marya_com
عضو جدید
نور اولین شرط برای هر نوع ادارك بینایی است. در تاریكی مطلق، مانه فضا را میتوانیم ببینیم و نه فرم و نه رنگ. نور، تنها ضرورت فیزیكی نیست بلكه ارزش روانشناختی آن یكی از مهمترین عوامل زندگی انسانی در همه زمینههاست.
در همه كتابهای آسمانی و آئینهای كهن نور نماد هستی و پاكی و الوهیت است. این خاصیت كه نور به صورت مستقل در هستی ظهور میكند و واسطهای است برای دیدن و درك كردن پدیدههای اطراف با مفاهیم عینی و انتزاعی، نور را به ساحرهای در فضا تبدیل كرده است. معماران، شاعران، نقاشان، عكاسان و سایر هنرمندان با انعكاس تأثیرات و تواناییهای نور در آثاراشان، به آفرینش فضایی سرشار از معانی میپردازند. بیان چند بیتی از شعر منوچهر شیبانی، شاعر معاصر، از تاثیرگذاری نور خالی از لطف نیست:
تابد زدور نوری، لرزان
دل اوفتد به شوری، از آن
آید صدای هلهله از دور
پیچید طنین آن
در طاقهای ضربی بازار
تا كنجهای دور فتاده
نور و سایه
بدون وجود نور و تصاویری از پدیدههای اطراف نمیتوان مكان را در پهنه ادراك، به تصرف درآورد و به موقعیت ارتباطات فضایی بینابین نایل گشت. نور قادر به ایجاد در كیفیت پدیدهها و فضا است، اما بدون تاریكی متولد نمیشود. بلكه مناظره بین تاریكی و روشنی، باعث تكامل یگانگی مكان و شكلگیری كلیت فضا میگردد. جایی كه روشن است احجام به وضوح دیده میشوند، در مقابل تاریكی، سایه محیط را از یكنواختی درآورده و با خلق تصویری مكمل با آنچه كه در روشنائی بر پرده ذهن انسان نقش بسته، تضادی در فضا میآفریند.
تقابل نور و سایه جنبهای دوگانه به معماری می افزاید؛ در روشنایی نور، عملكردها و معانی به صورت مشخص و متمایز تحقق یافته و واقعیت بر پرده چشمان انسان شكل می گیرد. اما در تاریكی ابهامی موج میزند كه باعث تجسم مفاهیم در ذهن مخاطب و انگیزهای برای قوی تخیل انسان است. به طور كلی میتوان گفت: در روشنایی، آنچه كه هست، نمود پیدا می كند و در تاریكی آنچه كه نیست، ولی می تواند باشد.
لوئی كان درباره نور میگوید «ماده، نور خاموش شده است، وقتی كه نور دست از بودنش بردارد، ماده میشود. در سكوت تاریكی، تمایل بودن نهفته است، بودن برای بیان آنچه که نور در راستای خلق همان چیز تلاش می کند.»file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/My%20Documents/My%20Pictures/aftera.jpg
نور و فضا
نور طبیعی با توجه به ظهورش در ساعات مختلف شبانهروز و موقعیت منطقهای، شخصیتی مختص آن زمان و مكان به خود گرفته و صور مختلفی را در آسمان و افق اقلیمهای متفاوت میآفریند. به طور مثال نور در صحرای سوزان كویر هرگز ماهیتی همچون نور كوهستان را ندارد.
چهره به چهره شدن محیط در عرصه نورپردازی متنوع، مكانی برای تبادل اندیشه و احساسات انسان است. او با مكاشفه هویت معنایی مكان، به آزمودن جهانی معنوی و مبهم میپردازد؛ این نمایش دیداری، مقابل چشمان مخاطب، باعث شكلگیری و پرورش فضاهایی با شخصیتهای متمایز، که با خاطره ها و الگو های ذهنی همراه است.
تقابل نور و اثر معماری اگر دیدی ساختار سنج و تعریف شدنی به نور داشته باشیم می توان ساختار نور را به دو بخش تقسیم کرد:
1) منبع نور 2) پرتوهایی كه از منبع نور به بیرون افكنده میشوند.
منبع همچون ظرفی، نور را در خود جای داده و هر لحظه پرتوها از آن لبریز میشوند. تأثیر و همپوشانی دوسویه بین این دو جزء ماهیت نور را شكل میدهد؛ در واقع كیفیت و كمیت هر كدام از این بخشها در شخصیتی كه نور به فضا میبخشد تأثیرگذار است. به طور مثال حسی كه یك نور نقطهای به رنگ آبی در اتاق تاریك القا میكند با حسی كه از مشاهده نور گسترده زرد در اتاق تاریك به وجود میآید متفاوت است، این تفاوت را میان نور منتشر شده از لامپهای LED و فلورسنت و .. می توان دید.
در مقایسه بین نور طبیعی و نور مصنوعی این كلیت تا حدی تغییر میكند؛ نور طبیعی در روز كه از خورشید تراوش می كند به دلیل بزرگ و پر انرژی بودن منبع و فاصله زیاد آن از سطح نورگیر زمین، نور در تمام عرصه فضا پراكنده میشود، به گونهای كه تصور میشود پرتوها، محیط را به تسخیر خود درآوردهاند، اما زمانی كه معماری شكل میگیرد، نور پراكنده را در اختیار خود گرفته و ماهیت ساختاری، به نور و فضای نورگیر میدهد و سایه ها از برخورد نور با اثر معماری، به عنوان جزء مكمل نور، پا به عرصه ظهور مینهند. به هنگام رویارویی نور و اثر معماری، نور بر روی پوسته خارجی آن میلغزد و به دو شیوه با معماری میآمیزد؛ اول این كه بر روی پوسته خارجی ساكن شده و با ایجاد سایه احراز هویت می كند و در حالت دوم از پوسته خارجی عبور کرده و به فضای داخلی رخنه میكند و با حركت خورشید در ساعات مختلف روز، نور در عرصه تاریك داخل به رقص در میآید و انسان را قادر به آزمودن عینیات كیفی فضا میسازد، بدین طریق روح فضا را به انسان مینمایاند. در مورد اول، كلیت و چیدمان حجم یا احجام با فرورفتگیها و بیرون زدگیها و ویژگی های متفاوت آنها از قبیل مصالح، رنگ، بافت، جنس و ... در شكلگیری ادارك فضایی بسیار تعیین كننده اند، نور یا برروی پوستهای خشن، متخلخل و نقش برجسته اقتدار نشان می دهد و یا از سطحی صاف و صیقلی منعكس شده و به طور غیر مستقیم در محیط پخش میشود. وقتی كه نور بر پوسته خارجی توقف (سکوت) نکرده و در راستای عبور از پوسته خارجی به حرکت خود ادامه می دهد، اینجاست كه معمار می تواند نمای خارجی را چون آلتی برای مجسمه سازی به كار برد؛ آری! میتوان نور را تندیس گونه، از روزنههای تراشیدی نما عبور داد و در فضای داخلی به نمایش گذاشت.
هر روزنهای بر دیوارههای داخلی، می تواند نقش منبع نور را ایفا كند، با این تفاوت كه این بار سرچشمه نور را معمار میآفریند، و ابعاد و اشكال و نحوه قرارگیری دریچههای نور را با توجه به مفاهیم و ساختار فضایی كه میخواهد در داخل خلق كند، تغییر میدهد. به هنگام آمیزش این دو، نور و معماری به اوج خود رسیده و فضا ساحتی مقدس برای تجلی این پیوند است. نور به چیزها هستی بخشیده و فرم را به فضا پیوند می دهد. نوری كه به درون فضای معماری وارد شده و در آن گوشه گرفته است، بر سطوح گشوده چیزها میایستد و سایهها را در پشت آنها میانبارد، بدینگونه، همان سان كه نور با انزوای خود و پذیرش آن از سوی چیزها عینیت مییابد چیزها نیز پیوسته دچار دگرگونی میگردند.
ماه نور خورشید را به طور غیرمستقیم در فضا میپراكند و ستارهها سوسو زنان به جز طنازی بر پهنه آسمان شب، توان روشن نمودن سطح زمین را ندارند؛ این جاست كه قدرتنمایی نور مصنوعی در شب اهمیت ویژهای پیدا میكند و روح حیاتبخش شبانه را در فضاهای داخلی و خارجی میدمد. نور مصنوعی در پوسته خارجی، كلیت بنا را به نمایش مگذارد و با توجه به عملكرد و نوع ارتباط آن با محیط پیرامون، معمار می تواند روشهای مختلفی از نورپردازی را به كار ببرد.
با عبور نور طبیعی از پوستة خارجی، فضای داخل و خارج از یك منبع روشنایی میگیرند و این باعث تأكید بیشتر بر آفرینش خلاقانه بر روی جدارههای نما و بیان معانی معمارانه آن می شود.
اما نور مصنوعی چنین توانایی را ندارد و نورپردازی داخلی مجزا از خارج است.
امروزه با تحولاتی که در عرصه اندیشه رخ داده است، معماری نیز دگرگون شده و روشهای انتقال نیرو و طراحی سازههای جدید، پوستههای معماری را شفافتر كرده است. شفافیت نما، مرز درون و بیرون را شكسته و حضور نور بیش از پیش احساس می شود. به طوری كه تیرها و بادبندهای شیشهای در بناهای معمارِی معاصر به كار برده میشوند.
معماری مدرن جهانی فراتر از حد شفاف، را تولید كرده است، جهانی از نور همگن، روشن و فاقد تاریكی. این دنیای نور به معنای مرگ فضاست به همان قطعیتی که تاریكی مطلق دارا است. تادائو آندو معمار معاصر ژاپنی در این باره میگوید : « در دوره مدرن، معماری دارای پنجرههای بزرگ و آزاد از محدودیت سازه میگردد، كه اجازه طراحی و ساخت در هر ابعادی امکان پذیر می کند، ولیکن در کنار آزادی نور در معماری، جان بخشی و حیات بخشی نور به صورت غیر مؤثر پراكنده شده و از دست رفته است.»
در نورپردازی به شیوه مصنوعی ویژگیهای نور از طریق انتخاب انواع سیستمهای نورافكنی، بر عهده معمار است و حتی امكان خلق سیستمهای محیطی هوشمند و سازگار را دربازسازی محیط مصنوع را در اختیار ما میگذارد. به این طریق قادر به تنظیم منابع نوری با روش های متفاوت و مستقل میگردیم كه با جهت پذیری، شدت و درجهبندی متغییر ساخته شده اند.
از نظر فیزیكی ایجاد كمیت بهینه برای نور از نظر مقدار، شدت، رنگ و گرما با نور مصنوعی كاملاً امكان پذیر است ولی تقلید از تغییرات همیشگی نور طبیعی كه باعث تغییر ادارك ما می شود با نور مصنوعی بسیار مشكل است. نور طبیعی برای ما خاصیت یك زمانسنجی طبیعی را دارد كه نور مصنوعی فاقد آن است. باید به این نكته نیز اشاره كرد كه این امكانات می تواند با قوه خلاقانهای كامل شود و به طراحی فضاهای زیبا و سرشار از معانی منتهی شده و به مخاطب این اجازه را بدهد كه در فضا با حضور هزاران هزار پرتو به آزمودن احساسات و هیجانات درونیاش بپردازد؛ كه این خود، شیوهای از درك هستی و هارمونی حیات بخش فضا است.file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/My%20Documents/My%20Pictures/top4.jpg
سیر مفهومی در شیوههای نورپردازی پرتوهای نور، در فضا آوایی سر میدهند و گویی با زبانی خاص شعر میسرایند؛ به بدین ترتیب نمیتوان از هارمونی موجود در حجمهایی از نور كه به واسطه معماری، دریچهها و اشیاء، فرمهای خاص به خود گرفتهاند چشم پوشید. مفاهیمی که در پهنه ادراک ما از چگونگی قرارگیری منابع نور و نحوه پرتو افكنی در فضا، شكل میگیرند را می توان به سه دسته تقسیمبندی کرد.
1) مركز 2) محور 3) حوزه یا شبكه
هر سبكی از معماری به سبب فرم فضایی که دارا است گویای یك محتوی ذهنی است. در طرح معماری برحسب آنچه كه ساختمان بایستی بیان كننده آن باشد، كم و بیش از این مفاهیم و تناسبات بهره می گیرند. مركزیت در فضا به صحنهای برای هدفی خاص و نمایش یك تجربه بصری تبدیل میشود. منابع نور در تضاد با پیرامون تاریك و ناشناخته، معرف شناخته ها است. مركز، فضای درنگ و مكث است كه حادثه را در خود جای میدهد و محیط را به درون خود کشیده و ساكن میكند.
سكوت مبهم این فضای نورانی نمادی از خورشید، ماه و پیكرهای الهی است. فضای مركزی، آرامش و ثبات را القا میكند، فضایی كه در كمال سادگی میتواند مظهری از مکانی مقدس باشد. نه آغاز دارد و نه پایان، حركتی است بیپایان كه همواره به نقطه آغازش باز میگردد.
در نورپردازی به شكل محوری، یک مسیر نورانی، جهت خاصی را در فضا القا می كند، چرا كه محور، سیری است برای حركت، كه از مفاهیمی همچون سلسله مراتب و تكرار در عرصه فضا، بهره می گیرد و كششی را به سمت انتها، در امتداد خودش ایجاد میكند. گاهی این انتها روشن است و شناخته شده و گاهی ناشناخته.
از برخورد محورهای نور، محدودهای شكل میگیرد كه نقاط برخورد، به شكل مركزهایی در این شبكه نمایان میشوند. چنین فضایی میتواند هم وحدتآفرین باشد و هم تنوعپذیر و همچنین محورها و مراكز مورد بحث عمومیت بیشتری پیدا بیان می کنند. بر عكس مركز كه هدف خاصی را القا میكند، میتواند هویتی گسترده تری داشته باشد و سایر مفاهیم مانند تضاد، تقارن، سلسله مراتب و تكرار و ... در چنین فضایی به راحتی نمایان شوند. این تجربیات كیفی، از مشاهده مشخصات كمی در فضا، به طور نسبی و متغییر می توانند در چهار چوب ذهنی لمس شوند.
چرا كه از طریق پارامترهایی همچون ویژگیهای مختلف نورپردازی به شكل عمومی و در مکانی فردی به شكل خصوصی، تغییر میكنند.
به نقل از alishurgeshti.blogfa.com
در همه كتابهای آسمانی و آئینهای كهن نور نماد هستی و پاكی و الوهیت است. این خاصیت كه نور به صورت مستقل در هستی ظهور میكند و واسطهای است برای دیدن و درك كردن پدیدههای اطراف با مفاهیم عینی و انتزاعی، نور را به ساحرهای در فضا تبدیل كرده است. معماران، شاعران، نقاشان، عكاسان و سایر هنرمندان با انعكاس تأثیرات و تواناییهای نور در آثاراشان، به آفرینش فضایی سرشار از معانی میپردازند. بیان چند بیتی از شعر منوچهر شیبانی، شاعر معاصر، از تاثیرگذاری نور خالی از لطف نیست:
تابد زدور نوری، لرزان
دل اوفتد به شوری، از آن
آید صدای هلهله از دور
پیچید طنین آن
در طاقهای ضربی بازار
تا كنجهای دور فتاده
نور و سایه
بدون وجود نور و تصاویری از پدیدههای اطراف نمیتوان مكان را در پهنه ادراك، به تصرف درآورد و به موقعیت ارتباطات فضایی بینابین نایل گشت. نور قادر به ایجاد در كیفیت پدیدهها و فضا است، اما بدون تاریكی متولد نمیشود. بلكه مناظره بین تاریكی و روشنی، باعث تكامل یگانگی مكان و شكلگیری كلیت فضا میگردد. جایی كه روشن است احجام به وضوح دیده میشوند، در مقابل تاریكی، سایه محیط را از یكنواختی درآورده و با خلق تصویری مكمل با آنچه كه در روشنائی بر پرده ذهن انسان نقش بسته، تضادی در فضا میآفریند.
تقابل نور و سایه جنبهای دوگانه به معماری می افزاید؛ در روشنایی نور، عملكردها و معانی به صورت مشخص و متمایز تحقق یافته و واقعیت بر پرده چشمان انسان شكل می گیرد. اما در تاریكی ابهامی موج میزند كه باعث تجسم مفاهیم در ذهن مخاطب و انگیزهای برای قوی تخیل انسان است. به طور كلی میتوان گفت: در روشنایی، آنچه كه هست، نمود پیدا می كند و در تاریكی آنچه كه نیست، ولی می تواند باشد.
لوئی كان درباره نور میگوید «ماده، نور خاموش شده است، وقتی كه نور دست از بودنش بردارد، ماده میشود. در سكوت تاریكی، تمایل بودن نهفته است، بودن برای بیان آنچه که نور در راستای خلق همان چیز تلاش می کند.»file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/My%20Documents/My%20Pictures/aftera.jpg
نور و فضا
نور طبیعی با توجه به ظهورش در ساعات مختلف شبانهروز و موقعیت منطقهای، شخصیتی مختص آن زمان و مكان به خود گرفته و صور مختلفی را در آسمان و افق اقلیمهای متفاوت میآفریند. به طور مثال نور در صحرای سوزان كویر هرگز ماهیتی همچون نور كوهستان را ندارد.
چهره به چهره شدن محیط در عرصه نورپردازی متنوع، مكانی برای تبادل اندیشه و احساسات انسان است. او با مكاشفه هویت معنایی مكان، به آزمودن جهانی معنوی و مبهم میپردازد؛ این نمایش دیداری، مقابل چشمان مخاطب، باعث شكلگیری و پرورش فضاهایی با شخصیتهای متمایز، که با خاطره ها و الگو های ذهنی همراه است.
تقابل نور و اثر معماری اگر دیدی ساختار سنج و تعریف شدنی به نور داشته باشیم می توان ساختار نور را به دو بخش تقسیم کرد:
1) منبع نور 2) پرتوهایی كه از منبع نور به بیرون افكنده میشوند.
منبع همچون ظرفی، نور را در خود جای داده و هر لحظه پرتوها از آن لبریز میشوند. تأثیر و همپوشانی دوسویه بین این دو جزء ماهیت نور را شكل میدهد؛ در واقع كیفیت و كمیت هر كدام از این بخشها در شخصیتی كه نور به فضا میبخشد تأثیرگذار است. به طور مثال حسی كه یك نور نقطهای به رنگ آبی در اتاق تاریك القا میكند با حسی كه از مشاهده نور گسترده زرد در اتاق تاریك به وجود میآید متفاوت است، این تفاوت را میان نور منتشر شده از لامپهای LED و فلورسنت و .. می توان دید.
در مقایسه بین نور طبیعی و نور مصنوعی این كلیت تا حدی تغییر میكند؛ نور طبیعی در روز كه از خورشید تراوش می كند به دلیل بزرگ و پر انرژی بودن منبع و فاصله زیاد آن از سطح نورگیر زمین، نور در تمام عرصه فضا پراكنده میشود، به گونهای كه تصور میشود پرتوها، محیط را به تسخیر خود درآوردهاند، اما زمانی كه معماری شكل میگیرد، نور پراكنده را در اختیار خود گرفته و ماهیت ساختاری، به نور و فضای نورگیر میدهد و سایه ها از برخورد نور با اثر معماری، به عنوان جزء مكمل نور، پا به عرصه ظهور مینهند. به هنگام رویارویی نور و اثر معماری، نور بر روی پوسته خارجی آن میلغزد و به دو شیوه با معماری میآمیزد؛ اول این كه بر روی پوسته خارجی ساكن شده و با ایجاد سایه احراز هویت می كند و در حالت دوم از پوسته خارجی عبور کرده و به فضای داخلی رخنه میكند و با حركت خورشید در ساعات مختلف روز، نور در عرصه تاریك داخل به رقص در میآید و انسان را قادر به آزمودن عینیات كیفی فضا میسازد، بدین طریق روح فضا را به انسان مینمایاند. در مورد اول، كلیت و چیدمان حجم یا احجام با فرورفتگیها و بیرون زدگیها و ویژگی های متفاوت آنها از قبیل مصالح، رنگ، بافت، جنس و ... در شكلگیری ادارك فضایی بسیار تعیین كننده اند، نور یا برروی پوستهای خشن، متخلخل و نقش برجسته اقتدار نشان می دهد و یا از سطحی صاف و صیقلی منعكس شده و به طور غیر مستقیم در محیط پخش میشود. وقتی كه نور بر پوسته خارجی توقف (سکوت) نکرده و در راستای عبور از پوسته خارجی به حرکت خود ادامه می دهد، اینجاست كه معمار می تواند نمای خارجی را چون آلتی برای مجسمه سازی به كار برد؛ آری! میتوان نور را تندیس گونه، از روزنههای تراشیدی نما عبور داد و در فضای داخلی به نمایش گذاشت.
هر روزنهای بر دیوارههای داخلی، می تواند نقش منبع نور را ایفا كند، با این تفاوت كه این بار سرچشمه نور را معمار میآفریند، و ابعاد و اشكال و نحوه قرارگیری دریچههای نور را با توجه به مفاهیم و ساختار فضایی كه میخواهد در داخل خلق كند، تغییر میدهد. به هنگام آمیزش این دو، نور و معماری به اوج خود رسیده و فضا ساحتی مقدس برای تجلی این پیوند است. نور به چیزها هستی بخشیده و فرم را به فضا پیوند می دهد. نوری كه به درون فضای معماری وارد شده و در آن گوشه گرفته است، بر سطوح گشوده چیزها میایستد و سایهها را در پشت آنها میانبارد، بدینگونه، همان سان كه نور با انزوای خود و پذیرش آن از سوی چیزها عینیت مییابد چیزها نیز پیوسته دچار دگرگونی میگردند.
ماه نور خورشید را به طور غیرمستقیم در فضا میپراكند و ستارهها سوسو زنان به جز طنازی بر پهنه آسمان شب، توان روشن نمودن سطح زمین را ندارند؛ این جاست كه قدرتنمایی نور مصنوعی در شب اهمیت ویژهای پیدا میكند و روح حیاتبخش شبانه را در فضاهای داخلی و خارجی میدمد. نور مصنوعی در پوسته خارجی، كلیت بنا را به نمایش مگذارد و با توجه به عملكرد و نوع ارتباط آن با محیط پیرامون، معمار می تواند روشهای مختلفی از نورپردازی را به كار ببرد.
با عبور نور طبیعی از پوستة خارجی، فضای داخل و خارج از یك منبع روشنایی میگیرند و این باعث تأكید بیشتر بر آفرینش خلاقانه بر روی جدارههای نما و بیان معانی معمارانه آن می شود.
اما نور مصنوعی چنین توانایی را ندارد و نورپردازی داخلی مجزا از خارج است.
امروزه با تحولاتی که در عرصه اندیشه رخ داده است، معماری نیز دگرگون شده و روشهای انتقال نیرو و طراحی سازههای جدید، پوستههای معماری را شفافتر كرده است. شفافیت نما، مرز درون و بیرون را شكسته و حضور نور بیش از پیش احساس می شود. به طوری كه تیرها و بادبندهای شیشهای در بناهای معمارِی معاصر به كار برده میشوند.
معماری مدرن جهانی فراتر از حد شفاف، را تولید كرده است، جهانی از نور همگن، روشن و فاقد تاریكی. این دنیای نور به معنای مرگ فضاست به همان قطعیتی که تاریكی مطلق دارا است. تادائو آندو معمار معاصر ژاپنی در این باره میگوید : « در دوره مدرن، معماری دارای پنجرههای بزرگ و آزاد از محدودیت سازه میگردد، كه اجازه طراحی و ساخت در هر ابعادی امکان پذیر می کند، ولیکن در کنار آزادی نور در معماری، جان بخشی و حیات بخشی نور به صورت غیر مؤثر پراكنده شده و از دست رفته است.»
در نورپردازی به شیوه مصنوعی ویژگیهای نور از طریق انتخاب انواع سیستمهای نورافكنی، بر عهده معمار است و حتی امكان خلق سیستمهای محیطی هوشمند و سازگار را دربازسازی محیط مصنوع را در اختیار ما میگذارد. به این طریق قادر به تنظیم منابع نوری با روش های متفاوت و مستقل میگردیم كه با جهت پذیری، شدت و درجهبندی متغییر ساخته شده اند.
از نظر فیزیكی ایجاد كمیت بهینه برای نور از نظر مقدار، شدت، رنگ و گرما با نور مصنوعی كاملاً امكان پذیر است ولی تقلید از تغییرات همیشگی نور طبیعی كه باعث تغییر ادارك ما می شود با نور مصنوعی بسیار مشكل است. نور طبیعی برای ما خاصیت یك زمانسنجی طبیعی را دارد كه نور مصنوعی فاقد آن است. باید به این نكته نیز اشاره كرد كه این امكانات می تواند با قوه خلاقانهای كامل شود و به طراحی فضاهای زیبا و سرشار از معانی منتهی شده و به مخاطب این اجازه را بدهد كه در فضا با حضور هزاران هزار پرتو به آزمودن احساسات و هیجانات درونیاش بپردازد؛ كه این خود، شیوهای از درك هستی و هارمونی حیات بخش فضا است.file:///C:/Documents%20and%20Settings/Administrator/My%20Documents/My%20Pictures/top4.jpg
سیر مفهومی در شیوههای نورپردازی پرتوهای نور، در فضا آوایی سر میدهند و گویی با زبانی خاص شعر میسرایند؛ به بدین ترتیب نمیتوان از هارمونی موجود در حجمهایی از نور كه به واسطه معماری، دریچهها و اشیاء، فرمهای خاص به خود گرفتهاند چشم پوشید. مفاهیمی که در پهنه ادراک ما از چگونگی قرارگیری منابع نور و نحوه پرتو افكنی در فضا، شكل میگیرند را می توان به سه دسته تقسیمبندی کرد.
1) مركز 2) محور 3) حوزه یا شبكه
هر سبكی از معماری به سبب فرم فضایی که دارا است گویای یك محتوی ذهنی است. در طرح معماری برحسب آنچه كه ساختمان بایستی بیان كننده آن باشد، كم و بیش از این مفاهیم و تناسبات بهره می گیرند. مركزیت در فضا به صحنهای برای هدفی خاص و نمایش یك تجربه بصری تبدیل میشود. منابع نور در تضاد با پیرامون تاریك و ناشناخته، معرف شناخته ها است. مركز، فضای درنگ و مكث است كه حادثه را در خود جای میدهد و محیط را به درون خود کشیده و ساكن میكند.
سكوت مبهم این فضای نورانی نمادی از خورشید، ماه و پیكرهای الهی است. فضای مركزی، آرامش و ثبات را القا میكند، فضایی كه در كمال سادگی میتواند مظهری از مکانی مقدس باشد. نه آغاز دارد و نه پایان، حركتی است بیپایان كه همواره به نقطه آغازش باز میگردد.
در نورپردازی به شكل محوری، یک مسیر نورانی، جهت خاصی را در فضا القا می كند، چرا كه محور، سیری است برای حركت، كه از مفاهیمی همچون سلسله مراتب و تكرار در عرصه فضا، بهره می گیرد و كششی را به سمت انتها، در امتداد خودش ایجاد میكند. گاهی این انتها روشن است و شناخته شده و گاهی ناشناخته.
از برخورد محورهای نور، محدودهای شكل میگیرد كه نقاط برخورد، به شكل مركزهایی در این شبكه نمایان میشوند. چنین فضایی میتواند هم وحدتآفرین باشد و هم تنوعپذیر و همچنین محورها و مراكز مورد بحث عمومیت بیشتری پیدا بیان می کنند. بر عكس مركز كه هدف خاصی را القا میكند، میتواند هویتی گسترده تری داشته باشد و سایر مفاهیم مانند تضاد، تقارن، سلسله مراتب و تكرار و ... در چنین فضایی به راحتی نمایان شوند. این تجربیات كیفی، از مشاهده مشخصات كمی در فضا، به طور نسبی و متغییر می توانند در چهار چوب ذهنی لمس شوند.
چرا كه از طریق پارامترهایی همچون ویژگیهای مختلف نورپردازی به شكل عمومی و در مکانی فردی به شكل خصوصی، تغییر میكنند.
به نقل از alishurgeshti.blogfa.com