همه چیز از نادر شاه افشار | شاهان دوره ی افشاری

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

زندگینامه و بیوگرافی مختصری نادر شاه افشار
نادر شاه افشار از ایل افشار بود او از مشهورترین پادشاهان ایران بعد ازاسلام است ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها وروس ها و عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایتهرج و مرج بود یکعده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدربرخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرونریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک وحسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت ودر آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی بهکشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزاراز مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهایبسیاری را به خاک ایران افزود و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت کهبا کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته انددر مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران ازفرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . و خودعازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس بهلیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایرانباقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند . او سه بار به هند اخطارنمود که افسران اشرف افغان را که حدودا 800 نفر بودند و در قتل عام مردمایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاهایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان رادر بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند و نادر شاه حکومت محمد گورکانی رابه او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشتمحمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از اوبخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتابنیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمدگورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود کهبسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایرا ن در بانک مرکزی است .12 سال سطنت نمود و در سال 1160 بوسیله عده ای خائن کشته شد . نکته قابلذکر آنست که او از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکانگرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانانآزادیخواهی همپیمان شد .

نادرشاه افشار در حال حاضر یکی از دو پادشاه محبوب گذشتگان ایران است نام او وکورش هخامنشی دل ایرانیان را گرم و به شوق می آورد . اندیشمند میهن پرستکشورمان(( ارد بزرگ )) در مورد نادر شاه افشار می گوید : او توانست ازخراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام اوهمیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .



در اینجا گزیده ای از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ایران زمین را تقدیم می کنم :

نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .
نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .
نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .
نادرشاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه بهدنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلایدهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفتهو دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی درتکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زندتو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسبنهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .
نادر شاهافشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمهداشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکهباری به دوش هموطنانش است.
نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .
نادرشاه افشار : خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه منو تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازیبه شمشیر نادرها نخواهد بود .

نادر شاهافشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عملتو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشانرا از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم کهپدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموختآزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .
نادرشاه افشار : هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشدنادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان رابرای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها رابرای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی استکه فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاهدشمن می راند ...
نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .
نادرشاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانیمهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمالبر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را بهبردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .
نادرشاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیارآمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی وسروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .
نادرشاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردمکشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخبوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .
نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .
نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .
نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .
نادرشاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصدانتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیزایران تو را فراخوانده است و برخواستم .




 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


نقاشیای از نادر شاه، که از روی خودش کشیده شده است و در موزهٔ ویکتوریا و آلبرت در لندن است ترتيب بنیانگذار دودمان افشاریه نام اصلی نادرقلی القاب نادرقلی بیگ، تهماسبقلی خان، نایبالسلطنه نام پدر امامقلی افشار زمان پادشاهی ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ هجری خورشیدی صدراعظمها میرزامهدی خان استرآبادی شاه پیشین شاه تهماسب دوم صفوی شاه بعدی عادلشاه افشار سلسله افشاریه تولد ۱۰۶۷ هجری خورشیدی مرگ ۲۹ خرداد ۱۱۲۶ زادگاه کلات (شمال خراسان) محل قتل قوچان (شمال خراسان) مدت عمر ۶۰ سال محل دفن مشهد نام همسران رضیه خانم، ستاره و ... نام فرزندان رضاقلی میرزا، نصراللّه میرزا، و ... نادر شاه افشار او رئیس ایل افشار بود که به پادشاهی ایران رسید و بنیانگذار دودمان افشاریه شد. او دوازده سال (از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶) بر ایران حکومت کرد. پایتخت وی شهر مشهد بود.[۱] او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است.
فهرست مندرجات




پیش از پادشاهی

نادرقلی در حدود سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‏شد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و دره گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند. [۱]
نام اصلی او «نادرقلی» بود و روایت غیرمستندی هست که هنگامی که نادر هنوزبه ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم بهاسارت آنها درآمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را «نادرقلی بیگ» نامید. [۲]
در این هنگام افغانها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده بودند و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رساندند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دومصفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند(۱۱۳۵ه.ق) ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.
محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت میکرد کمی بعد بهدست پسر عمویش بهنام اشرف افغان بهقتل رسید(۱۱۳۷ ه.ق). همزمان با این اوضاع و احوال نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد(۱۱۳۹ ه.ق.). سپس خراسان را به تصرف خود در آورد.[۳]
فئودال بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرتگیری نادرقلی بیگ شد ولی نادر در سال ۱۷۲۶ پشتیبانی شاه طهماسب صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار)را جلب کرده توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را درخراسان برپا نماید. شاه طهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلامکرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد اومناسباتش با شاه طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان میرسد.
آنگاه برای بهقدرت رساندن شاه طهماسب با افغانها وارد جنگ شده در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارسشکست داد و سپس در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده وقبایل این دیار را مطیع نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغانها بهپایان رسید(۱۱۴۲ ه.ق).


سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیهاکه غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ رانیمه کاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه تهماسب صفوی بهقصد اظهار وجوددنباله جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی منهزم شد.
در سال ۱۱۴۵ ه.ق. به دنبال یک قرارداد میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی که بخشی از آذربایجان را به آن دولت وا گذار میکرد، نادر رهبران ایلها را که پشتیبان صفویه بودند در یکجا جمع نمود و با یاری آنها طهماسب را از شاهی برکنار گردانیده پسر خردسالش با عنوان (شاه عباس سوم) را به جانشینی برگزید و خود را نایبالسلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت و عثمانیان را به سختی شکست داد.[۴]
پادشاهی


سکه نادرشاه ۱۱۱۵م/ ۱۷۳۸ه.ق


نادرشاه افشار. [ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایراناست . وی در ۲۸ محرم سال ۱۱۰۰ هَ . ق . درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گزمتولد شد، پدر او امامقلی قرقلو از ایل افشار بود، ایل افشار از ایل هائیاست که شاه عباس کبیر به دوران سلطنت خویش به ناحیه ٔکبکان کوچ داده بودتا در سر راه ازبکان مقاومت کنند. امامقلی از افراد بی نام و نشان این ایلبود و گویا به شغل پوستین دوزی و به تنگدستی روزگار میگذرانیده است ..[۵]
در سال ۱۱۴۸ قمری نادرشاه کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را در دشت مغانجمع کرد (بالغ بر ۲۰٬۰۰۰ نفر). او در شورای دشت مغان اعلام کرد که وظایفخود را انجام داده و تصمیم بهاستراحت و کنارهگیری از کارها دارد. بزرگانکشور که میدانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند.بدین ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز شد. نادر اندکی بعد در ۱۱۴۸ ه.ق. تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکههای دوره افشاریه نیز منقوش گردید.[۶]
او به مدت ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود. در این مدت توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر که برای سالها از ایران جدا شدهبود را به ایران بازگرداند. مهمترین فتح او فتح هندوستان بود. [۷]
افغانهای یاغی پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلیگریخته بودند. نادرشاه سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان کهجزو غارتگران بودند (حدودا ۸۰۰ نفر) و در قتل عام مردم ایران نقش اساسیداشتند را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندیها را شکست داده و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی دار زدند و بازگشتند.[۸]نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست بابهکارگیری تاکتیکهای نوین جنگی، لشکر انبوه هندوستان را در هم بکوبد. نادرشاه توانسته بود با آموزشهای رزمی سنگین و کارآمد ارتش خود را به یک جنگافزار رعبآور برای دشمن تبدیل کند.
در این جنگ در طی یک روز بین بیست تا سیهزار شهروند هندی کشته شدند.[۹] بهناچار محمد شاه گورکانی پادشاه هندی از نادر امان خواست؛ نادر درقبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقبنشینی را پذیرفت؛ محمد شاه را با تبر مقطوعالنسل کرد و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت.[۱۰]نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت؛ غنائمیکه نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانهٔ دورانصفوی برآورد شدهاست. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس و کره جواهرنشان شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال گرفتن مالیات را درایران قطع کرد.[۱۱] با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان را فراهم کرد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.
نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزارا کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که دراین کار آنها را مقصر میدانست کشت. لازم بهگفتن است که همواره پزشکیفرانسوی بنام "بازن" در رکاب نادر شاه بود که بنا بهعقیدهای امکان وجوددسیسه از جانب او نیز میرود.[نیازمند منبع]
نادر برای تامین هزينه جنگهای خود مجبور بود تا مالیات های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورشهایی در جایجای کشور روی میداد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورشها به خراسانرفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حملهکردند و اور ا به قتل رساندند. به گفته "لارنس لاکهارت" مورخ انگليسی (ر.ک. صادق رضازاده شفق،کتاب نادرشاه) ماجرا از اين قرار بوده که نادر در ماه های اخير در اوجخشونت حکومت ميکرد و به دلايلی چند به تمامی سرداران ايراني اش سوءظنداشت... تعداد چهار هزار سرباز افغانی در اردوگاه داشت که جمله بهنادر وفادار و در حق ايرانيان دشمن کام بودند. نادر شبی رئيس آنها رااحظار کرد و چنين گفت: من از نگهبانان خود راضی نيستم و از وفا و دليریشما آگاهم. حکم ميکنم فردا صبح همه آنان را توقيف و زنجير کنيد و اگر کسیمقاومت کند ابقا نکنيد. حيات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شمااعتماد دارم... آنها رفتند تا خود آماده کنند... ولی نوکری گرجی اين موضوعرا به اطلاع سرداران نادر رساند و ايشان مصمم شدند تا دير نشده نادر را ازميان بردارند... تا پاسی از شب رفت مواضعين به خيمه چوکی دختر محمد حسينخان قاجارکه نادر آن شب در سراپرده او بود رو آوردند و ترس به آنان چندان غلبه کردکه اکثرشان جرات ورود به خيمه نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و يکشخص متهور ديگر وارد شدند و چوکی تا به آنها متوجه شد نادر را بيدار کرد.نادر خشمناک از جای برخاست و شمشير کشيد. پايش در ريسمان چادر گير کرد ودرافتاد. تا خواست برخيزد صالح خان ضربتی وارد آورد و يک دست او قطع کرد،ترس بر او مستولی گشت و در جای خود خشک بماند. اما محمد خان قاجار جراتخود را حفظ کرد و سر نادر شاه از تن جدا ساخت. (يکشنبه يازدهم جمادی الاخر ۱۱۶۰ برابر ۲۰ ژوئن ۱۷۴۷ برابر ۳۰ خرداد ۱۱۲۶ خورشيدی)



شمشیر جواهرنشان نادر بخش کوچکی از جواهرات نادر که اکنون قسمتی از جواهرات سلطنتی ایران است.


اين گفته "لارنس لاکهارت" با کم و بيش بسيار اندک از قول جيمز فريزر انگليسی که شخصا نادرشاه را ميشناخته و ماهها همراه او بوده و پزشک فرانسوی نادرشاه "بازن" هم در کتاب رضازاده شفق آورده شده.

پس از مرگ نادر شاه بسياری از فرزندان وی و برادرانش نيز کشته شدند.رضازاده شفق در کتاب نادرشاه ( ص ۲۲۱ تا ۲۲۲ تهران ۱۳۳۹ چاپ ۱۳۸۶ شابک۹۷۸۹۶۴۳۸۰۳۳۳۹) از قول محقق انگليسی لارنس لاکهارت (کتاب نادرشاه / لندن۱۹۳۸)چنين مياورد: "پساز قتل نادرشاه، برادران و فرزندانش... علی قلی خان به حدی کينه قطع نسلنادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم بکشت و از تماماينان فقط (فرزندش) شاهرخ (اين نام به احتمال زياد اشتباه است. تحقيفات مادر اين رابطه ادامه دارد) را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از صفويان بود و گفته اند از ابقای او منظورش اين بود شايد روزی مردم ايران خواستند پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند."
اين فرزند او، بر اساس چند منبع متفاوت از جمله "فرهنگ ماير" آلمانی، چاپ ۱۸۸۸ و کتاب "ترک ها در هند" نوشته "هنری جرج کين" (چاپ اول به سال ۱۸۷۹ و چاپ جديد توسط دانشگاه هاوایی به سال ۲۰۰۱، شابک ۰۸۹۸۷۵۵۳۴۴) توسط ياران نادرشاه نزد ملکه اتريش، "ماريا ترزيا" (ماریا ترزا، اتریش) برده و به او سپرده مي شود. ماريا ترزيا اين پسر را غسل تعميد می دهد و او را "بارون فون سملين" "Baron von Semlin" می نامد (سملين امروز زمون "Zemun" ناميده ميشود و بخشی است از شهر بلگراد پايتخت صربستان). اين پسر در بزرگی به ارتش روسيه ملحق و در جنگ هفت ساله شرکت می کند و نايل به دريافت درجه افتخار می گردد. او در شهرک "مودلينگ" در حومه وين فوت می کند و احتمالا همانجا به خاک سپرده می شود.
ایران در دورهٔ نادرشاه
نادر شاه


در زمانی که صفویان با هجوم افغانها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانیها ازغرب و روسها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را بهسامان نمود.
در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکیاز قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدرمرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقبنشینیکردند.
بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شدهاند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.
در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه میشد. نادر اقوام ایرانی رامتحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشورآسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستانترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره.[۱۲]
نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعیفلات ایران رسانید و با تدارک کشتیهای عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوقتاریخی کشور را بر آبهای شمال و جنوب تثبیت کند. با افول دولت نادری،سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدتها به زیر یک درفش درآمده و رنگیگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نادر و فرزندانش


جانشینان نادرشاه

بعد از نادرشاه، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زندبود بهقدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود بهخراسان شد و کریمخاناین منطقه را بهاحترام نادر که او را ولینعمت خود میدانست در اختیارجانشینانش باقی گذاشت.
نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برد.وی بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیزدر گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز، احمدخان ابدالی در افغانستان، آزادخان افغان در آذربایجان و حتی محمد حسن خان قاجار در مازندرانشروع به حکومت کردند. در خراسان نیز علیقلیخان افشار (برادرزاده نادر)بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامیدو شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار راشکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوعالنسل کرد. اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد. نوه نادر، به نام شاهرخ میرزا را بهقدرت رساندند. یکسال بعد، او نیز مخلوع و کور شد، اما دوباره به قدرت رسید و توسط شاه سلیمان ثانی(از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) از پای درآمد. شاهرخ نابینا چهلو هشت سال سلطنت کرد، اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخانبه قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست خونخواران قاجار رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد.

افشاریان







محدودهٔ فرمانروایی افشاریان.


افشاریان، نام دودمانی ایرانی است که بر ایران حکومت کرد. بنیادگذار این دودمان نادرشاه افشار بود.
فهرست مندرجات




مراحل تاریخی

از سقوط صفویان تا تاجگذاری نادر (۱۱۳۵-۱۱۴۸ ه.ق.)



مقبره نادرشاه در مشهد


نادرشاه افشار در سال ۱۰۶۶ه.ش در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‏شد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلورا شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، درنواحی ابیورد و دره گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکانو ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند. [۱]
نام اصلی او نادرقلی بود و هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم به اسارت آنها در آمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را نادرقلی بیگ نامید.
در این هنگام افغانها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده بودند و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رساندند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دومصفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند(۱۱۳۵ه.ق) ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند. محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت میکرد کمی بعد بدست پسر عمویش به نام اشرف افغان به قتل رسید(۱۱۳۷ ه.ق). همزمان با این اوضاع و احوال نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد(۱۱۳۹ ه.ق.). سپس خراسان را به تصرف خود در آورد.[۲]
فئودال بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت گیری نادرقلی بیگ شد ولی نادر در سال ۱۷۲۶ پشتیبانی شاه طهماسب صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار)را جلب کرده توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را درخراسان بر پا نماید. شاه طهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراساناعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به طهماسب قلی تغییر داد. سال بعداو مناسباتش با شاه طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان میرسد. آنگاه برای به قدرت رساندن شاه طهماسب با افغانها وارد جنگ شده در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارسشکست داد و سپس در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده وقبایل این دیار را مطیع نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغانها بهپایان رسید(۱۱۴۲ ه.ق).


امپراطوری ایران در سال ۱۱۲۶ خورشیدی (۱۱۶۰ قمری) در زمان دودمان افشاریان.


سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیهاکه غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ رانیمه کاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه تهماسب صفوی به قصد اظهار وجوددنباله جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی منهزم شد.
در سال ۱۱۴۵ ه.ق. به دنبال یک قرارداد میان شاه طهماسب و دولت عثمانی که بخشی از آذربایجان را به آن دولت وا گذار میکرد، نادر رهبران ایلها را که پشتیبان صفویه بودند در یک جا جمع نمود و با یاری آنها طهماسب را از شاهی برکنار گردانیده پسر خردسالش به نام عباس(شاه عباس سوم) را به جانشینی برگزید و خود را نایب السلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر شاه در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت و عثمانیان را به سختی شکست داد.[۳]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
استواری، شکوه و اوج سلسله افشاری (۱۱۴۸-۱۱۵۹ ه.ق.)



