گفتگو و آشنایی با دیگر اعضای تالار مهندسی معماری

امواج، لنگه کفش کودکی را از او گرفت. او روی ساحل نوشت: " دریا، دزد کفشهای من"آنسو تر، مردی که از دریا ماهی گرفته بود،روی ماسه ها نوشت:"دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی".........موج دریا آمد و جملات را محو کرد و برای من تنها این پیام را باقی گذاشت:" برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی"​
 
امواج، لنگه کفش کودکی را از او گرفت. او روی ساحل نوشت: " دریا، دزد کفشهای من"آنسو تر، مردی که از دریا ماهی گرفته بود،روی ماسه ها نوشت:"دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی".........موج دریا آمد و جملات را محو کرد و برای من تنها این پیام را باقی گذاشت:" برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی"​
 
امواج، لنگه کفش کودکی را از او گرفت. او روی ساحل نوشت: " دریا، دزد کفشهای من"آنسو تر، مردی که از دریا ماهی گرفته بود،روی ماسه ها نوشت:"دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی".........موج دریا آمد و جملات را محو کرد و برای من تنها این پیام را باقی گذاشت:" برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی"​
 
امواج، لنگه کفش کودکی را از او گرفت. او روی ساحل نوشت: " دریا، دزد کفشهای من"آنسو تر، مردی که از دریا ماهی گرفته بود،روی ماسه ها نوشت:"دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی".........موج دریا آمد و جملات را محو کرد و برای من تنها این پیام را باقی گذاشت:" برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی"​
 
پدري دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسيد:فکر مي کني ،تو ميتواني مرا
بزني يا من تو را؟
پسر جواب داد:من ميزنم
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولي باز همان جواب را شنيد
پدر با ناراحتي از کنار پسر رد شد
بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد تا شايد جوابي بهتر بشنود.
پسرم من ميزنم يا تو؟
اين بار پسر جواب داد شما ميزني.
پدر گفت چرا دوبار اول اين را نگفتي؟
پسر جواب داد تا وقتي دست شما روي شانه من بود عالم را حريف بودم ولي وقتي دست
از شانه ام کشيدي توانم را با خود بردي . . .
 
پدري دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسيد:فکر مي کني ،تو ميتواني مرا
بزني يا من تو را؟
پسر جواب داد:من ميزنم
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولي باز همان جواب را شنيد
پدر با ناراحتي از کنار پسر رد شد
بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد تا شايد جوابي بهتر بشنود.
پسرم من ميزنم يا تو؟
اين بار پسر جواب داد شما ميزني.
پدر گفت چرا دوبار اول اين را نگفتي؟
پسر جواب داد تا وقتي دست شما روي شانه من بود عالم را حريف بودم ولي وقتي دست
از شانه ام کشيدي توانم را با خود بردي . . .
 
پدري دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسيد:فکر مي کني ،تو ميتواني مرا
بزني يا من تو را؟
پسر جواب داد:من ميزنم
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولي باز همان جواب را شنيد
پدر با ناراحتي از کنار پسر رد شد
بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد تا شايد جوابي بهتر بشنود.
پسرم من ميزنم يا تو؟
اين بار پسر جواب داد شما ميزني.
پدر گفت چرا دوبار اول اين را نگفتي؟
پسر جواب داد تا وقتي دست شما روي شانه من بود عالم را حريف بودم ولي وقتي دست
از شانه ام کشيدي توانم را با خود بردي . . .
 
پدري دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسيد:فکر مي کني ،تو ميتواني مرا
بزني يا من تو را؟
پسر جواب داد:من ميزنم
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولي باز همان جواب را شنيد
پدر با ناراحتي از کنار پسر رد شد
بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد تا شايد جوابي بهتر بشنود.
پسرم من ميزنم يا تو؟
اين بار پسر جواب داد شما ميزني.
پدر گفت چرا دوبار اول اين را نگفتي؟
پسر جواب داد تا وقتي دست شما روي شانه من بود عالم را حريف بودم ولي وقتي دست
از شانه ام کشيدي توانم را با خود بردي . . .
 
بالا