چرا باید در امور داخلی کشور دیگری دخالت کنیم؟

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]چرا باید در امور داخلی کشور دیگری دخالت کنیم؟[/h]

احترام به حاكميت ملي كشورها
ریچارد پوسنر

صلح وستفالیا (نخستین پیمان صلح چندجانبه پس از رنسانس در اروپا) یکی از پیمان‌های منعقده بین دولت‌های اروپایی بود که به جنگ‌های سی ساله، با کشت و کشتارهای بی‌شمار آن، پایان داد و اصل حق حاکمیت ملی را تثبیت کرد- که یک ملت نسبت به جامعه خویش خودمختاری و استقلال دارد. برای مثال منظور این است که یک ملت پروتستان، هیچ حقی ندارد تا علیه یک ملت کاتولیک جنگ راه بیندازد، صرفا به این دلیل که ملت پروتستان بسیار دوست دارد شهروندان ملت کاتولیک به پروتستان بپیوندند.
نتایج صلح وستفالیا همیشه جالب و جذاب نبوده است. پس از اینکه هیتلر قدرت گرفت و قبل از اینکه جنگ جهانی دوم شروع شود، رنج و آزاری که آلمان به جمعیت یهودی خود می‌رساند از دید ایالات متحده و (تا آنجایی که من می‌دانم) از سوی همه ملت‌های دیگر نیز پنهان نمانده بود؛ اما به عنوان یک مساله داخلی آلمان نگریسته می‌شد که بهانه و دلیلی برای جنگ نبود. برجسته‌ترین مثال پس از جنگ جهانی دوم از این نوع عدم مداخله، خودداری آمریکا از دخالت در نسل‌کشی 1994 روآندا بود؛ زمانی که در میانه یک جنگ داخلی بین هوتوها و توتسی‌ها، دو گروه‌ قومی غالب در روآندا، جمعیت هوتوها در دوره‌ای حدود 100 روز بین 500 هزار تا 1 میلیون تونسی‌ را کشتند، قبل از اینکه شکست قاطعانه‌ای از تونسی‌ها بخورند. هوتوها عمدتا مسلح به قمه و شمشیر بودند و آمریکا می‌توانست با کمترین ابزارهای نظامی و ریسک اندک، جلوی این نسل‌کشی را بگیرد؛ اما مطابق با صلح وستفالیا (اگر چه فکر نمی‌کنم در جایی ذکر شده بود) هیچ کاری نکرد. اما پنج سال بعد از آن، آمریکا در جنگ داخلی یوگسلاوی بین اکثریت صرب و ساکنان استان کوزوو (که عمدتا قومیت آلبانیایی داشتند) دخالت کرد. آمریکا طرف کوزوویی‌ها را گرفت و در نتیجه کوزوو یک کشور مستقل شد. دخالت ما صلح وستفالیا را زیر پا گذاشت؛ اگرچه دوباره به یاد ندارم یادی از این پیمان صلح به میان آمده باشد. آمریکا دوباره پیمان را زیرپا گذاشت وقتی که در جنگ داخلی لیبی در 2011 دخالت کرد، طرف شورشیان را در برابر معمر قذافی گرفت و نیز این شور و دلبستگی از صلح وستفالیا دقیقا چند ماه قبل نقض شد، زمانی که تهدید به قطع کمک به مصر به دنبال برکناری دولت منتخب اخوان المسلمین توسط ارتش مصر شد. این تهدید نه تنها برخلاف روح صلح وستفالیا، بلکه منافع ملی آمریکا نیز بود؛ انتقاد کردن از ارتش مصر برای کنارگذاشتن یک رییس‌جمهور منتخب مردمی (محمد مرسی از اخوان‌المسلمین) کار بچه‌گانه‌ای است، گویی به آمریکا مربوط می‌شود که آیا یک کشور دموکراسی یا خودکامه یا چیزی مابین است. آمریکا روابط دوستانه با تعدادی از کشورهای غیردموکراتیک دارد و حقیقتا چنین کشورهایی غالبا متحدان اصلی آمریکا هستند؛ به عربستان سعودی، سایر سلاطین عرب و تعدادی از ملت‌های خودکامه آفریقایی و آسیای میانه فکر کنید. آمریکا هرگز سعی نکرد مثلا فرانکو دیکتاتور اسپانیا را برکنار کند یا به همان دلیل با دولت دیوانه کامبوج (خمر سرخ) که 2 میلیون کامبوجی را بدون دلیل کشت، گلاویز شود. ما روابط دوستانه‌اي با چین مائو داشتیم. ما حتی روابط خوبي با صدام حسین قبل از اشغال کویت داشتیم (روابط هنگامی سرد شد که صدام در 1983 با گازهای سمی به کردها حمله کرد که دو یا سه برابر اشخاصی که اسد در حملات اخیر خود کشت کشته شدند). آمریکا روابط عالی با سادات و مبارک دیکتاتورهای نظامی متوالی مصر داشت؛ روابطی که تصور می‌کنم ما به زودی با دیکتاتوری نظامی جدید مصر دوباره برقرار می‌کنیم.
با توجه به این مسائل بود که ذهن من به سمت سوریه کشیده شد که رییس‌جمهور آمریکا خواهان بمباران کردن این کشور است. دلیل آن هم تنبیه سوریه برای استفاده نظامیان از گاز سمی علیه غیرنظامیانی است که معتقدند از شورشیان در جنگ داخلی پشتیبانی می‌کنند که بیش از دو سال پیش شروع شد باعث 100 هزار کشته و سیل آوارگان شد. تعجب‌آور است که گاز سمی باید سلاح تخریب جمعی ملاحظه شود که هیچ ملتی نباید اجازه داشتن آن را داشته باشد؛ چون که سلاح خیلی کارآمدی مگر علیه غیرنظامیان نیست. این‌طور که به نظر می‌رسد صلح وستفالیا قصد داشت برخورد بد یک کشور با مردم خودش را به عنوان یک زمینه برای جنگ علیه آن ملت حذف کند و بنابراین تعداد جنگ‌ها را کاهش دهد که قطعا یک هدف ستودنی است.
سوریه یک دیکتاتوری است؛ اما تهدیدی به منافع آمریکا نیست. برعکس، تهدیدی برای آمریکا خواهد شد اگر القاعده که در بین شورشیان دست برتر را دارد، کشور یا بخش مهمی از آن را به دست گیرد (چون احتمال دارد سوریه تکه پاره شود). طنزآمیز است که تهدید به بمباران سوریه شاید جایگاه اسد را تقویت کند؛ چون خسارت اندکی به سوریه وارد می‌کند و بنابراین این‌طور به نظر می‌رسد که او با موفقیت آمریکا را شکست می‌دهد و روسیه وچین ترغیب می‌شوند کمک خودشان را به او افزایش دهند تا قدرت آمریکا را بی‌اثر جلوه دهند. باورکردنی به نظر می‌رسد که دولت آمریکا پنهانی مشتاق بقای رژیم اسد در حالتی ضعیف‌شده باشد؛ حتی یک سوریه که بین قومیت‌های مختلف تقسیم شده باشد. ما قبل از اینکه شورشیان به راه افتند مشکلی با دیکتاتوری سوریه نداشتیم، ما زمانی مشکل خواهیم داشت كه القاعده کشور را به دست گیرد. القاعده و گروه‌های افراطی وابسته به آن، مبادرت به انجام عملیات تروریستی در داخل خاک آمریکا می‌کنند؛ اسد و متحدان شیعه آن چنین کاری نمی‌کنند. تا حدی به دلیل وقوع انقلاب اطلاعاتی که تصاویر روشنی از جنگ را وارد تلفن همراه و لپ‌تاپ‌های ما می‌کند، از دیدگاه احساساتی برای کشور قدرتمند آمریکا دشوار شده است که خود را بی‌اعتنا نسبت به سوءاستفاده وحشتناک حقوق بشر در کشورهای خارجی ببیند آن‌طور که ما در نسل‌کشی‌های روآندا و کامبوج و سایر موارد نسل‌کشی نیز عمل کردیم. نکته دیگر اینکه اسد برای کشتن غیرنظامیان نیاز به گاز سمی ندارد. پیامدهای بمباران سوریه به آسانی قابل پیش‌بینی نیست و جنگ‌ها شتاب خاص خود را می‌گیرند.
من ترجیح می‌دهم ما از انجام فعالیت‌های نظامی پرهیز کنیم که وعده ارزنده‌ای برای پیشرفت با هزینه‌ای مقبول که برای امنیت و بهزیستی آمریکا حیاتی است، نمی‌دهند. به عبارت دیگر باید خیلی خونسرد و حتی سنگدلانه اولویت‌بندی کنیم.


بمباران سوریه؟ خير
گری بکر

یک مساله مهم که افکار عمومی آمریکا و جهان را متفرق کرده، این است که آیا آمریکا باید سوریه را بمباران کند؛ چون به نظر می‌رسد دولت سوریه از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرده است. با وجود خبط بزرگی که اوباما مرتکب شد و وعده‌ تلافی‌جویی داد، اگر سوریه از «خط قرمز» کاربرد سلاح‌های شیمیایی عبور کند، پاسخ من «خیر» است.

من به دو دلیل این کار وی را خبط می‌نامم. آشکار است که رییس‌جمهور اشتیاقی به دستور دادن پرتاب یک موشک کروز یا سایر حملات به سوریه ندارد. اگر این‌طور نبود، او پیش از این دستور حمله را داده بود؛ چون او قدرت این کار را بدون کسب تایید کنگره دارد. رییس‌جمهور با تلاش برای گرفتن تایید آنها قبل از اینکه پیش برود، بی‌میلی خود را برای انجام این کار به تنهایی نشان داده است.
همچنین کاملا بی‌خردانه خواهد بود که درگیر جنگ داخلی شروع شده در سوریه شویم (من برای این قسمت مدیون بحث‌های روشنگرانه با گیتی نشات بکر هستم). اگر چه دولت اسد آشکارا اقتدارگرا است و اجازه نداده است هر مخالفی علنا سخن بگوید، اما سرکوب‌گرتر از متحدان آمریکا مثل عربستان سعودی نیست. به علاوه، سوریه باعث مشکلات زیادی در منطقه انفجاری خاورمیانه و سایر جاها نشده
است.
به علاوه، شورشیان دو دسته شده‌اند گروهی که اسلام‌گرایان رادیکال هستند و سایر گروه‌ها که به نظر طرفدار دموکراسی می‌آیند. اسلام‌گرایان ظاهرا سازماندهی بهتری دارند و جنگاوران قوی‌تری هستند. بسیاری از آنها از سایر کشورها آمده‌اند. دخالت آمریکا این احتمال را افزایش می‌دهد که اگر دولت اسد سقوط کند آنها به قدرت خواهند رسید.
البته سلاح‌های شیمیایی وحشتناک است و غیرنظامیان را می‌کشد؛ اما بدون سلاح شیمیایی، 100 هزار نفر یا بیشتر طی جنگ داخلی سوریه به شیوه‌های بی‌رحمانه و دردآور کشته شده‌اند. اگرچه سلاح‌های شیمیایی نقض حقوق بین‌الملل هستند، زمانی که عراق ظاهرا سلاح‌های شیمیایی را در مقیاس گسترده در جنگ طولانی علیه ایران در دهه 1980 استفاده کرد، آمریکا و سایر کشورها کناری ایستادند. حقیقتا آمریکا این تسلیحات را عرضه کرد و در سراسر این جنگ متحد عراق باقی ماند.
برخی حمایت‌های محدود درون آمریکا برای دخالت در سوریه به نفع شورشیان غیرمسلمان، حتی قبل از استفاده ظاهری سلاح‌های شیمیایی توسط دولت سوریه وجود داشت؛ اما با تجربه آمریکا در عراق و افغانستان باید در برابر انجام این کار محتاط بود. با نااطمینانی گسترده در این باره که آینده چگونه برملا می‌شود و «قانون پیامدهای ناخواسته»، پیش‌بینی برونداد نهایی هر مداخله در جنگ‌های کشور دیگر، به ویژه در منطقه‌ای به پرنوسانی و پرآشوبی مثل خاورمیانه را بسیار دشوار می‌سازد. کمتر کسی پیدا می‌شود که مداخله در افغانستان را موفقیت‌آمیز بداند و جای تردید است که مداخله عراق ارزش هزینه تحمیلی بر مردم آمریکا و عراق را داشته است.
من هنگام دومین اشغال عراق این کار را لازم دانستم تا یک دیکتاتور بی‌رحم و خطرناک سرنگون شود. صدام حسین بیرحم و خطرناک نیز، یک شخصیت خودمتورم و تا حدی حقیر بود. مهم‌تر اینکه، باید قبول کرد که نتایج بلندمدت فعالیت مخرب و بی‌سر‌و‌سامانی مثل جنگ به نحو خطرناکی نامطمئن است.
نتیجه‌گیری من این است که به استثنای شرایط حاد، ارزش ندارد در منازعات کشور دیگر مداخله کرد، حتی وقتی دولت آن کشور غیردموکراتیک و بی‌رحم است. شرایط حاد شامل وضعیتی می‌شود که منافع آمریکا خیلی شدید مورد تهدید قرار می‌گیرد یا که کشتن غیرنظامیان به چنان تعدادی رسیده باشد که دلایل بشردوستانه، مداخله برای پایان دادن به چنین کشتاری را توجیه کند.
هیچ‌کدام از این معیارها در جنگ داخلی سوریه کاربرد ندارد. تعداد زیادی آدم کشته شده‌اند؛ اما از قرار معلوم شورشیان مسوول‌ بیشتر این کشته‌ها بودند. به علاوه حتی اگر یک اسلام‌گرا برنده شود، احتمالا تهدید جدی به منافع آمریکا نخواهد بود. خط قرمز رییس‌جمهور خیلی دردسرساز شده است؛ چون که آمریکا نمی‌خواهد مانند یک ببر کاغذی به نظر رسد. اوباما می‌توانست چند تا موشک بفرستد تا با این تصور بجنگد، اما در کل من فکر می‌کنم بهترین کار این است که برای اقدام نظامی این دست و آن دست کند و مقصر بی‌عملی ما را یک کنگره ناهم‌اندیش جلوه دهد.




 
بالا