چهار نام از نامهاي قرآن
هر كدام از كتابهاي آسماني براي خود نام خاصي داشتهاند، قرآن نيز كه مجموعه آياتي است كه ازطريق وحي به جان و دل پيامبر گرامي اسلام نازل شده، داراي نام و يا نامهايي است كه در خود قرآن آمده است.در باره اينكه در زمان خود رسول خدا(ص) از اين مجموعه وحي الهي به چه نام مشخصي ياد ميشده نيز، سخن قطعي و روشني در دست نيست. اما تكرار كلمه قرآن در جاي جاي مجموعه وحي اين گمان را تقويت ميكند كه اين مجموعه به همان نام قرآن خوانده ميشد. همچنين در رواياتي كه از پيامبر(ص) وائمه(ع) درباره فضل قرآن نقل شده نام «قرآن»، «مصحف» و «كتاب الله» تكرار شده است.
به هر حال براي قرآن اين كتاب آسماني مسلمانان، نامهاي گوناگوني در خود قرآن اطلاق شده است كه هر كدام بيانگر بعد خاصي از قرآن و داراي بار ويژهاي است.
شيخ طوسي در مقدمه تفسیر تبيان به چهار نام معروف و مشهور قرآن اشاره ميكند. (1)
شيخ در مورد اسامي قرآن چنين مينویسد: خداوند تعالي قرآن را با چهار اسم نامبرده است:
1ـ قرآن: آن را در آياتي قرآن ناميده است: «انا جعلناه قرآناً عربياً»،(2)«شهر رمضان الذي انزل فيهالقرآن» و...(3)
2ـ فرقان: آنرا در آيهاي فرقان ناميده است: «تبارك الذي انزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً».(4)
3ـ كتاب: در آيهاي كتاب نيز ناميده شده است: «الحمد لله الذي انزل علي عبده الكتاب و لم يجعل له عوجاً قيماً».(5)
4ـ ذكر: در آيهاي به ذكر نيز نامبردار گشته است: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون».(6)
1ـ قرآن
واژه قرآن 70 بار در قرآن به كار رفته است و جز چهار بار آن بقيه بر كتاب آسماني مسلمانان اطلاق شده است. چهار موردي كه براي غير كتاب بكار رفته دو بار در سوره اسراء آیه 87 و سوره قيامت آیات 17 و 18 است.(7)
واژه قرآن همان گونه كه اكثر لغويون گفتهاند از (قرأ ـ يقرأ ـ قراءه) گرفته شده است. (8)و معناي اصلي را نيز در اين باب «جمع كردن» بيان كردهاند.(9)
و چنان كه ابن فارس آورده است هرگاه پس از دو حرف «ق ر» حرف عله يا همزه بياید دلالت بر جمع و اجتماع دارد. از «قري» القرية را مثال زده و بدين خاطر قريه ناميده شده است كه مردم در آن جمع ميشوند. و واژه قرآن را نيز از «قرأ» ميداند، بدين خاطر كه در آن احكام، و داستان ها و غيره جمع شده است.(10)
آنچه گفتیم در رابطه با اشتقاق واژه قرآن بود و در مورد معناي اصطلاحي آن نيز چند احتمال ميرود:
ناميدن مجموعه وحي محمدي به قرآن براساس دو معنا احتمال ميرود:
اول: آنكه قرآن به معني خواندن و تلاوت كردن است و مصدر (قرأت قرآناً) يعنی (تلاوت كردم) ميباشد.
دوم: به معني گرد هم آمدن و جمع كردن است و مصدر (قرأت الشيء) يعنی قسمت هاي آن گرد هم آمدند و جمع شدند.
در مقام ترجيح يكي از دو احتمال، احتمال اول بهتر و شايستهتر به نظر می رسد؛ چرا كه خداوند ميفرمايد: «ان علينا جمعه و قرآنه، فاذا قرأناه فاتبع قرآنه»(11)
(همانا بر ما جمع كردن و تلاوت آن (قرآن) ميباشد. پس هرگاه آن را تلاوت كرديم اين تلاوت را پيروي كن).
مراد در اين آيه اين است كه هرگاه آن را بر تو تلاوت ميكنيم پس تلاوت آن را دنبال كن. و اگر اين آيه حمل شود بر جمع كردن (احتمال دوم) ديگر لازم نميآمد پيروي از يك يك آيات كه در اوقات مختلف نازل شده و تنها زماني اتباع و پيروي واجب ميشد كه آيات با يكديگر جمع شده باشند. براساس اين قول «فاذا قراناه فاتبع قرآنه» يعني هرگاه آن را جمع كرديم پس از جمع آن پيروي كن. و اتباع و پيروي از آن بر تكامل جميع آن وابسته بود و اين خلاف اجماع است. پس معناي اول شايستهتر است.
چنان كه آمد نظر مفسرین و اكثر لغويون بر اين است كه واژه قرآن مصدر (قرأ يقرأ قرآناً) ميباشد ولي علاوه بر اين نظر بعضي آنرا از «قرن» مشتق ميدانند كه به معني ضميمه كردن چيزي به چيزي است. زيرا كه سورهها و آيات قرآن ضميمه يكديگرند. بعضي نيز گفتهاند كه قرآن از قرينه مشتق شده زيرا آيات آن شبيه يكديگرند و گويا كه قرينه هم هستند. علاوه بر اينها شافعي نظر ديگري دارد كه لفظ قرآن مشتق از چيزي نميباشد، قرآن اسم است. مهموز نيست و از قرائت گرفته نشده است بلكه اسمي براي كتاب خداوند است مانند تورات و انجيل.(12)
يكي از محققان معاصر در جمعبندي اين نظرات چنين گفته است: قرآن در لغت به معناي خواندن است. اين واژه در آغاز به صورت وصف در مورد اين كتاب آسماني به كار رفته، ولي تدريجاً جنبه علميت پيدا كرده است. اما اين راي كه اين كلمه از ماده «قرن» گرفته شده و همزه آن زائده ميباشد، وجه قابل اعتنايي نيست. نظير اين وجه ديدگاهي است كه معتقد است واژه قرآن اسمي جامد و علم براي قرآن است مانند تورات و انجيل. به علاوه اين لفظ در خود قرآن در چند مورد به معناي خواندن به كار رفته است. ظاهراً در اطلاق كلمه قرآن بر اين كتاب، عنايتي جز اينكه الفاظي است خواندني منظور نيست چنان كه در اطلاق كلمه كتاب معنايي جز اينكه آياتي است نوشتني يا نوشته شده در لوح محفوظ، فهميده نميشود.(13)
2ـ فرقان
چنان كه پيش از اين آمد يكي از نامهاي قرآن «فرقان» است. فرقان به معناي فرق گذاشتن و جدايي بين دو چيز ميباشد.(14) و بدين خاطر قرآن «فرقان» ناميده شده است كه بين حق و باطل فرق ميگذارد و تمييز ميدهد. قرآن با استفاده از ادله خود بر صحت حق و بطلان باطل دلالت ميكند و بين آن دو يعني حق و باطل جدايي و فاصله مياندازد.(15)
در جایي از تفسیر تبیان شيخ طوسی فرقان چنين معنا شده است: فرقان همان قرآن است، بدين خاطر فرقان ناميده شده كه با استفاده از وعظ و زجر از زشتي ها و تشويق بر كارهاي خير كه شامل آن است، در امور دين بين صواب و خطا و حق و باطل فاصله و جدايي ميافكند.(16)
3ـ كتاب
يكي ديگر از نام هاي رايج قرآن كتاب است. شايد بتوان گفت در قرآن كريم پس از واژه قرآن بيشتر از هر واژهاي كلمه كتاب در مورد قرآن به كار رفته است. اين كلمه گاهي به صورت مفرد و گاهي با اضافه و به صورت «كتاب الله» و گاهي همراه با صفاتي مانند مبين، حكيم، منير، مسطور، متشابه و غير اينها ذكر شدهاست.(17)
كتاب مصدري از «كتبت كتاباً» است، و در اصل به معناي مكتوب است. كتابت به معناي جمع شدن گرفته شده است چنان كه عرب ميگويد: «كتبت السقاء» يعني درزهاي مشك را با بند دوختم و فراهم آوردم.
