کافیست انار دلت ترک بخورد...! دلم میخواد برگردم پیشت....

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ابوتراب را گفتند : یا علی ما فعلت حتی تصبر علیا ؟؟
چه کردی که علی شدی؟
حضرت فرمود :
نگهبان دلم بودم!!



 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ!

ﻧﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ " ﭘﺎﮐﻢ" ﮐﻪ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻨﯽ...

ﻭ ﻧﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ " ﺑﺪﻡ" ﮐﻪ ﺭﻫﺎﯾﻢ ﮐﻨﯽ ...

ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﮔﻤﻢ ...

ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺭ ﻣﯿﺪﻫﻢ ...

ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺁﻧﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ...

ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺁﻧﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﻫﺎﯾﻢ ﮐﻨﯽ...

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﯾﻌﻨﯽ “ ﻫﯿﭻ” ...ﯾﻌﻨﯽ “ﭘﻮﭺ....

خودم را پاک میکنم...
این بار خودت مرا رنگ کن...
به رنگ خودت...

 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدای من بمان
با دیدگانی تار ... می نویسم ... برای تو و برای دل !
دل !....این دل تنگ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....
تو هستی ! .... در تار و پود لحظاتم.... اما ...
اما.....سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده ....
چشمانم را از من مگیر...بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم...
برای تو و از تو ! .... تویی که مهربانترینی...
خدایا !..........دریاب حال مرا که....از وصف حالم عاجزم....و خسته....
دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....
صبر !....صبر را به من هدیه کن !
خدایا !...بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد ...و مگذار !
تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم....
خدایا ! مواظبم باش ! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش !
خدای مهربانم ای بی کران نازنین !...عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !
بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن ...ای قدرتمند بی نهایت کریم.
دوستت دارم ای مهربان ...تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت ...
با من بمان....خدا....با من که تنها تو نگهدار منی !
به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم.






:gol:

 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
خدایا
کاش پاییـــــز

گناهانم فرا رســـد

خدایا
خسته ام از این همه

مانــــــــــــدنِ بهـــــــــــــــار!


پاییز گناهان فقط یه جاست

در سجده

وقتی بنده گناهکار سجده میکنه

گناهاش مثل برگ درخت تو پاییز میریزه
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
انتظار

انتظار

در انتظار ، تفاوت را احساس کنید !

[ بدنبالت میام هر جا که باشی ]

[ سر راهت نشینم تا بیایی ... ]

مولایِ من،

باید رویمان از شرمندگی سیاه شود ،

ما نه به دنبال تو بوده ایم و نه بر راه تو

آری ؛

ما فقط سر راه خودمان نشسته ایم و انتظار داریم ...



 السلام علیک یا حجت الله فی ارضه
 

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در کلام ممکن است هر کس ادعاي عشق داشته باشد اما در عمل است که عاشق شناخته مي شود.

عشق آن است که عاشق جز معشوق نبيند.خود را نبيند او را ببيند.همه چيز را براي او بخواهد. او را براي

او بخواهد نه براي خود.مادر عاشق است.اگر خانه اش آتش بگيرد و فرزندش در آن باشد خود را نمي

بيند. فقط فرزندش را مي بيند.حاضر است از جان خود بگذرد تا فرزندش زنده بماند.شهدا عاشق بودند.

به خاطر خدا از جان خود گذشتند.با خدا عشق بازي کردند.ما هم اگر مي خواهيم بدانيم عاشق خدا

هستيم يا نه مي توانيم از خود يک تست بگيريم.آيا حاضريم به خاطر او از جان مال و ... بگذريم؟

جان و مال پيشکش.

آيا هنگامي که زمينه گناه فراهم است حاضريم بگيم خدايا
به خاطر تو ...؟












 
آخرین ویرایش:

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در آنهنگام که وحشت دامن گیرم میشود به تو پناه میبرم.....

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در آنهنگام که تردید مرا در خود حل میکند , به تو پناه میبرم....[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در آنهنگام که غرور مرا در آغوشش میگیرد , به تو پناه میبرم....[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در آنهگام که هوس چون زیبا رویی زشت طینت به من اشاره میکند , به تو پناه میبرم...[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در آنهنگام که هر صدایی جز صدای تو به گوشم زیبا میشود , به تو پناه میبرم...[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در آنهنگام که مرا بر دستها میبرند بی هیچ زاد و توشه ای ,به تو پناه میبرم.....[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در آنهنگام که تمجید دیگران مرا پر و بال میدهد,به تو پناه میبرم...[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در آنهنگام که در گرفتاری ام فقط نامت را صدا میزنم , به تو پناه میبرم...[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در آنهنگام که دل کندن از چیزهای به ظاهر دست نیافتنی این زندان کوچکت " دنیا " سخت میشود , به تو پناه میبرم...[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مرا در آغوشت گیر , میخواهم فقط در آنجا آرامش یابم ,نه در آغوش هر صنم زیبا رو....[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]طعم عشقت را به من بچشان تا این بتان به ظاهر عاشق را نپرستم...[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]به من محتاج بودن به خود را بیاموز تا به عشق کسی محتاج نگردم...[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اعتراف به عشقت را به من بیاموز تا به عشق این بتهای تهی از عشق , اعتراف نکنم....[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بامنی هر چند با تو نیستم , این نهایت لطف توست ومن از روز ازل به این لطفت معترفم .....[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] خــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مرا دریاب که کشتی این دل تهی ا ز " عشق تو " به گل نشسته .....[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] مرا دریاب........






[/FONT]


[/FONT]
[/FONT]
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا

چقدر سخت است بی تو بودن و بی تو ادامه دادن !

و بی تو در خیال واحساس سیر کردن !

می دانم ،

با اراده ی توست که من اراده می کنم ،

با حس لطیف توست که غرق در احساس می شوم


و برای ادامه دادن ، شور تازه ای در رگهایم جاری می شود !

بگذار همیشه حضورت را در قلبم حس کنم ،


آنگاه می توانم هر گاه بخواهم با تو درد دل کنم ،

چرا که تنها تویی که به اسرارم آگاهی


و باز بهترین شنونده تو هستی و تویی محرم اسرار دل من ...


:heart::heart::heart:



فقط تو را دوست دارم خداجانم...:heart:

 

mahdis.

عضو جدید
کاربر ممتاز
هم مرا ميبيني هم صدايم را ميشنوي.
هم مرا دوست داري هم به من مهرباني.
هم آغوشت به روي من باز است هم هواي من را ترك نميگوويي.
نهايت آرامش كنارم باش.
تو اين جاده ليز زندگي نزار كله پا شم.
نزار اشكام با خندهاي شيطان همراه باشه تو ناراحت شي ازم.
دلمو تسخير كن.
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
هواموداری نه؟


فکر کن هوات رو نداشته باشه؟؟ سنگ رو سنگ بند نمیشه.

اون لحظه هایی که ما غرق در دنیاییم و فکر میکنیم موفقیتها همه نتیجه کارهای خودمونه خدا لبخند میزنه و به ملایکه میگه بذارید خوش باشه.

من و شما فقط کافیه بگیم

خدا

و خدا آغوش باز میکنه و میگه

بدو بیا.
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
قلب من
قالی خداست
تار و پودش از پر فرشته هاست
پهن کرده او دل مرا
در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب
برق می زند
قالی قشنگ و نو نوار من
از تلاش آفتاب

شب که می شود خدا
روی قالی دلم
راه می رود
ذوق می کنم گریه می کنم
اشک من ستاره می شود
هر ستاره ای به سمت ماه میرود
یک شبی حواس من نبود
ریخت روی قالی دلم
شیشه ای مرکب سیاه
سال هاست مانده جای آن
جای لکه های اشتباه

ای خدا به من بگو
لکه های چرک مرده را کجا
خاک می کنند؟
از میان تار و پود قلب
جای جوهر گناه را چطور
پاک می کنند؟

آه
آه از این همه گناه و اشتباه
آه نام دیگر تو است
آه بال می زند به سوی تو
کبوتر تو است
قلب من دوباره تند تند می زند
مثل اینکه باز هم خدا
روی قالی دلم قدم گذاشته
در میان رشته های نازک دلم
نقش یک درخت و یک پرنده کاشته

قلب من چقدر قیمتی است
چون که قالی ظریف و دست باف اوست

این پرنده ای که لا ی تار و پودش است
هد هد است
می پرد به سوی قله های قاف دوست
عرفان نظرآهاری

 

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوند...
نمیدانم.... پیش از تصویر شدن، آنقدر قابل و ارزش بوده ام، که در تصور تو... پیدا بوده باشم؟؟
و یا...در دم! که تصورم کردی، تصویر شدم؟
هر چه هست... گاهی که نقش می زده ای و صورتم می کردی را عاشقانه دوست میدارم.....
تصور کودکانه می گوید... که چه زیباست! دستان نگارنده تو.... در بطن تاریک مادر....که می نگارندم...
حال آنکه خداوند! عالم اراده تو... چه روشن بوده است! در لحظه خلقتم...
و من، با این همه زشتی که همراه خویش کرده ام، چه زیبا بوده ام....
آنگاه که قلم به آفرین تو بر بوم خلقت ... صورتم می کرد...
و چه کسی خواهد بود؟ چه کسی خواهد بود؟ خداوند؟! هیچ... هیچ... که بتواند جز تو، به دانایی و توانایی، بد گلی هایم را بزداید....
و دوباره همان زیبا و خوش گل باشم... که تو... که دستان تو صورتم کرد...
خداوند! ... نزدیک تر از....

