[FONT="] گسترش فمنیسم در ایران [/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]
[/FONT][FONT="]حوالی سال 1230 ه.ش:[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]مرد: دخترهء خير نديده! من تا نكشمت راحت نميشم! اصلا” اگه نكشمت خودم كشته ميشم![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زن: آقا ، حالا يه غلطی كرد! شما بگذر. نامحرم كه تو خونه مون نبوده. حالا اين بنده خدا يه بار بلند خنديده![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]مرد: بلند خنديده؟! اين اگه الان جلوشو نگيرم لابد پس فردا ميخواد بره بقالی ماست بخره! همش تقصير توئه كه درست تربيتش نكردی. نخير نميشه. بايد بكشمش![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="](بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده میشه و دختر گناهكارشو میبخشه!)[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زن: آقا خدا سايهء شما رو هيچوقت از سر ما كم نكنه.
[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]نيم قرن بعد ، سال 1280:[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]مرد: واسه من میخوای بری مدرسه درس بخونی؟! میكشمت تا برات درس عبرت بشه![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]يه بار كه مردی ديگه جرات نمیكنی از اين حرفا بزنی! تو غلط كردی! تقصير من بود كه گذاشتم اين ضعيفه بهت قرآن خوندن ياد بده! حالا چی؟[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زن: آقا ، آروم باشين. يه وقت قلبتون خدای نكرده میگيرهها! شكر خورد. ديگه از اين شكرها نمیخوره. قول ميده![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]مرد (با نعره حمله میكنه طرف دخترش): من بايد بكشمت! تا نكشمت آروم نميشم! خودت بيای خودتو تسليم كنی بدون درد میكشمت![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زن: وای آقا تو رو خدا از خونش بگذرين. منو به جای اون بكشين![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="](بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده میشه و دختر گناهكارشو میبخشه!)[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زن: خدا شما رو تا ابد واسهء ما نگه داره.[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]يك قرن بعد از اولين رويداد ، سال 1330:[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]مرد (بعد از گرفتن كمی زهر چشم و شكستن چند تا كاسه كوزه!): چی؟! دانشسرا؟! (همون دانشگاه خودمون). دخترهء چشم سفيد حالا میخوای بری دانشسرا؟! میخوای سر منو زير ننگ كنی؟ مردم از فردا نميگن آقا رضا غيرتت كو؟! فاسد شدی برا من؟ شيكمتو سورفه (سفره) میكنم![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زن: آقا ، تو رو خدا خودتونو كنترل كنين. خدای نكرده يه وخ (وقت) سكته میكنين![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]مرد: چی ميگی ززززززن؟! من اگه اينو امشب نكشم ديگه فردا نمیتونم جلوی اين فسادو بگيرم! يه دانشسرايی نشونت بدم كه خودت كيف كنی![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="](بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده میشه و دختر گناهكارشو می بخشه!)[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زن: آقا الهی صد سال سايه تون بالای سر ما باشه..[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]
[/FONT][FONT="]حوالی سال 1360:[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]فرياد مرد خونه تا هفت خونه اونطرف تر ميرسه كه: بله؟! ميخواد بره سر كار؟! يعنی من ديگه انقدر بی غيرت و بدبخت شدم كه دخترم بره سر كار و پول بياره تو خونه؟! پس من اينجا هويجم؟! مگه اينكه برای اين بی آبرويی از روی نعش من رد بشی![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زن: حالا تو عصبانی نشو. اين بچه س نميفهمه. دوستاش يادش دادن اين حرفا رو! چند روز ديگه يادش ميره. ببخشش. خدا تو رو برای ما حفظ كنه.[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="][/FONT][FONT="]
چند سال بعد ، سال 1400:[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]دختر: چی؟! چی گفتی؟! دارم بهت ميگم ، ماشين بی ماشين! همين كه گفتم. من با الكس قرار دارم ماشينم میخوام. میخوای بری بيرون پياده برو![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زن: دخترم ، حالا بابات يه غلطی كرد! تو اعصاب خودتو خراب نكن. لاك ناخنت میپره! آروم باش عزيزم. رنگ موهات يه وقت كدر میشه! اوه مامی ، باباتم قول میده ديگه از اين حرفا نزنه![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="](بالاخره با صحبتهای زن ، دختر خونه از خر شيطون پياده میشه و بابای گناهكارشو میبخشه!)[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زن: عزيزم خدا نگهت داره كه باباتو بخشيدی![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]
[/FONT][FONT="]آينده ای نه چندان دور ، سال 1450:[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]چند تا مرد دور همديگه نشستن و در حالی كه سبزی پاك ميكنن آهسته و در گوشی مشغول بحث هستن: آره… ميگن هدف اين جنبش بازگردوندن حق و حقوق ضايع شدهء مردهاست![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]- حق با جمشيده… ببينين اين زنها چقدر از ما سوء استفاده ميكنن! تا وقتی خونهء بابامون هستيم كه بايد آشپزی و بچه داری و خياطی ياد بگيريم و توسری بخوريم! بعدشم بدون مشورت با ما زنمون ميدن و زنمون هم استثمارمون ميكنه![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]- خدا كنه اين حركت به يه جايی برسه. ميگن وكيل اون مرده كه زير كتكهای زنش جون داده به رای دادگاه كه زنه رو تبرئه كرده اعتراض كرده! دمش گرم.
- آره… خب داشتم می گفتم… اسم اين جنبش سيبيليسمه و اعلاميه هاش هر شب ……..[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]در اين هنگام به علت ورود خانم يكی از مردها ، بحث به زياد بودن خاك و علف هرزه قاطی سبزی ها كشيده ميشه![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]زن: زود باشين تمومش كنين ديگه! چقدر فس ميزنين! اوی ، درست تميز كن! من نميدونم اين سايهء لعنتی شما تا كی ميخواد روی زندگی ما بمونه؟![/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]
حوالی سال 1530 ه.ش:[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]راديوی سراسری ، موج تله پاتی (صدای يه خانم): با اعلام ساعت نه شب شما خانمهای عزيز را در جريان آخرين اخبار دنيا قرار ميدهم. به گزارش خبرگزاری بانوپرس ، دقايقی قبل سايهء آخرين نمونهء بازمانده از جنس مرد از روی كرهء زمين محو شد! پس از پايان عمر اين موجود از گونهء مردها ، از اين پس نام و تصوير اين مخلوقات را فقط در وب پيج های تاريخی و باستان شناسی می توانيد رويت نماييد. ساعت نه و پانزده دقيقه با خبرهای جديدی در خدمت شما بانوان محترم خواهم بود. دينگ دينگ[/FONT][FONT="][/FONT]