نوشته های ماندگار

palmtree

کاربر فعال
لاری تنها کسی است که من دیده ام که به هیچ چیز دلبستگی ندارد و خود این ، اعمال او را عجیب جلوه می دهد. بشر به کسانی که عمل نیک را فقط به خاطر خدایی که به او اعتقاد ندارند انجام می دهند عادت نکرده...
لبه تیغ- سامرست موام
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی , فهمیدن و اندیشیدن نیست . اما دوست داشتن در اوج معراجش از سرحد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین میکند و با خود به قله بلند اشراق می برد

دکتر علی شریعتی / کتاب کویر
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد پدر افتادم که می‌گفت: "نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدم‌ها که عقیده‌ات را می‌پرسند، نظرت را نمی‌خواهند. می‌خواهند با عقیده‌ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده است."

چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم/ زویا پیرزاد
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز داشتم با کورا صحبت می کردم. کورا برای من دعا کرد، چون خیال می کرد من گناه رو نمی بینم، می خواست من هم زانو بزنم و دعا کنم، چون آدم هایی که گناه به نظرشون فقط چند کلمه است، رستگاری هم به نظرشون فقط چند کلمه است.

گور به گور - ویلیام فاکنر
 

ghzshadow

عضو جدید
کاربر ممتاز
تعبیری زیبا از عشق

تعبیری زیبا از عشق

شاخه‌ی عشق را شکستم
آن را در خاک دفن کردم
و ديدم که
باغم گل‌کرده‌ است.

کسی نمی تواند عشق را بکشد
اگر در خاک دفنش کنی
دوباره می‌رويد
اگر پرتابش کنی به آسمان
بال‌هايی از برگ در می‌آورد
و در آب می‌افتد.
با جوی‌ها می‌درخشد
و غوطه‌ور در آب
برق می‌زند.

خواستم آن را در دلم دفن کنم
ولی دلم خانه‌ی عشق بود
درهای خود را باز کرد
و آن را احاطه کرد با آواز از ديواری تا ديواری
دلم بر نوک انگشتانم می‌رقصيد

عشقم را در سرم دفن کردم
و مردم پرسيدند
چرا سرم گل داده‌ است
چرا چشم هايم مثل ستاره‌ها می‌درخشند
و چرا لبهايم از صبح روشن‌ترند

می خواستم اين عشق را تکه‌تکه کنم
ولی نرم و سيال بود، دور دستم پيچيد
و دست‌هايم در عشق به دام افتادند
حالا مردم می‌پرسند که من زندانی کيستم...!


▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬

شاخه‌ی عشق / هالینا پوشویاتوسکا
از کتاب خیانت: شعرهای شور و شکست / مترجم: محسن عمادی

375768_378020065556206_113180135373535_1364906_1142728582_n.jpg
 
آخرین ویرایش:

raha

مدیر بازنشسته
... در نهایت آنچه در عکس خودم میجویم (قصد من در عکس دیدن) مرگ است: مرگ، آیدوس* آن عکس است. به همین سبب و به طرز غریبی، تنها چیزی که هنگام عکاسی شدن، تحمل می کنم، دوستش دارم و برایم آشنا است، صدای دوربین است. به نظر من عضو عکاس، چشم او (که مرا به وحشت می اندازد) نیست، بلکه انگشت اوست: که به ماشه ی لنز دوربین و به جابه جایی خشک صفحات فیلم متصل می شود [...] تقریبا به گونه ای شهوانی، عاشق این صداهای مکانیکی ام، گویی در عکس، آن همان چیزی -وتنها چیزی- هستند که میل من دودستی به آن ها میچسبد و صدای کلیک ناگهانی شان از لایه ی تباه کننده ی پُز گرفتن می گذرد و بر آن غلبه می کند.

*eidos: در پدیدارشناسی هوسرل به معنی ذات، ماهیت و صورت معقول چیزها و پدیدارها.



اتاق روشن / رولان بارت
 

ghzshadow

عضو جدید
کاربر ممتاز
لئوناردو دی کاپریو :

بعضی وقت ها این سوال برام پیش می یاد که
خدا ما رو به خاطر بلاهایی که سر هم میاریم می بخشه ؟
ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجا رو ترک کرده
...

الماس خونین از ادوارد زوییک

 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش دنیا دست زن‌ها بود. زن‌ها که زاییده‌اند یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مرد‌ها چون هیچ وقت عملا خالق نبوده‌اند آنقدر خود را به آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زن‌ها بود جنگ کجا بود؟

برگرفته از فصل شانزده کتاب «سو وشون» نوشته سیمین دانشور
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
-پس چرا وقتی گفتم گاهی کلمات مهم میشن گفتی شاید.خودت میدونی اینجور مواقع شایدی در کار نیست... مثلا «عزیزم» از اون کلمه هاست...«عزیزم» فقط مال یک نفر میتونه باشه اون یه نفر برای تو فعلا منم...و برای من اون کس تو هستی...مگه اینکه بخواهیم این وضع رو تغییر بدیم...میخوای وضع رو تغییر بدیم؟
-نه
-پس چرا گفتی این اولین دفعه ست که این رستوران رو میبینی؟اولین دفعه ست؟
-...
-اولین دفعه ست؟
-نه
حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه/مستور
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
bed time story
“Careful, honey, it’d loaded,” he said. Re-entering the bedroom.
Her back rested against the headboard.
“This for your wife?”
“No. too chancy. I’m hiring a professional “
“How about me?”
He smirked. “Cute. But who ‘d be dumb enough to hire a lady hit man?”
She wet her lips, sighting along the barrel.
“Your wife.” (Jeffrey Whitmore)
قصه شب
مرد موقع بازگشت به اتاق خواب گفت :« مواظب باش عزیزم ،اسلحه پر است »
زن که به پشتی تخت تکیه داده بود گفت :«این را برای زنت گرفته ای ؟»
« نه ، خیلی خطرناک است ، می خواهم یک حرفه ای استخدام کنم .»
« من چطور م ؟»
مرد پوز خندی زد :« با مزه است ، اما کدام احمقی برای آدم کشتن یک زن استخدام می کند؟»
زن لبهایش را مرطوب کرد ، لوله اسلحه را به طرف مرد گرفت .
« زن تو .»
( جفری وایت مور )
 

ghzshadow

عضو جدید
کاربر ممتاز


....پیانوی من....
***********
تو خودت
تنها مقصر نبوده ای
کمک حال تو
کسی ست
که خود را بردار می نامد
و تمام پلیدیتان را
یک کاسه کرده اید و
بر سرم می کوبید

تو تنها مقصر نبوده ای
پیانوی من هم
در صحنه ی جرم بازیگری کرد

تو را سوزاندم
همراهت را به خاک سپردم
پیانو ام را که سال هاست فروختم
انگشت هایم را چه کنم...؟؟؟؟

***********************
نیما معماریان.پرتیا
مجموعه"من همونم , تو نگاهت دگرین رنگ شده"/نشر شاملو/تابستان89

485746_374166239300466_148490288534730_1230590_958826735_n.jpg


 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
من دستمو می برم بالا...خب من خواستم و مسئولش منم.
من سرمو می چرخونم...مسئولش منم.
من اب میخورم .. میخواستم و مسئولش منم.
من سیگار می کشم...مسئولش منم.
.
.
.
من خوشحال نیستم
مسئولش تویی ...!


Vivre Sa Vie---1962
 
آخرین ویرایش:

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
از همین می ترسم. به یه چیزی یا کسی عادت می کنی، اونوقت اون چیز یا اون کس قالت می گذاره. اون وقت دیگه چیزی برات باقی نمی مونه. می فهمی چی می خوام بگم؟.... اونهایی رو که می گذارن و می رن رو دوست ندارم. اینه که اول خودم می گذارم می رم. این جوری خاطر جمع تره.

خداحافظ گاری کوپر
رومن گاری
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
از ته دل میخواستم و آرزو می کردم که خودم را تسلیم خواب فراموشی بکنم . اگر این فراموشی ممکن میشد ، اگر میتوانست دوام داشته باشد ، اگر چشم هایم که به هم می رفت در وراء خواب آهسته در عدم صرف می رفت و هستی خودم را احساس نمیکردم .اگر ممکن بود در یک لکه مرکب ، در یک آهنگ موسیقی یا شعاع رنگین تمام هستیم ممزوج میشد و بعد از این امواج و اشکال آنقدر بزرگ میشد و میدوانید که به کلی محو و ناپدید می شد به آرزوی خود رسیده بودم.

