naval officer
عضو جدید
معلم پای تخته داد ميزد
صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زيرپوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسيها لواشک بين هم تقسيم میکردند
صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زيرپوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسيها لواشک بين هم تقسيم میکردند
آن يکی در گوشهای ديگر جوانان را ورق میزد
دلم میسوخت به حال او که بيخود های وهومی کرد و با آن شور و اشتياق تساويهای جبری را نشان میداد
بروی تختهای کز ظلمت تاريک غمگين بود
تساوی را چنين بنوشت و بانگ زد :
تساوی را چنين بنوشت و بانگ زد :
(( يک با يک برابر هست))
از ميان شاگردان يکی برخاست
هميشه يک نفر بايد به پا خيزد
به آرامی سخن سرداد
به آرامی سخن سرداد
کاين تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچه ها ناگاه به يک سو خيره شد
معلم مات بر جا ماند و شاگرد پرسيد
معلم مات بر جا ماند و شاگرد پرسيد
اگر يک فرد انسان واحد يک بود باز هم يک با يکی ديگر برابر بود؟
سکوت موحشی بود و سئوالی سخت
سکوت موحشی بود و سئوالی سخت
معلم خشمگين فرياد زد :
آری برابر بود
او به آرامی ادامه داد :
يک اگر با يک برابر بود آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه قلبی پاک و دستی فاقد از زر داشت پايين بود
يک اگر با يک برابر بود آنکه صورت نقرهگون چون قرص ماه میداشت بالا بود و آن سیه چرده که میناليد پايين بود؟
يک اگر با يک برابر بود نان ومال مفت خواران از کجا آماده میگرديد؟
حال میپرسم يک اگر با يک برابر بود پس چه کسی ديوار چین ها را بنا میکرد يا چه کس آزادگان را در قفس میکرد؟
معلم ناله آسا گفت :
بچهها زين پس در جزوههاتان بنويسيد
((يک با يک برابر نيست))
بچهها زين پس در جزوههاتان بنويسيد
((يک با يک برابر نيست))
گشت
آخرین ویرایش توسط مدیر: