مدعیان تاج و تخت تیمور
تیمور پس از ۳۶ سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده، در ۸۰۷ ه.ق در
اُترار درگذشت. از وی ۳۱ پسر، نوه ، نبیره و نبیره زاده باقی ماند
[۳] از پسرانش،
عمرشیخ و
جهانگیر در زمان حیات تیمور درگذشتند و
میرانشاه و شاهرخ نیز چون مورد توجه پدر نبودند، به جانشینی انتخاب نشدند
[۴] و تیمور،
پیرمحمد جهانگیر را که در آن زمان والی
کابل بود، به جانشینی خود برگزید
[۵] [۶]. در این میان برای تصاحب تاج و تخت تیمور و خزائن فراوانی که از اطراف جهان در
سمرقند جمع کرده بود نزاعی سخت و طولانی بهراه افتاد.
میرانشاه و پسرش
ابابکر در
دیار بکر و
عراق عرب حکومت داشتند.
عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم
آذربایجان و
عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، به ترتیب
فارس،
اصفهان و
همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان میکوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور را فتح کنند.
پیرمحمد که بنا به وصیت تیمور باید جانشین او میشد در
قندهار بود و نتوانست بهموقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانهٔ عملی کردن نقشهٔ لشکرکشی تیمور به
چین،
خلیل سلطان پسر میرانشاه را که در
تاشکند بود، بر تخت نشاندند
[۷] [۸].اما خلیل سلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور و دیگر مدعیان حکومتروبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکارکرد، سلطان حسین، نبیرهٔ دختری تیمور، والی
ماورای سیحون بود
[۹][۱۰] اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در هرات به دستور او به قتل رسید
[۱۱][۱۲].
پیروزی شاهرخ بر رقیبان
شاهرخ در
هرات خود را وارث تخت پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازهای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در
شیراز، بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدریاش نیز بود، اعلام کرد
[۱۳][۱۴] [۱۵].
در همین زمان ، درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت ، یعنی پسران عمرشیخ(رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیلسلطان) آغاز شد
[۱۶][۱۷].شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران ، همچون امیرشاه ملک و حاکمان محلی، ازاو حمایت میکردند، از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و بهسروسامان دادن
هرات مشغول شد.
از طرفی در
تبریز و
اصفهان و
شیراز و
کرمان و
سبزوار، به سبب بی کفایتی خلیل سلطان و درگیری مدعیان جانشینی ، آشوب شده بود
[۱۸]. خلیل سلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار
خدایداد حسینی ، والی ماورای
سیحون، شد
[۱۹][۲۰]. شاهرخ در ۸۱۱ ه.ق به
ماوراءالنهر لشکر کشید،
خدایداد را کشت و خلیل سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به
اُلُغبیگ داد
[۲۱].
حکومت شاهرخ
طی پانزده سال بعد از درگذشت تیمور، بهتدریج قدرت شاهرخ در خارج از مرزهای خراسان فزونی یافت. وی پس از گرفتن
مازندران در ۸۰۹ ه.ق و ماوراءالنهر و
مغولستان در ۸۱۱ ه.ق ، بر
بلخ و
تخارستان در ۸۱۲ ه.ق و بر
خوارزمدر ۸۱۵ ه.ق چیره شد، در ۸۱۷ ه.ق عراق عجم و فارس را از اسکندر گرفت وهمانند پدرش حکومت این نواحی را میان پسران و نوههایش تقسیم کرد. در اینمدت بسیاری از مدعیان حکومت از بین رفتند. عمر در ۸۰۹ ه.ق به دست برادرشابابکر کشته شد و ابابکر را
ایدکو (والی کرمان) کشت، میرانشاه در ۸۱۰ ه.ق به دست
قرایوسف ترکمان و پیرمحمد جهانگیر در ۸۱۱ ه.ق بهدست وزیرش
پیرعلی تاز بهقتل رسیدند، خلیلسلطان هم در ۸۱۴ ه.ق بهمرگ طبیعی درگذشت
[۲۲].
