آره بهتره بخونمشخوبه اون کتاب معماری یک زبان الگو به درد شما می خوره...یعنی نهایته حرفاته...
حالا می خوای یه مسکن مهر طراحی کنی!شعر هم نمی شه استفاده کنی...چی کار می کنی مهندس؟؟/
راستی شعری رو می شناسی کسی تا حالا ازش به عنوان کانسپت استفاده کرده باشه؟
آره بهتره بخونمشخوبه اون کتاب معماری یک زبان الگو به درد شما می خوره...یعنی نهایته حرفاته...
حالا می خوای یه مسکن مهر طراحی کنی!شعر هم نمی شه استفاده کنی...چی کار می کنی مهندس؟؟/
راستی شعری رو می شناسی کسی تا حالا ازش به عنوان کانسپت استفاده کرده باشه؟
آره بهتره بخونمشخوبه اون کتاب معماری یک زبان الگو به درد شما می خوره...یعنی نهایته حرفاته...
حالا می خوای یه مسکن مهر طراحی کنی!شعر هم نمی شه استفاده کنی...چی کار می کنی مهندس؟؟/
راستی شعری رو می شناسی کسی تا حالا ازش به عنوان کانسپت استفاده کرده باشه؟
نه خواهش بیت و عشق صدای فاصله هاس صدای فاصله هایی که غرقه ابهامندخیلی وقتتو گرفتم شرمنده
کدوم بیت بود؟
جالب بود برام ها...این کاره معمارای بسیار حرفه ای هستش...
معمار مشهوری هم می شناسی یا شعر مشهوری که معماری شده باشه؟
وای انگار کلاس مبانی نظریمه ...احساس می کنم همه الان دارن با قیافه کلافه نگام می کننن!
نه خواهش بیت و عشق صدای فاصله هاس صدای فاصله هایی که غرقه ابهامندخیلی وقتتو گرفتم شرمنده
کدوم بیت بود؟
جالب بود برام ها...این کاره معمارای بسیار حرفه ای هستش...
معمار مشهوری هم می شناسی یا شعر مشهوری که معماری شده باشه؟
وای انگار کلاس مبانی نظریمه ...احساس می کنم همه الان دارن با قیافه کلافه نگام می کننن!
نه خواهش بیت و عشق صدای فاصله هاس صدای فاصله هایی که غرقه ابهامندخیلی وقتتو گرفتم شرمنده
کدوم بیت بود؟
جالب بود برام ها...این کاره معمارای بسیار حرفه ای هستش...
معمار مشهوری هم می شناسی یا شعر مشهوری که معماری شده باشه؟
وای انگار کلاس مبانی نظریمه ...احساس می کنم همه الان دارن با قیافه کلافه نگام می کننن!
آخی مرسیمعروفترین معمار معاصر مرحوم میرمیرانه...
سر مسابقه خانه مولوی از یه شعر استفاده کرد..خیلی حضور ندارم...این بود یه کمش...رومیان گفتند ما را کر و فر...چینیان گفتن ما فراش تر... و اخرش...این بود »:هر چه آنجا دید اینجا به نمود...
همو ن جریان دو گروه ه مسابفقه میدن یه گروه نقاشی می کنن یک گروه انقدر شنگها رو صیقلمی دن که اینه مشن...
همینو میرمیران معماری کرد...
الان می ذارم عکس کانسپتشو
آخی مرسیمعروفترین معمار معاصر مرحوم میرمیرانه...
سر مسابقه خانه مولوی از یه شعر استفاده کرد..خیلی حضور ندارم...این بود یه کمش...رومیان گفتند ما را کر و فر...چینیان گفتن ما فراش تر... و اخرش...این بود »:هر چه آنجا دید اینجا به نمود...
همو ن جریان دو گروه ه مسابفقه میدن یه گروه نقاشی می کنن یک گروه انقدر شنگها رو صیقلمی دن که اینه مشن...
همینو میرمیران معماری کرد...
الان می ذارم عکس کانسپتشو
آخی مرسیمعروفترین معمار معاصر مرحوم میرمیرانه...
سر مسابقه خانه مولوی از یه شعر استفاده کرد..خیلی حضور ندارم...این بود یه کمش...رومیان گفتند ما را کر و فر...چینیان گفتن ما فراش تر... و اخرش...این بود »:هر چه آنجا دید اینجا به نمود...
همو ن جریان دو گروه ه مسابفقه میدن یه گروه نقاشی می کنن یک گروه انقدر شنگها رو صیقلمی دن که اینه مشن...
همینو میرمیران معماری کرد...
الان می ذارم عکس کانسپتشو
ممنون آره اتفاقا هربار میخوندمش یاد روزنه مسجد میوفتادممعروفترین معمار معاصر مرحوم میرمیرانه...
سر مسابقه خانه مولوی از یه شعر استفاده کرد..خیلی حضور ندارم...این بود یه کمش...رومیان گفتند ما را کر و فر...چینیان گفتن ما فراش تر... و اخرش...این بود »:هر چه آنجا دید اینجا به نمود...
همو ن جریان دو گروه ه مسابفقه میدن یه گروه نقاشی می کنن یک گروه انقدر شنگها رو صیقلمی دن که اینه مشن...
همینو میرمیران معماری کرد...
الان می ذارم عکس کانسپتشو
مشاهده پیوست 84466
بعدا کامل تر هم می ذارم..این دمه دستم بود...
امضای من هم ماله مرشد صوفی ها شاه نعمت الله ولی هستو یکی از اصول شکل دهنده مسجد شیخ لطف الله
ممنون آره اتفاقا هربار میخوندمش یاد روزنه مسجد میوفتادممعروفترین معمار معاصر مرحوم میرمیرانه...
سر مسابقه خانه مولوی از یه شعر استفاده کرد..خیلی حضور ندارم...این بود یه کمش...رومیان گفتند ما را کر و فر...چینیان گفتن ما فراش تر... و اخرش...این بود »:هر چه آنجا دید اینجا به نمود...
همو ن جریان دو گروه ه مسابفقه میدن یه گروه نقاشی می کنن یک گروه انقدر شنگها رو صیقلمی دن که اینه مشن...
همینو میرمیران معماری کرد...
الان می ذارم عکس کانسپتشو
مشاهده پیوست 84466
بعدا کامل تر هم می ذارم..این دمه دستم بود...
امضای من هم ماله مرشد صوفی ها شاه نعمت الله ولی هستو یکی از اصول شکل دهنده مسجد شیخ لطف الله
ممنون آره اتفاقا هربار میخوندمش یاد روزنه مسجد میوفتادممعروفترین معمار معاصر مرحوم میرمیرانه...
سر مسابقه خانه مولوی از یه شعر استفاده کرد..خیلی حضور ندارم...این بود یه کمش...رومیان گفتند ما را کر و فر...چینیان گفتن ما فراش تر... و اخرش...این بود »:هر چه آنجا دید اینجا به نمود...
همو ن جریان دو گروه ه مسابفقه میدن یه گروه نقاشی می کنن یک گروه انقدر شنگها رو صیقلمی دن که اینه مشن...
همینو میرمیران معماری کرد...
الان می ذارم عکس کانسپتشو
مشاهده پیوست 84466
بعدا کامل تر هم می ذارم..این دمه دستم بود...
امضای من هم ماله مرشد صوفی ها شاه نعمت الله ولی هستو یکی از اصول شکل دهنده مسجد شیخ لطف الله
ممنون آره اتفاقا هربار میخوندمش یاد روزنه مسجد میوفتادم
ممنون آره اتفاقا هربار میخوندمش یاد روزنه مسجد میوفتادم
ممنون آره اتفاقا هربار میخوندمش یاد روزنه مسجد میوفتادم
چینیان گفتند: "ما نقاشتر" | رومیان گفتند: "ما را کر و فر" | |
گفت سلطان: امتحان خواهم درین | کز شماها کیست در دعوی گزین | |
چینیان گفتند: یک خانه به ما | خاص بسپارید و یک آن شما | |
بود دو خانه مقابل، در به در | زان یکی چینی ستد، رومی دگر | |
چینیان صد رنگ از شه خواستند | پس خزینه باز کرد آن ارجمند | |
هر صباحی از خزینه رنگها | چینیان را راتبه بود و عطا | |
رومیان گفتند: نه نقش و نه رنگ | درخور آید کار را جز دفع زنگ | |
در فرو بستند و صیقل میزدند | همچو گردون ساده و صافی شدند | |
از دو صدرنگی به بیرنگی رهیست | رنگ چون ابرست و بیرنگی مهیست | |
هرچه اندر ابر ضوء بینی و تاب | آن ز اختر دان و ماه و آفتاب | |
چینیان چون از عمل فارغ شدند | از پی شادی دهلها میزدند | |
شه در آمد دید آنجا نقشها | میربود آن عقل را و فهم را | |
بعد از آن، آمد به سوی رومیان | پرده را بالا کشیدند از میان | |
عکس آن تصویر و آن کردارها | زد برین صافیشده دیوارها | |
هرچه آنجا دید اینجا به نمود | دیده را از دیدهخانه میربود |
چینیان گفتند: "ما نقاشتر" | رومیان گفتند: "ما را کر و فر" | |
گفت سلطان: امتحان خواهم درین | کز شماها کیست در دعوی گزین | |
چینیان گفتند: یک خانه به ما | خاص بسپارید و یک آن شما | |
بود دو خانه مقابل، در به در | زان یکی چینی ستد، رومی دگر | |
چینیان صد رنگ از شه خواستند | پس خزینه باز کرد آن ارجمند | |
هر صباحی از خزینه رنگها | چینیان را راتبه بود و عطا | |
رومیان گفتند: نه نقش و نه رنگ | درخور آید کار را جز دفع زنگ | |
در فرو بستند و صیقل میزدند | همچو گردون ساده و صافی شدند | |
از دو صدرنگی به بیرنگی رهیست | رنگ چون ابرست و بیرنگی مهیست | |
هرچه اندر ابر ضوء بینی و تاب | آن ز اختر دان و ماه و آفتاب | |
چینیان چون از عمل فارغ شدند | از پی شادی دهلها میزدند | |
شه در آمد دید آنجا نقشها | میربود آن عقل را و فهم را | |
بعد از آن، آمد به سوی رومیان | پرده را بالا کشیدند از میان | |
عکس آن تصویر و آن کردارها | زد برین صافیشده دیوارها | |
هرچه آنجا دید اینجا به نمود | دیده را از دیدهخانه میربود |
چینیان گفتند: "ما نقاشتر" | رومیان گفتند: "ما را کر و فر" | |
گفت سلطان: امتحان خواهم درین | کز شماها کیست در دعوی گزین | |
چینیان گفتند: یک خانه به ما | خاص بسپارید و یک آن شما | |
بود دو خانه مقابل، در به در | زان یکی چینی ستد، رومی دگر | |
چینیان صد رنگ از شه خواستند | پس خزینه باز کرد آن ارجمند | |
هر صباحی از خزینه رنگها | چینیان را راتبه بود و عطا | |
رومیان گفتند: نه نقش و نه رنگ | درخور آید کار را جز دفع زنگ | |
در فرو بستند و صیقل میزدند | همچو گردون ساده و صافی شدند | |
از دو صدرنگی به بیرنگی رهیست | رنگ چون ابرست و بیرنگی مهیست | |
هرچه اندر ابر ضوء بینی و تاب | آن ز اختر دان و ماه و آفتاب | |
چینیان چون از عمل فارغ شدند | از پی شادی دهلها میزدند | |
شه در آمد دید آنجا نقشها | میربود آن عقل را و فهم را | |
بعد از آن، آمد به سوی رومیان | پرده را بالا کشیدند از میان | |
عکس آن تصویر و آن کردارها | زد برین صافیشده دیوارها | |
هرچه آنجا دید اینجا به نمود | دیده را از دیدهخانه میربود |