بوف کور/صادق هدایت
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
در بیشتر مواقع بهتر است آنچه موجبِ خیال‌پردازی می‌شود، در عالمِ خیال باقی بماند.

پل استر/ناپیدا/مُترجم: خجسته کیهان/نشر افق
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی آن سوی دیوار است
کسی این سو
نه آن می داند
نه این
تنها شاعر است که می داند.

عباس کیارستمی/باد و برگ/نشر نظر
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
چیزهایی هست که هر چه هم که نخواهیشان ببینی باز می‌آیند، باز سنگین و بی‌رحم می‌آیند و خود را روی تو می‌افکنند و گرد تو را می‌گیرند و توی چشم و جانت می‌روند و همهٔ وجودت را پر می‌کنند و آن را می‌ربایند که دیگر تو نمی‌مانی، که دیگر تو نمانده‌ای که آن‌ها را بخواهی یا نخواهی. آن‌ها تو را از خودت بیرون رانده‌اند و جایت را گرفته‌اند و خود تو شده‌اند. دیگر تو نیستی که درد را حس کنی. تو خود درد شده‌ای.

ابراهیم گلستان/آذر، ماه آخر پاییز/انتشارات بازتاب نگار
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
‌ای شن
تکرار همین چیزهاست زندگی
که تو رسم می‌کنی
تکرار همین قصه هاست.

قصه که تمام می‌شود
آدم‌ها به کجا می‌روند.


شمس لنگرودی/می می‌رم به جرم آنکه زنده‌ام
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
انسان ، آهسته آهسته عقب نشینی می کند.
هیچکس یکباره معتاد نمی شود. یکباره سقوط نمی کند.یکباره وا نمی دهد ،
یکباره خسته نمی شود ،
... رنگ عوض نمی کند،
تبدیل نمی شود و از دست نمی رود.
زندگی بسیار آهسته از شکل می افتد.و تکرار و خستگی ، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می کند.باید بسیار هوشیار باشیم و نخستین تلنگرها را ،
به هنگام و حتی قبل از آنکه ضربه فرود آید ، احساس کنیم.
هرگز نباید آن روزی برسد که ماصبحی را با سلامی محبانه آغاز نکنیم. خستگی نباید بهانه يی شود برای آنکه کاری را که درست می دانیم، رها کنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم.قدم اول را ، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم ، شک مکن که قدم های بعدی را شتابان برخواهیم داشت.

چهل نامه ي كوتاه به همسرم - نادر ابراهيمي
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
"کریتو" چنین می گفت: خردمند باش و نگاه مکن که آیا فلاسفه خوب یا بد بوده اند، بلکه به خود فلسفه متوجه باش، سعی کن تا آن را به تعمق و صداقت بررسی کنی، اگر آن بد است سعی کن تا مردم را از آن برگزدانی; ولی اگر چنان است که من می پندارم، آن را دنبال کن و به کار ببند و با شهامت و دلیر باش.


تاریخ فلسفه / ویل دورانت / عباس زریاب خویی
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش اینه که آدم هیچ وقت نمی دونه چی می خواد . آدم فکر می کنه یه جور آدم مشخصو می خواد و بعد یکیو می بینه که هیچی از چیزهایی که می خواسته رو نداره و بدون هیچ دلیلی عاشقش می شه .


دوباره اون آهنگو بزن سم ، از این آب ننوشید/وودی آلن
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
جاناتان گفت: آیا مکانی به نام بهشت وجود دارد؟

-خیر جاناتان ,چنین مکانی وجود ندارد.بهشت یک مکان نیست،و یک زمان هم نیست. بهشت یعنی کامل شدن.

(بخشی از کتاب جاناتان مرغ دریایی نوشته باخ)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر انساني حاصل يك پدر مادر است . ميشود نشناختشان، دوستشان نداشت ، مشود به آنها شك كرد ،‌اما آنها اينجايند ! با چهره هايشان ؛ حالاتشان ؛اميدهايشان ،عادات و وسواسشان؛شكل دست و انگشتانشان ؛رنگچشمها و موهايشان ؛ افكار و طرز فكرشان و شايد سن شان و هنگام مرگ... تماماين ها درون ما رخ ميدهد !

رمان آفريقايي .... جان ماري گوستاولزيو
 

Similar threads

بالا