سیاست صلح جویانه
معین الدین شاهرخ مانند پدرش تیمور، فردی شجاع و جنگدیده، اما بر خلاف اوسلیم و صلحجو بود. او با وجود صلح طلبی و مخالفت با خونریزیهای بیهوده، دردفع سرکشان قاطع و جدی عمل میکرد. هر چند برای توسعه قلمرو خود جز درمواردی متعدد به ندرت دست به لشکرکشی زد، در حفظ و تسخیر آن چه آن رامیراث پدر تلقی میکرد، خودداری نداشت. در دفع مخالفان همواره پیروز بود.اما مادامی که کار با صلح و دوستی پیش میرفت هرگز دست بهجنگ نمیزدبهطوری که از سلاح تدبیر بیش از توسل به شمشیر استفاده میکرد.
[۱] فقط در واقعه سوءقصد احمد لُر، یک تن از متعصبان
حروفیه، که در هرات او را با کارد زخمی کرد در ۸۳۰ ه.ق/ ۱۴۲۷م آن هم بدان سبب که احتمال توطئهای در بین بود و گمان میرفت که
ترکمانان قراقویونلو که شیعه بودند، در آن سوءقصد دست دارند، خشونت نشان داد.
[۱]
همچنین در طغیان نواده خود میرزا محمد، پسر بایسنقر هم که ظاهراً دراصفهان به تحریک برخی از عناصر ناراضی یا ماجراجو، بر ضد وی قیام کرد،مجازات محرکان را ضروری یافت و به قتل تعدادی از آن جماعت که از دیندارانعصر نیز محسوب میشدند، فرمان داد.
[۱]
او در ۸۳۰ ه.ق / ۱۴۲۷م در اوایل سلطنتش بیشتر کارها را به پسرش
غیاث الدین بایسنقرواگذار کرد. اما علاقه بایسنقر به شعر و هنر و نیز اعتیادش به شرابخواریکه عاقبت موجب مرگ زود هنگام او نیز شد، وی را به تدریج از چشم پدرانداخت.
[۱]
نسبت به بعضی از مشایخ
صوفیه، و خصوصا کسانی که گرایشهای
شیعی داشتند، نیز نفرت یا سوءظن نشان میداد. اما این طرز تلقی که از جمله نسبت به
سید محمد نوربخش،
سید قاسم انوار و
صائن الدین ترکهبا خشونت بیشتری همراه شد. این خشونت و برخورد قاطع نیز از احتمال ارتباطآنها با ترکمانان آذربایجان - طوایف قراقویونلو که منسوب به تشیع بودند -ناشی میشد.
[۱]
رابطه با سایر دولتها
شاهرخ توانست از سرزمینهای از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچهای فراهمسازد و با همسایگان و رقیبانش روابط دوستانهای برقرار کند. چنانکه سفیرانیاز
چین،
هند،
شروان و
دشت قپچاق به دربار او آمد و شد داشتند
[۲۳]شاهرخ در ایجاد رابطهای درست با کشورهای اطراف نیز اهتمام بسیار ورزید کهاین امر نیز خود موجب گسترش تجارت، ایجاد آسایش و فراغت بیشتر برای عموممردم شد. او حتی با فرمانروایان
هندکه پدرش تیمور قلمرو آنها را غارت و رعایای ایشان را قتلعام کرده بود،رابطه دوستی برقرار کرد و از طریق ارسال هدایا و سفرا از آنها دلجویینمود. در مورد
چیننیز که پدرش تا واپسین لحظات حیات از فکر تسخیر و غارت آن جا باز نماند،راه دوستی پیش گرفت. به طوری که با مبادله سفیر و تبادل هدایا، در ایجادروابط بازرگانی با آن سرزمین بسیار تلاش کرد.
[۱] با این وجود شاهرخ هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و
فرارود (ماوراءالنهر) تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابیهایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن
ترکمانان قراقوینلو در
آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ
قرایوسف ترکمان در ۸۲۳ ه.ق، شاهرخ حدود یک سال
تبریزرا در اختیار داشت و سه بار نیز به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در۸۳۹ ه.ق بود ولی با وجود این پیروزیها، نتوانست آنجا را زیر فرمان کاملخود درآورد و چون از بیم پسران
قرایوسف، کسی حکومت آذربایجان را نمیپذیرفت
[۲۴][۲۵]، شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبههایی که در آذربایجان خوانده میشد، اکتفا کند.
