پند عابد

mohammad98

عضو جدید
ممكن اين مطلب تكراري باشه ولي بازم ميتونه جالب باشه

گویند: صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران ، همه او را شناختند؛
پس ، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت .
نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست .
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت :
مردم !هرکس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسى برنخاست .
گفت : حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد!
باز کسى برنخاست .
گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید!
:(
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
ف گفتگوى عالم و عابد تالار اسلام و قرآن 0

Similar threads

بالا