ارزش موندنم نداره اخه
تا 50 سال دیگه بسوزیمو بسازیم که به چی برسیم؟! اگه میشد الان بریم بهتر نبود؟!
چیزی که من آموختم، از گابریل گارسیا مارکز
- شروع کننده موضوع saba888
- تاریخ شروع
ارزش موندنم نداره اخه
تا 50 سال دیگه بسوزیمو بسازیم که به چی برسیم؟! اگه میشد الان بریم بهتر نبود؟!
میدونم چی میگی عزیزم اما با رفتنم معلوم نیست به چیزی برسیم ... تو مطمئنی با رفتن به آرامش میرسی؟
farnazg
عضو جدید
درسته حق با شماست خيلي چيزا دست ماها نيست و ما مجبوريم باهاش بسازيم ولي مطمئنا هركسي به نوعي با اين شرايط دست و پنجه نرم مي كنه حالا بعضيا كمتر بعضيا بيشتر!!
ولي زندگيه ديگه كاريش نمي شه كرد كاش مي شد مثل فيلمنامه پاكش كرد و دوباره نوشت!!
ولي يادت باشه همه تو زندگيشون مشكل دارن !! ولي خوبي بعضيا اينه كه خودشونو مي زنن به كوچه علي چپ و و خودشونو اذيت نمي كنن بعضيا هم از كاه كوه مي سازن!!
منم با شما موافقم اگه ادما مي دونستن كه با مرگ شرايطشون بهتر مي شه به جرات مي تونم بگم كه اكثرشون مرگو ترجيح مي دادن ولي مي دونن كه اينطوري نيست!!!
اینطوری که گفتی رو من قبول ندارم! ما نمیدونیم بعد از مرگ چی پیش میاد پس نمیشه نظر داد ... شاید بهتر بشه شایدم نه ...
اینطوری که گفتی رو من قبول ندارم! ما نمیدونیم بعد از مرگ چی پیش میاد پس نمیشه نظر داد ... شاید بهتر بشه شایدم نه ...
منظور من كسايي هستن كه مي خوان با خودكشي به هدفشون برسن
به نظر من اين آدما بعد از مرگشونم به اون ايده آلشون نمي رسن البته من فقط دارم نظرمو مي گم!!
royalblue
عضو جدید
مسیر زندگیش تغیر میکنه ولی ادما باید یاد بگیرن با شرایط حاضر زندگیشونو به نحو احسن اداره کنن و قطعا باید تلاش کرد چون با حلوا حلوا گفتن که دهن شرین نمیشه میشه؟
اگه اون فرد با این اتفاق تمام ارزوها و اهدافش براش دست نیافتنی شده باشن چی؟!
یدفه ببینه تمام چیزایی که براشون داشته تلاش میکرده یهو از بین رفتن و دیگه نمیشه بهشون رسید اونم در حالی که به امیده اونا داشته سختیهای دیگه زندگیو تحمل میکرده!
اگه خودتو محدود به شرایط حال حاضرت بدونی خیلی ناامید کنندست. مثل اون ژاپنیهایی که وقتی ورشکست میشن خودکشی میکنن.
ولی بنظرم وسعت انسان زیاد تر از اونیه که تو هر چهارچوبی بگنجه. آدم باید ارزشهای خودشو درک کنه....
به هر حال این شرایط محدود کنندن ینی از خیلی چیزا محروم میشی اونم چیزایی که زندگیت بر اساسه اونا بود
اینکه ادم یه شبه تمامه امیدا و ارزوهاش از بین بره و بگن از حالا تمامه اونارو باید فراموش کنی و به سطح پایینتری از کیفیت زندگی نزول کنیو چطور میشه حل کرد!!
حق با شماست خيلي سخته
نمي خوام شعار بدم ولي دوست عزيز همه ماها مجبوريم يه وقتايي بر خلاف ميلمون خودمونو با شرايط تطبيق بديم!
به نظرم هيچ كس بطور مطلق از زندگيش راضي نيست ولي چاره اي نيست خيلي از شرايط ناخواسته پيش مي يان كه ما هم بايد قبولش كنيم !
مهم اينه كه خودمونو با اطراف و واقعيتهاي زندگيمون وفق بديم!! ولي راستش خود منم تا حالا نتونستم اين كارو بكنم!! بعضي وقتا خيلي بدبينانه به خيلي از مسائل نگا مي كنم!!
آخرین ویرایش:
اخه برا چی باید سوختو ساخت؟!
وقتی دیگه هیچ ارزویی تو زندگی وجود نداره و بودو نبودت برا کسی فرقی نکنه این تحمل کردنه برا چیه؟
چرا فكر مي كني بودن يا نبودنت براي كسي فرق نمي كنه!! آدم وقتي از خودش خسته مي شه اينطوري فكر مي كنه ولي مطمئن باش وجودت براي خيليا ارزشمنده شك نكن
تو سن 20 سالگي خيلي زوده كه آدم آرزويي نداشته باشه!!
من فكر مي كنم شما هم انگيزه هاي زيادي داري ولي فكرت خستست برا همين همه چي برات يكنواخت شده عين امروز من كه حوصله هيچ كسو ندارم !! حتي خودم!!!
لابد یه چیزی دیدم که میگم فرقی نمیکنه براشون.
شاید زود باشه اما نه در شرایطی که اثباب رسیدن به اون ارزوها از ادم گرفته میشن!!!
تو امروز اینطوری هستی من هر روز این حسو دارم
لابد یه چیزی دیدم که میگم فرقی نمیکنه براشون.
شاید زود باشه اما نه در شرایطی که اثباب رسیدن به اون ارزوها از ادم گرفته میشن!!!
تو امروز اینطوری هستی من هر روز این حسو دارم
شما هم يه كمي مثل من بدبين هستي!!! آخه مگه مي شه بود و نبود آدم براي خانوادش فرقي نداشته باشه!!
گفتم كه شما يه ذره خسته اي برا همين دچار بدبيني شدي فقط همين!! باور كن خيليا بعضي وقتا دچار اين حس مي شن ولي طولاني مدتش يه كم برات زجرآوره كه شايد اگه يه تنوعي تو زندگيت ايجاد كني به مرور زمان فراموش مي شه
به نظرمن شما خيلي هم جوون پرشور و نشاطي هستي فقط يه كم افسرده شدي همين!!
chi.mishod
عضو جدید
مرسی سبا جون خیلی قشنگ بود
عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم
عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم
chi.mishod
عضو جدید
نه عزیز من هیچ خانواده ای بد بچه هاشو نمی خواد می دونم گاهی آدم یه چیزایی می بینه و پیش خودش یه تفسیرایی می کنه ولی شاید منظور اونا این نباشه حتما بعدا متوجه میشی که اونا چقدر تورو دوست دارنلابد یه چیزی دیدم که میگم فرقی نمیکنه براشون.
شاید زود باشه اما نه در شرایطی که اثباب رسیدن به اون ارزوها از ادم گرفته میشن!!!
تو امروز اینطوری هستی من هر روز این حسو دارم
درد من اینه که دیگه باید ارزوهایی که تا حالا داشتم رو بزارم کنار و با چیزایی بسازم حتی بهشون فکرم نمیکردم! وقتی اینو میزارم کنار مشکلات دیگه ای که گفتم انگیزمو از دست میدم.
خوب هيچ كس نمي تونه موقعيت يه نفر ديگه رو درك كنه حتي بعضي وقتا پدرو مادر آدم هم نمي تونن دركش كنن!!
چون هر كس دنيارو از زاويه ديد خودش نگا مي كنه!!
ولي دوست خوبم شما هم نااميد نشين مطمئن باشين خيلي از ماها نمي تونيم به اون ايده آلهايي كه تو ذهنمون هست برسيم!! دنياست ديگه !!