و «الكتبة» به معني خزره، بندي است كه با آن درز مشك را فراهم آورند. كتابت به معني ضميمه كردن پارهاي از چيزي به پاره ديگر به منظور نزديك ساختن آنها ميباشد. و «الكتيب» به معناي گردان نظامي است كه تمام افراد آن به يكديگر پيوستهاند.(18)
پس واژه كتاب به معناي جمع كردن چيزي بر چيزي ديگر است.(19) و علت اين كه به نوشتار كتاب گفته ميشود اين است كه حروف و كلمات با يكديگر ضميمه ميشوند. اطلاق كتاب بر قرآن نيز از آن نظر است كه قرآن كلمات و حروف را در سطرها جمع كرده و يا سورهها و آيهها را جمع كرده است.(20)
یکی از دانشمندان اطلاق كتاب بر قرآن را بدين خاطر ميداند كه انواع علوم و قصهها و اخبار را با بليغ ترين صورت جمع كرده است.(21)
4ـ ذكر
چنانچه پيش از اين آمد يكي ديگر از نامهاي قرآن «ذكر» است كه خداوند فرموده است: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»(22)(ما ذكر (قرآن) را نازل كرديم و ما نيز نگهبان آن هستيم)
در قرآن حدود بيست بار واژه ذكر به معني قرآن آمده است.(23)
اينكه خداوند قرآن را ذكر ناميد، دو احتمال دارد: اول اينكه قرآن ذكري است از سوي خداوند تعالي كه بندگانش را در آن ياد كرده است و فرايض و حدود و احكامش را در آن به ايشان شناسانده است. احتمال دوم اينكه ذكر به معني شرف است و قران ذكر و شرفي است براي كساني كه به آن ايمان آوردهاند و معارفش را تصديق كردهاند. همان گونه كه خداوند نيز فرموده است:«و انه لذكر لك و لقومك».(24)(اين قرآن شرفي است براي تو و قومت).(25)
---------------------------------
پی نوشت:
1- تبيان؛ ج 8، ص 4 و 73.
2- زخرف/ 3.
3- بقره/185.
4- فرقان/1.
5- كهف/1.
6- حجر/9.
7- عبدالباقي، محمد فؤاد؛ المعجم المفهرس لالفاظ القران الكريم؛ ص 539 و 540.
8- جوهري، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية؛ ج 1، ص 65.
9- تبيان؛ ج 2، ص 122.
10- ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ج5، ص 78 و 79.
11- قيامت/17 و 18.
12- اتقان؛ ج 1، ص 183 و 184 ـ جعفري، يعقوب؛ سيري در علوم قرآن؛ ص 12.
13- مصباح يزدي، محمد تقي؛ قرآن شناسي؛ج 1، ص 29.
14- معجم المقاييس اللغة؛ ج 4، ص 493.
15- تبيان؛ ج 1، ص 19.
16- تبيان؛ ج 7، ص 470.
17- سيري در علوم قرآن؛ ص 17.
18- تبيان؛ ج 1، ص 19.
19- معجم مقاييس اللغة؛ ج 5، ص 158.
20- سيري در علوم قرآن؛ ص 18.
21- اتقان؛ ج 1، ص 183.
22- حجر/9.
23- سيري در علوم قرآن؛ ص 17.
24- زخرف/44.
25- تبيان؛ ج 1، ص 19.