نادرشاه افشار، نسخهٔ اصلی در موزهٔ ویکتوریا و آلبرت در شهر لندن


در سال ۱۱۴۸ قمری نادرشاه کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را در دشت مغانجمع کرد (بالغ بر ۲۰۰۰۰ نفر). او در شورای دشت مغان اعلام کرد که وظایفخود را انجام داده و تصمیم به استراحت و کنارهگیری از کارها دارد. بزرگانکشور که میدانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند.بدین ترتیب شاه عباس سومصفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز شد.نادر اندکی بعد در ۱۱۴۸ ه.ق. تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکههای دوره افشاریه نیز منقوش گردید.[۴]
او برای ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود و در این مدت توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر را که برای سالها از ایران جدا شدهبود به ایران بازگرداند. مهمترین فتح او فتح هندوستان بود. [۵]

افغانهای یاغی که پس از گشایش قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند.نادرشاه سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان که جزو غارتگرانبودند (حدودا ۸۰۰ نفر) و در قتل عام مردم ایران نقش اساسی داشتند را بهایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و در جنگ کَرنال هندوستان را شکست داده و دهلی پایتخت آن را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند.[۶]در این جنگ بیش از سی هزار نفر کشته شدند. نادر با غنائم فراوان که از هندبه چنگ آورده بود به ایران بازگشت و تاج پادشاهی هند را بر سر محمد شاهگذاشت. غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشترین درآمد سالانهٔدوران صفویه برآورد شدهاست. در میان این غنائم جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس و کره جواهرنشانشهرت دارند. نادر شهریار توانای ایران به رغم کمی سپاهیانش در مقابللشکریان فیل سوار هندی توانست با به کارگیری تاکتیکهای نوین جنگی لشکرانبوه هندوستان را در هم بکوبد. نادر شاه بزرگ توانسته بود با آموزشهایرزمی سنگین و کارآمد ارتش خود رابه یک جنگ افزار رعب آور برای دشمن تبدیلکند. با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان را فراهم کرد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.
نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزارا کور کرد. سپس، از کار خود پشیمان شده برخی از اطرافیان خود را که دراین کار آنها را مقصر میدانست کشت. لازم به گفتن این نکته میباشد کههمواره پزشکی فرانسوی در رکاب نادر شاه بود که بنا به عقیدهای امکان وجوددسیسه از جانب او نیز میرود.[نیازمند منبع]
او برای تامین هزینههای جنگهای خود مجبور بود تا مالیاتهای گزافی از مردمبگیرد، به همین دلیل شورشهایی در جایجای کشور روی میداد ولی زمانی که نادربرای رفع یکی از این شورشها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش شبانه بهچادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند.
فروپاشی و افول سلسله افشاری (۱۱۵۹-۱۱۶۰ ه.ق.)



بیرق رسمی شاهان افشاری


علیقلیخان(عادلشاه/علیشاه)

علیقلیخان برادرزادهٔ نادر و فرزند ابراهیم خان ظهیرالدول بودهاست.علیقلیخان در بیشتر لشکرکشیهای نادر همراه او بودهاست و به دلیل شجاعت ودلیری همواره مورد علاقهٔ نادر بودهاست. به دلیل مشکلات اقتصادی پیش آمدهاز کشورگشاییهای دوران نادر و مالیاتهای بسیاری که نادر برای تامین هزینهٔجنگها از تودهٔ مردم میگرفت، هر از چند گاهی شورشی در گوشهای از کشور بهپا میشد. در یکی از این شورشها که در سیستان به پا شده بود، نادر،علیقلیخان را مامور کرد تا آن را سرکوب کند. به دلیل آنکه نادر در اواخرعمر نسبت به بسیاری از اطرافیانش بدبین شده بود، تهماسب قلی خان جلایر رابه همراهی علیقلیخان به سیستان منصوب کرد. در میان راه بود که علیقلیخانسر از اطاعت نادر برداشت و بر ضد او یاغی شد و قیام کرد. زمانی از اینشورش نگذشته بود که نادر به دست درباریان به قتل رسید.
پس از آگاهی از قتل نادر علیقلیخان اریکهٔ قدرت نادر، کلات و گنجینههای آنرا تسخیر کرد و رضا قلی میرزا و همهٔ فرزندان نادر را به قتل رساند. تنهاشاهرخ میرزا بود که جان سالم به در برد. سپس با لقب علی شاه یا عادلشاه در۷ جمادیالثانی ۱۱۶۰ در مشهد بر تخت پادشاهی نشست. در این هنگام بود کهبرای رضایت مردم دست به بذل و بخششهای بسیار از گنجینههای نادر زد. علیقلیشاه برادر کوچکتر خود ابراهیم خان را به مناطق مرکزی جنوبی و غربی ایرانگماشت. در طول حکومت یازده ماههٔ عادلشاه، محمد حسن خان قاجار قیام کرد ونیز برادرش ابراهیم خان نیز بر ضد او دست به شورش زد. عادلشاه که خود رادر برابر شورش برادرش توانا نمیدید به تهران گریخت ولی طرفدارانابراهیمخان او را در تهران دستگیر کردند و به ابراهیم خان تحویل دادند.ابراهیم خان نیز به مانند نادر، او را کور کرد.
ابراهیم خان

ابراهیم خان از همراهان نادر در جنگ با ترکان بود و نیز در شورشهای اخیردر دوران نادر، جایگاه مهمی در سرکوب آنان داشت. او همچنین شورش سام میرزارا در اردبیل سرکوب کرده بود.
شاهرخ میرزا

او به دلیل اصل و نسب خود که از نوادگان سلطان حسین صفوی به شمار میرفت ونیز احترام و علاقهٔ نادر نسبت به او دارای محبوبیت نزد مردم بود که همیننیز باعث شد تا به حکومت برسد.
ویژگیهای مهم این دوره

ویژگیهای مهم حکومت افشاریه:

  • نظام اداری و حکومتی ایران
  • نظام اجتماعی ایران
  • نظام اقتصادی ایران
  • مناسبات خارجی ایران

فهرست نوادگان نادر شاه



فهرست مندرجات

فرزندان






نوهها











نتیجهها



منابع


  • نادرشاه، بازتاب حماسه و فاجعه ملی، پناهی سمنانی، کتاب نمونه، چاپ چهارم ۱۳۷۰

تقی خان شیرازی

تقی خان شیرازی حاکم ایالت فارس در زمان نادر شاه افشار بود. اجداد وی شغل میرابی را در شیراز بر عهده داشتند. ولی پس از روی کار آمدن نادر، تقی خان مورد توجه وی قرار گرفت و به فرمانداری فارس منصوب شد و در جنگ با سلطان عماننیز نقش مهمی داشت. وی چندان فرد قابلی نبود، اما به خاطر اینکه نادر اورا دوست میداشت به این مقام او را رساند. وی در زمان لشکرکشی نادر به هندوستان با ولیعهد - رضاقلی میرزا - رابطه خوبی نداشت و برخی وی را در برانگیختن دشمنی نادر نسبت به پسرش دخیل میدانند.
تقی خان شیرازی در اواخر عمر نادر شاهشورش کرد ولی به سختی شکست خورد. پس از شکست اعضای خانوادهاش کشته شده یامانند برده فروخته شدند و خود تقی خان پس از تحمل بیاحترامیهای بسیار ازیک چشم کور شد. با کمال تعجب، تقی خان باز توانست اعتماد نادر را جلب کندو علاوه بر نجات بقیه افراد خانوادهاش به حکمرانی کابل منصوب شد و پس از مرگ نادر در خدمت احمد شاه درانی بود و در افغانستان درگذشت.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شار

نقاشیای از نادر شاه، که از روی خودش کشیده شده است و در موزهٔ ویکتوریا و آلبرت در لندن است ترتيب بنیانگذار دودمان افشاریه نام اصلی نادرقلی القاب نادرقلی بیگ، تهماسبقلی خان، نایبالسلطنه نام پدر امامقلی افشار زمان پادشاهی ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ هجری خورشیدی صدراعظمها میرزامهدی خان استرآبادی شاه پیشین شاه تهماسب دوم صفوی شاه بعدی عادلشاه افشار سلسله افشاریه تولد ۱۰۶۷ هجری خورشیدی مرگ ۲۹ خرداد ۱۱۲۶ زادگاه کلات (شمال خراسان) محل قتل قوچان (شمال خراسان) مدت عمر ۶۰ سال محل دفن مشهد نام همسران رضیه خانم، ستاره و ... نام فرزندان رضاقلی میرزا، نصراللّه میرزا، و ... نادر شاه افشار او رئیس ایل افشار بود که به پادشاهی ایران رسید و بنیانگذار دودمان افشاریه شد. او دوازده سال (از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶) بر ایران حکومت کرد. پایتخت وی شهر مشهد بود.[۱] او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است.
فهرست مندرجات




