همه فاني اند واوست باقي

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
از چند روز قبل دل تنگ ما بودي وما آمديم شب همه کنار هم بوديم با همان صفا وصميميت

هميشگي اما نميدانستيم فردا چه در انتظار ماست صبح روز جمعه روز( مباهله) گفتي زودتر

به کارهايتان برسيد امروزمهمان خواهيم داشت اما من بازچشمهايم را بستم ولي اينبارباصداي

دويدن خاله جان ازجا پريدم آري او به سمت تلفن رفت تا پزشک بربالينت حاضر شود هنگامي

که شنيدي قرار است مردي نامحرم بر بالينت حاضر شود روسري برسر کشيدي ووقتي او آمد

باهمان حجب وحياي هميشگي سخن راندي واز سنگيني نفست گفتي هيچگاه از ياد نميبرم چقدر

سبک برپاهايت ايستادي وقدم برداشتي انگارميخواستي گل ياس خانه را ببيني وببوييش .وقتي

در حياط خانه در آغوش دوعزيزت رو به قبله بر زمين افتادي نگاهت به ياس گوشه حياط بود

همه اطرافت صدايت ميکرديم اما باز هم تو به ياس نگاه ميکردي ولبخند بر لب داشتي وآرام

چشمهايت را بر هم گذاشتي بردند تو را آري تو را بردند فقط براي دلخوشي ما تو را به

بيمارستان منتقل کردند تاشايد دوباره باز گردي اما تو برنگشتي . نه،نه تو آمدي اما اينبار

با ملحفه اي سفيد بر روي صورتت ومن وقتي تورا ديدم ديگر شرم را پيش آن همه مرد

کنار گذاشتم وداغ دلم راازدوري تو فرياد زدم آري توديگرپيش من نبودي .کمرهمه شکست

مخصوصا پدر بزرگ وقتي که پارچه سفيد را از روي صورتت کنار زد وصدايت کرد

اما تو نه چشم باز کردي ونه جوابش را دادي .ميداني چقدر سخت بود تحمل اين درد .

وقتي تورا برروي دست ميبردند من پشت سرت بودم وتو رابردند وطوافت دادند به دور

همان امامزاده اي که دوستش داشتي ومن آن هنگام تورا به اوسپردم .وقتي خواستيم تو

را به خاک بسپاريم صداي صلوات فضا را پر کرد وبوي ياس هوا را معطر کرده بود

اين را تنها من نميگويم عده اي ازتشييع کنندگان ميگفتند من بوييدم گويي بوي ياس بهشتي

مي آمدوپرده ها کناررفت ومن دانستم که تو بر تختي زير سايه ياس بهشتي جاي گرفتي .

آري تورا به خاک سپرديم وآن هنگام آسمان شروع به باريدن کرد آرام آرام آري او هم

مانند ما آرام ميگريست .

تورابه خاک سپرديم وبا انبوه جمعيت به خانه برگشتيم.آري تورا تنها گذاشتيم.

چقدر سنگدل بوديم ،چقدر سنگدل بودم .به خانه آمديم وبه جاي آنکه ديگران مرحم دردمان

باشند ما تسلايشان ميداديم وآرامشان ميکرديم به ياد مرداني مي افتم که همچون زنان برايت

ميگريستند وهمه شهادت به پاکي ونجابت وايمان تو ميدادند واز مهرباني وصفايت ميگفتند .

عجب روزي ازپيش ما رفتي وما تو را در غروبش به خدا سپرديم جمعه آري روز مهدي

موعود(عج)هماني که هميشه دعايش ميکردي واز خدا ميخواستي که زودتر بيايد تو را در

روز مبارک مباهله به همانهايي سپرديم که هميشه يادشان در تاريخ جاويد است .آري روز

مباهله روزي که آيه تطهير نازل شد ما هم تو را طاهر به آنها سپرديم وشب بعدتوبه خواب

کودک پنج ساله خانه آمدي شاد وخندان.
 

Similar threads

بالا