اقدامات عمرانی
از آنجایی که شاهرخ شاهد نتایج نامطلوب یورشهای خونین و طوفانی امیر تیموربود، خود را در ترمیم خرابیهای ناشی از تاخت و تازهای پدر موظف میدید واز این که با تهاجمهای تازه و مجدد، خرابیهای جدیدی در اطراف قلمرو خودبهوجود آید بهطور جدی پرهیز میکرد. در اغلب موارد، شاهرخ تا جایی که ممکنبود از خشونت پرهیز میکرد چنان که این همه پرهیز از خشونت، از فرزند کسیمانند تیمور بسیار عجیب مینمود. از طرفی سلطنت آرام و صلحطلبانه او برایرعایایش که در طول مدت حیات تیمور، عمری را در دغدغه دایم و ناامنی مستمرنسبت بهجان و مال خویش سپری کرده بودند، دوران التیام جراحات قلبی بود.
[۱]
تحت تأثیر همین طرز تفکر بود که او شهر
مرو را که از دوران
هجوم مغول ویران و بیآب مانده بود، آباد کرد و آب نهر
مرغاب را که مرو مدتها از برکت وجود آن محروم مانده بود در جویهای این شهر دوباره جاری ساخت.
[۱]
رابطه با دین
بر خلاف تیمور که از دین تنها ملاقات با
صوفیانرا میشناخت، شاهرخ در رعایت دین و پیروی از شریعت صدق و اخلاص واقعی داشت.او در سفر و حتی در میدان جنگ، از به جا آوردن فرایض دینی غفلت نمیکرد.شاهرخ در ایجاد مساجد و تعمیر و ترمیم بقعهها و
رباطها بسیار کوشش کرد و نسبت به علما و مشایخ صوفیه محبت مینمود.
[۱]
خصوصیت منحصر به فرد شاهرخ حمایت آزادانه از علم را با اعتقادات اسلامیدرآمیخته بود. شاهرخ برخلاف سایر اعضای خانواده تیمور علاقهای به مشروبنداشت و تمام شرابهایی را که در هرات مییافت حتا شرابهای پسرش جوکی رابهزمین میریخت.
[۲۶]
در دورهٔ تیموریان، صوفیگری رواج و گسترش یافت و مشایخ و علما از احترام بسیاری برخوردار بودند. شاهرخ و
سلطان حسین و
سلطان ابوسعید از سلسله
نقشبندیان حمایت میکردند. از دیگر سلسلههای مهم صوفیه در این دوره
نوربخشیه بودند. فرقهٔ
حروفیه نیز در همین دوره شکل گرفت
[۲۷][۲۸]. حروفیه ظاهراً دارای تشکیلات سیاسی گستردهای بوده و بنا بر منابع، در سوءقصد به شاهرخ در ۸۳۰ ه.ق نیز نقش اساسی داشتهاند
[۲۹][۳۰].
شاهرخ عدهای از موسیقیدانان، شاعران و خنیاگران عصر را گرد خود جمع کردهبود، اما این هرگز مانع از حضور او در مجالس حافظان قرآن و محضر علما وزیارت مقابر اولیاء نشد. شاهرخ زیارت
مشهد رضوی را تقریباً به طور منظم و در هر فرصتی که دست میداد با اخلاص و علاقه تمام به جا میآورد. به علاوه زیارت مقبره
خواجه عبدالله انصاری را در
گذرگاه هرات و زیارت مقبره شیخ
ابواسحاق کازرونی را هر وقت که در نواحی فارس سفر میکرد، انجام میداد.
[۱]
تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (
یاسا)بود که پس از آنکه شاهرخ، در ۸۱۵ ه.ق قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی راجانشین آنها کرد، رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری، ازجمله
ابوسعید و
سلطان حسین بایقرا به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند
[۳۱][۳۲][۳۳].
ترویج علوم و هنرها
فرمانروایی شاهرخ را سرآغاز یک عصر جدید و تجدید حیات در بعضی از انواعهنر معرفی کردهاند. او پادشاهی بود نیکوکار و اصحاب علم و دانش را گرامیمیداشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار میداد و در زمان وی علم و صنعت رواجیافت.
[۲]توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر،بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد کهمراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبهای نازلترقرار گیرد.
[۳۴] شاهرخ به همراه پسرش بایسنقر حامی و بانی شکلگیری مکتب هرات از سبکهای مهم هنری در ایران بود و در تحت حمایت او
نقاشان،
خوشنویسان،
تذهیبکاران را در هرات گردآورد تا برای وی ظریف ترین آثار هنری را در
خط،
تذهیب،
جلدسازی و
صحافی به وجود آوردند.
[۳۵] کانون هنری بایسنقر در هرات بهنام
دارالصنایع کتاب سازی معروف بود
[۳۶]و کتابهای پدیدآنده در این دوره شامل نفیسترین مینیاتورها و استادانهترینخوشنویسیها هستند که به زیبایی تمام صحافی و جلدآرایی گشتهاند.
بازیل گریمعتقد است: "شاید شدت عملهای شاهرخ در رعایت شریعت اسلامی بود که او را بهحمایت از تهیه کتابهایی به غیر از شعر و داستانسرایی وا میداشت. ازکتابهای خطی یافت شده در دوران او معلوم میشود که او هرگز بهترین نقاشانرا برای کتابخانه خود از هرات و سایر جاها جذب نکرد و از طرف دیگر او حامیبزرگ محققین بهخصوص مورخینی مانند
حافظ ابرو و
عبدالرزاق بودهاست. گفته میشود او کتاب
جامعالتواریخ تالیف
خواجه رشیدالدین فضلاللهرا که در شرف نابودی بود نجات داد. در کتابخانه او بهجای خلق آثار جدیدبیشتر به تکثیر کتابهای قدیمی میپرداختند و به نوعی کمیت بر کیفیتمیچربیدهاست."
[۳۷]
در عهد سلطنت او هرات که پایتخت دولتش بود، کانون درخشان هنر و ادب عصر محسوب میشد. وجود
مولانا قوام الدین شیرازی،آن مهندس معمار نابغه و بی مانند که در آن ایام در هرات، به وی و همسر هنرپرورش گوهر شاد آغا، این فرصت و امکان را میداد تا مساجد، مدارس، و ابنیهعالی در قلمرو قدرت خویش بنا کنند.
مسجد گوهرشاد در
مشهد و در کنار بارگاه
امام رضا و
مسجد جامع گوهرشاددر هرات، از درخشانترین آثار معماری این عصر، مدیون طرح و تفکر قوام الدینشیرازی و آن ملکه هنر پرور عصر بود، که هنوز همچنان باقی است.
[۱]
به سعی و تشویق شاهرخ، کتابخانهای عظیم نیز در هرات به وجود آمد که جامعتعدادی از نفایس آثار بود. به علاوه بعضی هنرمندان عصر همچون
عبدالقادر مراغی استاد موسیقی،
مولانا خلیل مصور استاد نقاشی،
یوسف اندکانی استاد آواز ، از همان ایام، در دربار هرات، نام شاهرخ را پر آوازه ساختند.
[۱]
پارهای از زیباترین نقاشیها، ریشه در مکتب هرات دارند که بطور کامل باحمایت شاهزادههای تیموری در شهر هرات شکل گرفت و استاد بزرگ نقاشی یعنیکمال الدین بهزاد برخاسته از چنین مکتبی است. خطوط زیبای فارسی نظیر خطنستعلیق در دوره جانشینان تیمور شکل گرفت و آخرین مراحل تکاملی اش را دراین دوره طی نمود. همچنین پارهای از زیباترین آثار معماری ایرانی در ایندوره به وجود آمد که از آن جمله میتوان به مسجد گوهرشاد در شهر مشهد و درکنار بارگاه امام رضا اشاره نمود. این مسجد که با حمایت گوهرشاد همسرشاهرخ تیموری ساخته شدهاست، یکی از درخشان ترین آثار معماری ایرانی است.در گوشهای کتیبههای این مسجد و در سمت ایوان مقصوره آن، کتیبهای ازبایسنقر میرزا پسر شاهرخ وجود دارد که خود از خطاطان بزرگ عصر خویش بود.