پیش از پادشاهی

نادرقلی در حدود سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‏شد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و دره گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند. [۱]
نام اصلی او «نادرقلی» بود و روایت غیرمستندی هست که هنگامی که نادر هنوزبه ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم بهاسارت آنها درآمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را «نادرقلی بیگ» نامید. [۲]
در این هنگام افغانها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده بودند و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رساندند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دومصفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند(۱۱۳۵ه.ق) ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.
محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت میکرد کمی بعد بهدست پسر عمویش بهنام اشرف افغان بهقتل رسید(۱۱۳۷ ه.ق). همزمان با این اوضاع و احوال نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد(۱۱۳۹ ه.ق.). سپس خراسان را به تصرف خود در آورد.[۳]
فئودال بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرتگیری نادرقلی بیگ شد ولی نادر در سال ۱۷۲۶ پشتیبانی شاه طهماسب صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار)را جلب کرده توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را درخراسان برپا نماید. شاه طهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلامکرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد اومناسباتش با شاه طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان میرسد.
آنگاه برای بهقدرت رساندن شاه طهماسب با افغانها وارد جنگ شده در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارسشکست داد و سپس در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده وقبایل این دیار را مطیع نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغانها بهپایان رسید(۱۱۴۲ ه.ق).
ایران
تاریخ ایران
ایران پیش از آریاییها
ایلامیان تاریخ ایران پیش از اسلام ماد هخامنشیان سلوکیان اشکانیان ساسانیان تاریخ ایران پس از اسلام خلفای راشدین امویان عباسیان ایران در دوران حکومتهای محلی طاهریان صفاریان سامانیان زیاریان بوییان غزنویان سلجوقیان خوارزمشاهیان ایران در دوره مغول
ایلخانیان ایران در دوران ملوکالطوایفی سربداران تیموریان مرعشیان کیائیان قراقویونلو آققویونلو ایران در دوران حکومتهای ملی صفوی افشاریان زند قاجار پهلوی جمهوری اسلامی موضوعی تاریخ معاصر ایران تاریخ مذاهب ایران
تاریخ زبان و ادبیات ایران جغرافیای ایران استانهای تاریخی ایران اقتصاد ایران گاهشمار تاریخ ایران پروژه ایران
سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیهاکه غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ رانیمه کاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه تهماسب صفوی بهقصد اظهار وجوددنباله جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی منهزم شد.
در سال ۱۱۴۵ ه.ق. به دنبال یک قرارداد میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی که بخشی از آذربایجان را به آن دولت وا گذار میکرد، نادر رهبران ایلها را که پشتیبان صفویه بودند در یکجا جمع نمود و با یاری آنها طهماسب را از شاهی برکنار گردانیده پسر خردسالش با عنوان (شاه عباس سوم) را به جانشینی برگزید و خود را نایبالسلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت و عثمانیان را به سختی شکست داد.[۴]
] پادشاهی


سکه نادرشاه ۱۱۱۵م/ ۱۷۳۸ه.ق


نادرشاه افشار. [ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایراناست . وی در ۲۸ محرم سال ۱۱۰۰ هَ . ق . درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گزمتولد شد، پدر او امامقلی قرقلو از ایل افشار بود، ایل افشار از ایل هائیاست که شاه عباس کبیر به دوران سلطنت خویش به ناحیه ٔکبکان کوچ داده بودتا در سر راه ازبکان مقاومت کنند. امامقلی از افراد بی نام و نشان این ایلبود و گویا به شغل پوستین دوزی و به تنگدستی روزگار میگذرانیده است ..[۵]
در سال ۱۱۴۸ قمری نادرشاه کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را در دشت مغانجمع کرد (بالغ بر ۲۰٬۰۰۰ نفر). او در شورای دشت مغان اعلام کرد که وظایفخود را انجام داده و تصمیم بهاستراحت و کنارهگیری از کارها دارد. بزرگانکشور که میدانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند.بدین ترتیب شاه عباس سومصفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز شد.نادر اندکی بعد در ۱۱۴۸ ه.ق. تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکههای دوره افشاریه نیز منقوش گردید.[۶]
او به مدت ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود. در این مدت توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر که برای سالها از ایران جدا شدهبود را به ایران بازگرداند. مهمترین فتح او فتح هندوستان بود. [۷]
افغانهای یاغی پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلیگریخته بودند. نادرشاه سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان کهجزو غارتگران بودند (حدودا ۸۰۰ نفر) و در قتل عام مردم ایران نقش اساسیداشتند را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندیها را شکست داده و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی دار زدند و بازگشتند.[۸]نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست بابهکارگیری تاکتیکهای نوین جنگی، لشکر انبوه هندوستان را در هم بکوبد. نادرشاه توانسته بود با آموزشهای رزمی سنگین و کارآمد ارتش خود را به یک جنگافزار رعبآور برای دشمن تبدیل کند.
در این جنگ در طی یک روز بین بیست تا سیهزار شهروند هندی کشته شدند.[۹] بهناچار محمد شاه گورکانی پادشاه هندی از نادر امان خواست؛ نادر درقبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقبنشینی را پذیرفت؛ محمد شاه را با تبر مقطوعالنسل کرد و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت.[۱۰]نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت؛ غنائمیکه نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانهٔ دورانصفوی برآورد شدهاست. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس و کره جواهرنشان شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال گرفتن مالیات را درایران قطع کرد.[۱۱] با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان را فراهم کرد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.
نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزارا کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که دراین کار آنها را مقصر میدانست کشت. لازم بهگفتن است که همواره پزشکیفرانسوی بنام "بازن" در رکاب نادر شاه بود که بنا بهعقیدهای امکان وجوددسیسه از جانب او نیز میرود.[نیازمند منبع]
نادر برای تامین هزينه جنگهای خود مجبور بود تا مالیات های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورشهایی در جایجای کشور روی میداد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورشها به خراسانرفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حملهکردند و اور ا به قتل رساندند. به گفته "لارنس لاکهارت" مورخ انگليسی (ر.ک. صادق رضازاده شفق،کتاب نادرشاه) ماجرا از اين قرار بوده که نادر در ماه های اخير در اوجخشونت حکومت ميکرد و به دلايلی چند به تمامی سرداران ايراني اش سوءظنداشت... تعداد چهار هزار سرباز افغانی در اردوگاه داشت که جمله بهنادر وفادار و در حق ايرانيان دشمن کام بودند. نادر شبی رئيس آنها رااحظار کرد و چنين گفت: من از نگهبانان خود راضی نيستم و از وفا و دليریشما آگاهم. حکم ميکنم فردا صبح همه آنان را توقيف و زنجير کنيد و اگر کسیمقاومت کند ابقا نکنيد. حيات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شمااعتماد دارم... آنها رفتند تا خود آماده کنند... ولی نوکری گرجی اين موضوعرا به اطلاع سرداران نادر رساند و ايشان مصمم شدند تا دير نشده نادر را ازميان بردارند... تا پاسی از شب رفت مواضعين به خيمه چوکی دختر محمد حسينخان قاجارکه نادر آن شب در سراپرده او بود رو آوردند و ترس به آنان چندان غلبه کردکه اکثرشان جرات ورود به خيمه نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و يکشخص متهور ديگر وارد شدند و چوکی تا به آنها متوجه شد نادر را بيدار کرد.نادر خشمناک از جای برخاست و شمشير کشيد. پايش در ريسمان چادر گير کرد ودرافتاد. تا خواست برخيزد صالح خان ضربتی وارد آورد و يک دست او قطع کرد،ترس بر او مستولی گشت و در جای خود خشک بماند. اما محمد خان قاجار جراتخود را حفظ کرد و سر نادر شاه از تن جدا ساخت. (يکشنبه يازدهم جمادی الاخر ۱۱۶۰ برابر ۲۰ ژوئن ۱۷۴۷ برابر ۳۰ خرداد ۱۱۲۶ خورشيدی)




شمشیر جواهرنشان نادر بخش کوچکی از جواهرات نادر که اکنون قسمتی از جواهرات سلطنتی ایران است.


اين گفته "لارنس لاکهارت" با کم و بيش بسيار اندک از قول جيمز فريزر انگليسی که شخصا نادرشاه را ميشناخته و ماهها همراه او بوده و پزشک فرانسوی نادرشاه "بازن" هم در کتاب رضازاده شفق آورده شده.

پس از مرگ نادر شاه بسياری از فرزندان وی و برادرانش نيز کشته شدند.رضازاده شفق در کتاب نادرشاه ( ص ۲۲۱ تا ۲۲۲ تهران ۱۳۳۹ چاپ ۱۳۸۶ شابک۹۷۸۹۶۴۳۸۰۳۳۳۹) از قول محقق انگليسی لارنس لاکهارت (کتاب نادرشاه / لندن۱۹۳۸)چنين مياورد: "پساز قتل نادرشاه، برادران و فرزندانش... علی قلی خان به حدی کينه قطع نسلنادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم بکشت و از تماماينان فقط (فرزندش) شاهرخ (اين نام به احتمال زياد اشتباه است. تحقيفات مادر اين رابطه ادامه دارد) را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از صفويان بود و گفته اند از ابقای او منظورش اين بود شايد روزی مردم ايران خواستند پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند."
اين فرزند او، بر اساس چند منبع متفاوت از جمله "فرهنگ ماير" آلمانی، چاپ ۱۸۸۸ و کتاب "ترک ها در هند" نوشته "هنری جرج کين" (چاپ اول به سال ۱۸۷۹ و چاپ جديد توسط دانشگاه هاوایی به سال ۲۰۰۱، شابک ۰۸۹۸۷۵۵۳۴۴) توسط ياران نادرشاه نزد ملکه اتريش، "ماريا ترزيا" (ماریا ترزا، اتریش) برده و به او سپرده مي شود. ماريا ترزيا اين پسر را غسل تعميد می دهد و او را "بارون فون سملين" "Baron von Semlin" می نامد (سملين امروز زمون "Zemun" ناميده ميشود و بخشی است از شهر بلگراد پايتخت صربستان). اين پسر در بزرگی به ارتش روسيه ملحق و در جنگ هفت ساله شرکت می کند و نايل به دريافت درجه افتخار می گردد. او در شهرک "مودلينگ" در حومه وين فوت می کند و احتمالا همانجا به خاک سپرده می شود.


ایران در دورهٔ نادرشاه



نادر شاه


در زمانی که صفویان با هجوم افغانها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانیها ازغرب و روسها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را بهسامان نمود.
در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکیاز قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدرمرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقبنشینیکردند.
بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شدهاند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.
در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه میشد. نادر اقوام ایرانی رامتحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشورآسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستانترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره.[۱۲]
نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعیفلات ایران رسانید و با تدارک کشتیهای عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوقتاریخی کشور را بر آبهای شمال و جنوب تثبیت کند. با افول دولت نادری،سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدتها به زیر یک درفش درآمده و رنگیگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.


نادر و فرزندانش


جانشینان نادرشاه

بعد از نادرشاه، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زندبود بهقدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود بهخراسان شد و کریمخاناین منطقه را بهاحترام نادر که او را ولینعمت خود میدانست در اختیارجانشینانش باقی گذاشت.
نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برد.وی بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیزدر گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز، احمدخان ابدالی در افغانستان، آزادخان افغان در آذربایجان و حتی محمد حسن خان قاجار در مازندرانشروع به حکومت کردند. در خراسان نیز علیقلیخان افشار (برادرزاده نادر)بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامیدو شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار راشکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوعالنسل کرد. اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد. نوه نادر، به نام شاهرخ میرزا را بهقدرت رساندند. یکسال بعد، او نیز مخلوع و کور شد، اما دوباره به قدرت رسید و توسط شاه سلیمان ثانی(از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) از پای درآمد. شاهرخ نابینا چهلو هشت سال سلطنت کرد، اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخانبه قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست خونخواران قاجار رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد.

شاهرخ

برای دیگر کاربردهای «شاهرخ» به شاهرخ (ابهامزدایی) بروید. معین الدین شاهرخ تیموری (۸۰۷ – ۸۵۰ ه.ق/۱۴۰۵ - ۱۴۴۷ م) نام چهارمین پسر تیمور گورکانی (۷۷۱ – ۸۰۷ ه. ق/۱۳۷۰ - ۱۴۰۵ م.) و یکی از جانشین او و از بزرگترین پادشاهان تیموری است.
شاهرخ هنرپرور و ادبدوست بود و به علم و هنر بسیار علاقه داشت. شورشهایجدایی طلبانه را فرونشاند و بر آبادانی ایران زمین همت گمارد. او پایتختخود را از سمرقند به شهر هرات منتقل کرد و آن شهر را مرکز هنرمندان و دانشمندان ساخت. سبک هنری یا مکتب هرات تحت حمایت او و پسرش بایسنقر شکل گرفت.
همسر او گوهرشاد آغا نیز بناها، مساجد و مدارس بسیاری بنا کرد که مسجد گوهرشاد مشهد، مسجد گوهرشاد هرات و مدرسه گوهرشاد در هرات از آن جملهاست.
پس از مرگ تیمور حاکمانی که از ترس حاضر به اطاعت او شده بودند هر کدامعلم استقلال برافراشتند. هریک از فرزندان تیمور نیز در گوشهای حکومتیتشکیل دادند. سرانجام شاهرخ با غلبه بر رقبا به عنوان جانشین پدر حکومت رادر دست گرفت. شاهرخ که سالها در خراسانبود تحت تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی قرار گرفته بود. او برخلاف پدرش مردیآرامش طلب بود وبه عمران وآبادانی علاقه بسیار داشت. این وضع در زمانجانشینان او نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از او پسرش الغ بیگ (۸۵۰ – ۸۵۳ ه.ق/۱۴۴۷ - ۱۴۴۹ م) حکمران امپراتوری تیموری شد.
به این ترتیب نامی نیک از خود به یادگار گذاشت. شاهرخ هم در عالم سیاست و هم مردم داری و هنر بسیار خوش درخشید.[۱] در سن بیست سالگی یعنی در سال ۷۹۹ ه.ق حکمران مستقل خراسان گشت و سکه بهنام خویش زد[۲]و در سن ۳۸ سالگی یعنی سال مرگ تیمور در ۸۰۷ ه.ق پادشاهی مستقل بود و درسالهای ۸۰۹ ه.ق مازندران و ۸۱۱ ه.ق ماوراءالنهر و ۸۱۷ ه.ق فارس و ۸۱۹ ه.قکرمان و ۸۲۳ ه.ق آذربایجان را تصرف کرد و در اواخر سال ۸۲۳ ه.ق او را بااسکندر پسر قرایوسف حاکم سابق آذربایجان جنگی دست داد که منجر به فراراسکندر گشت.[۲]
شاهرخ در سال ۸۳۰ ه.ق بوسیله احمد نامی در مسجد جامع هرات بوسیله کاردمورد سوء قصد قرار گرفت ولی از مرگ نجات یافت در سال ۸۳۲ ه.ق دوبارهاسکندر به عراق و آذربایجان تجاوز کرد و شاهرخ در صحرای سلماس بهجنگ او شتافت و اسکندر نیز بار دیگر فرار کرد.[۲]
شاهرخ ۴۳ سال سلطنت کرد و ۷۳ سال عمر نمود و در تاریخ ۸۵۰ ه.ق در شهرریدرگذشت، در زمان سلطنتش برای بازسازی خرابیها که پدرش کرده بود کوشش کرد.دیوارهای هرات و مرو را ساخت به آبادی شهرها همت گماشت. پادشاهی بودنیکوکار و اصحاب علم و دانش را گرامی میداشت و ارباب صنعت را طرف توجهقرار میداد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت. موسیقیدان معروف عبدالقادر مراغهای و آوازخوان مشهور یوسف اندکانی و قوامالدین معمار و مولانا خلیل نقاش از هنرمندان آن دوره بودند.[۲]


فهرست مندرجات

[نهفتن]

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مدعیان تاج و تخت تیمور

تیمور پس از ۳۶ سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده، در ۸۰۷ ه.ق در اُترار درگذشت. از وی ۳۱ پسر، نوه ، نبیره و نبیره زاده باقی ماند[۳] از پسرانش، عمرشیخ و جهانگیر در زمان حیات تیمور درگذشتند و میرانشاه و شاهرخ نیز چون مورد توجه پدر نبودند، به جانشینی انتخاب نشدند[۴] و تیمور، پیرمحمد جهانگیر را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی خود برگزید[۵] [۶]. در این میان برای تصاحب تاج و تخت تیمور و خزائن فراوانی که از اطراف جهان در سمرقند جمع کرده بود نزاعی سخت و طولانی بهراه افتاد.
میرانشاه و پسرش ابابکر در دیار بکر و عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، به ترتیب فارس، اصفهان و همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان میکوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور را فتح کنند.
پیرمحمد که بنا به وصیت تیمور باید جانشین او میشد در قندهار بود و نتوانست بهموقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانهٔ عملی کردن نقشهٔ لشکرکشی تیمور به چین، خلیل سلطان پسر میرانشاه را که در تاشکند بود، بر تخت نشاندند[۷] [۸].اما خلیل سلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور و دیگر مدعیان حکومتروبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکارکرد، سلطان حسین، نبیرهٔ دختری تیمور، والی ماورای سیحون بود[۹][۱۰] اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در هرات به دستور او به قتل رسید[۱۱][۱۲].
پیروزی شاهرخ بر رقیبان

شاهرخ در هرات خود را وارث تخت پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازهای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در شیراز، بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدریاش نیز بود، اعلام کرد [۱۳][۱۴] [۱۵].
در همین زمان ، درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت ، یعنی پسران عمرشیخ(رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیلسلطان) آغاز شد [۱۶][۱۷].شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران ، همچون امیرشاه ملک و حاکمان محلی، ازاو حمایت میکردند، از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و بهسروسامان دادن هرات مشغول شد.
از طرفی در تبریز و اصفهان و شیراز و کرمان و سبزوار، به سبب بی کفایتی خلیل سلطان و درگیری مدعیان جانشینی ، آشوب شده بود [۱۸]. خلیل سلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار خدایداد حسینی ، والی ماورای سیحون، شد [۱۹][۲۰]. شاهرخ در ۸۱۱ ه.ق به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیل سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به اُلُغبیگ داد [۲۱].


حکومت شاهرخ

طی پانزده سال بعد از درگذشت تیمور، بهتدریج قدرت شاهرخ در خارج از مرزهای خراسان فزونی یافت. وی پس از گرفتن مازندران در ۸۰۹ ه.ق و ماوراءالنهر و مغولستان در ۸۱۱ ه.ق ، بر بلخ و تخارستان در ۸۱۲ ه.ق و بر خوارزمدر ۸۱۵ ه.ق چیره شد، در ۸۱۷ ه.ق عراق عجم و فارس را از اسکندر گرفت وهمانند پدرش حکومت این نواحی را میان پسران و نوههایش تقسیم کرد. در اینمدت بسیاری از مدعیان حکومت از بین رفتند. عمر در ۸۰۹ ه.ق به دست برادرشابابکر کشته شد و ابابکر را ایدکو (والی کرمان) کشت، میرانشاه در ۸۱۰ ه.ق به دست قرایوسف ترکمان و پیرمحمد جهانگیر در ۸۱۱ ه.ق بهدست وزیرش پیرعلی تاز بهقتل رسیدند، خلیلسلطان هم در ۸۱۴ ه.ق بهمرگ طبیعی درگذشت[۲۲].
سیاست صلح جویانه

معین الدین شاهرخ مانند پدرش تیمور، فردی شجاع و جنگدیده، اما بر خلاف اوسلیم و صلحجو بود. او با وجود صلح طلبی و مخالفت با خونریزیهای بیهوده، دردفع سرکشان قاطع و جدی عمل می‏کرد. هر چند برای توسعه قلمرو خود جز درمواردی متعدد به ندرت دست به لشکرکشی زد، در حفظ و تسخیر آن چه آن رامیراث پدر تلقی می‏کرد، خودداری نداشت. در دفع مخالفان همواره پیروز بود.اما مادامی که کار با صلح و دوستی پیش می‏رفت هرگز دست بهجنگ نمی‏زدبهطوری که از سلاح تدبیر بیش از توسل به شمشیر استفاده می‏کرد.[۱] فقط در واقعه سوءقصد احمد لُر، یک تن از متعصبان حروفیه، که در هرات او را با کارد زخمی کرد در ۸۳۰ ه.ق/ ۱۴۲۷م آن هم بدان سبب که احتمال توطئه‏ای در بین بود و گمان می‏رفت که ترکمانان قراقویونلو که شیعه بودند، در آن سوءقصد دست دارند، خشونت نشان داد.[۱]
همچنین در طغیان نواده خود میرزا محمد، پسر بایسنقر هم که ظاهراً دراصفهان به تحریک برخی از عناصر ناراضی یا ماجراجو، بر ضد وی قیام کرد،مجازات محرکان را ضروری یافت و به قتل تعدادی از آن جماعت که از دیندارانعصر نیز محسوب می‏شدند، فرمان داد.[۱]
او در ۸۳۰ ه.ق / ۱۴۲۷م در اوایل سلطنتش بیشتر کارها را به پسرش غیاث الدین بایسنقرواگذار کرد. اما علاقه بایسنقر به شعر و هنر و نیز اعتیادش به شرابخواریکه عاقبت موجب مرگ زود هنگام او نیز شد، وی را به تدریج از چشم پدرانداخت. [۱]
نسبت به بعضی از مشایخ صوفیه، و خصوصا کسانی که گرایشهای شیعی داشتند، نیز نفرت یا سوءظن نشان می‏داد. اما این طرز تلقی که از جمله نسبت به سید محمد نوربخش، سید قاسم انوار و صائن الدین ترکهبا خشونت بیشتری همراه شد. این خشونت و برخورد قاطع نیز از احتمال ارتباطآنها با ترکمانان آذربایجان - طوایف قراقویونلو که منسوب به تشیع بودند -ناشی می‏شد.[۱]
رابطه با سایر دولتها

شاهرخ توانست از سرزمینهای از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچهای فراهمسازد و با همسایگان و رقیبانش روابط دوستانهای برقرار کند. چنانکه سفیرانیاز چین، هند، شروان و دشت قپچاق به دربار او آمد و شد داشتند[۲۳]شاهرخ در ایجاد رابطهای درست با کشورهای اطراف نیز اهتمام بسیار ورزید کهاین امر نیز خود موجب گسترش تجارت، ایجاد آسایش و فراغت بیشتر برای عموممردم شد. او حتی با فرمانروایان هندکه پدرش تیمور قلمرو آنها را غارت و رعایای ایشان را قتلعام کرده بود،رابطه دوستی برقرار کرد و از طریق ارسال هدایا و سفرا از آنها دلجویینمود. در مورد چیننیز که پدرش تا واپسین لحظات حیات از فکر تسخیر و غارت آن جا باز نماند،راه دوستی پیش گرفت. به طوری که با مبادله سفیر و تبادل هدایا، در ایجادروابط بازرگانی با آن سرزمین بسیار تلاش کرد.[۱] با این وجود شاهرخ هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و فرارود (ماوراءالنهر) تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابیهایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ قرایوسف ترکمان در ۸۲۳ ه.ق، شاهرخ حدود یک سال تبریزرا در اختیار داشت و سه بار نیز به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در۸۳۹ ه.ق بود ولی با وجود این پیروزیها، نتوانست آنجا را زیر فرمان کاملخود درآورد و چون از بیم پسران قرایوسف، کسی حکومت آذربایجان را نمیپذیرفت[۲۴][۲۵]، شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبههایی که در آذربایجان خوانده میشد، اکتفا کند.
اقدامات عمرانی

از آنجایی که شاهرخ شاهد نتایج نامطلوب یورشهای خونین و طوفانی امیر تیموربود، خود را در ترمیم خرابیهای ناشی از تاخت و تازهای پدر موظف می‏دید واز این که با تهاجمهای تازه و مجدد، خرابیهای جدیدی در اطراف قلمرو خودبهوجود آید بهطور جدی پرهیز میکرد. در اغلب موارد، شاهرخ تا جایی که ممکنبود از خشونت پرهیز می‏کرد چنان که این همه پرهیز از خشونت، از فرزند کسیمانند تیمور بسیار عجیب مینمود. از طرفی سلطنت آرام و صلحطلبانه او برایرعایایش که در طول مدت حیات تیمور، عمری را در دغدغه دایم و ناامنی مستمرنسبت بهجان و مال خویش سپری کرده بودند، دوران التیام جراحات قلبی بود.[۱]
تحت تأثیر همین طرز تفکر بود که او شهر مرو را که از دوران هجوم مغول ویران و بیآب مانده بود، آباد کرد و آب نهر مرغاب را که مرو مدتها از برکت وجود آن محروم مانده بود در جویهای این شهر دوباره جاری ساخت.[۱]
رابطه با دین

بر خلاف تیمور که از دین تنها ملاقات با صوفیانرا میشناخت، شاهرخ در رعایت دین و پیروی از شریعت صدق و اخلاص واقعی داشت.او در سفر و حتی در میدان جنگ، از به جا آوردن فرایض دینی غفلت نمی‏کرد.شاهرخ در ایجاد مساجد و تعمیر و ترمیم بقعه‏ها و رباطها بسیار کوشش کرد و نسبت به علما و مشایخ صوفیه محبت مینمود.[۱]
خصوصیت منحصر به فرد شاهرخ حمایت آزادانه از علم را با اعتقادات اسلامیدرآمیخته بود. شاهرخ برخلاف سایر اعضای خانواده تیمور علاقهای به مشروبنداشت و تمام شرابهایی را که در هرات مییافت حتا شرابهای پسرش جوکی رابهزمین میریخت.[۲۶]
در دورهٔ تیموریان، صوفیگری رواج و گسترش یافت و مشایخ و علما از احترام بسیاری برخوردار بودند. شاهرخ و سلطان حسین و سلطان ابوسعید از سلسله نقشبندیان حمایت میکردند. از دیگر سلسلههای مهم صوفیه در این دوره نوربخشیه بودند. فرقهٔ حروفیه نیز در همین دوره شکل گرفت[۲۷][۲۸]. حروفیه ظاهراً دارای تشکیلات سیاسی گستردهای بوده و بنا بر منابع، در سوءقصد به شاهرخ در ۸۳۰ ه.ق نیز نقش اساسی داشتهاند[۲۹][۳۰].
شاهرخ عده‏ای از موسیقیدانان، شاعران و خنیاگران عصر را گرد خود جمع کردهبود، اما این هرگز مانع از حضور او در مجالس حافظان قرآن و محضر علما وزیارت مقابر اولیاء نشد. شاهرخ زیارت مشهد رضوی را تقریباً به طور منظم و در هر فرصتی که دست می‏داد با اخلاص و علاقه تمام به جا می‏آورد. به علاوه زیارت مقبره خواجه عبدالله انصاری را در گذرگاه هرات و زیارت مقبره شیخ ابواسحاق کازرونی را هر وقت که در نواحی فارس سفر می‏کرد، انجام میداد.[۱]
تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (یاسا)بود که پس از آنکه شاهرخ، در ۸۱۵ ه.ق قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی راجانشین آنها کرد، رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری، ازجمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند[۳۱][۳۲][۳۳].
ترویج علوم و هنرها

فرمانروایی شاهرخ را سرآغاز یک عصر جدید و تجدید حیات در بعضی از انواعهنر معرفی کرده‏اند. او پادشاهی بود نیکوکار و اصحاب علم و دانش را گرامیمیداشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار میداد و در زمان وی علم و صنعت رواجیافت.[۲]توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر،بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد کهمراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبهای نازلترقرار گیرد.[۳۴] شاهرخ به همراه پسرش بایسنقر حامی و بانی شکلگیری مکتب هرات از سبکهای مهم هنری در ایران بود و در تحت حمایت او نقاشان، خوشنویسان، تذهیبکاران را در هرات گردآورد تا برای وی ظریف ترین آثار هنری را در خط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود آوردند. [۳۵] کانون هنری بایسنقر در هرات بهنام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود[۳۶]و کتابهای پدیدآنده در این دوره شامل نفیسترین مینیاتورها و استادانهترینخوشنویسیها هستند که به زیبایی تمام صحافی و جلدآرایی گشتهاند.
بازیل گریمعتقد است: "شاید شدت عملهای شاهرخ در رعایت شریعت اسلامی بود که او را بهحمایت از تهیه کتابهایی به غیر از شعر و داستانسرایی وا میداشت. ازکتابهای خطی یافت شده در دوران او معلوم میشود که او هرگز بهترین نقاشانرا برای کتابخانه خود از هرات و سایر جاها جذب نکرد و از طرف دیگر او حامیبزرگ محققین بهخصوص مورخینی مانند حافظ ابرو و عبدالرزاق بودهاست. گفته میشود او کتاب جامعالتواریخ تالیف خواجه رشیدالدین فضلاللهرا که در شرف نابودی بود نجات داد. در کتابخانه او بهجای خلق آثار جدیدبیشتر به تکثیر کتابهای قدیمی میپرداختند و به نوعی کمیت بر کیفیتمیچربیدهاست."[۳۷]
در عهد سلطنت او هرات که پایتخت دولتش بود، کانون درخشان هنر و ادب عصر محسوب می‏شد. وجود مولانا قوام الدین شیرازی،آن مهندس معمار نابغه و بی مانند که در آن ایام در هرات، به وی و همسر هنرپرورش گوهر شاد آغا، این فرصت و امکان را می‏داد تا مساجد، مدارس، و ابنیهعالی در قلمرو قدرت خویش بنا کنند. مسجد گوهرشاد در مشهد و در کنار بارگاه امام رضا و مسجد جامع گوهرشاددر هرات، از درخشانترین آثار معماری این عصر، مدیون طرح و تفکر قوام الدینشیرازی و آن ملکه هنر پرور عصر بود، که هنوز همچنان باقی است.[۱]
به سعی و تشویق شاهرخ، کتابخانه‏ای عظیم نیز در هرات به وجود آمد که جامعتعدادی از نفایس آثار بود. به علاوه بعضی هنرمندان عصر همچون عبدالقادر مراغی استاد موسیقی، مولانا خلیل مصور استاد نقاشی، یوسف اندکانی استاد آواز ، از همان ایام، در دربار هرات، نام شاهرخ را پر آوازه ساختند. [۱]
پارهای از زیباترین نقاشیها، ریشه در مکتب هرات دارند که بطور کامل باحمایت شاهزادههای تیموری در شهر هرات شکل گرفت و استاد بزرگ نقاشی یعنیکمال الدین بهزاد برخاسته از چنین مکتبی است. خطوط زیبای فارسی نظیر خطنستعلیق در دوره جانشینان تیمور شکل گرفت و آخرین مراحل تکاملی اش را دراین دوره طی نمود. همچنین پارهای از زیباترین آثار معماری ایرانی در ایندوره به وجود آمد که از آن جمله میتوان به مسجد گوهرشاد در شهر مشهد و درکنار بارگاه امام رضا اشاره نمود. این مسجد که با حمایت گوهرشاد همسرشاهرخ تیموری ساخته شدهاست، یکی از درخشان ترین آثار معماری ایرانی است.در گوشهای کتیبههای این مسجد و در سمت ایوان مقصوره آن، کتیبهای ازبایسنقر میرزا پسر شاهرخ وجود دارد که خود از خطاطان بزرگ عصر خویش بود.[۳۸]
میراث فرهنگی و هنری تیموریان و آنچه شاهرخ بنیانگذارد در اختیار صفویهقرار گرفت. معماری صفوی و یا نقاشی و خوشنویسی آن عصر، کاملا ادامه میراثیاست که از تیموریان برجای ماند. بهویژه که حاکمان صفوی با حمایت گستردهخویش، این میراث را درخشان تر نموده، باعث رشد و گسترش آن گشتند.[۳۸] همچنین ادامه این سنت هنری در گورکانیان هند یا امپراتوری مغولی هند قابل مشاهده است. بعدها و مقارن زمان برخاستن صفویه یکی از نوادگان تیمور با نامبابُر که در منطقه فرارودحکومت میکرد، با لشگری به هند حمله کرد و آنجا را فتح کرد و بر خلاف جدش،در همانجا ساکن شد و سلسله درخشان گورکانیان هند را بنیان نهاد. سلسلهایکه برخی از درخشانترین آثار هنری و معماری نظیر بنای تاج محل در دوره ایشان بنا شدهاست. [۳۸]] فرزندان شاهرخ
چهار پسر شاهرخ در زمان حیات او مردند: بایسنقر در ۸۳۷ ه.ق/۱۴۳۳م؛ سیور غتمش در ۸۳۰ ه.ق/ ۱۴۲۷م؛ ابراهیم سلطان در ۸۳۷ ه.ق/ ۱۴۳۳م؛ و محمد جوکی در ۸۴۸ ه.ق/ ۱۴۴۴م.
با وجود این مصائب که در پایان عمر برای شاهرخ جز الغ بیگ میرزا(۷۹۵-۸۵۱ ه.ق/ ۱۳۹۳-۱۴۴۹م)، فرزند دیگری باقی نماند، اما شاهرخ از جادهاعتدال خارج نشد و هرگز به خشونت نگرایید به طوری که روحیه صلحجویی وعدالتدوستی خود را تا پایان کار همچنان حفظ کرد. [۱]
[ویرایش] درگذشت شاهرخ و زوال تیموریان

شاهرخ در اواخر عمر با شورشِ نوهاش سلطان محمد، پسر بایسنقر و حاکم ری، مواجه شد و با وجود بیماری، به تشویق همسرش گوهرشادآغا بیگم، در ۸۵۰ ه.ق به آنجا لشکر کشید. سلطان محمد گریخت و شاهرخ پس از ۴۳ سال سلطنت، در ری درگذشت.[۳۹][۴۰][۴۱] شورش سلطان محمد و مرگ شاهرخ، موجب زوال سریع این خاندان شد.
شاهرخ به سن هفتاد و دو سالگی و به سال ۸۵۰ ه.ق/ ۱۴۴۶م درگذشت. هنگام مرگاو تنها فرزندش الغبیگ میرزا در قید حیات بود که او هم بیشتر یک محقق وعالم ریاضی بود تا یک فرمانروا و حاکمی سیاستمدار.[۴۲] شاهرخ بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد. دو فرزندش، بایسنقر و جوکی میرزا در زمان حیات او درگذشته بودند[۴۳][۴۴] و فرزند دیگرش، الغ بیگ بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت میشد و در امور سلطنت دخالتی نداشت[۴۵].از این رو حکمرانان مختلف به جان هم افتادند و انحطاط خاندان تیموری که پساز مرگ تیمور شکل گرفت دوباره آغاز شد و این بار با سرعت بیشتری رو بهتلاشی و اضمحلال رفت.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مختصری از زندگی نادرشاه

