نوشته های ماندگار

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حمید هامون(زنده یاد خسرو شکیبایی)آقای رئیس، این خانوم ، این آقا و فک و فامیلاشون دست به دست هم دادن که منو نابود کنن.

پاسبان گذاشته سر محل که منو دستگیر کنه... انگار من جنایت کردم. حالا هم باید نفقشو بدم ...

هم خونه رو بدم ، هم مهریه رو بدم ... هم بچه مو بدم ، هم شرفمو بدم . چرا؟ چرا؟ من نمی تونم طلاق بدم؟

من نمی تونم , این زن ، این زن سهم منه، حق منه، عشق منه ... من طلاق نمی دم...


هامون-1368
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجا نمیشه به کسی نزدیک شد” آدما از دور دوست داشتنی ترن....
اگه دو نفر به قیمت دوستی مجبور شن به هم دروغ بگن بهتره تنهایی بشینن و به چیزایی که دوست دارن فکر کنن؛ تو این دیار برد با اوناییه که از مخشون کار میکشن. بخوای از دلت مایه بذاری سوختی؟!

(داریوش ارجمند- آدم برفی)
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این دنیا برای كفری كردن آدمهای رذلی كه می خواهند همه چیز را از آنچه هست برایت سخت تر كنند ،
راهی بهتر از این نیست كه وانمود كنی از هیچ چیز دلخور نیستی !


دیوانه از قفس پرید
((میلوش فورمن))

 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز

من زندگی را بدون عشق نمی خواهم . این روزها همه مردم مرده اند ، چون کسی را نمی یابند که دوستش بدارند.
اشخاصی که به اجبار می کوشند جالب باشند ، بیش تر ازهمه نفرت برانگیز میشوند .
درخلوت خویش انسانهای عالی هستیم و هیچکس ازدیگری بهترنیست.
یک انسان میتواند آزاد باشد بی بزرگ بودن ، اما هیچ انسانی نمی تواند بزرگ باشد بی آزاد بودن.

نامه های عاشقانه یک پیامبر / جبران خلیل جبران
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
نمی‌دانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد، زیانها رساند. من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادی‌ها شدم.
راستش را بخواهید، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. وقتی میان مزارع راه می‌رفتم، سعی می‌کردم پا روی ملخ‌ها نگذارم.
اگر محصول را می‌خوردند پیدا بود که گرسنه‌اند. منطق من ساده و هموار بود. روزها در آبادی زیر یک درخت دراز می‌کشیدم و پرواز ملخ ها رادر آسمان دنبال می‌کردم.
اداره‌ی کشاورزی مُزد contemplation مرا می‌پرداخت.


هنوز در سفرم / سهراب سپهری
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
آلیس هرروز رایموند را می‌دید. هرروز. همه‌جا. تعجب‌آور بود، رایموند می‌بایست چند صورت، چند قالب وجودی می‌داشته.
همه می‌توانستند رایموند باشند. رایموند روی پله‌های برقی ایستگاه راه‌آهن ایستاده بود، شناور در میان آن سقف بلند، چمدانی کوچک در دست و صورتش نیم‌رخ.
آلیس کسی را کنار زد، طول سالن را دوید، رفت به طرف خروجی. رایموند نبود، کس دیگری بود.
قلب آلیس از عصبانیت می‌تپید چون رایموند را در آخرین واگن تراموای در حال حرکت می‌دید، کنار چراغ راهنمایی، در صف سوپرمارکت. همه رایموند بودند.
رایموند راه می‌رفت، می‌ایستاد، دستش را می‌برد پشت گردنش، کتش را درمی‌آورد. آلیس به خودش می‌گفت «آلیس، اون دیگه نیست».
خودش را به اسم صدا می‌زد، انگار که بچه‌اش باشد «آلیس، رایموند دیگه نیست. باید یادش رو حفظ کنی، اما دیوونه نشی. بهش فکر کنی، اما دیوونه نشی، حرصت نگیره.»
تکرار می‌کرد، مدام و مدام.


آلیس/ یودیت هرمان/ محمود حسینی‌زاد
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
... گاهی وقت‌ها به ماهی‌های قرمز غبطه می‌خورم. ظاهرا دامنه‌ی حافظه‌شان فقط در حد چند ثانیه است. محال است بتوانند سلسله‌ای از افکار را پی‌گیری کنند. آن‌ها همه‌چیز را برای اولین بار تجربه می‌کنند. هر بار. و مادامی که از نقص و معلولیتشان بی‌خبر هستند حتما زندگی برایشان داستان بلند خوب و خوشی است. یک جشن. شور و هیجان از سحر تا غروب...!


اَبَر ابله / ارلند لو / مترجم: شقایق قندهاری
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ـ آزادی چیزی نیست که آنرا به کسی هدیه کنند. می توان در یک کشور دیکتاتوری زندگی کرد و آزاد بود. فقط کافی است که علیه دیکتاتور مبارزه کرد. مردی که با مغز خودش فکر می کند، آزاد است. مردی که بخاطر آنچه که بر حق است مبارزه می کند آزاد است. بر عکس، می توان در آزادترین کشورهای روی زمین زندگی کرد و با این وصف اگر آدم باطنا منفی باف و پست و بنده منش باشد آزاد نیست و با وجود هر نوع اجبار و زور باز برده است. آزادی را نباید از دیگران گدایی کرد بلکه باید با جنگ بدست آورد.

نان وشراب -اینیاتسیو سیلونه

 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيا زندگي هر چه هم عزيز باشد ، به اين خفت ، به تحمل اين همه رنج مي ارزد ؟!

نامه ها/ بزرگ علوی
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
"لیلی آه نیست.لیلی اشک نیست .لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست.لیلی زندگی ست.لیلی!زندگی کن."


لیلی نام تمام دختران زمین است نوشته شده توسط خانم عرفان نظر آهاری
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعنی هر اندازه که به وجود خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره.هر چه بیش تر به او ایمان بیاری،وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه "

"روی ماه خداوند را ببوس" نویسنده مصطفی مستور
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فقط یــک گناه وجود دارد والسلام!
آن هم دزدی‌ست. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است. می‌فهمی چی می‌گویم؟ …
اگر مردی را بکشی، یک زندگی را می‌دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می‌دزدی،
حق بچه‌هایش را از داشتن پدر می‌دزدی. وقتی دروغ می‌گویی، حق کسی را از دانستن حقیقت می‌دزدی. وقتی تقلب می‌کنی، حق را از انصاف می‌دزدی. می‌فهمی؟
” هیــــــچ کاری پست‌تر از دزدی نیـست….”

بادبادک‌باز، نویسنده: خالد حسینی، ترجمه: زیبا گنجی، پریسا سلیمان‌زاده
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه خوب بود اگر همه چیز را میشد نوشت.
اگر میتوانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم، میتوانستم بگویم.
نه یک احساساتی هست،
یک چیزهایی هست که نمیشود به دیگر فهماند،
نمیشود گفت،
آدم را مسخره میکنند،
مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت میکند.
زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است.

(صادق هدایت - زنده به گور )
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدان که جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آنچه اصل است، از دیده پنهان است.

شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد، تکرار کرد:
"آنچه اصل است،‌ از دیده پنهان است. "

(شازده کوچولو - آنتوان دوسنت اگزوپری )
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی خدا می خواست تو را بسازد، چه حال خوشی داشت، چه حوصله ای ! این موها، این چشم ها .... خودت می فهمی؟ من همه این ها را دوست دارم.


سال بلوا - عباس معروفی


 

Similar threads

بالا