مناجات با خدا






 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
نمـــی دانم چــــرا ؟

این روزهــــا



در جـــواب هـــرکــــه از حـــالم مـــی پرســــد


تـــا مــــی گویــــم:خوبــــــــم



چشمـــــانم


خیس مــــی شـــــود!

اشک هایم را به نخ می کشم

و تسبیحی می سازم هزار دانه

تا با آن ذکر دلگیری ام از دنیا را برایت بگویم ای خدا …
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای من که توان بریدن از گناه را ندارم

برای من که خیر و صلاح خودم را نمی‌دانم ؛ فقط یک راه مانده

من این‌طور وقت‌ها فقط بلدم خودم را به تو بسپارم. تو، مثل همیشه،

کار من را همان‌طور که در شأن خداییِ توست،

همان‌طور که از حکمت و لطفت انتظار می‌رود،

بر عهده بگیر

اُفَوِضُ أَمری إلی الله ...:w05:



http://hasrat91.blogfa.com/

http://satrhayesefid8.blogfa.com/category/3

 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز


فقط
کافی‌ست آدم دلش را بدهد دستش..؟!!


خوب بلد است گرد و غبارهای دل آدم را بگیرد...


خوب بلد است دل آدم را که توی روزمرگی‌های دنیا، می‌پوسد، می‌میرد، زنده کند...


وخوب تر اینکه ...

خوب بلد است دلِ آدم را که مثل آهن زنگار می‌گیرد را بردارد

و صیقل بزند،

جلا بدهد...


وقال رسول الله (ص)
: اِن هذه القلوب تَصدأ کَما یصدأ الحدید قیلَ فَما جَلاءُ ها قال ذکر الموت و تلاوه القرآن


http://hasrat91.blogfa.com/
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دعا بکن،ولی اگر اجابت نشد،با خدا "دعوا نکن" و میانه ات به هم نخورد.
چون تو :جاهلی" و او "خبیر و عالم" است.
خدا کاری را اشتباه نکرده که با دعای تو به اشتباهش پی ببرد و آن را درست کند!
بخل هم نورزیده است که با التماس تو دست از بخل بردارد و انچه را که *مصلحت* تو بود​
ودر اثر بخل نداده بود،به تو بدهد! 1
****
حاج آقا دولابی رضوان الله علیه​
1.مصباح الهدی، ص 355


بروایت
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
غیر از تو ای خــدا به کسی رو نمی زنم

جز در مقام قرب تو زانو نمی زنم

 با کشتیِ شکسته ز امواج  معصیت

جز در کرانه های تو  پهلو نمی زنم 

 خواهی مرا بری به جهنّم ببر ولی

این را بدان که بانگ هیاهو نمی زنم 
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
آهنگری

آهنگری

 آهنگری پس از گذراندن جوانی پر شر و شور ، تصمیم گرفت وقت و زندگی خود را

وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد،اما با تمام پرهیزگاری،

در زندگی‌اش چیزی درست به نظر نمی‌آمد.حتی مشکلاتش روز به روز بیشتر می شد .

یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت

:واقعا عجیب است...! درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خدا ترسی

بشوی،زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام

تلاش‌هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده...

 آهنگر بلافاصله پاسخ نداد، او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمی‌فهمید چه بر سر

زندگی‌اش آمده .اما نمی‌خواست دوستش را بی‌پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن

و سرانجام پاسخی را که می‌خواست یافت.

 این پاسخ آهنگر بود: در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر

بسازم. می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟

 اول تکه‌ فولاد را به اندازه جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی،

سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد،

شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این

کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج

می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست ...

آهنگر مدتی سکوت کرد، و سپس ادامه داد: گاهی فولادی که به دستم می‌رسد،

نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک

می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد، هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد...باز

مکث کرد و بعد ادامه داد:می‌دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می‌برد. ضربات

پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما

می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها چیزی که

می‌خواهم، این است :
 خدای من...، از کارت دست نکش،میخواهم شکلی راکه تو میخواهی،به خودم

بگیرم.  با هر روشی که می‌پسندی ادامه بده ،  هر مدت که لازم است ادامه بده ،

 اما

هرگز ،مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن..
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دنبال خدا نگرد
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
خدا در آنجا نیست دنبالش نگرد ...
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبر از توست
در قلبی است که برای تو می تپد خدا آنجاست ..
.
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی که شاد می کنی
در لبخندی که می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
دنبالش نگرد ...

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
ITDeveloper همین دو کلمه برای هدایت بشر کافیست! تالار اسلام و قرآن 0

Similar threads

بالا