ادرشاه افشار از ایل افشار بود و از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلاممی باشد ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روسها و عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج ومرج بود یک عده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدربرخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرونریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک وحسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاختترکان عثمانی کردستانات ایران را اشغال کرده بودند . در آن جنگ هزارانسرباز ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم وجود سلاحهای مدرن به کشتن داد. نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت وتا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای ایرانی را به خاک ایران برگرداندو از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خودپیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال 1148در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود ودلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجانسوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و دراین شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند . سپس کمر بندپادشاهی ایران را در سن 48 سالگی بر کمرش بستند . او سه بار به هند اخطارنمود که افسران اشرف افغان که جزو غارتگران بودند (حدودا 800 نفر ) و درقتل عام مردم ایران نقش اساسی داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدمتحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند . نادر شاه بامردانگی و دلاوری حکومت محمد گورکانی را به هندی ها بخشید و گفت ما متجاوزنیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همهجوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پیاسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخمکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابهاجواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانهپول ملی ایران در بانک مرکزی است . نادر شاه بزرگ 12 سال سطنت نمود وایران را باردگیر سرافراز در جهان سربلند و مقتدر نشان داد ولی متاسفانهدر سال 1160 بوسیله عده ای از ترکان خائن کشته شد . نکته قابل ذکر آنست کهاو از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و بامرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهیهمپیمان شد. نادر مردی خستگی ناپذیر , دلاور , میهن دوست , مبارز , ضداستعمار و بزرگ منش بود . آرامگاه وی در مشهد است و با همت رضا شاه بزرگساخته شد . در همین مکان آرامگاه بزرگ مردی دیگر کنل محمد تقی خان پسیاننیز است . دلاور بزرگ ایران از آذربایجان . در ساخت این بنای سترگ و جاویداستادان و فرهیختگانی همچون : استاد ابوالحسن صدیق ( طراح تندیس سنگی نادر) حسین علاء , سید حسن تقی زاده , ابراهیم حکیمی , علی هیبت , علی اصغرحکمت , سپهبد امان الله جهانبانی , دکتر عیسی صدیق , سپهبد فرج الله آقاولی , سرلگشر محمد حسین فیروز , دکتر رضا زاده شفق , دکتر محمود مهران ,اللهیار صالح , دکتر غلامحسین صدیقی , مهندس محسن فروغی , سید محمد تقیمصطفوی , در کل وزارت جنگ , وزارات دارائی , وزارت فرهنگ , کمکهای مردمی ودولت شاهنشاهی از مهم ترین عوامل ساخت این مجوعه سترگ و به یاد ماندنی است. در زیر نقشه ایران در زمان نادر شاه افشار نشان داده شده است ( اصل نقشهدر موزه نادرشاه موجود است ) . بزرگ مردی که کشور ایران را دگر بار بهصورت متحد و بزرگ گردآوری کرد . نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیرپرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت . شهرهایایرانی در دوره نادر به شرح زیر بودند : جمهوری آران یا آذربایجان ,ترکمنستان , افغانستان , بلوچستان ( پاکستان ) , گرجستان , داغستان ,ارمنستان , بحرین , قطر , کشمیر و .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گزیده ای از سخنان یکي از بزرگ مردان تاريخ ايران، نادرشاه افش



نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .
نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .

نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .

نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .

نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشهبه دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلایدهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفتهو دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی درتکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زندتو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسبنهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .

نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانانواهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعهنیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.

نادر شاه افشار :اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .

نادر شاه افشار :خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاهمن و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگرنیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .

نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ایشمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده اینسرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود میآموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنانخواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .

نادر شاه افشار :هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر میکشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمانرا برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارهارا برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملیاست که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلبسپاه دشمن می راند ...


نادر شاه افشار :فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین وسرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت رادر حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطیناروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدوربود .

نادر شاه افشار :کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیارآمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی وسروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .

نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و ازمردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طولتاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .

نادر شاه افشار :لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .

نادر شاه افشار :برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .

نادر شاه افشار :گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .

نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته بهقصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفتبرخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم.

منبع: کتاب خاطرات سخنان تاریخی - نوشته کتایون برومند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاهنشاهی افشار

محدودهٔ فرمانروایی افشاریان.

افغانهای یاغی پس از گشایش قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند.نادرشاه سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان که جزو غارتگرانبودند (حدودا ۸۰۰ نفر) و در قتل عام مردم ایران نقش اساسی داشتند را بهایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشت و درجنگ کَرنال هندوستان را شکست داده و دهلی پایتخت آن را تصرف کرد.[۳] سپس۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند. در این جنگ درطی یک روز بین بیست تا سیهزار از مردم هند کشته شدند.[۴] نادر با غنائمفراوانی که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت و تاج پادشاهی هند رابر سر محمد شاه باقیگذاشت. غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشاز بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفویه برآورد شدهاست. در میان این غنائمجواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس و کره جواهرنشان شهرتدارند. نادر شاه به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندیتوانست با به کارگیری تاکتیکهای نوین جنگی لشکر انبوه هندوستان را در همبکوبد. نادر شاه توانسته بود با آموزشهای رزمی سنگین و کارآمد ارتش خودرابه یک جنگ افزار رعب آور برای دشمن تبدیل کند.

نادرشاه افشار ضمن تسلط بر تمامی خاک ایران، سلسله افشاریان را تأسیس نمود(۱۷۳۴ م). پس از افشاریان، زندیان (۱۷۹۶-۱۷۵۰ م) بر اریکه قدرت تکیه زدندو در دوره حکومت آنها شهر شیراز به پایتختی انتخاب گردید و به شهری باشکوهو بزرگ تبدیل شد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گزيده هايي از سخنان نادرشاه افشار

گزيده هايي از سخنان نادرشاه افشار

ميدان جنگ مي تواند ميدان دوستي نيز باشد اگر نيروهاي دو طرف ميدان به حقوق خويش اكتفا كنند .

*سكوت شمشيري بوده است كه من هميشه از آن بهره جسته ام .

*تمام وجودم را براي سرفرازي ميهن بخشيدم به اين اميد كه افتخاري ابدي براي كشورم كسب كنم .

*بايد راهي جست در تاريكي شبهاي عصيان زده سرزمينم هميشه به دنبال نوريبودم نوري براي رهايي سرزمينم از چنگال اجنبيان ، چه بلاي دهشتناكي است كهببيني همه جان و مال و ناموست در اختيار اجنبي قرار گرفته و دستانت بستهاست نمي تواني كاري كني اما همه وجودت براي رهايي در تكاپوست تو مي توانياين تنها نيروي است كه از اعماق و جودت فرياد مي زند تو مي تواني جراحت هارا التيام بخشي و اينگونه بود كه پا بر ركاب اسب نهادم به اميد سرفرازيملتي بزرگ .

*از دشمن بزرگ نبايد ترسيد اما بايد از صوفي منشي جوانان واهمه داشت .جواني كه از آرمانهاي بزرگ فاصله گرفت نه تنها كمك جامعه نيست بلكه باريبه دوش هموطنانش است .

*اگر جانبازي جوانان ايران نباشد نيروي دهها نادر هم به جاي نخواهد رسيد .

*خردمندان و دانشمندان سرزمينم ، آزادي اراضي كشور با سپاه من و تربيتنسلهاي آينده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهي بخشد ديگر نيازي بهشمشير نادرها نخواهد بود .

*وقتي پا در ركاب اسب مي نهي بر بال تاريخ سوار شده اي شمشير و عمل توماندگار مي شود چون هزاران فرزند به دنيا نيامده اين سرزمين آزادي اشان رااز بازوان و انديشه ما مي خواهند . پس با عمل خود مي آموزانيم كه پدرانشاننسبت به آينده آنان بي تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادي اشانرا به هيچ قيمت و بهايي نفروشند .

*هر سربازي كه بر زمين مي افتد و روح اش به آسمان پر مي كشد نادر مي ميردو به گور سياه مي رود نادر به آسمان نمي رود نادر آسمان را براي سربازانشمي خواهد و خود بدبختي و سياهي را ، او همه اين فشارها را براي ظهور ايرانبزرگ به جان مي خرد پيشرفت و اقتدار ايران تنها عاملي است كه فرياد حملهرا از گلوي غمگينم بدر مي آورد و مرا بي مهابا به قلب سپاه دشمن مي راند …

*شاهنامه فردوسي خردمند ، راهنماي من در طول زندگي بوده است .

*فتح هند افتخاري نبود براي من دستگيري متجاوزين و سرسپردگاني مهم بود كهبيست سال كشورم را ويران ساخته و جنايت و غارت را در حد كمال بر مردمسرزمينم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطين اروپا را به بردگي ميگرفتم . كه آنهم از جوانمردي و خوي ايراني من بدور بود .

*كمربند سلطنت ، نشان نوكري براي سرزمينم است نادرها بسيار آمده اند و بازخواهند آمد اما ايران و ايراني بايد هميشه در بزرگي و سروري باشد اينآرزوي همه عمرم بوده است .

*هنگامي كه برخواستم از ايران ويرانه اي ساخته بودند و از مردم كشورمبردگاني زبون ، سپاه من نشان بزرگي و رشادت ايرانيان در طول تاريخ بودهاست سپاهي كه تنها به دنبال حفظ كشور و امنيت آن است .

*لحظه پيروزي براي من از آن جهت شيرين است كه پيران ، زنان و كودكان كشورم را در آرامش و شادان ببينم .

*براي اراضي كشورم هيچ وقت گفتگو نمي كنم بلكه آن را با قدرت فرزندان كشورم به دست مي آورم .

*گاهي سكوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهاي خودش نيز به عقب مي نشاند .

*كيست كه نداند مردان بزرگ از درون كاخهاي فرو ريخته به قصد انتقام بيرونمي آيند انتقام از خراب كننده و نداي از درونم مي گفت برخيز ايران تو رافراخوانده است و برخواستم .
 
بالا