JRG
عضو جدید
اگر صادق باشید، دیگران نسبت به شما این برداشت را پیدا می کنند که همیشه با مشتری ها و مراجعین صادق هستید. اگر هم آنها در مورد شما یک چنین برداشتی ندارند، باید کاری کنید تا این عقیده در ذهن آنها ایجاد شود. به هر حال رعایت صداقت در عرصه ی کار و تجارت همیشه حاکی از این امر است که به موفقیت بیشتری دست پیدا خواهید کرد.
چرا صداقت؟
در تجارت، صداقت بدان معناست که شما هر کسی را که با او تعامل دارید، در جریان تمام امور قرار داده و اطلاعات کافی در مورد موضوع مورد بحث در اختیار او قرار میدهید. این امر نه تنها می تواند سطح انتظار طرف مقابل را در حد کاملاً مقبولی قرار دهد، بلکه شما نیز می توانید با قاطعیت تصمیم بگیرید که آیا آماده ی انجام تجارت مورد نظر هستید یا نه.
البته همانطور که مطلع هستید امروزه برخی از تجارت ها به صورت آن لاین انجام میپذیرد و در چنین شرایطی ایجاد اعتماد و اطمینان امر دشواری به نظر می رسد. به این منظور باید سعی کنید درک صحیح از توانایی های خودتان ارائه دهید. از اینرو باید سعی کنید تا با صداقت کامل دید شخصی طرف مقابل را نسبت به خودتان بهبود ببخشید.
زمانیکه فرد از چیزی که شما به او ارائه می دهید، قدر دانی نمی کند، می توانید به این نتیجه برسید که او تمایلی نسبت به مشارکت با شما را ندارد. اگر در مورد خودتان و چیزی که پیشنهاد کرده اید، حقیقت را بازگو کرده باشید، به هر حال باز هم این احتمال وجود دارد که خدمات ارائه شده از جانب شما مورد قبول طرف مقابل واقع نگردد. به این معنا که شما تجارت را از دست می دهید. شاید هم دلیلش این باشد که موفق نشده اید تصویر مناسبی در نظر فرد مقابل ایجاد نمایید و یا اینکه شاید انتظارا طرف مقابل قدری زیاد به نظر برسد. به هر حال روند زندگی به این شکل است و شما می توانید با کسانی کار کنید که ارزش خدمات شما را به خوبی می دانند و قدردان هستند.
چگونه می توان صادق بود؟
زمانیکه شما تمام اطلاعات را در اختیار مشتری خود قرار بدهید، او می تواند با آگاهی کامل، بهترین گزینه را انتخاب کند. البته شاید گاهی سخت باشد و نتوانید اغراق و مبالغه در کار خود نکنید؛ اما اگر شما تصمیم می گیرید که صادق باشید، باید به دنبال ویژگی های منحصر بفردی در خدمات خود باشید و آنها را به مشتری گوشزد کنید. در این میان هیچ وقت نباید صمیمت و خلوص نیت را فراموش کنید.
به عنوان مثال در ابتدا شما باید به طور معقول پیشنهاد خود را ارزیابی کنید و ببینید که محصولات شما دارای چه مزیت منحصر بفردی نسبت به انواع مشابه خود هستند و سعی کنید از آن منظر وارد معامله شوید. شما همچنین می توانید به سایر مزایایی که در نظر مشتری از اهمیت بیشتری برخوردار هستند، اشاره کنید (اما به هر حال همه چیز به مشتری و اولویت بندی های او بستگی دارد) سپس باید با استفاده از یک زبان ساده کلیه مزایای خدمات خود را برای او تشریح کنید به طوریکه برایش قابل فهم باشد.
آیا گفتن حقیقت به آن معناست که باید همه چیز را بگویید؟ به نظر من "بستگی دارد." از این مهمتر شما باید اطلاعاتی را در اختیار مشتری قرار دهید که به او ارتباط دارد یعنی اطلاعاتی که به او کمک میکند تصمیم معقولی اتخاذ نماید؛ اما این اطلاعات شامل چه مواردی می تواند باشد؟ اینکه تمام داستان های زندگی خود را برای او تعریف کنید و یا اینکه با او در مورد سود و زیان خود صحبت کنید؟ به هر حال تصمیم با خودتان است. باید توجه داشته باشید که قصد شما از انجام این کار تنها ایجاد ارزش است. درست نیست؟
من حقیقت را گفتم حالا چه شد؟
متاسفانه مشکلی که این روزها به وفور دیده می شود این است که مردم به راحتی نمی توانند تصمیم گیری کرده و انتخاب کنند که آیا یک معامله تجاری به نفع آنهاست و ارزشش را دارد که انجامش دهند یا خیر. این امر به ویژه در زمانی که قیمت کالا و یا خدمات ارائه شده قدری افزایش پیدا می کند، معنا پیدا می کند. به همین دلیل است که اگر شما کار را به سرویس های کاری معرفی می کنید و یا کالاهای گرانقیمتی تهیه و عرضه کنید ممکن است برخی از افراد اگر متوجه حقیقت شوند هیچ تمایلی به وارد شدن در معامله با شما از خود نشان ندهند.
آیا واقعاً اگر شما حقیقت را بازگو کردید و طرف مقابل از شما روی گرداند، خیلی بد می شود؟
در حقیقت شاید اصلا اینطور نباشد. اما به هر حال باز هم همه چیز بستگی به شرایط و موقعیت خاص خود دارد. به عنوان مثال اگر طرف مقابل حسن نیت شما در پیشنهادتان را نادیده بگیرد، این بدان معناست که آنها برای کاری که شما انجام میدهید، هیچگونه اهمیتی قائل نمی شوند. این همچنین بدان معناست که آنها در حال حاضر انتظارات بالایی از شما دارند. این روند در آینده هم ادامه پیدا خواهد کرد و روزی پیش می آید که آنقدر انتظارشان زیاد می شود که به هیچ وجه قابل تطمیع نخواهد بود. برخی از این افراد نیز دمدمی هستند و خیلی زود مواضع خود را تغییر میدهند و علاوه بر این انتظارات نابحایی را در ذهن خود پرورش می دهند.
اما زمانیکه شما صادقانه برخورد می کنید و مشتری های مناسبی را برای خود بر می گزینید، به احتمال زیاد به حرف های شما گوش می دهند. همچنین مشتری هایی که یک چنین خصوصیتی داشته باشند در خیلی از موارد با شما راه می آیند، برای مدت زمان طولانی با شما کار می کنند و شرایط مختلف شما را می پذیرند. این دقیقاً همان مشتری است که هر کسی آرزوی داشتن آن را دارد. درست نیست؟ در این شرایط صحبت کردن از روی صداقت به شما کمک می کند که بتوانید به خواست های خود برسید.
باید توجه داشت که یکی از مزایای بزرگ صداقت این است که به سرعت می توانید متوجه این امر بشوید که چه کسی به خدمات شما علاقه دارد و می توانید با او کار کنید به هیمن دلیل دیگر وقتتان را با افرادیکه از خدمات شما لذت نمی برند تلف نمیکنید. در عوض با کار کردن با افردی که آنها هم به کار کردن با شما تمایل دارند، لذت خواهید برد.
چندی قبل یک مقاله در این مورد نوشتم که چرا افراد برای موفقیت نیازمند این مطلب هستند که به کاری که انجام می دهند علاقه داشته باشند. صحبت صادقه در این میان از اهمیت بالایی برخوردار است و نیز یکی دیگر از زوایای الماس موفقیت است که باید در این قسمت در نظر گرفت.
اما به هر حال الزام و اجبار در تمام زوایای زندگی وجود دارد. یکی از نادر مواردی که شما می توانید حقیقت را بازگو نکنید (دقت داشته باشید که عدم اعلام حقیقت به معنای دروغ گقتن و یا مبالغه کردن نیست) زمانی است که شدیداً به پول نیاز دارید و حاضرید تحت هر شرایطی کار کنید. به این معنا که شما هر یک از خواست های مشتری را براورده می کنید.
چرا صداقت؟
در تجارت، صداقت بدان معناست که شما هر کسی را که با او تعامل دارید، در جریان تمام امور قرار داده و اطلاعات کافی در مورد موضوع مورد بحث در اختیار او قرار میدهید. این امر نه تنها می تواند سطح انتظار طرف مقابل را در حد کاملاً مقبولی قرار دهد، بلکه شما نیز می توانید با قاطعیت تصمیم بگیرید که آیا آماده ی انجام تجارت مورد نظر هستید یا نه.
البته همانطور که مطلع هستید امروزه برخی از تجارت ها به صورت آن لاین انجام میپذیرد و در چنین شرایطی ایجاد اعتماد و اطمینان امر دشواری به نظر می رسد. به این منظور باید سعی کنید درک صحیح از توانایی های خودتان ارائه دهید. از اینرو باید سعی کنید تا با صداقت کامل دید شخصی طرف مقابل را نسبت به خودتان بهبود ببخشید.
زمانیکه فرد از چیزی که شما به او ارائه می دهید، قدر دانی نمی کند، می توانید به این نتیجه برسید که او تمایلی نسبت به مشارکت با شما را ندارد. اگر در مورد خودتان و چیزی که پیشنهاد کرده اید، حقیقت را بازگو کرده باشید، به هر حال باز هم این احتمال وجود دارد که خدمات ارائه شده از جانب شما مورد قبول طرف مقابل واقع نگردد. به این معنا که شما تجارت را از دست می دهید. شاید هم دلیلش این باشد که موفق نشده اید تصویر مناسبی در نظر فرد مقابل ایجاد نمایید و یا اینکه شاید انتظارا طرف مقابل قدری زیاد به نظر برسد. به هر حال روند زندگی به این شکل است و شما می توانید با کسانی کار کنید که ارزش خدمات شما را به خوبی می دانند و قدردان هستند.
چگونه می توان صادق بود؟
زمانیکه شما تمام اطلاعات را در اختیار مشتری خود قرار بدهید، او می تواند با آگاهی کامل، بهترین گزینه را انتخاب کند. البته شاید گاهی سخت باشد و نتوانید اغراق و مبالغه در کار خود نکنید؛ اما اگر شما تصمیم می گیرید که صادق باشید، باید به دنبال ویژگی های منحصر بفردی در خدمات خود باشید و آنها را به مشتری گوشزد کنید. در این میان هیچ وقت نباید صمیمت و خلوص نیت را فراموش کنید.
به عنوان مثال در ابتدا شما باید به طور معقول پیشنهاد خود را ارزیابی کنید و ببینید که محصولات شما دارای چه مزیت منحصر بفردی نسبت به انواع مشابه خود هستند و سعی کنید از آن منظر وارد معامله شوید. شما همچنین می توانید به سایر مزایایی که در نظر مشتری از اهمیت بیشتری برخوردار هستند، اشاره کنید (اما به هر حال همه چیز به مشتری و اولویت بندی های او بستگی دارد) سپس باید با استفاده از یک زبان ساده کلیه مزایای خدمات خود را برای او تشریح کنید به طوریکه برایش قابل فهم باشد.
