چرا در زندگی جرئت نمیکنیم بپرسیم چرا ؟ (نقل از کتاب چون رود جاری باش اثر پائولو کوئیلو )

10+20min

عضو جدید
کدام یک از کارهای ما لازم است وکدام بیهوده ؟
چرا عقربه های ساعت به سمت راست میچرخند؟
ما که سیستم ده دهی داریم ، چرا روز بیست و چهار ساعت و هر ساعت شصت دقیقه است؟
واقعیت این است که بسیاری از قواعدی که امروز از آنها پیروی میکنیم ، هیچ بنیاد درستی ندارد ، اما اگر طور دیگری عمل کنیم ، ما را دیوانه یا نابالغ میدانند.
تا وقتی این وضع ادامه دارد، جامعه همچنان به خلق نظام هایی می پردازند که با گذر زمان ، دلیل وجودی خود را را از دست میدهند، اما همچنان قواعدشان را بر ما تحمیل میکنند .



این داستان جالب ژاپنی منظور مرا بهتر میرساند :


یک استاد بزرگ ذن و مدیر صومعه ی مایوکاگی ، گربه ای داشت که خیلی برایش عزیز بود. در کلاس های مراقبه ، همیشه این گربه را کنارش نگه میداشت تا هر چه ممکن است از حضور او بیشتر لذت ببرد.
یک روز صبح استاد را که بسیار پیر شده بود، در بسترش مرده پیدا کردند ، بزرگترین شاگرد جای استاد را گرفت.
راهب های دیگر پرسیدند این گربه را چکار کنیم؟ استاد تازه ، برای گرامیداشت یاد استاد سابقشان، تصمیم گرفت به گربه اجازه بدهد همچنان در کلاس های مراقبه ذن بودایی حضور داشته باشد .
شاگردانی از صومعه های مجاور که اغلب در آن منطقه سفر می کردند ، پی بردند که در یکی از مشهور ترین معابد آن منطقه، گربه ای هم در مراسم مراقبه شرکت میکند.
این خبرپخش شد .
سالها گذشت ، گربه مرد ، اما شاگردان صومعه به حضور آن عادت کرده بودند و گربه دیگری آوردند . در همان هنگام ، سایر صومعه ها هم شروع کردند به آوردن گربه به کلاسهای مراقبه ، فکر میکردند گربه عامل اشتهار مایوکاگی است ، نه کیفیت درسهایش، فراموش کرده بودند استاد سابق آن صومعه چه معلم خوبی بوده است.
نسلی گذشت و رساله های مفصلی درباره اهمیت حضور گربه در مراقبه ذن منتشر شد. یک استاد دانشگاه تزی بر این مبنا نوشت که جامعه ی دانشگاهی هم آن را پذیرفت . او معتقد بود گربه میتواند تمرکز انسان را برای نابود کردن انرژی منفی بالا ببرد.
به این ترتیب ، تا یک قرن بعد گربه را عنصری ضروری در مطالعه ذن بودایی در آن منطقه میدانستند.


بعد استادی آمد که به موی گربه حساسیت داشت و تصمیم گرفت گربه را از کلاسهای روزانه حذف کند.
همه اعتراض کردند اما استاد اصرار کرد . از آنجا که معلمی با استعداد بود ، شاگردها با وجود غیبت گربه ، به پیشرفت ادامه دادند.
کم کم صومعه های دیگر که همیشه دنبال نظریات جدید بودند و از غذا دادن به آن همه گربه خسته شده بودند، گربه ها را از کلاس حذف کردند . بیست سال بعد ، رساله های انقلابی تازه ای نوشته شد که عنوان آنها چیزهایی مثل اهمیت مراقبه بدون گربه یا متعادل کردن جهان ذن با استفاده از فقط نیروی ذهن شخص و بدون کمک حیوانات بود.
قرن دیگری هم گذشت و گربه کاملا از مراسم مراقبه ذن در آن منطقه حذف شد، اما دویست سال طول کشیده بود تا همه چیز به وضع عادی برگردد و تنها دلیلش این بود که در تمام این مدت هیچ کس نبود بپرسید آن گربه چرا آنجاست؟



چند نفر از ما در زندگی جرئت میکنیم بپرسیم : چرا این طور یا آن طور رفتار میکنم؟

در کارمان تا چه حد از امثال این گربه ها استفاده میکنیم که جرئت نداریم خودمان را از شرشان راحت کنیم؟ فقط به خاطر اینکه به ما گفته اند ، گربه لازم است تا همه چیز روبراه باشد.

چرا شیوه رفتار دیگری پیدا نمیکنیم؟



 

omiiit

عضو جدید
همیشه دلیلش ترس نیست، خیلی وقتا بی تفاوتیه. واقعاً دونستن دلیل خیلی چیزا مهم نیست، اگه همیشه دنبال دلیل هر چیزی باشی، از کار و زندگیت میوفتی.

