هر کی خیلی خوشحاله بپره تو ..........

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی
بچه ها ولی یادتون باشه بندری نرقصیدین
شبت بخیر ..............
 

Mehrdad-254

عضو جدید
امشب دوسم نداری آوا همش دلمو شکوندی



شب همگی به خیر

تشریف داشتین
تازه سره شبه
چای پختیم , غذا دم کردیم
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چه ‌قد خوشبختم زندگی آسونه
زندگی شیرینه همه‌چی ارزونه

همه ‌چی آرومه غصه‌ها خوابیدن
پول خوبی می ‌دن واسه‌ی زاییدن!

ما چه ‌قد خوشبختیم همه ‌چی آرومه
چه ‌کسی بیکاره؟ چه کسی محرومه؟

غول بدبختی رو غول خوشبختی خورد
هرچی که مشکل بود همه رو لولو برد!

قاضیا بیکارن زندونا تعطیله
پایه‌ی میز کسی نیست کلی میله

شیشه‌ی نوشابه جز واسه خوردن نیست
کار وانت غیر از پرتقال بردن نیست!

تو خیابون غیر از لیلی و مجنون نیست
روی هیچ دیواری قطره‌های خون نیست


نیست اصلا سانسور سایتها فیل**تر نیست
توی میزگردا پشت هم زرزر نیست!


زده زیر دلمون خوشی ِ افراطی...
من نخوردم چیزی یا نکردم قاطی!

این ترانه‌ی قشنگ(همه‌چی آرومه)
اثری از من نیست، اثر باتومه!


آخیش چقد احساس خوبی دارم ...................................................

 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
تصمیم کبری

تصمیم کبری

کبری دختری شلخته و نامنظم بود و هیچ وقت اتاقش رو مرتب نمی کرد، به همین خاطر همیشه وسایلش هاش رو گم می کرد، یه روز جورابش رو نمی دونست کجا گذاشته، یه روز دنبال عروسکش می گشت ... تا اینکه یه شب که خیلی بارون می یومد و فرداش هم امتحان داشت هر چی گشت نتونست کتابش رو پیدا کنه، نن جون کبری که دید کبری از پیدا نشدن کتاب درسی اش خیلی ناراحته بهش گفت:«اَه! اعصابمو خورد کردی، چیه دو ساعته دنبال کتابت می گردی؟! می خوای پیداش کنی که چی بشه؟! مگه اون هایی که ادامه تحصیل دادن چی شدن؟! شوهر گیرشون اومد؟! همین دختر ِ خاله شمسی ات! فوق لیسانس خونده اما هنوز یه خواستگار هم براش نیومده، به جای این مزخرفات برو کتاب آشپزی و مردهای زمینی، زن های ونوسی رو بخر بخون، مطمئن باش این کتاب ها بیشتر به درد آینده ات می خورن تا کتاب های درسی!»
کبری با شنیدن صحبت های نن جونش دچار تحول های اساسی شد و تصمیم گرفت از این به بعد دختر خوبی باشه و به جای عروسک بازی، خونه داری یاد بگیره تا هر چه زودتر عروس بشه!
ما از این داستان نتیجه می گیریم ازدواج چیز خیلی خوبی است، حتی اگر باعث بشود با ازدواج کردن از مدرسه مان اخراج شده و برای ادامه ی تحصیل مجبور به رفتن به مدارس بزرگسالان شویم!:biggrin:
(ولی کبری قصه ما رفته فوق لیسانس بخونه و همچنان شلخته هستش و...)
 

jolie

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چه ‌قد خوشبختم زندگی آسونه
زندگی شیرینه همه‌چی ارزونه

همه ‌چی آرومه غصه‌ها خوابیدن
پول خوبی می ‌دن واسه‌ی زاییدن!

ما چه ‌قد خوشبختیم همه ‌چی آرومه
چه ‌کسی بیکاره؟ چه کسی محرومه؟

غول بدبختی رو غول خوشبختی خورد
هرچی که مشکل بود همه رو لولو برد!

قاضیا بیکارن زندونا تعطیله
پایه‌ی میز کسی نیست کلی میله

شیشه‌ی نوشابه جز واسه خوردن نیست
کار وانت غیر از پرتقال بردن نیست!

تو خیابون غیر از لیلی و مجنون نیست
روی هیچ دیواری قطره‌های خون نیست


نیست اصلا سانسور سایتها فیل**تر نیست
توی میزگردا پشت هم زرزر نیست!


زده زیر دلمون خوشی ِ افراطی...
من نخوردم چیزی یا نکردم قاطی!

این ترانه‌ی قشنگ(همه‌چی آرومه)
اثری از من نیست، اثر باتومه!


آخیش چقد احساس خوبی دارم ...................................................