ولي نبايد انگيزه هامونو از دست بديم بايد اونقده زمين بخوريم كه وقتي داريم بلند ميشيم قدر چيزايي رو كه بدست آورديم بدونيم
من كه مدام با كله مي خورم زمين بازم از رو نمي رم!!!
من با زمین خوردن مشکلی ندارم اما من الان مثل کسی هستم که افتاده ته چاه و زخمایی که از زمین خوردناش باقی مونده توان ادامه رو ازش گرفته،
خصوصا که اگرم بشه ادامه داد باید به اون روشی که بهم تحمیل شده ادامه بدم.:-(
خصوصا که اگرم بشه ادامه داد باید به اون روشی که بهم تحمیل شده ادامه بدم.:-(
مي دونم خيلي سخته ولي هيچ كاري نشدني نيست اگه خودت بخواي حتما مي توني
تو اين شرايط شايد اولش به اون نتيجه دلخواهمون نرسيم ولي به مرور زمان همه چي حل مي شه!!
مطمئنا نتيجه گرفتن تو شرايط سخت خيلي شيرين تر از مواقعي هست كه همه شرايط مساعده
البته اين حرفا شايد به نظر شعار بياد ولي من خيلي افراد با اراده اي ديدم كه با وجود تمام مشكلات جلو رفتن و اميدشونو از دست ندادن هرچند كه اولش نمي تونستن خودشونو با شرايط جديد وفق بدن ولي بازم نااميد نشدن.
haydiii
عضو جدید
حالا چی شده مگه
sohrabibroker
عضو جدید
روزی يک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدايت کرد و يکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن يک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردنی و مريض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هايی با دسته بسيار بلند داشتند که اين دسته ها به بالای بازوهايشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جايی که اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد روحانی با ديدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگين شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را ديدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلی بود، يک ميز گرد با يک ظرف خورش روی آن و افراد دور ميز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خنديدند، مرد روحانی گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتياج به يک مهارت دارد، می بينی؟ اينها ياد گرفته اند که به یکديگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!'
مرد روحانی با ديدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگين شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را ديدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلی بود، يک ميز گرد با يک ظرف خورش روی آن و افراد دور ميز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خنديدند، مرد روحانی گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتياج به يک مهارت دارد، می بينی؟ اينها ياد گرفته اند که به یکديگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!'
هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد.
تخمين زده شده که 93% از مردم اين متن را برای ديگران ارسال نخواهند کرد، زیرا آنها تنها به خود می اندیشند، ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشيد، اين پيام را برای دیگران ارسال نمایید، من جزء آن 7% بودم، همچنین به ياد داشته باشيد که من هميشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما سهیم شوم.
تخمين زده شده که 93% از مردم اين متن را برای ديگران ارسال نخواهند کرد، زیرا آنها تنها به خود می اندیشند، ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشيد، اين پيام را برای دیگران ارسال نمایید، من جزء آن 7% بودم، همچنین به ياد داشته باشيد که من هميشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما سهیم شوم.
از همگی ممنونم.
من فعلا در شرایطی نیستم که معنی خیلی از این حرفا رو بفهمم، اون موقع که همه تلاشمو میکردم تو اخرین لحظات با مخ خوردم زمین، حالا دیگه هیچی برام مهم نیست.
نمیدونم چی بگم اگه تا چند ماه دیگه یه معجزه اتفاق بیافته شاید برگردم در غیر این صورت همه چی برام تموم میشه.
من فعلا در شرایطی نیستم که معنی خیلی از این حرفا رو بفهمم، اون موقع که همه تلاشمو میکردم تو اخرین لحظات با مخ خوردم زمین، حالا دیگه هیچی برام مهم نیست.
نمیدونم چی بگم اگه تا چند ماه دیگه یه معجزه اتفاق بیافته شاید برگردم در غیر این صورت همه چی برام تموم میشه.
از همگی ممنونم.
من فعلا در شرایطی نیستم که معنی خیلی از این حرفا رو بفهمم، اون موقع که همه تلاشمو میکردم تو اخرین لحظات با مخ خوردم زمین، حالا دیگه هیچی برام مهم نیست.
