اقسام عُجب در قرآن
 از دیدگاه قرآنی "عجب" دارای اقسامی است که به اهم آن اشاره میشود: 
 1. عجب نفسی
 خودستایی که از آن به عجب نفسی نیز تعبیر میشود از اقسام عجب است:
 «ألَمْ تَرَ اِلی الَّذینَ یزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللهِ یزكّی مَنْ یشاءْ
«آیا ندیدى كسانى را كه خودستایى مىكنند؟! (این خودستاییها، بىارزش است) بلكه خدا هر كس را بخواهد، ستایش مىكند.»[ نساء/49.]
«...فَلَاتُزَكُّواْ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى»
«...پس خودستایى نكنید، او پرهیزگاران را بهتر مىشناسد!»[نجم/32.]
«أفَمَنْ زُینَ لَهُ سُوء عَمَلِهِ فَرَآهُ حُسْنا»
آیا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زیبا مىبیند (همانند كسى است كه واقع را آنچنانكه هست مىیابد)؟![فاطر/8.]
«قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی»
«(قارون) گفت: این ثروت را بوسیلهی دانشى كه نزد من است به دست آوردهام!» 
[قصص/78.]
«فَلَمَّا  جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ  الْعِلْم وَ حَاقَ بِهِم مَّا كاَنُواْ بِهِ یسْتهِزءُون»
«هنگامى  كه رسولانشان دلایل روشنى براى آنان آوردند، به دانشى كه خود داشتند  خوشحال بودند (و غیر آن را هیچ مىشمردند) ولى آنچه را (از عذاب) به تمسخر  مى گرفتند آنان را فراگرفت!»[غافر/83.]
 
 «...وَ  كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ  مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ  لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا...»
«...صاحب  این باغ، درآمد فراوانى داشت به همین جهت، به دوستش- درحالىكه با او  گفتگو مىكرد چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات  نیرومندترم! و درحالىكه نسبت به خود ستمكار بود، در باغ خویش گام نهاد و  گفت: من گمان نمىكنم هرگز این باغ نابود شود!...»[کهف/34.]
«...وَ  یوْمَ حُنَینٍ إذْ أعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْتُغْنِ عَنكُمْ  شَیئاً وَ ضَاقَتْ عَلَیكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثمَُّ وَلَّیتُم  مُّدْبِرِین»
«...و  در روز حنین (نیز یارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعیتتان شما را مغرور  ساخت، ولى (این فزونى جمعیت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همهی وسعتش بر  شما تنگ شده، سپس پشت (به دشمن) كرده، فرار نمودید!»[توبه/25.]
 «فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ ما نَریكَ اتَّبَعَكَ الَّا الَّذینَ هُمْ اراذِلُنا بِادِىَ الرَّأْىِ»
«اشراف  كافر قومش (در پاسخ او) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبینیم! و  كسانى را كه از تو پیروى كردهاند، جز گروهى اراذل سادهلوح، مشاهده  نمىكنیم و براى شما فضیلتى نسبت به خود نمىبینیم؛ بلكه شما را دروغگو  تصور مىكنیم!»[هود/27.]
 اهلکتاب و عُجب
 یکی  از مشخصههای بارز اهلکتاب امتیازات ویژهای است که در مقابل پیروان  ادیان دیگر، برای خود قائل بودند و با این اعتقادات از موجودیت خود دفاع  میکردند که قرآن نیز به اهم آنها اشاره نموده است. این توهم برتر و ممتاز  بودن نزد خدا در میان اهل کتاب، سبب ایجاد شدن صفت عُجب در آنها شده و  دیدگان آنها را از دیدن حقایق و واقعیتها کور کرده است؛ به همین خاطر خود  را تافتهای جدا بافته از دیگران میدانند.[9] لذا خود را فرزندان و دوستان خدا دانسته و بهشت را به خود اختصاص دادهاند:
 «وَ قالَتِ الْیهُودُ وَالنَّصارى نَحْنُ ابْناءُ اللَّهِ وَ احِبَّاؤُهُ...»
«یهود و نصارى گفتند: ما، فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستیم...»[مائده/18.]
«قالُوا لَنْیدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّا مَنْ كانَ هُوداً اوْ نَصارى...»
«آنها گفتند: هیچ كس، جز یهود یا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد...» [بقره/111]
بلال حبشي، چون روز فتح مکه بر بام کعبه اذان گفت، جماعتي گفتند که: «اين  سياه اذان گفت!» در آن وقت نازل شد: «کريم ترين و بهترين شما نزد خداوند،  باتقواترين شماست». [10]
-------------------------------------------
[1]
مصطفوی، حسن؛ تفسیر روشن، تهران ، مرکز نشر کتاب، 1380ش، چاپ اول، ج6، ص8.
[2]فضل الله، سیدمحمدحسین؛ تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاك، 1419ق، چاپ دوم، ج19، ص84.
[3]كاشانى، ملا فتحالله؛ تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین، تهران، كتابفروشى محمدحسن علمى، 1336ش، ج7، ص104.
[4] حسینى شیرازى، سیدمحمد؛ تقریب القرآن إلى الأذهان، بیروت، دارالعلوم، 1424ق، چاپ اول، ج4، ص632.
[5]مدرسى، سید محمدتقى؛ من هدى القرآن، تهران، دار محبی الحسین، 1419ق، چاپ اول، ج6، ص413.
[6]طباطبائی(علامه)، سیّد محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن،  قم، دفتر انتشارت اسلامی جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1417ق، چاپ پنجم،  ج13، ص310 – 311.
[7]تفسیر نمونه، ج 7، ص337 و 338.
[8]بانوی اصفهانی، امین سیّده نصرت؛ مخزن العرفان فی تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش، ج6، ص248.
[9] المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص261 - 262.
[10]معراج السعاده، ص 276.