[۳۸]
میراث فرهنگی و هنری تیموریان و آنچه شاهرخ بنیانگذارد در اختیار
صفویهقرار گرفت. معماری صفوی و یا نقاشی و خوشنویسی آن عصر، کاملا ادامه میراثیاست که از تیموریان برجای ماند. بهویژه که حاکمان صفوی با حمایت گستردهخویش، این میراث را درخشان تر نموده، باعث رشد و گسترش آن گشتند.
[۳۸] همچنین ادامه این سنت هنری در
گورکانیان هند یا امپراتوری مغولی هند قابل مشاهده است. بعدها و مقارن زمان برخاستن صفویه یکی از نوادگان تیمور با نام
بابُر که در منطقه
فرارودحکومت میکرد، با لشگری به هند حمله کرد و آنجا را فتح کرد و بر خلاف جدش،در همانجا ساکن شد و سلسله درخشان گورکانیان هند را بنیان نهاد. سلسلهایکه برخی از درخشانترین آثار هنری و معماری نظیر بنای
تاج محل در دوره ایشان بنا شدهاست.
[۳۸]] فرزندان شاهرخ
چهار پسر شاهرخ در زمان حیات او مردند:
بایسنقر در ۸۳۷ ه.ق/۱۴۳۳م؛
سیور غتمش در ۸۳۰ ه.ق/ ۱۴۲۷م؛
ابراهیم سلطان در ۸۳۷ ه.ق/ ۱۴۳۳م؛ و
محمد جوکی در ۸۴۸ ه.ق/ ۱۴۴۴م.
با وجود این مصائب که در پایان عمر برای شاهرخ جز
الغ بیگ میرزا(۷۹۵-۸۵۱ ه.ق/ ۱۳۹۳-۱۴۴۹م)، فرزند دیگری باقی نماند، اما شاهرخ از جادهاعتدال خارج نشد و هرگز به خشونت نگرایید به طوری که روحیه صلحجویی وعدالتدوستی خود را تا پایان کار همچنان حفظ کرد.
[۱]
[ویرایش] درگذشت شاهرخ و زوال تیموریان
شاهرخ در اواخر عمر با شورشِ نوهاش
سلطان محمد، پسر
بایسنقر و حاکم
ری، مواجه شد و با وجود بیماری، به تشویق همسرش
گوهرشادآغا بیگم، در ۸۵۰ ه.ق به آنجا لشکر کشید. سلطان محمد گریخت و شاهرخ پس از ۴۳ سال سلطنت، در ری درگذشت.
[۳۹][۴۰][۴۱] شورش سلطان محمد و مرگ شاهرخ، موجب زوال سریع این خاندان شد.
شاهرخ به سن هفتاد و دو سالگی و به سال ۸۵۰ ه.ق/ ۱۴۴۶م درگذشت. هنگام مرگاو تنها فرزندش الغبیگ میرزا در قید حیات بود که او هم بیشتر یک محقق وعالم ریاضی بود تا یک فرمانروا و حاکمی سیاستمدار.
[۴۲] شاهرخ بر خلاف
تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد. دو فرزندش،
بایسنقر و
جوکی میرزا در زمان حیات او درگذشته بودند
[۴۳][۴۴] و فرزند دیگرش،
الغ بیگ بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت میشد و در امور سلطنت دخالتی نداشت
[۴۵].از این رو حکمرانان مختلف به جان هم افتادند و انحطاط خاندان تیموری که پساز مرگ تیمور شکل گرفت دوباره آغاز شد و این بار با سرعت بیشتری رو بهتلاشی و اضمحلال رفت.