مثلاً اگه عقربه ساعت برعکس می چرخید، اونوقت شاید یکی می پرسید چرا این این جوری می چرخه.
همه چیز دلیل نداره، بعضی چیزا مرسوم شده. تو امریکا راننده طرف چپه، تو انگلیس طرف راسته. یعنی هر دوش هست، کسی هم نمی گه چرا اینا مثه هم نیستن.
 

mech.shima

دستیار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
خیلی خوب بود!!!و قابل تامل
کتابای پائولو همیشه حرفای زیاد نگفته ای رو بیان میکنه که واقعا خوندنشون موثره
 

okanava

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا ؟
خیلی وقتا وقتی سوال می کنم چرا ... در جوابم میگویند : اه بیخیال حوصله داریا ...
یا میگن از کار و زندگیت میافتی ...
اما همین چراها زندگیتو تشکیل میده ...
چرا داری زندگی می کنی ؟ هدفت چیه ؟
سالها تلاش برای کسب تجربه ای در حرفه ای مشخص و تحصیل در آن ... همزمان گذر عمری پر از خاطرات
اکنون صبح تا شب کار و تلاش و دویدن ...
و این وسط چه شرایط دشواری رو سپری می کنی ، تا به پول برسی و آنوقت مهمانی های آنچنانی ، پز دادن ها ... حرفهای کم ارزش دیگران ...
و هرگز نتوانی بپرسی چرا این ادمها پوچی را بیشتر می پسندند...
یا شایدم دور و بر من پر از این آدماس...
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
فوق العاده.بود ممنون
ولی واقعا چرا نمیشه یا نمیتونیم بعضي مواقع از " چرا " استفاده کنیم شاید جرأتش رو نداریم شایدم میترسیدم چیزی که میشنویم خوشایندمون نباشه
 

soha.soha

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه موضوع دیگه ای هم در متن هست اون هم قدرت شایعاته
و البته خودناباوری هم تاثیر بسیار مهمی داره چیزی که خیلی دوروبرمون می بینیم
خودمون عقل خودمون رو نارس میدونیم و ترجیح میدیم حتی در شکیاتمون هم حرف کسانی رو که میگویند! علمش رو دارن یا تجربش رو دارن گوش بدیم . با اینکه همیشه یه جای حسمون خوب نیس!
 

soha.soha

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی خوب بود!!!و قابل تامل
کتابای پائولو همیشه حرفای زیاد نگفته ای رو بیان میکنه که واقعا خوندنشون موثره
خودشما دنبال چراهای زندگیت میری؟
چرا ؟
خیلی وقتا وقتی سوال می کنم چرا ... در جوابم میگویند : اه بیخیال حوصله داریا ...
یا میگن از کار و زندگیت میافتی ...
اما همین چراها زندگیتو تشکیل میده ...
چرا داری زندگی می کنی ؟ هدفت چیه ؟
سالها تلاش برای کسب تجربه ای در حرفه ای مشخص و تحصیل در آن ... همزمان گذر عمری پر از خاطرات
اکنون صبح تا شب کار و تلاش و دویدن ...
و این وسط چه شرایط دشواری رو سپری می کنی ، تا به پول برسی و آنوقت مهمانی های آنچنانی ، پز دادن ها ... حرفهای کم ارزش دیگران ...
و هرگز نتوانی بپرسی چرا این ادمها پوچی را بیشتر می پسندند...
یا شایدم دور و بر من پر از این آدماس...
این به این دلیله که ما در لحظه زندگی میکنیم . به این فک نمیکنیم که اگه الان جواب این چرا رو پیدا نکنیم بعدا چه اتفاقی برامون میفته . از طرف دیگه هم که تنبلی ذات جداناپذیر ما ایرانی هاست
وقتی میبینیم دنبال جواب این بودن سخته کلا بیخیالش میشیم تا نکنه به قول شما از کارو زندگی بیفتیم!!

فوق العاده.بود ممنون
ولی واقعا چرا نمیشه یا نمیتونیم بعضي مواقع از " چرا " استفاده کنیم شاید جرأتش رو نداریم شایدم میترسیدم چیزی که میشنویم خوشایندمون نباشه
درسته این هم یه موردیه اما اگر اون دلیل بازهم تو زندگی ما تاثیر بذاره چی؟ شاید اگر به این فک کنیم دنبالش بریم . حداقل اینکه همه ما قبل از وقوع اتفاقات دنبال چرایی اون هستیم اما اکثرا بعد اتفاق از کنارش بسادگی میگذریم
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا