چرا به جونه خودم...دفیه قبل که به این نتیجه رسیدیم که تشویق بهتر از تنبیهه...پس حالا منو تشویق کنین که پسره خوبی شم...
گپ ويژه همه مهندسان مكانيك باشگاه-همه بيان
- شروع کننده موضوع mahdi-sad
- تاریخ شروع
سلام..شما علاقه ی وافری به شعر داری هرجا میرسی یه شعر میذاری؟!
من نمی خواستم بگم جات خالی بود...راستی سلامسلــــــــــــــــــــــــام
منم اومدم...
جام خالی بود نه؟؟؟لازم نیست بگین
خب....
موضوع برای حرف زدن نداریم؟!
faryad zire ab
عضو جدید
فلک؟؟؟؟؟؟؟؟آقااااااااااااااااااا.چرا اینقدر خشن؟؟؟؟ گفتگوی تمدنها خیلی وقته مطرح شده ها؟
mosleh.bargh
عضو جدید
راستش كسي باهام حرف نمي زنه منم شاعر هستم شخر ميگم مگه بده
mosleh.bargh
عضو جدید
ميخواي برات لطيفه بگم بلدم
یعنی میخای بگی جام خالی نبود؟؟؟من نمی خواستم بگم جات خالی بود...راستی سلام
خب....
چرا همتون یه جوری شدین؟؟؟اگه خبریه بگین...دلم داره از غصه میترکه...
موضوع:
1-امضاهامون(مخصوصا حالا که امضام تغییر کرده(چرا تبریک نگفتین؟؟
))2-قضیه گاوه و مرغه که ناتمام موند
3-دادائیسم
4-اصلا ول کن بابا کی واسه گپ تاحالا مضوع تعیین کرده؟؟؟یکی تو بگو یکی من میگم،خوبه؟
mosleh.bargh
عضو جدید
مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي اش کم شده است...
به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد.
به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگي شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت.
دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيقتر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است، آزمايش ساده اي وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...
« ابتدا در فاصله 4 متري او بايست و با صداي معمولي، مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در فاصله 3 متري تکرار کن. بعد در 2 متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد. »
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذيرايي نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم
به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد.
به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگي شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت.
دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيقتر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است، آزمايش ساده اي وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...
« ابتدا در فاصله 4 متري او بايست و با صداي معمولي، مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در فاصله 3 متري تکرار کن. بعد در 2 متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد. »
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذيرايي نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم
دوستان رسیدن به صفحه ی صد را به همه ی رجال و نساء تبریک گفته از خداوند منان سرافرازی بیشتر جمیع ملت مکانیکی را خواستارم. انشالله..
در همین پست بنده از تمامی گرامیان خداحافظی نموده به سمت حل کردن مسائل ترمودینامیکم روانه میگردم.امید است که بتوانم تک تک آنها را حل نمایم..
پس بای تا های...
در همین پست بنده از تمامی گرامیان خداحافظی نموده به سمت حل کردن مسائل ترمودینامیکم روانه میگردم.امید است که بتوانم تک تک آنها را حل نمایم..
پس بای تا های...
آخ حرفه دله منو گفتی...فلک؟؟؟؟؟؟؟؟آقااااااااااااااااااا.چرا اینقدر خشن؟؟؟؟ گفتگوی تمدنها خیلی وقته مطرح شده ها؟
میدونی من چند وقته لنگ درهوا موندم که فلک شم؟؟؟
آخه تو به عنوانه بزرگتر یه چیزی بگو...
mammad.mechanic
عضو جدید
چرا به جونه خودم...دفیه قبل که به این نتیجه رسیدیم که تشویق بهتر از تنبیهه...پس حالا منو تشویق کنین که پسره خوبی شم...
faryad zire ab
عضو جدید
بازم سلام به همه.
فحش ندين،سعيم نكنين منو بندازين بيرون.
با تشكر
چرا بیرون؟بچه های مکانیک با معرفت تر از این حرفان.اگه یه وقت 1 چیزی میگن شوخیه.جدی نگیر.
منم چون ميدونم دوسم دارن و شوخي ميكنن موندم وگرنه ميرفتم
mammad.mechanic
عضو جدید
ااا...
راستی سلام مریم،خوبی؟؟چه خبر ...دیر اومدی
نه داداشي.ميدونم ديوونه اي واسه همين ناراحت نشدم
mammad.mechanic
عضو جدید
faryad zire ab
عضو جدید
آخ حرفه دله منو گفتی...
میدونی من چند وقته لنگ درهوا موندم که فلک شم؟؟؟
آخه تو به عنوانه بزرگتر یه چیزی بگو...
من کوچیک همه بچه های تالارم.ای بابا ما چی بگیم.مهربون باشید.از خرس مهربون چیتون کمتره؟
راستی مریم مبارکه...تنکساتم که برگشت...
شروع کن از اول تا اینجا یه 20تایی امتیاز به من بده...
ميترسم رودل كني پسرم
عزیزم این همه تاپیک برای شعر و شعر خوانی و مشاعره!!!
یعنی میخای بگی جام خالی نبود؟؟؟
چرا همتون یه جوری شدین؟؟؟اگه خبریه بگین...دلم داره از غصه میترکه...
موضوع:
1-امضاهامون(مخصوصا حالا که امضام تغییر کرده(چرا تبریک نگفتین؟؟
2-قضیه گاوه و مرغه که ناتمام موند
3-دادائیسم
4-اصلا ول کن بابا کی واسه گپ تاحالا مضوع تعیین کرده؟؟؟یکی تو بگو یکی من میگم،خوبه؟
بیخیال کلا!!!!
mosleh.bargh
عضو جدید
روزي مدير يكي از شركتهاي بزرگ در حاليكه به سمت دفتر كارش مي رفت چشمش به جواني افتاد كه در كنار ديوار ايستاده بود و به اطراف خود نگاه ميكرد.
جلو رفت و از او پرسيد: «شما ماهانه چقدر حقوق دريافت مي كني؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهي 2000 دلار.»
مدير با نگاهي آشفته دست به جيب شد و از كيف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «اين حقوق سه ماه تو، برو و ديگر اينجا پيدايت نشود، ما به كارمندان خود حقوق مي دهيم كه كار كنند نه اينكه يكجا بايستند و بيكار به اطراف نگاه كنند
جلو رفت و از او پرسيد: «شما ماهانه چقدر حقوق دريافت مي كني؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهي 2000 دلار.»
مدير با نگاهي آشفته دست به جيب شد و از كيف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «اين حقوق سه ماه تو، برو و ديگر اينجا پيدايت نشود، ما به كارمندان خود حقوق مي دهيم كه كار كنند نه اينكه يكجا بايستند و بيكار به اطراف نگاه كنند
نـه...
نه داداشي.ميدونم ديوونه اي واسه همين ناراحت نشدم
خوشم میاد روتم زیاده...
هی رو میدی پرروتر میشه...
به من میگه دیوونه(اولش همه همینو میگن)
mosleh.bargh
عضو جدید
نـه...
خوشم میاد روتم زیاده...
هی رو میدی پرروتر میشه...
به من میگه دیوونه(اولش همه همینو میگن)
منم برم يه چاي درست كنم بخورم.بعدش برميگردم اگه زنده بودم.درارو نبنديناااااااااااااا.پام درد ميكنه نميتونم از پنجره بيام.
mosleh.bargh
عضو جدید
روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زباله‌ها دنبال چیزی برای خوردن می‌گشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد. آن را برداشت و رویش دست کشید. می‌خواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد.
در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد.
پیرزن چراغ را پرت کرد؛ با ترس و تعجب عقب‌عقب رفت و دید که چند قدم آن طرف‌تر، یک غول بزرگ ظاهر شد. غول فوری تعظیم کرد و گفت: «نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم. مگر قصه‌های جورواجوری را که برایم ساخته‌اند، نشنیده‌ای؟ حالا یک آرزو کن تا آن را در یک چشم به هم زدن برایت برآورده کنم. امّا یادت باشد که فقط یک آرزو!"
پیرزن که به خاطر این خوش‌اقبالی توی پوستش نمی‌گنجید، از جا پرید و با خوش‌حالی گفت: "الهی فدات بشم مادر"!
امّا هنوز جمله ی بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد.
... و مرگ او درس عبرتی شد برای آنها که زیادی تعارف می‌کنند!
در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد.
پیرزن چراغ را پرت کرد؛ با ترس و تعجب عقب‌عقب رفت و دید که چند قدم آن طرف‌تر، یک غول بزرگ ظاهر شد. غول فوری تعظیم کرد و گفت: «نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم. مگر قصه‌های جورواجوری را که برایم ساخته‌اند، نشنیده‌ای؟ حالا یک آرزو کن تا آن را در یک چشم به هم زدن برایت برآورده کنم. امّا یادت باشد که فقط یک آرزو!"
پیرزن که به خاطر این خوش‌اقبالی توی پوستش نمی‌گنجید، از جا پرید و با خوش‌حالی گفت: "الهی فدات بشم مادر"!
امّا هنوز جمله ی بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد.
... و مرگ او درس عبرتی شد برای آنها که زیادی تعارف می‌کنند!
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
| B | فرصت های شغلی برای مهندسان مکانیک | مهندسی مکانیک | 637 | |
|
مسابقه اشتراک اطلاعات مهندسان مکانیک باشگاه مهندسان ایران | مهندسی مکانیک | 8 | |
|
لينكستان تالار مكانيك باشگاه مهندسان ايران: | مهندسی مکانیک | 46 | |
|
عضويت رايگان در انجمن مهندسان مکانيک امريکا | مهندسی مکانیک | 16 |
Similar threads
-
-
مسابقه اشتراک اطلاعات مهندسان مکانیک باشگاه مهندسان ایران
- شروع شده توسط khosroshahiy
- پاسخ ها: 8
-
-