خداییش خیلی خوشبختیم....................................................................................................................................
اینم اضافه کن یاسی جون:همه چی گرونه من چقد خوشبختم.....
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختر ترشیده های کلاس ما :
دلم میخواد تا می تونم اینجا غیبتشونو بکنم:razz:
یکیشون عین گوریل می مونه .............:w15::w15::w15::w15::w15:
یکی شون فکر می کنه دومادیه استادمونه از صبح ساعت 5 جلو آینه هستش ولنز می زاره و موهاشو سشوار می کشه :exclaim:
یکی شون دلم میخواد خفش کنم :D
یکی شون روشو اینجوری می گیری
بعد همش تو کلاس وز وز می کنه صداش هم خدا نصیبتون نکنه اینقده دل خراشه
خلاصه بچه ها دختر ترشیده های کلاس ما خیلی بو ترشی می دن از در کلاس که می ری تو انواع و اقسام ترشی رو می بینی من بیشتر اکثرشونو ترشی پیاز می بینم
خلاصه این دختر ترشیده ها با هم تصمیم گرفتن منو از صحنه روز گار حذفم کنن ولی کور خوندن دختر ترشید های حسود خودم نابودشون میکنم .....................:razz:
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام یاسی جون حالا چرا اینقدر خوشحالی؟
به خاطر دختر ترشیده های کلاستون؟
بابا اونا که یه جورایی جوکن:D
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام یاسی جون حالا چرا اینقدر خوشحالی؟
به خاطر دختر ترشیده های کلاستون؟
بابا اونا که یه جورایی جوکن:D

آره خوب هر وقت می بینمشون کلی از خنده لول میرم ............
بزار بگم یکیشون دماغ داره این هوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا( آخیش راحت شدم ،غیبت چقده کیف میده)
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
آره خوب هر وقت می بینمشون کلی از خنده لول میرم ............
بزار بگم یکیشون دماغ داره این هوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا( آخیش راحت شدم ،غیبت چقده کیف میده)
:w15::w15:
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز

شما دختر ترشیده داری تو کلاستون آره
آخ چقد کیف کردم دوهفته پیش یکیشون کنفرانس داشت کلی استادمون ضایش کرد
وقتی نشست داشت گیه می کرد ولی من داشتم ذوق ذوق ذوق می زدم
آهان راستی یکیشون اینقده صداش بده تو دماغی حرف می زنه مثلا می گه استاد ببخشید می شه دوباره توضیح بدین فکر کنم آلزایمرو هم شده(اداشو دارم در میارم)
آخی دلم خنکید ......................
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
حسنک امروزی

حسنک امروزی

حسنی نگو جوون بگو

علاف و چش چرون بگو

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه

نه سیما جون ،نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون

هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها توی کافی شاپ

نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟

نه نمی رم نه نمی رم

به دخترا دل می بازی ؟!

نه نمی دم نه نمی دم



گل پری جون با زانتیا

ویبره می رفت تو کوچه ها

گلیه چرا ویبره میری ؟

دارم میرم به سلمونی

که شب برم به مهمونی

گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین

یه کمی به من سواری می دی ؟!

نه که نمی دم

چرا نمی دی ؟

واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم

اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه



در واشد و پریچه

با ناز اومد توو کوچه

پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟

مامان پری ،از اون بالا

نگاه می کرد توو کوچه را

داد زد وگفت : اوی ! بی حیا

برو خونه تون تورا بخدا

دختر ریزه میزه

حسابی فرز وتیزه

اما تو چی ؟

نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه



نازی اومد از استخر

تو پوپکی یا نازی ؟

من نازی جوانم

میای بریم کافی شاپ؟

نه جانم

چرا نمی ای ؟

واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب

اما تو چی ؟

نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه



حسنی یهو مثه جت

رسید به یک کافی نت

ان شد ورفت تو چت رووم

گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟

چی کاره ای چی هستی ؟

تو دنیای مجازی

علافی کرد وبازی

خوشحال وشادمونه

رفت ورسید به خونه

باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟

اره می خوام اره میخوام

چاهارتا شرعن بگیرم ؟

اره می خوام اره میخوام

حسنی اومد موهاشو

یه خورده ابروهاشو

درست وراست وریس کرد

رفت و توو کوچه فیس کرد

یه زن گرفت وشاد شد

زی ذی شد و دوماد شد
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام سلام سلام سلام سلام سلام هزار یک تا سلام به تمام برو بچ گل باشگاه :w42::w42::w42::w42::w42::w42::w42:
من خیلی ذوق زده ام خیلی خوشحالام دارم ذوق مرگ می شم :D

خدایا ازاینکه به بشر عقل و احساس دادی ممنونم ....................................................................

اصلا بابت همه نعمت های قشنگی که دادی ممنونم ...................:gol:


خیلی خوشحالم که................... خدا مهربونی کردتا بنده هاش عاقل شدن

چی شده یاسی خانم که اینهمه ذوق کردی ؟؟

اها لابد برات بالاخره یه خواستگار پیدا شده بعد اینهمه مدت ! http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/wink.gif :surprised:

خب بله باید هم ذوق مرگ بشی !! :biggrin:
 

hannaneh-sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
حسنی نگو جوون بگو

علاف و چش چرون بگو

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه

نه سیما جون ،نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون

هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها توی کافی شاپ

نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟

نه نمی رم نه نمی رم

به دخترا دل می بازی ؟!

نه نمی دم نه نمی دم



گل پری جون با زانتیا

ویبره می رفت تو کوچه ها

گلیه چرا ویبره میری ؟

دارم میرم به سلمونی

که شب برم به مهمونی

گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین

یه کمی به من سواری می دی ؟!

نه که نمی دم

چرا نمی دی ؟

واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم

اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه



در واشد و پریچه

با ناز اومد توو کوچه

پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟

مامان پری ،از اون بالا

نگاه می کرد توو کوچه را

داد زد وگفت : اوی ! بی حیا

برو خونه تون تورا بخدا

دختر ریزه میزه

حسابی فرز وتیزه

اما تو چی ؟

نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه



نازی اومد از استخر

تو پوپکی یا نازی ؟

من نازی جوانم

میای بریم کافی شاپ؟

نه جانم

چرا نمی ای ؟

واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب

اما تو چی ؟

نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه



حسنی یهو مثه جت

رسید به یک کافی نت

ان شد ورفت تو چت رووم

گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟

چی کاره ای چی هستی ؟

تو دنیای مجازی

علافی کرد وبازی

خوشحال وشادمونه

رفت ورسید به خونه

باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟

اره می خوام اره میخوام

چاهارتا شرعن بگیرم ؟

اره می خوام اره میخوام

حسنی اومد موهاشو

یه خورده ابروهاشو

درست وراست وریس کرد

رفت و توو کوچه فیس کرد

یه زن گرفت وشاد شد

زی ذی شد و دوماد شد

خیلی قشنگ بود یاسی جون
راستی برای چی اسم کاربریتو عوض کردی؟
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان خاطره انگیز حسنک کجایی

داستان خاطره انگیز حسنک کجایی



گاو ما ما می کرد
گوسفند بع بع می کرد
سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی


شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند

.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد.ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبری و مسافران قطار مردند.:cry::cry::cry:

اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.(تاکید بر روی یارانه ها ) او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد.
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد. او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت.


اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.:D

کسی میدونه حسنک الآن کجاست ؟
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم بدونین بدک نیست .......................

اینم بدونین بدک نیست .......................

کامران نجف زاده در وبلاگ خود به این موضوع اشاره کرده است. نجف زاده نوشته است:

پسر خوبی بود. ماه بود. گل بود. تپل بود. شب بود. کسی آن اطراف نبود. اسمش پطروس بود. هلندی بود. وقتی انگشتش را فرو کرد در سوراخ سد تازه معلوم شد فداکار بود.

کتاب کلاس چهارم بود. ما بودیم و پطروس بود و قهرمانی که با خاطرش بزرگ شدیم. ماجرای خاطرخواهی بود. نوستالژی بود. قهرمان ما بود. تازه آن صفحه کتاب عکس پطروس را هم نداشت. هرکداممان یک جوری تصویرش کردیم ... که خسته بود. رنگ پریده بود. انگشتش کرخ شده بود... یک کمی پایین تر کلمات و ترکیب های تازه بود. کرخ یعنی سست، بیحس... بیحس آن روزها هنوز سرهم بود.

گذشت تا من اینجا پطروس را دیدم...

مجسمه اش در هلند بود. همین جوری داشت جلوی سوراخ سد را می گرفت. دیدم اصلاً اسمش پطروس نبود. هانس بود. هانس یک شخصیت تخیلی بود که یک نویسنده امریکایی به نام مری میپ داچ نوشته بود. مری خودش هم هیچ وقت به هلند سفر نکرده بود. بعدها هلند از این قهرمان خیالی یک مجسمه ساخته بود. رفتم تازه سراغ یک پروفسور ادبیات هلند. پروفسور اد هانسن که از قضا رایزن فرهنگی هلندی ها هم بود. خبر نداشت ما نسل در نسل با خاطره و خیال پطروس بزرگ شدیم.خبر نداشت ما ناراحت می شویم اگر بفهمیم پطروسی در کار نبود. تخیلی بود. اسمش هم تازه این نبود.


دستم درد نکنه................................:razz:
 

Similar threads

بالا