کوتاه نوشته هایِ نابِ "سید علی میر افضلی "

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



درباره شاعر:
سید علی میرافضلی (زادهٔ ۱۳۴۸ خورشیدی در رفسنجان) شاعر، پژوهشگر ادبیات و طنزنویس است که در سال ۱۳۴۸، در رفسنجان بدنیا آمد. وی دانش آموخته رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است (۱۳۷۳ ش) و از شاعران برجسته شعر کوتاه به شمار می رود. میرافضلی پدیدآورنده شانزده کتاب و یکصد مقاله ادبی است که بیشترین پژوهش هایش را در زمینه رباعی و شعر کوتاه انجام داده و در حوزه تصحیح دیوان شاعران قدیمی نیز فعالیت داشته است.
از جمله آثار چاپ شده:
* تقویم برگ‌های خزان، مجموعه شعر، تهران، نشر زلال، ۱۳۷۳
* آهسته خوانی، مجموعه شعرهای کوتاه، کرمان، نشر نون، ۱۳۹۱


-------------------------------------------------------------------
.
.

چه هوایی داری

که پُر از بارانم ...
.
.


" سیدعلی میرافضلی "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


برایم کتابی بخوان
کتابی که هر واژه‌اش عطر مخصوص دارد
و هر صفحه‌اش ابتدای بهار است
و هر فصل آن، شاخه‌ای از رسیدن.
کتابی که بوسیدنت را
به باران بدل می‌کند
و خندیدنت را
به دریای آرام ..
برایم کتابی بخوان با سرانگشت‌هایت...

.
.



"سیدعلی میرافضلی"
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تاریخ عشق
سرشار از شادی و اندوه است
لبریز باران است؛ گاهی تازه، گاهی تلخ.
بگذار سهم ما ازین تاریخ
آغوش باشد، بوسه باشد، شادمانی باشد و لبخند ..

{ سید علی میر افضلی }
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ناگهان چند شعر...

ناگهان چند شعر...

همین ناگهان بودنت باش
مَنَت ناگهان تب
توام ناگهان لب.
::

می‌وزی بر من
ناگهان سر می‌روم از تو.
::
پلک می‌بندی:
ناگهان باران
ناگهان تنها.
::
خوشا ناگهان بودن عشق
شبیه گلی در میان علف‌ها.
::
مثل یک جریان موسیقی
مثل یک باران پاییزی
ناگهانی بودنت عشق است.
::
از پشت ابرها
گرمای ناگهان تو خوب است.
::
عشق از در می‌رسد ما را
ناگهان خط می‌کشد بر نقشه‌های عقل
ناگهان تنها
ناگهان مبهوت.
::
مثل کفشدوزکی که در میان سبزه ها
ناگهان
تازه می‌کند نگاه را؛
تازهء توام.
::
باد
با خود می‌برد، ما را
ناگهان
ما را به خود می‌آورد
باران.



به قلم : سید علی میرافضلی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن چنان که برگ ها به نور زنده اند و
ماهیان به آب؛
زندگی من به عشق
عشق من به تو !

"سیدعلی میرافضلی"

 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتمادی به واژه اصلاً نیست
واژه گاهی دچار تردید است
واژه گاهی کلید، گاهی قفل
واژه گاهی شدید، گاهی کـُـند
...
واژه، می‌آید و نمی‌دانی
که ازین واژه‌ها چه می‌خواهی.
من به احساس ناب محتاجم
با نگاهت بیا تکلم کن.


"سیدعلی میر افضلی"
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثل یک جریان موسیقی
مثل یک باران پاییزی
ناگهانی بودنت عشق است!

"سیدعلی میر افضلی"

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خبر اینکه: لبریز بارانم امروز
خبر اینکه: دلتنگِ دلتنگِ دلتنگ
خبر اینکه: ... باید بیایی!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر که باران باشد
روی چشم همه ی پنجره ها جا دارد.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک جهان حرف دارد
یک جهان حرف
رد پای تو
در برف...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نیمه شب
پیراهنت را خواب می‌دیدم
صبح، بوی ماه می‌آمد.
 

Similar threads

بالا