sanam_el
عضو جدید
سلام
من ی نوشته کوتاه دارم میخواستم اگه میشه بذارمش تا نقدش کنید.اینم بگم که من خیلی خیلی کم مینویسم.
این متن رو هم ی بار داشتم وبلاگ آقای نجف زاده رو میخوندم که با دیدن نظرات ملت متحیر شدم اینو نوشتم.میدونم خوب نیست.نظر بدید ممنون میشم.
من ی نوشته کوتاه دارم میخواستم اگه میشه بذارمش تا نقدش کنید.اینم بگم که من خیلی خیلی کم مینویسم.
این متن رو هم ی بار داشتم وبلاگ آقای نجف زاده رو میخوندم که با دیدن نظرات ملت متحیر شدم اینو نوشتم.میدونم خوب نیست.نظر بدید ممنون میشم.
حرف های من
هرکس برای خود حرفی دارد. حرفی که گاه می گوید و گاه نمی گوید. که ارزش خود را بالا ببرد.(ارزش هرکس به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد. شریعتی) خیلی ها اگر حرفی می زنند حرف دل خود است. خیلی ها اگر حرفی می زنند حرف دل دیگران است که از دلشان برآمده و بر دل آن ها نشسته.
ما همه انسانیم، آدم، از نوع بشر اما چرا بعضی می آیند و هیچ گاه نمی روند اما بعضی دیگر می آیند و حتی در زمان بودنشان نیستند.
چرا بعضی باید حرف بزنند تا اگر دیگری خواست سخنی بگوید حرفی برای گفتن داشته باشد؟ چرا ما دلمان را نادیده می گیریم؟ چرا منتظریم دیگران دلمان را صیقل دهند؟ چرا بعضی ها می شوند کامران نجف زاده تا خیلی ها منتظر باشند سخنی بگوید، گزارشی، حرفی تا ما شاد شویم؟ چرا یکی می شود شریعتی تا سی سال بعد از مرگش هنوز هم تحلیلش کنند؟(اگر نمی گویم فاطمه، علی، ...چرا که آنان حرفشان جداست) اما من و تو حتی نمی توانیم خودمان باشیم. دلمان را تا کرده ایم گذاشته ایم گوشه ی طاقچه و چشم به راه حرف دل دیگران تا دل نداشته مان تازه شود؟
اگر کامران نجف زاده می نویسد و شیوا هم می نویسد، اگر قلمش دلرباست، اگر حرفش به دل می نشیند، چرا که هنوز گاه گاهی سراغ دلش را می گیرد، اگر من و تو نیز _ به قول آن دوست عزیز_ کودک درونمان را هرجا که می رویم با خود ببریم من می گویم حرف های ما نیز شنیدنی خواهد بود.
هرکس برای خود حرفی دارد. حرفی که گاه می گوید و گاه نمی گوید. که ارزش خود را بالا ببرد.(ارزش هرکس به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد. شریعتی) خیلی ها اگر حرفی می زنند حرف دل خود است. خیلی ها اگر حرفی می زنند حرف دل دیگران است که از دلشان برآمده و بر دل آن ها نشسته.
ما همه انسانیم، آدم، از نوع بشر اما چرا بعضی می آیند و هیچ گاه نمی روند اما بعضی دیگر می آیند و حتی در زمان بودنشان نیستند.
چرا بعضی باید حرف بزنند تا اگر دیگری خواست سخنی بگوید حرفی برای گفتن داشته باشد؟ چرا ما دلمان را نادیده می گیریم؟ چرا منتظریم دیگران دلمان را صیقل دهند؟ چرا بعضی ها می شوند کامران نجف زاده تا خیلی ها منتظر باشند سخنی بگوید، گزارشی، حرفی تا ما شاد شویم؟ چرا یکی می شود شریعتی تا سی سال بعد از مرگش هنوز هم تحلیلش کنند؟(اگر نمی گویم فاطمه، علی، ...چرا که آنان حرفشان جداست) اما من و تو حتی نمی توانیم خودمان باشیم. دلمان را تا کرده ایم گذاشته ایم گوشه ی طاقچه و چشم به راه حرف دل دیگران تا دل نداشته مان تازه شود؟
اگر کامران نجف زاده می نویسد و شیوا هم می نویسد، اگر قلمش دلرباست، اگر حرفش به دل می نشیند، چرا که هنوز گاه گاهی سراغ دلش را می گیرد، اگر من و تو نیز _ به قول آن دوست عزیز_ کودک درونمان را هرجا که می رویم با خود ببریم من می گویم حرف های ما نیز شنیدنی خواهد بود.