آیا گفتن حقیقت به آن معناست که باید همه چیز را بگویید؟ به نظر من "بستگی دارد." از این مهمتر شما باید اطلاعاتی را در اختیار مشتری قرار دهید که به او ارتباط دارد یعنی اطلاعاتی که به او کمک میکند تصمیم معقولی اتخاذ نماید؛ اما این اطلاعات شامل چه مواردی می تواند باشد؟ اینکه تمام داستان های زندگی خود را برای او تعریف کنید و یا اینکه با او در مورد سود و زیان خود صحبت کنید؟ به هر حال تصمیم با خودتان است. باید توجه داشته باشید که قصد شما از انجام این کار تنها ایجاد ارزش است. درست نیست؟
من حقیقت را گفتم حالا چه شد؟
متاسفانه مشکلی که این روزها به وفور دیده می شود این است که مردم به راحتی نمی توانند تصمیم گیری کرده و انتخاب کنند که آیا یک معامله تجاری به نفع آنهاست و ارزشش را دارد که انجامش دهند یا خیر. این امر به ویژه در زمانی که قیمت کالا و یا خدمات ارائه شده قدری افزایش پیدا می کند، معنا پیدا می کند. به همین دلیل است که اگر شما کار را به سرویس های کاری معرفی می کنید و یا کالاهای گرانقیمتی تهیه و عرضه کنید ممکن است برخی از افراد اگر متوجه حقیقت شوند هیچ تمایلی به وارد شدن در معامله با شما از خود نشان ندهند.
آیا واقعاً اگر شما حقیقت را بازگو کردید و طرف مقابل از شما روی گرداند، خیلی بد می شود؟
در حقیقت شاید اصلا اینطور نباشد. اما به هر حال باز هم همه چیز بستگی به شرایط و موقعیت خاص خود دارد. به عنوان مثال اگر طرف مقابل حسن نیت شما در پیشنهادتان را نادیده بگیرد، این بدان معناست که آنها برای کاری که شما انجام میدهید، هیچگونه اهمیتی قائل نمی شوند. این همچنین بدان معناست که آنها در حال حاضر انتظارات بالایی از شما دارند. این روند در آینده هم ادامه پیدا خواهد کرد و روزی پیش می آید که آنقدر انتظارشان زیاد می شود که به هیچ وجه قابل تطمیع نخواهد بود. برخی از این افراد نیز دمدمی هستند و خیلی زود مواضع خود را تغییر میدهند و علاوه بر این انتظارات نابحایی را در ذهن خود پرورش می دهند.
اما زمانیکه شما صادقانه برخورد می کنید و مشتری های مناسبی را برای خود بر می گزینید، به احتمال زیاد به حرف های شما گوش می دهند. همچنین مشتری هایی که یک چنین خصوصیتی داشته باشند در خیلی از موارد با شما راه می آیند، برای مدت زمان طولانی با شما کار می کنند و شرایط مختلف شما را می پذیرند. این دقیقاً همان مشتری است که هر کسی آرزوی داشتن آن را دارد. درست نیست؟ در این شرایط صحبت کردن از روی صداقت به شما کمک می کند که بتوانید به خواست های خود برسید.
باید توجه داشت که یکی از مزایای بزرگ صداقت این است که به سرعت می توانید متوجه این امر بشوید که چه کسی به خدمات شما علاقه دارد و می توانید با او کار کنید به هیمن دلیل دیگر وقتتان را با افرادیکه از خدمات شما لذت نمی برند تلف نمیکنید. در عوض با کار کردن با افردی که آنها هم به کار کردن با شما تمایل دارند، لذت خواهید برد.
چندی قبل یک مقاله در این مورد نوشتم که چرا افراد برای موفقیت نیازمند این مطلب هستند که به کاری که انجام می دهند علاقه داشته باشند. صحبت صادقه در این میان از اهمیت بالایی برخوردار است و نیز یکی دیگر از زوایای الماس موفقیت است که باید در این قسمت در نظر گرفت.
اما به هر حال الزام و اجبار در تمام زوایای زندگی وجود دارد. یکی از نادر مواردی که شما می توانید حقیقت را بازگو نکنید (دقت داشته باشید که عدم اعلام حقیقت به معنای دروغ گقتن و یا مبالغه کردن نیست) زمانی است که شدیداً به پول نیاز دارید و حاضرید تحت هر شرایطی کار کنید. به این معنا که شما هر یک از خواست های مشتری را براورده می کنید.