براى مقابله با هر چيزى كه به نظر انسان منكر مى‌آيد - بدون اجازه‌ى حكومت - خودش يك جرم است؛ مگر نهى از منكر زبانى، كه بارها گفتيم نهى از منكر زبانى جايز و واجب و وظيفه‌ى همه است و در هيچ شرايطى هم ساقط نمى‌شود؛ اما آن‌جايى كه نوبت اجرا و عمل برسد، همه بايد طبق قوانين عمل كنند. هيچ چيزى مجوّز اين نيست كه بگويند چون نيروى انتظامى و قوّه‌ى قضايّيه عمل نكردند، خودمان وارد ميدان شديم؛ نخير، آن روزى كه لازم باشد مردم براى حادثه‌اى خودشان وارد عمل شوند، رهبرى صريحاً به آنها خواهد گفت.
بيانات پس از مراسم تنفيذ حكم رياست جمهورى آقاى سيدمحمد خاتمى 11/05/1380

مشروطه و اعتماد به نفسِ نداشته‌ی روشنفكرها
از اواسط دوره‌ى قاجار نشانه‌هاى پيشرفت اروپايى در كشور ما بتدريج شروع كرد ظاهر شدن. روشنفكران ما كسانى بودند كه به اروپا مى‌رفتند يا نوشته‌هاى آنها را مى‌خواندند؛ لذا با پيشرفتهاى آنها آشنا مى‌شدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقير مى‌ديدند. اين حرف تكرار شده‌يى است از طرف روشنفكرهاى صدر مشروطه، كه ما فقط و فقط بايد دنبال غربى‌ها راه بيفتيم و به هرچه آنها مى‌گويند، در همه‌ى شؤون زندگى‌مان عمل كنيم؛ اين حرفى كه از تقى‌زاده و ديگران نقل شده و واقعيت هم دارد. اينها مى‌گفتند ما بايد صددرصد به نسخه‌ى آنها عمل كنيم تا پيش برويم؛ يعنى مجال ابتكار، ابداع، خلاقيت و نگاه بومى به مسائل علمى و صنعتى مطلقا در محاسبه‌ى اينها نمى‌گنجيد.
ديدار جمعى از مهندسان و محققان فنى و صنعتى كشور 05/12/1383

آنچه خود داشت
يك‌روز در آغاز گشايش دروازه‌ى زندگى غربى به روى ايران - كه پيشرفت بود، علم بود، ماشين بود و ايرانى‌ها هيچ چيز نداشتند - سياستمداران و متفكران و نخبگان آن روز ما به جاى اين‌كه وقتى آن پيشرفت‌ها را ديدند، به فكر جوشش از درون باشند - كارى كه اميركبير در زمان ناصرالدين شاه كرد و مى‌خواست بكند - شصت سال، هفتاد سال بعد از زمان اميركبير، آقايى در دوره‌ى مشروطه پيدا شد كه گفت راه نجات كشور ايران اين است كه جسما، روحا، ظاهرا و باطنا فرنگى شود! به جاى اين‌كه براى جبران عقب‌افتادگى‌ها به درون مراجعه كنند و گوهر خويش را جستجو كنند، به جاى اين‌كه خويش را در خويش پيدا كنند، رفتند سراغ اين‌كه خود را در راه طى شده‌ى اروپا پيدا كنند! آنها اين اشتباه را كردند. بعد هم رژيم پهلوى به‌وسيله‌ى خود انگليسى‌ها روى كار آمد و پس از آن، امريكايى‌ها جاى انگليسى‌ها را گرفتند. بهترين انتخاب براى امريكا و انگليس، رضاخان و محمدرضا بودند؛ چون همان نقشه‌ها، همان فرهنگ، همان وابستگى، همان عقب‌افتادگى و همان سرپوش گذاشتن بر روى استعدادهاى درونى كه غرب مايل بود، در كشور به دست كسانى اجرا مى‌شد كه بظاهر ايرانى بودند. امروز خطاست كه جوان ما بخواهد آن راه را طى كند. آن راه، راه خطايى است.
ديدار دانشجويان و اساتيد دانشگاه‌هاى استان كرمان 19/02/1384

گناهان جمعی ملت‌ها
نوع سوم، گناهان جمعى ملتهاست. ]بحث يك نفر آدم نيست كه خطايى انجام دهد و يك عده از آن متضرر شوند؛ گاهى يك ملت يا جماعت مؤثرى از يك ملت مبتلا به گناهى مى‌شوند. اين گناه هم استغفار خودش را دارد. يك ملت گاهى سالهاى متمادى در مقابل منكر و ظلمى سكوت مى‌كند و هيچ عكس‌العملى از خود نشان نمى‌دهد؛ اين هم يك گناه است؛ شايد گناه دشوارترى هم باشد؛ اين همان «ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم» است؛ اين همان گناهى است كه نعمت‌هاى بزرگ را زايل مى‌كند؛ اين همان گناهى است كه بلاهاى سخت را بر سر جماعت‌ها و ملتهاى گنهكار مسلط مى‌كند. ملتى كه در شهر تهران ايستادند و تماشا كردند كه مجتهد بزرگى مثل شيخ فضل‌الله نورى را بالاى دار بكشند و دم نزدند؛ ديدند كه او را با اين‌كه جزو بانيان و بنيانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اين‌كه با جريان انگليسى و غربگراى مشروطيت همراهى نكرد، ضد مشروطه قلمداد كردند - كه هنوز هم يك عده قلمزن‌ها و گوينده‌ها و نويسنده‌هاى ما همين حرف دروغ بى‌مبناى بى‌منطق را نشخوار و تكرار مى‌كنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همين شهر تهران مجلس مؤسسانى تشكيل شد و در آن‌جا انتقال سلطنت و حكومت به رضاشاه را تصويب كردند. آنها يك عده آدم خاص نبودند؛ اين يك گناه ملى و عمومى بود. «و اتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصة»؛ گاهى مجازات فقط شامل افرادى كه مرتكب گناهى شدند، نمى‌شود؛ مجازات عمومى است؛ چون حركت عمومى بوده؛ ولو همه‌ى افراد در آن شركت مستقيم نداشتند. همين ملت آن روزى كه به خيابان‌ها آمدند و سينه‌شان را مقابل تانك‌هاى محمدرضا پهلوى سپر كردند و از مرگ نترسيدند؛ يعنى تحمل و صبر و سكوت گناه‌آلود پنجاه ساله را تغيير دادند، خداى متعال پاداش آنها را داد؛ حكومت ظلم ساقط شد، حكومت مردمى سر كار آمد؛ وابستگى ننگ‌آلود سياسى از بين رفت، حركت استقلال آغاز شد و ان‌شاءالله ادامه هم دارد و ادامه پيدا خواهد كرد و اين ملت به توفيق الهى و به همت خود، به آرمانهاى خودش خواهد رسيد. اين به خاطر اين بود كه حركت كرد. بنابراين گناه نوع سوم هم يك‌طور استغفار دارد.
ديدار كارگزاران نظام 08/08/1384

مشروطه‌ی اسمی و انتخابات نمایشی
تاريخ را نگاه كنيد - نميگويم تاريخ قرنهاى متمادى را؛ تاريخ همين دوران مشروطه به اين طرف را - مشروطه اسما در كشور به وجود آمد؛ اما از وقتى كه رژيم پهلوى بر سر كار آمد، انتخابات به معناى يك حركت نمايشى محض تلقى شد؛ جز در يك برهه‌ى كوتاهى در دوران نهضت ملى؛ در دوران دو ساله‌اى كه يك مقدار اوضاع بهتر بود؛ ولى آن هم اشكالات فراوانى داشت؛ مجلس را تعطيل كردند، اختيارات مجلس را به دولت دادند كه اينها در زمان مصدق انجام گرفت. در بقيه‌ى اين دوران، انتخابات نمايش محض بود. در آن برهه‌اى كه بنده و امثالى كه در سنين من هستند يادشان هست، همه ميدانستند كه انتخابات مطلقا به معناى انتخاب مردم نيست. يك كسانى را دستگاه‌هاى قدرت، دربار آن روز شاهان در نظر ميگرفتند، رقابتهائى بين خود آنها انجام ميگرفت، با همديگر زد و خورد هم ميكردند؛ اما آن كسى كه ميخواستند بياورند توى مجلس بنشانند كه مطيع باشد، سربه‌زير باشد، منافع آنها را تأمين كند، حق مالى غاصبانه‌ى آنها را بدهد، او را مى‌آوردند توى مجلس مى‌نشاندند. مردم هم براى خودشان ميرفتند. در تمام اين دوران، كمتر وقتى اتفاق افتاد كه مردم احساس كنند حالا بايد بروند در اين صندوق رأى يك رأيى بيندازند تا در مديريت كشور تأثيرى ببخشد. مطلقا چنين چيزى نبود. ماها اسم انتخابات را تو روزنامه ها مى‌شنفتيم كه ميگويند: حالا انتخابات است. نمى‌فهميديم روز انتخابات كى هست؛ مردم نمى‌فهميدند. در وقت انتخابات، چند تا صندوق ميگذاشتند يك جا، خودهاشان هم گفتگو و هياهوى مختصرى ميكردند و همان كارى كه ميخواستند، انجام ميدادند و تمام ميشد ميرفت. مردم نقشى نداشتند.
بيانات در ديدار جمعى از معلمان، پرستاران و كارگران 09/02/1388

http://rajanews.com/Detail.asp?id=57320
(جهت اختصار قسمتهایی حذف شده است)
 

Similar threads

بالا