نمیدونم چی بگم اگه تا چند ماه دیگه یه معجزه اتفاق بیافته شاید برگردم در غیر این صورت همه چی برام تموم میشه.
من فکر میکنم آدم خیلی قدرتمنده، انقد که میتونه شرایط زندگی رو با خودش هماهنگ کنه ، نه اینکه خودشو با شرایط زندگیش
قدرت انسان خیلی زیاده. توهم قدرتشو داری. باید درکش کنی.
اگه انسانی نتونه اون قدرت خارق العاده خودتو بشناسه همون بهتر که همه چی براش تموم شه...
ینی تو تونستی اون نیروتو بیدار کنی!!!
ینی زندگیت همونیه که میخای؟!
زندگیه منو اتفاقات به اینجا رسوندن چیزایی که نقشی توشون نداشتم
نه دقیقا همونی نیست که میخوام.
همیشه نباید فکر کرد که همه چیز بر وفق مراد پیش بره. یه طلافروش رو فرض کن که تو یه چشم بهم زدن با یه دزدی کل سرمایه زندگیش از بین میره. یا یه عارف که با یه نگاه همه عرفانش را جا میذاره
من تو گذشتم اشتباههای زیادی کردم. فرصتهای زیادیم از دست دادم. و مهمتر اینکه خیلی اتفاقا هم افتاده که من واقعا توش بی تقصیر بودم. موقعیتهای روحی رو پشت سر گذاشتم که حتی دوست ندارم بهش فکر کنم.
اعتقاد دارم که جایگاه من یه جای دیگست و حالا به هر دلیلی اونجا نیستم. بهمین خاطر باید خیلی تلاش کنم. مطمئنم یه روز به اونجایی میرسم که میخوام باشم. ولی حتی اگر هم نرسم حداقل خودمو بخاطر کوتاهی سرزنش نمیکنم
ولی چیزی رو که بهش اعتقاد دارم اینه که ناامیدی بزرگترین ذلته. دوست ندارم بگم نمیتونم. دوست ندارم بگم بریدم. فکر میکنم این کلمات منو کوچیک و ضعیف میکنه درحالیکه میدونم نیستم...
خودتو باور داشته باش دوست من. انقدر به خودت قدرت بده که شرایط زندگیت رو بر اساس اونی که میخوای بچرخونی...
اگر شکست عاطفی داشتی خودتو لایقتر بدون. اگر شکست مالی داشتی که اصلا اهمیتی نداره. بازم میشه ساختش...
آخرین ویرایش:
از همگی ممنونم.
من فعلا در شرایطی نیستم که معنی خیلی از این حرفا رو بفهمم، اون موقع که همه تلاشمو میکردم تو اخرین لحظات با مخ خوردم زمین، حالا دیگه هیچی برام مهم نیست.
نمیدونم چی بگم اگه تا چند ماه دیگه یه معجزه اتفاق بیافته شاید برگردم در غیر این صورت همه چی برام تموم میشه.
خوب حق با شماست آدم بعضي وقتا دوست نداره از اين حرفا بشنوه!!
ولي مطمئنم چن وقته ديگه دوباره مثل گذشته فكر مي كنين و شكست هاي گذشته رو فراموش مي كنين فقط بايد نااميد نشين و به خودتون اعتماد كنين
Similar threads
Similar threads
-
یک نوشته کوتاه از گابریل گارسیا مارکز- "چیزی که من آموختم"- شروع شده توسط طاها حک
- پاسخ ها: 11
-
طرح و ایده برای دیوارنگاری (دوستان خلاق که دوس دارن چیزی که تو ذهنشونه رو دیوار طراحی بشه لطفا بیاید تو)
- شروع شده توسط mehdi.chem
- پاسخ ها: 23
-
-
سخت ترین چیزی که یه روز تو زندگیتون فهمیدین چی بوده ؟
- شروع شده توسط A R A S T E
- پاسخ ها: 58
-
