گریزی به خاطرات من و احسان خان دی ماهی
گریزی به خاطرات من و احسان خان دی ماهی
بــــــــــــــــــــــــــــلهه ، روزی روزگاری بود ، پاییز سال 91 بود ، اون موقه دانشجو بودم مث الان ستوان وظیفه و آشخور نبودم که بتونم از خودم دفاع کنم
خلاصه مطلب داشتم فعالیت میکردم مادامی که از فعالیت و تاپیکای دوستان بهره میجستم و پاشون تشکر میزدم ، اون موقه هنو احسان خان ایقد کلفت نشده بود( خان نشده بود)

ولی بازم کلفتی داشت ، خلاصه مطلب هر کی هر پستی میزد من پاش تشکر میزدم اونقدی که جیره تشکرات و امتیازاتم تموم بشه ، نگو این احسان خان از خدا بی خبر منو تحت نظر داره

طی یکی از همین روزای خوش و اکتیوی که داشتم یعدفه پیام خصوصیی از آسمون اومد با خلبانی احسان خان ، ایــــــــــــــــــقد عصابش خورد بود تو این نامه خصوصی که نگو و نپرس ،

خلاصه مطلب دهنمو سرویس کرد بود نه ایطوریااا ، طوری بود که یه لحظه فک کردم دیگه برم اینورا پیدام نشه ، خواستم باهاش درگیر بشم گفتم گردن کلفته باشگاس یه بلایی سرم میاره ،

نهایتا مث همیشه بنازم به مرام و معرفت خودم حوصله بحرج دادم و چن پیامی بین من و احسان خان رد و بلد شد ، خداییش خودمم دوس داشتم با همچین آدم باکمالات و قلدری دوست بشم ،
بعد از اون ماجرا از بس فعالیتم مستمر و مفید فایده و مثمر ثمر بود یه ماه جز پنج نفر اول فعال ترین های تالار معماری توسط احسان معرفی شدم ، دیگه رفیخ شفیق شدیم و الان ادامه میدم فعالیتارو با شهامت و جسارت همیشگی نه مث قدیما ناشی ...

الان دیگه طوریه که من احسان رو تحت نظر دارم و الگوی مهندسی و هنری من هست و خیلی چیزا از ایشون یاد گرفتم بلاخص استاد اخلاق بنده ، بزن قدش رفیخ شفیخ ...
