هویت و شخصیت ما جوانان مورد توجه خیلی ها نیست.

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا تو بخونش. همش 3 دقیقه کار داره. یه نظر هم لطفآ براش بذار . بی تفاوتی خوب نیست.
دوره جواني دوره سعي در عمل، ساختن شخصيت، ظهوراستعدادها و فرصت بزرگ براي نيل به كمالات و ارتقاي درجات است. دوره رشد قواي ملكوتي و عقلاني و قوت تمايلاتي حيواني است. دوره جهاد، سير، حركت و صعود يا سقوط است. منتهاي اين حركت و سير، سعادت يا شقاوت، نعيم و رضوان و جحيم و خسران است.
جواني يعني شروع تجربه، آميختن رويا با واقعيت، اوج نبوغ و ابتكار، جواني يعني آغاز چشم گشودن و تازه‌ها را ديدن، آغاز رستن و باليدن. دوران تمام نشدن نيرويبدني و سربرداشتن نيروهاي خفته.
جواني دوره‌اي گذراست كه فرد كودكي را ترك كرده ولي هنوز رگه‌هاي دوره كودكي را دارد و وارد بزرگ سالي نشده است، چون به ابزاربزرگسالي مجهز نيست.
نويسندگان بسياري از جمله كوترل معتقدند كه تعارض جوان ازمشخص نبودن مقام ويژه جوان در جامعه ناشي مي‌شود. اين نامعين بودن، جوان را وضعيتي مشابه «انسان حاشيه» قرار مي‌دهد. در واقع او كودكي را پشت سر گذاشته بدون آنكه قدم به بزرگسالي نهاده باشد و در اين هنگام در حاشيه غالب روابط اجتماعي مانده است. خود او احساس مي‌كند ميان ميل به يك بزرگسال مستقل شدن و كسب حيثيت و علاقه به تثبيت درنقش كودكي كه ضامن امنيت اوست، در تب و تاب است و از هر سو كشيده مي‌شود.
اطرافيان نيز به اين سنين به گونه‌اي مبهم مي‌نگرند و با نوجوان و جوانگاه مثل يك بزرگسال و گاه يك كودك رفتار مي‌كنند. اين ابهام از سوي شكل ظاهري نيزتشديد مي‌شود چرا كه بعضي ويژ‌گي‌هاي بدني به مرحله پختگي رسيده‌اند و پاره‌اي ديگر، كودك را تداعي مي‌كنند. چيزي كه به فرد ظاهر «ناكامل» و حتي گاه مضحك – كه بهآن سخت حساسيت نشان مي‌دهد – مي‌بخشد. به عقيده برخي نوجوان و جوان حساس بدبختي مي‌كند زيرا با او چون يك كودك رفتار مي‌شود، در حاليكه خود او به چشم يك بزرگسال مي‌نگرد و خواهان آن است كه مثل يك بزرگسال به او احترام دارند و به نظر بعضي ديگر،به عكس او آرزو دارند نقش‌هاي قديم خود را حفظ كند. اما با واقعيت روبرو مي‌شود كه به او رفتارهاي تازه را تحميل مي‌كند.
جوان در موقعيت‌هاي اجتماعي، استحكام لازم را ندارد و استقلال را تجربه نكرده است و در مورد استقلال در آزمايش و خطا به سر ميبرد.
اريكسون طرحي كلي براي مراحل رواني – اجتماعي را تدوين و تنظيم نمود كه به وسيله لورنس آلمن و دنيس جافي به تفصيل بيان گرديده است. در بخشي از اين مدل مراحل زندگي و وظايف رشد و تكامل چنين آمده است:
اوايل نوجواني – 17 تا 13 – عضويت درگروه همگنان، تفكر درباره جنس مخالف
اواخر نوجواني – 22 تا 18 – استقلال ازوالدين، تحكيم هويت فردي، ارزشهاي انتخاب شغل
جواني – 30 تا 23 – ازدواج ، بچه دار شدن ، اشتغال، انتخاب سبك زندگي
هويت و مسايل آن
كراجز، از صاحبنظران روانشناسي در تعريف هويت مي‌نويسد: هويت يعني ميان خود و ديگران توازن برقرار كردن. از واژگاني كه به «هويت» نزديك است به غالبا مرادف آن بكار مي‌رود، «خود» مي‌باشد. مورفي در تعريف مفهوم خودمي‌گويد: خود عبارت است از احساسات و ادراكاتي كه هركس از كل وجود خويشتن دارد. اين مفهوم سبب مي‌شود كه آدمي با وجود تغييرات و تحولاتي كه در طول زمان روي مي‌دهد،پيوسته احساس دوام و استمرار نمايد.
يكي از مسايل مهم دوران جواني «بحران هويت» و «آشفتگي هويت» است. هرچند هر فردي در هر دوره‌اي حتي بزرگسالي، ميانسالي وسالخوردگي(كهنسالي) ممكن است دچار بحران و آشفتگي هويت شود. بحران هويت واژه‌اي استكه به وسيله اريكسون براي توصيف «عدم توانايي نوجوان و جوان در قبول نقشي كه جامعه از او انتظار دارد» به كار رفته است. فرد در خلال مرحله شكل گيري هويت احتمال دارد،شديدتر از هر زمان ديگر چه در گذشته و چه در آينده از نوع سردرگمي و آشفتگي نقش‌ها رنج ببرد. اين حالت سبب مي‌شود وي احساس كند منزوي، تهي، مضطرب و مردد شده است،احساس مي‌كند كه بايد تصميم‌هاي مهمي را بگيرد ليكن قادر به انجام اين كار نيست. احساس مي‌كند كه جامعه به او فشار مي‌آورد تا تصميم‌هايي اتخاذ كند اما او مقاومت مي‌كند، در دوران آشفتگي هويت، فرد ممكن است احساس كند به جاي آنكه در حال پيشرفت باشد، دچار پس روي است.
پيامدهاي بحران هويت
- احساس پوچي، از خود بيگانگي، تنهايي و غربت
- كسب هويت منفي(هويتي بر خلاف آنچه كه اولياء و جامعه براي آنها در نظر گرفته است)
مسئوليت گريزي، دلزدگي و بي تفاوتي
- هرز رفتن انرژ
- دل مشغولي هاي بي هدف
- هيجانات جايگزين ناپذير
- شخصيتي منفعل
اگر دوست داشتید برام یادداشت بدید تا بقیه اش هم بنویسم.
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا